مالنا | کسی است که هرگز نپرسید

«زمان گذشت و من عاشق زن‌های بسیاری شدم و هنگامی که آن‌ ها مرا در آغوش می‌ گرفتند، می‌ پرسیدند آیا فراموش‌ شان خواهم کرد؟ و من می‌گفتم: “نه، فراموشت نخواهم کرد”… اما تنها کسی که هیچ‌گاه فراموشش نخواهم کرد کسی است که هرگز نپرسید…»

  • کارگردان جوزپه تورناتوره
  • تهیه‌کننده هاروی وینشتین
  • نویسنده فیلمنامه:
  • جوزپه تورناتوره
  • بازیگران مونیکا بلوچی
  • جوزپه سولفارو
  • لوچیانو فردریکو
  • ماتیلدا پیانا
  • موسیقی انیو موریکونه
  • فیلم‌برداری لایوش کولتای
  • تدوین ماسیمو کواگلیا
  • توزیع‌کننده میرامکس
  • تاریخ‌های انتشار
  • ۲۷ اکتبر ۲۰۰۰

  • مدت زمان
  • ۱۰۹ دقیقه (نسخه اصلی در ایتالیا)
  • کشور ایتالیا
  • زبان ایتالیایی 

مالنا (به ایتالیایی: Malèna) فیلمی ایتالیایی به کارگردانی جوزپه تورناتوره با بازی مونیکا بلوچی محصول سال ۲۰۰۰ بر اساس داستانی از لوچانو وینچنزونی است. این فیلم در جزیره سیسیل فیلمبرداری شده است. 

  • خلاصه : 
  • داستان فیلم از سال ۱۹۴۰ و شرکت ایتالیا در جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود؛ همسر مالنا، نینو اسکوردیا به جنگ می‌رود و مالنا در شهر کوچکی در جزیره سیسیل همراه با امید به پایان جنگ و بازگشت شوهرش تنها می‌ماند. فیلم در ادامه به زندگی فلاکت‌بار مالنای تنها و زیبا و همچنین ماجرای عشق شیفته‌وار پسری تازه بالغ به او می‌پردازد. مالنای زیبا به زودی برخوردهای جدیدی از اهالی روستا دریافت می‌کند. او هر گاه از پیاتزا می‌گذرد، با نگاه‌های شهوانی و صدای سوت مردان و نگاه سنگین و پچ پچ‌های زنان رو به رو می‌شود. سپس خبر کشته شدن همسرش به او می‌رسد و پدرش که او را طرد کرده است نیز در بمباران سیسیل به وسیله متفقین کشته می‌شود. او «دیگر تکیه گاهی ندارد و هیچ‌کس نیست که از ارزش‌های اخلاقی او دفاع کند و هدف شکار جنسی او است. پس از هتک حرمتی که دندانپزشک شکست خورده از او می‌کند، باید در دادگاه از اتهام «رفتار نانجیبانه» که او را به آن متهم کرده‌اند، دفاع کند و یا به مدت دو سال به زندان برود.» وضع زندگی مالنا روز به روز بدتر می‌شود و تاجری محلی شکر و قهوه و مایحتاج او را به ازای رابطه جنسی به او می‌دهد. مالنا تسلیم شده و روسپی مردان محلی و سپس افسران آلمانی می‌شود.می‌توان گفت بدن و داستان مالنا به صورت اجزای سمبلیک ملی در آمده‌است: بدن‌های مالنا و رناتو بدن‌هایی