دایره های قرمز و روانشناختی جنسی

“یایومی کوزاما” مادر همه شکل‌های خال‌خالی است. او در زمینۀ ایدۀ تجمع و انباشتگی که یک مفهوم آوانگارد در اواخر 1950 است کارکرده است که وارد ترکیب چند شی باهم شده است.

“ارمان” هنرمند مردی بود که سبک تجمع را برای اولین بار معرفی کرد اما “کوزاما” این مفهوم را با پیچ‌و‌تاب زنانه دگرگون کرد. “ارمان” استدلال می‌کند که یک کفش پاشنه بلند شاید تداعی یک معنای اجتماعی داشته باشد اما 30 عدد کفش پاشنه‌بلند که همگی در یک کیسۀ پلاستیکی روی هم تلمبار شده باشند شکل و تاثیر خود را از دست می‌دهند. پس اگر اندام مردان قدرت داشته باشد این اثر کوزاما آن را زیر سوال می‌برد که یک اتاق پر از اشیایی با اندام‌های مردانه را نشان می‌دهد که در دیوارهای آینه‌ای تا بی‌نهایت هم منعکس شده‌اند و قدرت خود را از دست داده‌اند. آثار کوزاما از آزادی جنسی دفاع می‌کنند، او در آخرین اثرش بدن خود را به عنوان یک بوم نقاشی به کار برده است. او در شکل‌گیری این سبک از هنر فمینیست در دو دهه آینده پیشگام است.

آثاری را در قرن بیستم خلق کرده که جنبش اکسپرسیونیست (Expressionist movement) را تحت تاثیر قرار داد. وی در زمینه های نقاشی، مجسمه، کلاژ، هنر محیطی و چیدمان کار می کند. وسواس فکری او در کارهایش تکرار تجمع و پراکندگی بوده و به همین خاطر، خود را یک هنرمند خلاق وسواس خطاب می کند. آثار وی، معمولا در زمینه هنرهای مفهومی (conceptual art) است و می توان برخی صفات مینی مالیسم، فمنیسم، سورئالیسم، پاپ آرت و اکسپرسیونیسم انتزاعی را در آثارش مشاهده کرد. در برخی از آثار این بانوی ژاپنی معروف، شرح حال روانی و جنسی ایشان قابل درک است. وی علاوه بر آثار هنری، در زمینه نویسندگی نیز فعال است و رمان و کتاب شعری از خود نیز منتشر کرده که مخاطبان بسیار دارد. وی، مدت طولانی دچار بیماری روانی بود و با مشکلات جدی مواجه شد. یکی از آثار کوساما در نوامبر ۲۰۰۸ میلادی، در حراجی معروف کریستی نیویورک، به قیمت ۵.۱ میلیون دلار به فروش رفت که رکوردی برای یک بانوی هنرمند زنده به شمار می رود. او دچار وسواس فکری بوده و دلیل این بیماری، مربوط به دوران کودکی ایشان در ژاپن اعلام شده که مدام تحت تعرض و آزار جنسی قرار گرفت. او حتی در زمان کودکی، توسط خانواده و اطرافیانش مورد ضرب و شتم قرار داشت و به نظر می رسد، کودکی پر چالشی را تجربه کرده است.

نودآرت‌های فراوان و پرفورمنس‌های بسیاری با بدن‌های برهنه زیر نظر و به کارگردانی او اجرا شده‌اند. موزه‌های بسیاری در دنیا مالک آثار او هستند و مجسمه‌های پرتعدادی نیز برای اماکن عمومی ساخته است. از طرفداران جدی حقوق همجنسگرایان است و چند پرفورمنس هم برای این منظور اجرا کرده است. یکی از مشهورترین آثارش که در عکس‌های دوم و سوم می‌توانید دو نمونه‌ش را ببینید، «تالار آینه‌ بی‌کرانه» نام دارد که درواقع اجرا در اتاق‌های بزرگی است که با آینه، ال‌ئی‌دی و نورهای چشمک‌زن و ثابت و در بعضی اجراها مجسمه‌های فرمال، چنان تزیین شده‌اند که حسی از بی‌کرانگی را القا می‌کنند. مخاطب از دری پنهان به اتاق وارد شده و پس از بسته شدن در، میان این فضای خیال‌انگیزِ سورئال گم می‌شود. عکس اول تصویری امروزی ازاو درمیان مجسمه‌های فالیک مشهورش است. کلاه‌گیس قرمزی که بر سر دارد و لباسهای خالدارش سالهاست که جزیی از برندینگ شخصی او برای عرضه ظاهری به جهانند

از کودکی عاشق این بودم که گوشه‌ای بنشینم و نقاشی کنم اما مادرم اجازه نمی‌داد. او می‌گفت باید خودم را برای خانه‌داری و شوهرداری و ازدواج با مردی ثروتمند آماده کنم. مادرم در سال‌های ابتدایی شکل‌گرفتن شور و اشتیاقم در مورد هنر و نقاشی، در همان روزهای قشنگ کودکی، همه قلم‌موها، بوم‌ها و نقاشی‌هایم را دور ریخت.» این ابتدای سرگذشت یکی از مشهورترین زنان نقاش ژاپن است که دست‌کم هشت دهه از زندگی‌اش را طرح زد، نقاشی کشید، مجسمه ساخت، شعر گفت و به مرکز بیماران اختلالات ذهنی رفت تا مغز و روح ناآرامش را درمان کند. او می‌گوید ترس‌های نقاشی‌شده‌اش همانقدر که مشهورش کرد، بیمارش هم کرد: «آنقدر نقاشی کشیدم، آنقدر کار کردم و آنقدر خودم را در دنیای بی‌کران وسواس و ترس و نقطه و نور و تاریکی حل کردم، که روزی احساس کردم دارم از خستگی می‌میرم.

آن‌سوی یک گل: زندگینامه یک هنرمند فمینیست

درباره اهمیت هنری اثر مهمانی “شام جودی” شیکاگو یک کتاب کامل می‌توان نوشت. یک اثر هنری با اندازه بسیار بزرگ که یک میز شام مهم و بیاد ماندنی را نشان می‌دهد که 39 جایگاه دارد و یادبودی است برای مشهورترین زنان فمینیست تاریخ غرب که جهان، آنها را به خاطر دستاوردهای فوق‌العاده‌شان ستایش می‌کند.

نام 999 زن دیگر هم بر روی کاشی‌های سفید در وسط میز درج شده است. در نزدیک به 50 سال کارنامه هنری او، خانم جودی شیکاگو به هنرخدمت کرده است مثل اثر مهمانی شام که از زنان تقدیر می‌کند. اغلب با شبیه‌سازی اندام های جنسی. او یک مرکز قدرت سیاسی و فعال است که نام او را اغلب با هنر فمینیستی مترادف و همراه می‌دانند. همچنین او یک استودیو هنری مخصوص زنان نیز در کالیفرنیا و نیومکزیک تاسیس کرد.


جودی شیکاگو (متولد جودیت سیلویا کوهن؛ ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۹)(به انگلیسی:Judy Chicago) یک هنرمند فمینیست آمریکایی، مربی هنر و نویسنده شناخته شده برای کارهای نصب شده اش در قطعات بزرگ و تصاویری که نقش زنان را در تاریخ و فرهنگ نشان می‌دهد.

در دهه ۱۹۷۰، شیکاگو اولین دانشگاه هنری فمینیستی را در ایالات متحده در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا فرسنو (که قبلاً کالج ایالتی فرسنو بود) را بنیان نهاد و به عنوان یک کاتالیزور برای آموزش هنر و هنر فمینیستی عمل کرد. مشارکت وی در صدها نشریه در مناطق مختلف جهان نشان دهنده تأثیر وی در جامعه هنری است. علاوه بر این، بسیاری از کتابهای او در کشورهای دیگر منتشر شده‌اند که باعث می‌شود آثار وی در دسترس خوانندگان بین‌المللی قرار گیرد.

کارهای شیکاگو مهارتهای هنری متنوعی از قبیل کار سوزن دوزی، جوشکاری و آتش بازی را در خود جای داده‌است.

مشهورترین اثر شیکاگو، مهمانی شام است که به‌طور دائم در مرکز الیزابت ای (Elizabeth A) قرار دارد. مهمانی شام دستاوردهای زنان در طول تاریخ را جشن می‌گیرد و به‌طور گسترده به عنوان اولین اثر هنری فمینیستی حماسی شناخته می‌شود.

پروژه‌های هنری قابل توجه دیگر شیکاگو شامل لحاف بین‌المللی افتخار، پروژه تولد ، بازی قدرت ، پروژه هولوکاست:از تاریکی به نور و محاکمه‌ها و ستایش‌ها است.


جودی شیکاگو در ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۹ در شیکاگو، ایلینوی به‌دنیا آمد و هم‌اکنون با همسرش دونالد وودمن که عکاسی آمریکایی است در نیومکزیکوی ایالات متحده زندگی می‌کند. او زندگینامه‌اش را با عنوان «از درون یک گل: مبارزه به عنوان یک هنرمند زن» در سال ۱۹۷۵ منتشر کرد و در سال ۱۹۹۶ «آن‌سوی یک گل: زندگینامه یک هنرمند فمینیست» را چاپ کرد. آثار ابتدایی شیکاگو را متأثر از جنبش‌های هنری مینی‌مالیسم و پاپ آرت دهه ۱۹۶۰ دانسته‌اند. او بعداً مفهوم هنر مینی‌مالیستی را زیرسوال برد و آن را با تجربه زن بودن خویش درآمیخت. در سال ۱۹۷۰ شیکاگو نخستین برنامه هنر فمینیستی را در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا با هدف آموزش هنرجویان زن و تسهیل ورود آنان به دنیای هنر برگزار کرد. فیلم «جودی شیکاگو و دختران کالیفرنیا» نیز دربارهٔ همین پروژه توسط جودیث دَنکاف در سال ۱۹۷۱ ساخته شده‌است. شیکاگو تا سال ۱۹۷۳ تدریس این برنامه را برعهده داشت.

در سال ۱۹۷۲ (۳۰ ژانویه تا ۲۸ فوریه) شیکاگو و میریام شاپیرو به همراه هنرجویانشان پروژه مشهور «خانه زنان» را اجرا کردند. این پروژه یکی از نخستین نمایشگاه‌های هنر فمینیستی جهان بود∗ و بعد از آن تبدیل به یکی از مکان‌های اجرای نمایش‌های زنان شد.


نمایشگاه‌های انفرادی


۱۹۷۶–۱۹۹۹ – میهمانی شام (در نمایشگاه‌های متعددی در کشورهای آمریکا، کانادا، استرالیا، انگلستان، آلمان به نمایش گذاشته شده‌است و جودی شیکاگو کتابی را نیز دربارهٔ آن منتشر کرده‌است)
۱۹۸۲–۱۹۸۷ – بازی قدرت
۱۹۸۲–۱۹۹۲ – پروژه تولد
۱۹۹۴–۲۰۰۰ – پروژه هولوکاست: از تاریکی به نور
۱۹۹۹–۲۰۰۲ – محاکمه‌ها و ستایش‌ها

نمایشگاه‌های گروهی
۱۹۷۲ – پروژه «خانه زنان»
۱۹۷۵ – نمایشگاه «زنان در هنر»، نگارخانه هنر وینی‌پگ، کانادا
۱۹۸۶ – نمایشگاه دوسالانه هاوانا
۱۹۹۳ – نمایشگاه نگارخانه ویتنی نیویورک
۲۰۰۰ – نمایشگاه «آمازون مدرن»
۲۰۰۱ – نمایشگاه «ساخت کالیفرنیا»، موزه هنر لوس آنجلس
۲۰۰۷ – نمایشگاه «شیکاگو درون شیشه» (در موزه‌های سراسر آمریکا)
۲۰۰۸ – نمایشگاه «شیکاگو درون شیشه» در نگارخانه شیشه و سفال کانادا

کتاب‌ها
۱۹۷۵ – «از درون یک گل: مبارزه من به عنوان یک هنرمند زن»
۱۹۷۹ – «میهمانی شام، سمبل میراث ما»
۱۹۸۰ – «سوزن‌دوزی میراثمان»
۱۹۸۵ – «پروژه تولد»
۱۹۹۳ – «پروژه هولوکاست: از تاریکی به نور»
۱۹۹۶ – «آن‌سوی یک گل: زندگینامه یک هنرمند فمینیست»
۱۹۹۹ – «زن و هنر: قلمرو جدال برانگیز»
۲۰۰۴ – «گزیده‌ای از دلتای ونوس»
۲۰۰۵ – «شهر بچه گربه‌ها»

پیوستن | اِوا هِسه

در دوران سفتی و سختی مینیمالیست 1960، اوا هس، مجسمه‌های هندسی را خلق کرد و با تغییراتی که در آنها ایجاد کرد این جنبش را بیشتر قابل لمس کرد.

اشکال مینیمال او دارای نقاط برجسته، مواد نیمه‌شفاف و دارای بافت بودند که در عین سادگی بسیار اساسی بودند. فضای آثار او مانند اثر رابرت موریس بود اما نه به خشکی آن. آثار رابرت موریس تابع عبارت زیر بود: “هرچه که می‌بینید همان چیزی است که می‌بینید” اما هنر “اوا هس” علاوه بر جنبۀ روانی، جنبۀ جنسیتی هم دارد.

“اوا هس” با دگرگونی و نفوذ بسیار در جنبش فمینیسم، حرف‌های هنری خود را در بدن زنانه و کنایه‌های جنسیتی را در دنیایی از اشکال انتزاعی عاری از حس بیان می‌کرد.


اِوا هِسه (به آلمانی: Eva Hesse)‏ (۱۱ ژانویه، ۱۹۳۶–۲۹ اردیبهشت، ۱۹۷۰)، مجسمه‌ساز (متولد آلمان) آمریکایی بود که برای استفاده از مواد مختلف از جمله لاتکس، فایبر گلاس و پلاستیک در کارهای خود شناخته شده‌است.

اوا هسه و کارهایش بعد از مرگ به روش‌های گوناگونی توسط منتقدین و مورخان شرح داده شده‌اند. هنر او اغلب از دریچه تجارب دردناک زندگی اش دیده می‌شود. آثار هسه سازه‌هایی بنیادی، غنی و دارای بافت هستند که در ساخت آن‌ها مواد مختلفی به کار گرفته شده‌است و بیننده را وامی‌دارند تا به همان اندازه که به آثار می‌نگرد؛ به فضای اطراف آن‌ها و نیز فضای بین سازه‌ها نگاه کند.


اوا هسه در سال ۱۹۳۶ در هامبورگ در یک خانواده یهودی به دنیا آمد. او و خواهرش در سال ۱۹۳۸ برای فرار از دست نازی‌ها به هلند فرستاده شدند؛ بعد از ملحق شدن والدینشان آن‌ها به لندن و سپس در سال ۱۹۳۰ به نیویورک مهاجرت کردند. زمانی که اوا نه ساله بود والدینش از یکدیگر جدا شده، پدرش دوباره ازدواج کرد و مادرش چند ماه بعد با پرتاپ خود از پنجره جان خود را از دست داد.

هسه نقاشی را در انجمن کوپر در نیویورک و دانشکده هنر و معماری دانشگاه ییل زیر نظر یوزف آلبرس فرا گرفت و در سال ۱۹۵۹ مدرک لیسانس خود را از دانشگاه ییل در رشته هنرهای زیبا اخذ نمود.

پس از ازدواج خود را در سال ۱۹۶۲ با تام دُیل، مجسمه‌ساز شناخته شده، او اولین اثر سه بعدی خود را با استفاده از مرغ، سیم و پارچه ساخت در سال ۱۹۴۶ او به همراه همسرش به آلمان بازگشتند و توسط یک تولیدکننده پارچه و حامی هنر مورد پشتیبانی قرار گرفتند. در طی این زمان او اولین نمایشگاه مجسمه خود را در انجمن هنر در راین لند و وستفالیا، در دوسلدورفبه نمایش گذاشت

آنها در بازگشت خود به نیویورک در سال ۱۹۶۵ از هم جدا شدند. پس از آن هسه کار خود را با آزمایش لاتکس و بعد فایبر گلاس در سازه‌هایش آغاز کرد. او در اواخر دهه شصت میلادی کارهایش را در گالری فیشباک به نمایش گذاشت و به تدریس در دانشگاه هنرهای تجسمی در نیویورک پرداخت. او با وجود اینکه تحت عملیات متعددی برای از بین بردن تومور مغزی اش قرار گرفت اما سرانجام در ۲۹ می ۱۹۷۰ در سن ۳۴ سالگی درگذشت.

آثار
او یکی از معدود هنرمندانی است که جنبش مینیمالیسم به پست مینیمالیسم را رهبری می‌کند. در کارهای او فرم‌های هندسی و واحدهای تکرارشوندهٔ معمول در مینیمالیسمم به چشم می‌خورد، اما به کلی با شیوهٔ طراحی شده و خشک آن متفاوت است.

ترکیبی از تأثیرات اکسپرسیونیستی انتزاعی و مینیمالیستی منجر به کیفیتی گریزان در آثار او می‌شوند که نیاز به پاسخ فردی از بیننده را می‌طلبد به جای اینکه یک معنی تجویز شده صرفاً بر اساس تجربیات شخصی خود را گزارش دهد. تضاد بین تجسمی از احشا و عدم ذاتی که در مینیمالیسم وجود دارد، در آثار اوا هسه بیشترین تأثیر را بر روی بیننده می‌گذارد.

لوئیز بورژوآ


ژوزفین لوییز بورژوآ ((به فرانسوی: Louise Joséphine Bourgeois) زاده ۱۹۱۱-درگذشته ۲۰۱۰) هنرمند و مجسمه‌ساز زاده شهر پاریس فرانسه با تابعیت آمریکایی بود که بیشتر به خاطر مجسمه عنکبوت مشهورش با نام مامان شناخته شده‌است. وی که پس از ۶۰ سالگی مشهور شد مضمون اصلی آثارش بازتاب ناملایمات عاطفی و سرخوردگیهای شخصی به ویژه در دوران کودکی بود.


ژوزفین لوییز بورژوآ در سال ۱۹۱۱ در پاریس به دنیا آمد. آموزش هنر را در مدارس مختلفی فراگرفت از جمله اکول دو لوور (École du Louvre)، دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس، آکادمی جولین و آتلیه فرلاند لژه. در سال ۱۹۳۸ به ایالات متحده مهاجرت کرد؛ با رابرت گلدواتر (مورخ و گالری دار آمریکایی) ازدواج کرد و تحصیلات خود را در لیگ دانشجویان هنر در نیویورک ادامه داد. گرچه در آغاز او به عنوان طراح و نقاش شناخته می‌شد اما از سال ۱۹۴۰ تمرکز خود را بر روی مجسمه‌سازی گذاشت که سبب شد، به یکی از پیشتازان شناخته شده هنر قرن بیستم تبدیل شود.

او بسیار تحت تأثیر هنرمندان اروپایی سورئالیستی بود که بعد از جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کرده بودند. حجم‌های اولیه‌ای او ترکیبی از اشکال انتزاعی و اندام واری بودند که غالباً از چوب تراشیده می‌شدند.

از سال ۱۹۶۰ او شروع به استفاده از پلاستیک، برنز و سنگ کرد. حجم‌های او بزرگتر شده و ارجاع بیشتری به موضوعاتی را می‌دادند که غالب آثارش را تشکیل می‌داد؛ دوران کودکی اش. او می‌گفت:

دوران کودکی ام جادویش، رمز گونگی اش و درامش را هیچ‌گاه از دست نداده‌است. رابطه او با والدینش و نقش تمایلات جنسی در آثار او به صورت نمادین بازنمایی شده‌اند.

بدن‌های تکه‌تکه شدهٔ او (که اشاره به بدن زن و مرد یا ترکیبی از این دو دارند) به تمایلات جنسی و بی‌گناهی و تقابل بین این دو می‌پردازد.

آثار او در مجموعه‌های بسیاری از موزه‌ای بزرگ در سراسر جهان قرار گرفته‌اند.

به رغم گرایش همواره نامطمئن اش به جریان‌های هنری مطرح روز آن دوران همچون سوررئالیسم، اکسپرسیوینسم انتزاعی و نیز فمینیسم، انتظار مطرح شدن نام بورژوا در صحنهٔ هنری نیویورک تا میانهٔ دههٔ هفتاد به طول انجامید در طول سی سال فعالیت هنری اش او تنها چهار نمایشگاه انفرادی برگزار کرد، در حالی که پس از این تاریخ در فاصلهٔ ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۱ بورژوا پنج نمایشگاه انفرادی فقط در نیویورک برپا کرد. سرانجام در سال ۱۹۸۲ نمایشگاه مرور مُما بر آثار او (اولین در نوع خود برای یک هنرمند زن) و سپس نمایندگی ایالات متحد در ونیز ۱۹۹۳ موقعیت یکتای او را تثبیت کرد.

او در شهر نیویورک زندگی می‌کرد و می ۲۰۱۰ بر اثر سکته قلبی درگذشت؛ در حالی که در آستانه صد سالگی از فعالیت هنری بازنایستاد و قادر بود بینندگان را با ابداع و خلاقیت خود به شگفت آورد.

آثار
سرنگونی پدر
سرنگونی پدر ۱۹۷۴ شرحی از زندگی و اثرات روانی سلطه قدرت پدر بر فرزندانش است. اثر یک چیدمان شبیه به رحم مادر است که از گچ، لاتکس، چوب، پارچه و نور قرمز تشکیل شده‌است. سرنگونی پدر اولین قطعه‌ای بود که او در آن از مواد نرم در مقیاس بزرگ استفاده کرد. پس از ورود به چیدمان؛ بیننده صحنه پس از ارتکاب جرم را می‌بیند. قسمتی از یک ناهار خوری یا اتاق خواب که کودکان لکه مانندی از شورش کردن، به قتل رسیدن و خوردن پدر، خشنودند.

سلول‌ها
در دهه هشتاد زندگی اش، بورژوآ دو گونه چیدمان خلق کرد که از آن‌ها با نام «سلول‌ها» یاد می‌کرد. بیشتر آن‌ها چیدمان‌هایی کوچک مقیاس بودند که از اشیاء نمادین تشکیل می‌شدند؛ بقیه اتاق‌های کوچکی بودند که بیننده را به درون خود فرا می‌خواندند. در سلول‌ها، بورژوآ از حجم‌ها، اشیاء حاضر آماده و وسایل شخصی ای استفاده می‌کرد که بار روانی و احساسی زیادی برای او داشتند. سلول‌ها بار روانی و معنایی بسیاری داشتند؛ اما در درجه اول احساس ترس و درد را به بیننده منتقل می‌کردند. او اظهار داشت که سلول‌ها نشان دهندهٔ انواع درداند؛ درد فیزیکی، عاطفی و روانی، ذهنی و فکری… هر سلول به یک ترس می‌پردازد. ترس، درد است… هر سلول به لذت نگاه کردن می‌پردازد. لذت دیدن و دیده شدن.

مامان


در اواخر دهه ۹۰، بورژوآ شروع به استفاده از عنکبوت کرد که سوژه اصلی آثارش را تشکیل می‌داد. مامان، که بیشتر از نه متر ارتفاع دارد، از فولاد و سنگ مرمر ساخته شده که شش نسخه برنزی از آن تکثیر شده‌است. این اثر برای اولین بار در یکی از سالن‌های موزه تیت مدرن در سال ۲۰۰۰، به اجرا درآمد و پس از آن در مرکز کنوانسیون ملی قطر در دوحه نصب شد که بزرگترین مجسمه عنکبوتی است که توسط بورژوآ ساخته شده‌است.
مجسمه اشاره به قدرت مادرش دارد؛ با استفاده از نمادهایی مثل نخ ریسی، بافندگی، پرورش و حمایت. مادرش ژوزفین، زنی بود که به تعمیر پارچه‌های نقش دار، در کارگاه پدر بورژوآ می‌پرداخت. او مادرش را در سن بیست و یک سالگی از دست داد. چند روز پس از آن؛ در مقابل پدرش که به نظر نمی‌رسید ناامیدی دختر خود را جدی گرفته باشد؛ خودش را به رودخانه انداخت که پدرش او را نجات داد.

بورژوآ می‌گفت: عنکبوت قصیده ای است برای مادرم. او بهترین دوست من بود. مانند عنکبوت، مادر من یک بافنده بود. خانواده من در کسب و کار ترمیم پرده‌های نقش دار بودند و مادرم مسئول کارگاه بود. مانند عنکبوت، مادر من، بسیار باهوش بود. عنکبوت‌ها موجودات دوست داشتنی هستند که از پشه‌ها تغذیه می‌کنند. پشه‌ها ناخواسته باعث گسترش بیماری می‌شوند؛ بنابراین عنکبوت‌ها، مفید و حفاظت گر هستند؛ درست مانند مادرم.

ویژگی و سبک
ضربه روحی در دوران کودکی و موضوعات پنهان
پس از اینکه مادر لوئیس بیمار شد؛ پدرش شروع به داشتن روابط با زنان دیگر کرد که از جمله آن‌ها مدرس انگلیسی لوئیس بود. او بسیار مراقب و آگاه از این وضعیت بود. این آغاز تعامل هنرمند با استانداردهای دوگانه مربوط به جنسیت و تمایلات جنسی بود که در بسیاری از کارهایش بازنمایی می‌شد.

او به خاطر می‌آورد که پدرش بارها و بارها به مادرش دوستت دارم می‌گفت در حالی که به او خیانت می‌کرد. بورژوآ می‌گفت:

پدرم گرگ بود و مادرم خرگوشی منطقی؛ او را می‌بخشید و می‌پذیرفت.

آثار زیر با توجه به این موضوع شکل گرفته‌اند:

سرنگونی پدر (۱۹۷۴)
اتاق قرمز والدین (۱۹۹۴)
سلول: بهتر است بزرگ شوی (۱۹۹۳): این اثر از مجموعه سلول‌های بورژوآ است و مستقیماً اشاره به ضربات روحی دوران کودکی و نا امنی که او را احاطه کرده بود دارد.
دادن یا گرفتن (۲۰۰۲): این قطعه احساسات پنهان را بازنمایی می‌کند. نشان دهنده آن معضل شدیدی است که مردم در طول زندگی خود با آن روبرو هستند؛ تلاش برای تعادل رساندن بین دادن و گرفتن. این معضل نه تنها در فرم مجسمه؛ بلکه در موادی که از آن استفاده شده‌است قابل رویت است.

فضاسازی و خاطرات
فضاسازی و خاطرات از اجزای مهم کارهای بورژوآ هستند. در مصاحبه‌های متعدد، او فضاسازی را بیان تصویری خاطرات و خاطرات را نوعی از فضاسازی می‌داند. خاطراتی که در بسیاری از آثار او نمود بارزی دارند؛ ترکیبی از واقعیت و تصورات او هستند مانند مرگ و طرد پدرش. او تصوراتش را با خاطرات واقعی آمیخته می‌کرد از جمله زندگی در نزدیکی گشتارگاه و مشاهده پدرش در حالی که در کنار معشوقه‌اش بود. برای او پدرش نماد آسیب رساندن و مرافعه بود. آدمی متکبر و از همه مهم‌تر خائن. آثار زیر با توجه به این موضوع شکل گرفته‌اند:

سرنگونی پدر(۱۹۷۰)
سلول (سه حوزهٔ مرمر سفید) (۱۹۹۳): این اثر از مجموعه سلول‌های بورژوآ است و مستقیماً اشاره به ترس و اسارت دارد. آینه‌ای که در داخل آن به کار رفته بازنمود واقعیتی است که مدام در حال تغییر و تحریف است.
مامان (۱۹۹۹)
تمایلات جنسی و شکنندگی
تمایلات جنسی بی شک یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که آثار بورژوآ را تشکیل می‌دهند. ارتباط بین تمایلات جنسی و ضعف و نا امنی نیز یکی از رگه‌های پر رنگ کارهای اوست. یکی از دلایل این استدلال ممکن است ناشی از خاطرات دوران کودکی او از معشوقهٔ پدرش باشد.

آثار زیر با توجه به این موضوع شکل گرفته‌اند:

زن مارپیچی (۱۹۵۲): این اثر تمرکز او را بر تمایلات جنسی زنانه و شکنجه نشان می‌دهد. ساق‌های خم شده و عضلات بازو نشان می‌دهند که زن مارپیچی در حال خفه شدن و به دار آویخته شدن است.
دختر بچه (۱۹۶۸)
الهه شکننده (۱۹۷۰)
سباستین مقدس (۱۹۹۲)
درون و بیرون (۱۹۹۵): ارتباط بین این اثر با تمرکز اقلیت‌های جنسی بر مفهوم جنسیت، بسیار روشن است. استفاده از فلزات در این اثر ارتباط خشم یا حتی اسارت را با جنسیت و رفتارهای جنسی نشان می‌دهد و نه شور و عشق را.


مصالحه با قدرت
«من از قدرت می‌ترسم. مرا عصبی می‌کند. در زندگی واقعی من خود را به موقعیت یک قربانی نزدیک می‌بینم و برای همین به سراغ هنر رفتم.» آثار بورژوا هرچند مشحون از درد و تهدید، همیشه جایی را برای پنهان شدن فراهم می‌کنند. آثارش هرچند موحش، اما بوی ادرار تسکین دهندهٔ یک زندانی را می‌دهند که از فشاری شرم آور، سرانجام به طرزی شرم‌آور رها شده‌است و اینک دیگر باید یاد بگیرد با شرم زیر سلطه بودن کنار بیاید. آثار بورژوا داستان مصالحه با قدرت است، آن هنگام که عنکبوتی غول پیکر را بر فراز سر رهگذران قرار می‌دهد، یا در سلول‌های شکنجه‌اش بدن جنسیت زدایی شده‌ای را می‌بینیم که با قوسی از ارضا پز گرفته‌است، یا وقتی که غار گرم کم عمقی را در برابرمان می‌گشاید که دیواره‌هایش را تاول‌های فالیک گونه پوشانده‌است، یا زمانی که حیوانی با سینه‌های متعدد بزرگ و پنجه‌هایی قدرت مند را بی سر در برابرمان می‌نشاند، یا دست‌هایی قطع شده را بر روی پایه‌های تنومند سنگی می‌تراشد. روایت او، روایت توانمندی فلج ساز قدرت است، که بر حاکم و محکوم یک سان جاری می‌شود. هیچ شکوهی در قدرت ناتوان ساز نیست.

لذت زندگی

لذت زندگی
Bonheur Matisse.jpg
هنرمند آنری ماتیس
گونه رنگ روغن روی بوم
ابعاد
۱۷۶٫۵ سانتیمتر × ۲۴۰٫۷ سانتیمتر (۶۹٫۵ اینچ × ۹۴٫۷۵ اینچ)
مکان فیلادلفیا، پنسیلوانیا

لذت زندگی (به فرانسوی: Le bonheur de vivre) یک تابلو نقاشی اثر آنری ماتیس است. این نقاشی به همراه دوشیزگان آوینیون پیکاسو از پایه‌های نوگرایی محسوب می‌شوند. بوم‌های به یادماندنی اولین بار در سال ۱۹۰۶ در جامعه هنرمندان مستقل به نمایش درآمد و رنگ‌های کادمیوم و اعوجاج فضایی آن موجب اعتراض و خشم عمومی شد.

آنری-امیل-بنوآ ماتیس (به فرانسوی: Henri-Émile-Benoît Matisse) (زاده ۳۱ دسامبر ۱۸۶۹ – مرگ ۳ نوامبر ۱۹۵۴) هنرمند فرانسوی طراح، گراورساز، مجسمه‌ساز و نقاش اوایل قرن بیستم می‌باشد که بیشتر به عنوان یک نقاش شناخته می‌شود و تأثیر او بر این هنر بسیار زیاد است.

ماتیس به سبب نوآوری‌هایش و اثر گذاری‌اش بر معاصران، یکی از مهم‌ترین هنرمندان سده بیستم به‌شمار می‌آید. اهمیت تاریخی کشف‌های او در عرصه رنگ ناب را می‌توان در حد دستاورد کوبیسم در آزادسازی فرم از قید بازنمایی عینی دانست. ماتیس در رشته حقوق تحصیل کرد و ابتدا در همین رشته مشغول به کار شد، ولی در بیست و دو سالگی به دنیای هنر گام نهاد. او در مسیر نقاشی دست به تجربه مجسمه‌سازی زد و از هنرمندان برجسته گروه دَدگر یا فوویست به‌شمار می‌رفت.

توصیف

در پس‌زمینه مرکزی تابلو چهره‌هایی دیده می‌شود که بسیار شبیه گروهی است که در نقاشی رقص (۱۹۰۹–۱۰) کشیده‌است. در نقاشی چندین زن و مرد برهنه در چشم‌اندازی با رنگ‌های زنده وجود دارد.

دوشیزگان آوینیون

 

دوشیزگان آوینیون (به فرانسوی: Les Demoiselles d’Avignon) اثری از نقاش معاصر اسپانیایی، پابلو پیکاسو (۱۸۸۱ – ۱۹۷۳ میلادی) و حتی به گفته هفته‌نامه نیوزویک، تأثیرگذارترین کار هنری در یک صد سال گذشته‌است.

پیکاسو این اثر را در تابستان ۱۹۰۷ و در فرانسه، پس از بازدید از نمایشگاهی از ماسک‌های آفریقایی که در پاریس برپا بود، کشید. این شاهکار هنری قرن بیستم پنج زن جوان را در فاحشه‌خانه‌ای در خیابان آوینیون در شهر بارسلونای اسپانیا نشان می‌دهد. پیکاسو در خلق این اثر از زوایایی تند، اغراق در خصوصیات چهره و حتی خصیصه‌هایی آنامورفیک الهام گرفته از ماسک‌های آفریقایی که پیشتر دیده بود، استفاده کرد. وی بعدها نیز از این متد در خلق چهره‌ها در آثارش بهره می‌برد و به گفته بسیاری از منتقدان هنری آثارش، وی انسان‌ها را با نقابی بر صورتشان تصویر می‌کرد.

این اثر یکی از مهم‌ترین آثار در دوران ابتدایی شکل‌گیری کوبیسم و نقطه عطفی در حوزه هنر مدرن به‌شمار می‌آید. دوشیزگان آوینیون هم اینک در موزه هنر مدرن در نیویورک نگهداری می‌شود.

پابلو روییس ای پیکاسو (‎/pɪˈkɑːsoʊ, -ˈkæsoʊ/‎;] اسپانیولی: [ˈpaβlo piˈkaso]) نقاش، شاعر، طراح صحنه، پیکرتراش، گراورساز و سرامیک کار اسپانیایی و یکی از برترین و تأثیرگذارترین هنرمندان سده ۲۰ میلادی بود. او به همراه ژرژ براک، نقاش و پیکرتراش فرانسوی، سبک کوبیسم را پدیدآورد.از جمله آثار مشهور او می‌توان به دوشیزگان آوینیون و گرنیکا اشاره کرد. پیکاسو بیشتر عمر خود را در فرانسه به سر برد. او به دلیل جستجوگری، نوآوری، پرکاری و اثرگذاری بر معاصران، یکی از مهم‌ترین هنرمندان سده بیستم به‌شمار می‌آید.


دوره اولیه زندگی

وی در ۲۵ اکتبر سال ۱۸۸۱ در مالاگا، یکی از شهرهای کشور اسپانیا، زاده شده و با نام «پابلو دیه‌گو خوسه فرَنسیسکو د پائولا خوان رمدیوس ترینیداد روییس ای پیکاسو» غسل تعمید داده شد. او فرزند یک نقاش تحصیل کرده به نام جوز روییس‌بلنکو (Jose Ruis Blanco) و ماریاپیکاسو (Maria Picasso) بود که از سال ۱۹۰۱ نام خود را به نام خانوادگی مادرش تغییر داد. پابلو از همان دوران کودکی به نقاشی علاقه پیدا کرد و از ده سالگی نزد پدرش که معلم یک آموزشگاه هنری بود، اصول اولیهٔ نقاشی را فراگرفت و دوستانش را با کشیدن نقاشی بدون بلند کردن قلم یا نگاه کردن به کاغذ سرگرم می‌کرد.

در سال ۱۸۹۵ به همراه خانواده به بارسلونا تغییر مکان دادند و پیکاسو در آن‌جا در آکادمی هنرهای عالی به نام لالُنخا (La Lonja) به تحصیل مشغول شد. در اوایل کار، دیدار او از مکان‌ها و گروه‌های مختلف هنری تا سال ۱۸۹۹ در پیشرفت هنریش بسیار تأثیرگذار بود. وی تحصیلات خود را در فرانسه به پایان رساند. او نزد پدرش که استاد نقاشی بود به آموختن پرتره‌نگاری پرداخت و در سال ۱۹۰۳ مقیم پاریس شد. در سال‌های ۱۹۰۶ و ۱۹۱۰، به اتفاق ژرژ براک مکتب کوبیسم را پایه‌گذاری کرد. ژرژ براک، از نخستین کسانی بود که سنجاق و میخ را با هم توأم نمود و پیکاسو تخته و چیزهای دیگری را هم به آن افزود. پیکاسو در سبک خود شهرت فراوانی به دست آورد و پیروان فراوانی کسب نمود.

آغاز فعالیت هنری

دوره آبی

پیکاسو زمانی که به کار مشغول نبود، از تنها ماندن خودداری می‌کرد و به همین دلیل در مدت کوتاهی حلقهٔ دوستانش که شامل گیوم آپولینر، ماکس ژاکوب و لئواستاین و همچنین دو دلال بسیار خوب به نام‌های امبروز (Amborise Vollard) و برس‌ول (Berthe Weel) بود، شکل گرفت. در این زمان خودکشی یکی از دوستانش به روی پابلوی جوان تأثیر عمیقی گذاشت و تحت چنین شرایطی دست به خلق آثاری زد که از آن به عنوان دورهٔ آبی یاد می‌کنند. در این دوره بیشتر به ترسیم چهرهٔ آکروبات‌ها، بندبازان، گدایان و هنرمندان می‌پرداخت و در طول روز در پاریس به تحقیق بر روی شاهکارهایش در لوور و شبها به همراه هنرمندان دیگر در میکده‌ها مشغول می‌شد. پابلو پیکاسو در دورهٔ آبی بیشتر رنگ‌های تیره را در تابلوهای نقاشی خود به کار می‌گرفت.

در دوره‌های آبی و گلفام استقلال هنری اش را بروز داد. اوضاع بحرانی اروپا، جنگ داخلی اسپانیا و اشغال فرانسه توسط آلمانی‌ها، بر موضوع و محتوای هنر او اثری عمیق گذاشت و عناصر اساطیری و نمادین در آثارش رخ نمودند. تابلوی گرنیکا نمونه شاخص هنر تمثیلی او در این دوره‌است. او با بهره‌گیری از هنر بدوی (مجسمه‌های کهن ایبریایی، و صورتکها و تندیسهای آفریقایی)، در راهی تازه قدم گذارد. شاید پیکاسو طراحی را برترین وسیله برای انتقال بیواسطه قدرت ابداع خود می‌دانست. طراحی‌های دوره جوانی اش به دور از طبیعت‌گرایی و بری از هرگونه رونگاری، بر اثر تجربه تجسمی به روی کاغذ ترسیم شده‌اند.

پیکاسو دوره‌های هنری مختلف را گذراند که کمترین هنرمندی به چنین تجربهٔ عظیمی دست پیدا می‌کند. یکی از مهم‌ترین دورهٔ کاری پیکاسو چنان‌که پیش از این گفته‌شد، دورهٔ آبی بود. با وجود اینکه تعهدات کاری در فرانسهٔ اواخر قرن نوزدهم و اوایل هنر قرن بیستم کم‌تر شده بود شاید هیچ هنرمندی به اندازهٔ پیکاسو در تعهد کاری خود، تلخی زندگی را آن‌قدر بزرگ نمایش نداد. این تلخی منحصراً در دورهٔ آبی (۱۹۰۴–۱۹۰۱) به اوج خود رسید چنان‌که از مجموعهٔ رنگ‌های مالیخولیایی آن دوره با سایه روشن آبی و حاشیهٔ تاریک آن بر می‌آید بدون شک زندگی در فقر خانوادگی در زمان جوانی در سال‌های اولیهٔ زندگیش در پاریس و برخورد با کارگران و گدایان اطراف خود درکشیدن پرترهٔ شخصیت‌ها با حساسیت و احساس ترحم هر چه بیشتر نسبت به آن‌ها تأثیر زیادی گذاشته‌است. زن اطوکش (Woman Ironing) در پایان دورهٔ آبی با رنگهای روشن‌تر اما هنوز با طرح غم افزای شامل سفید و خاکستری تصور اصلی فرسودگی و رنج پیکاسو را نشان می‌دهد. اگر چه واقعیت اقتصادی و اجتماعی در پاریس آن دوره ریشه کرده بود. رفتار دوستانهٔ این هنرمند در این مورد که با خطوط زاویه‌دار و متقارن، دین هنری خود را با ترکیب خطوط امتداد داده شده و ظریف که با نفوذ به حقایق تجربی مورخ معروف ال گرکو به آن‌ها رسیده بود، نمایش می‌داد و پیکاسو در آن‌جا این موضوع را با حضور تقریباً معنوی و خیالی از آن زن به عنوان مثالی از فقر و بدبختی آن دوره نشان داده‌است.

دوره رز

در سال ۱۹۰۰ میلادی اولین نمایشگاه پیکاسو در بارسلونا تشکیل شد. در پاییز همان سال به پاریس رفت تا در آنجا مطالعاتی در ابتدای قرن جدید داشته باشد و در آوریل ۱۹۰۴ در پاریس اقامت کرد و در آنجا به وسیلهٔ آثار امپرسیونیست خود به شهرت رسید. اما پس از مدت کوتاهی اقامت در فرانسه با تغییر ارتباطات، جعبهٔ رنگ او به رنگهای قرمز و صورتی تغییر پیدا کرد. به همین دلیل به این دوره دوران صورتی پیکاسو می‌گویند. در این دوران پس از دوستی با برخی از دلالان هنر، شاعر آن زمان ماکس ژاکوب و نویسندهٔ تبعیدی آمریکایی، گرترود استاین و برادرش لئو که اولین حامیان او بودند، سبک او به‌طور محسوسی عوض شد به‌طوری‌که تغییرات درونی او در آثارش نمایان است؛ و تغییر سبک او از دورهٔ آبی به دورهٔ رز در اثر مهم او به نام دوشیزگان آوینیون نمونه‌ای از آن است.

 

دوره آفریقایی

کار پابلو پیکاسو در تابستان سال ۱۹۰۶، وارد مرحلهٔ جدیدی شد که نشان از تأثیر هنر یونان شبه جزیرهٔ ایبری و آفریقا بر روی او بود که به این ترتیب سبک را به وجود آورد که توسط منتقدین نقاش معاصر مورد توجه قرار نگرفت.

 

کوبیسم

در سال ۱۹۰۸ پابلو پیکاسو و نقاش فرانسوی ژرژ براک متأثر از قالب امپرسیونیسم فرانسوی سبک جدیدی را درکشیدن مناظر به کار بردند که از نظر چندین منتقد از مکعبهای کوچکی تشکیل شده‌است. این سبک کوبیسم نام گرفت و بعضی از نقاشیهای این دو هنرمند در این زمینه آنقدر به هم شبیه هستند که تفکیک آن‌ها بسیار مشکل است. سیر تکاملی بعدی پابلو در کوبیسم از نگاه تحلیلی (۱۱–۱۹۰۸) به منظر ساختگی و ترکیبی که آغاز آن در سالهای ۱۳–۱۹۱۲. بود ادامه داشت در این شیوه رنگ‌های نمایش داده شده به صورت صاف و چند تکه، نقش بزرگی را ایفا می‌کند و بعد از این سال‌ها پیکاسو همکاری خود را در بالت و تولیدات تئاتر و نمایش در سال ۱۹۱۶ آغاز کرد و کمی بعد از آن آثار نقاشی خود را با سبک نئوکلاسیک و نمایش تشبیهی عرضه کرد. این نقاش بزرگ در سال ۱۹۱۸ با الگا (Olgo)، رقاص بالت ازدواج کرد و در پاریس به زندگی خود ادامه داد و تابستان‌هایش را نیز در کنار ساحل دریا سپری می‌کرد. از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۰ درگیر اختلاف عقیده با سوررئالیست‌ها بود و در پاییز سال ۱۹۳۱ علاقه‌مند به مجسمه‌سازی شد و با ایجاد نمایشگاه‌های بزرگی در پاریس و زوریخ و انتشار اولین کتابش به شهرت فراوانی رسید.

توجه پیکاسو در مدت کوتاهی از کشیدن نقاشی‌هایی با کنایهٔ اجتماعی و مذهبی به سوی تحقیق در فضای دیگر و خلق آثاری برد که اوج آن در مکتب کوبیسم به ثمر رسید. پرترهٔ فرناند با روسری زنانهٔ سیاه (Fernande with a black Montilla) اثری در این مرحلهٔ کاری است. خیالی بودن تصویر با رنگ‌بندی مناسب و ضربه‌های قلم موی پرنشاط نشان از معشوقهٔ او فرناند الیور (Fernonde Oliver) می‌دهد که روسری به سر کرد، و سمبل هنر اسپانیایی او است. از ایجاد سبک شمایلی از صورت او با مشخصات خلاصه شده می‌توان افزایش علاقهٔ پیکاسو را در خلاصه کردن ویژگی‌ها و استحکام پیکرتراشی پیشگویی کرد که این تأثیر را در آثار بعدی او می‌بینیم.

در سال ۱۹۳۶ جنگ داخلی اسپانیا شروع شد که تأثیر زیادی به روی پیکاسو گذاشت به‌طوری‌که تأثیر آن را می‌توان در تابلوی گرنیکا (۱۹۳۷) دید. در این پردهٔ نقاشی بزرگ، بی‌عاطفگی، وحشی‌گری و نومیدی حاصل از جنگ به تصویر کشیده شده‌است. پابلو اصرار داشت که این تابلو تا زمانی که دموکراسیـ کشور اسپانیا به حالت اول برنگردد به آنجا برده نشود. این تابلوی نقاشی به عنوان یکی از پرجاذبه‌ترین آثار در موزهٔ مادرید سال ۱۹۹۲ در معرض نمایش قرار گرفت.

حقیقت این است که پیکاسو در طول جنگ داخلی اسپانیا، جنگ جهانی اول و دوم کاملاً بی‌طرف بود از جنگیدن با هر طرف یا کشوری مخالفت می‌کرد. او هرگز در این مورد توضیحی نداد. شاید این تصور به وجود آید که او انسان صلح‌طلبی بود اما تعدادی از هم عصران او از جمله براک بر این باور بودند که این بی‌طرفی از بزدلی‌اش ناشی می‌شد. به عنوان یک شهروند اسپانیایی مقیم پاریس هیچ اجباری برای او نبود که در مقابل آلمان در جنگ جهانی مبارزه کند یا در جنگ داخلی اسپانیا، خدمت برای اسپانیایی‌های خارج از کشور کاملاً اختیاری بود و با وجود اظهار عصبانیت پیکاسو نسبت به فاشیست در آثارش، هرگز در مقابل دشمن دست به اسلحه نبرد. او با وجود کناره‌گیری از جنبش استقلال‌طلبی در ایام جوانیش حمایت کلی خود را از چنین اعمالی بیان می‌کرد و بعد از جنگ جهانی دوم به گروه کمونیست فرانسه پیوست و حتی در مذاکرهٔ دوستانهٔ بین‌المللی در لهستان نیز شرکت کرد اما نقد ادبی گروهی از رئالیستها در مورد پرترهٔ استالین، علاقهٔ پیکاسو را به امور سیاسی کمونیستی سرد کرد.

آثار متاخر

تابلوی نقاش و مدلش خلق شده در سال ۱۹۲۷. این تابلو در موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری می‌شود.

 

پیکاسو در سال ۱۹۴۰ به یک گروه مردمی ملحق شد و شمار زیادی از نمایشگاه‌های پیکاسو در طول زندگی این هنرمند در سالهای بعد از آن برگزار شد که مهم‌ترین آن‌ها در موزهٔ هنر مدرن نیویورک در سال ۱۹۳۹ و در پاریس در سال ۱۹۵۵ ایجاد شد. در ۱۹۶۱، این نقاش اسپانیایی با ژاکلین روک (Jacqueline Roque) ازدواج کرد و به موگینس نقل مکان کرد. پابلو پیکاسو در آنجا خلق آثار با ارزش خود همانند نقاشی، طراحی، عکس‌های چاپی، سفال‌گری و مجسمه‌سازی را تا زمان مرگش یعنی هشتم آوریل سال ۱۹۷۳ در موگینس فرانسه ادامه داد.

در سال‌های هشتاد یا نود سالگی، انرژی همیشگی دوران جوانیش بسیار کمتر شده بود و بیشتر خلوت می‌گزید. همسر دوم او ژاکلین روک به جز مهمترین ملاقات کنندگانش و دو فرزند پیکاسو، کلاد و پالوما (Claude and Paloma) و دوست نقاش سابقش، فرانسواز ژیلو به کس دیگر اجازهٔ ملاقات با او را نمی‌داد. گوشه‌گیری پابلو پیکاسو بعد از عمل جراحی پروستات در سال ۱۹۶۵ بیشتر شد و با اختصاص دادن تمام نیرویش به کار، درکشیدن تابلو جسورتر گشت و از سال ۱۹۶۸ تا سال ۱۹۷۱ سیل عظیم نقاشی‌هایش و صدها قلم‌زنی بشقاب مسی در معرض دید عموم قرار گرفت. این آثارش در این زمان توسط بسیاری از رویاپردازان نادیده گرفته شد به‌طوری‌که داگلاس کوپر، آثار پایانی او را به عنوان آثار یک پیرمرد عصبانی در اتاق مرگ نامید. پیکاسو همچنین مجموعه‌ای قابل توجه از آثار دیگر نقاشان معروف هم دورهٔ خود مانند آنری ماتیس را نگهداری می‌کرد و چون هیچ وصیت‌نامه‌ای در زمان مرگش نبود به عنوان مالیات ایالتی فرانسه، بعضی از آثار و مجموعه‌های او به دولت داده شد.

این نقاش و مجسمه‌ساز اسپانیایی با خلق آثارش گام مهمی در هنر مدرن برداشت. او در ابداع و نوآوری سبک‌ها و تکنیک‌های نقاشی بی‌نظیر بود و استعداد خدادادی او به عنوان یک نقاش و طراح بسیار قابل اهمیت است. او در کار کردن با رنگ روغن، آبرنگ، پاستل، زغال چوب، مداد و جوهر بسیار توانا بود و با ایجاد آثاری در مکتب کوبیسم استعداد بی‌نظیر خود را به بهترین شکل به کار گرفت و با وجود آموزش محدود علمی (که تنها یک سال از دورهٔ تحصیلاتی را در آکادمی رویال مادرید به پایان رساند) تلاش هنرمندانه‌ای را در تغییر جهت فکری خود انجام داد. از پابلو پیکاسو به عنوان پرکارترین نقاش تاریخ یاد می‌شود. در حالیکه دوستانش به او توصیه می‌کردند که در سن هفتاد و هشت سالگی دست از کار بردارد اما او مخالفت می‌کرد. مرگ او در حالی به وقوع پیوست که با تعداد زیادی تابلو و آثار ارزشمند، مرکب از علائق شخصی و به دور از در نظر گرفتن بازار هنر یک ثروتمند محسوب می‌شد؛ و اخیراً در سال ۲۰۰۳ خویشاوندان پیکاسو موزهٔ وقف شده‌ای را در زادگاه پیکاسو یعنی مالاگا به نام موسیوپیکاسومالاگا راه انداختند.

مرگ

وی در ۸ آوریل ۱۹۷۳، در حالی به اتفاق همسرش ژاکلین روک دوستانشان رو برای صرف شام پذیرایی میکردند بر اثر حمله قلبی درگذشت. ژاکلین روک که پس از پیکاسو شدیداً از نظر روحی دگرگون شده بود، در سال ۱۹۸۶، با شلیک گلوله خودکشی کرد.

او در مجسمه‌سازی، حکاکی روی چوب، سفالگری، سرامیک، چاپ سنگی (لیتوگرافی) و معماری تبحر داشت. او مکتب کوبیسم را به همراه ژرژ براک در میان نقاشان جا انداخت و فن اختلاط رنگ بر پردهٔ نقاشی را به عالم هنر معرفی کرد. پیکاسو علاقه خاصی به زنها داشت و غیر از اینکه در زندگی غرق آن‌ها بود تا مدت‌ها نقاشی‌های وی مشخصاً تنها راجع به زنها بود؛ و دوره اول هنری وی در طبقه‌بندی‌ها بنامهای Blue & Rose است. در دوران آبی سبک کاری وی اغلب شامل سایه‌های آبی کشیده شده از اجسامی بود که تنها به نیمی از آن‌ها به تصویر کشیده می‌شد. در دوران رز از آبی به سمت صورتی تمایل پیدا کرد و نقاشی‌های وی به دنیای واقعی نزدیکتر شدند. او سپس به سبک کوبیسم روی آورد که در آن اشیا را توسط اشکال ساده هندسی به تصویر کشاند.

برهنه از پله پایین می‌آید، شماره ۲

برهنه از پله پایین می‌آید، شماره ۲ (انگلیسی: Nude Descending a Staircase, No. 2) اثری از مارسل دوشان است که در ۱۹۱۲ کشیده شده‌است. این نقاشی، در زمان خودش بسیار مشهور شد و یکی از آثار کلاسیک مدرن به حساب می‌آید. پیش از اولین رونمایی از این اثر در ۱۹۱۲، از سوی کوبیست‌ها به این علت که بیش از اندازه فوتوریستی است، رد شده بود. این اثر در موزه هنر فیلادلفیانگهداری می‌شود.
مارسل دوشان (به فرانسوی: Marcel Duchamp) (زادهٔ ۲۸ ژوئیه ۱۸۸۷، درگذشتهٔ ۲ اکتبر ۱۹۶۸) نقاش و مجسمه‌ساز فرانسوی بود که آثارش را بیشتر با سبک‌های دادائیسم و سوررئالیسم مرتبط می‌دانند. آثار دوشان در گسترش هنر غرب پس از جنگ جهانی اول تأثیرگذار بود.

دوشان تفکر قراردادی دربارهٔ پروسهٔ هنری و بازاریابی هنر را به چالش کشید. البته نه چندان با نوشتن مقاله بلکه با انجام فعالیت‌های خرابکارانه نظیر ارائهٔ یک پیشابگاه به عنوان اثر هنری و نامگذاری آن به نام چشمه. دوشان به نسبت آثار هنری اندکی تولید کرده‌اما در همین آثار اندک جنبش‌های هنری آوانگارد زمانهٔ خود را به سرعت پیموده‌است.

اثر خلاق را هنرمند به تنهایی به وجود نمی‌آورد، بلکه بیننده نیز با رمزگشایی و تعبیر کیفیت‌های درونی اثر آن را با دنیای بیرون پیوند می‌دهد و به این ترتیب سهم خود را به کار خلاق اضافه می‌کند. – مارسل دوشان

زندگی

دوشان در فرانسه متولد شد و در خانواده‌ای اهل فرهنگ رشد کرد. خانهٔ آنها مملو از نقاشی‌ها و قلم‌زنی‌های «امیل نیکول» پدر بزرگ مادری‌اش بود و خانواده او به بازی شطرنج، خواندن کتاب، نقاشی، و موسیقی علاقه داشتند. خواهر و برادران او هم هنرمندان موفقی شدند:

ه را ترک کرد و در روان به مدرسه رفت. او به خواهرش سوزان بسیار نزدیک بود که همیشه در بازی‌ها و فعالیت‌هایی که از قدرت تخیل فوق‌العاده مارسل ناشی می‌شد، همراه و همپای او بود. اگرچه مارسل دانش آموز برجسته‌ای نبود، اما در ریاضیات استعداد داشت و در مدرسه برندهٔ دو جایزهٔ ریاضی شد. در سال ۱۹۰۳ یک جایزهٔ نقاشی به دست آورد، و در جشن فارغ‌التحصیلی در ۱۹۰۴ جایزهٔ دیگری برنده شد که او را در تصمیمش برای هنرمند شدن مصمم کرد.

نقاشی آکادمیک را از معلمی آموخت که می‌خواست دانش‌آموزانش را از امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم و سایر جنبش‌های هنری آوانگارد دور نگه دارد، تلاشی که البته ناموفق بود. اولین راهنما و مرشد هنری مارسل، برادرش ژاک ویلون بود که مارسل سبک سیال و بُرندهٔ او را تقلید می‌کرد. در ۱۴ سالگی اولین فعالیت جدی هنری او نقاشی‌هایی بود با آبرنگ که از سوزان در حالت‌های مختلف و در حال انجام کارهای گوناگون می‌کشید. در تابستان همان سال منظره‌هایی هم به سبک امپرسیونیست‌ها با رنگ و روغن نقاشی کرد.

کارهای اولیه

مارسل دوشان، هنرمند فرانسوی- آمریکایی، پیشگام راستین مدرنیسم پساکلاسیک است. تحول هنری مارسل دوشان ــ که آندره برتون او را زیرک‌ترین هنرمند سدهٔ بیستم نامید ــ فقط در متن اوضاع هنری حاکم بر پاریس در واپسین دههٔ پیش از جنگ جهانی اول قابل فهم است. پس از جنجال‌هایی که با نمایش آثار کوربه، مانه و امپرسیونیست‌ها به پا شد، میان هنر رسمی که هنوز وامدار سنت آکادمی‌ها بود و کار هنرمندان جوان پیشرو که از این سنت روی گردانده و در جستجوی مضمون‌ها و وسایل جدید بازنمایی بودند، شکافی ژرف پدید آمد. با وجود این، زمانی که انقلابیون قبلی به خاطر دستاوردهایشان مورد توجه قرار می‌گرفتند، این عقیده در محافل هنری رواج می‌یافت که هر هنر پر معنا و هدفمندی که سرانجام معیارهای «سلیقهٔ خوب» را می‌سازد، اصلاً نوآورانه و نقض کنندهٔ معیارهای حاکم است. به عبارت دیگر، راه افتخار ــ راه به سوی قلهٔ خدایان موزه‌ها ــ از هنر پیشتاز می‌گذرد.

دوشان که در سال ۱۹۰۴ با هدف نقاش شدن به پاریس می‌آید، بی درنگ کارش را به سبک امپرسیونیست‌ها، سپس به شیوهٔ سزان و فووها شروع می‌کند و سرانجام به مضمون‌های سمبولیستی روی می‌آورد. او به برکت نفوذ برادرانش ــ که هر دو ده سالی از او بزرگترند و قبلاً به جنبش پیشتاز پیوسته‌اند ــ آثارش را نه فقط در سالن مستقلان بلکه همچنین مرتباً در سالن پاییز به نمایش می‌گذارد.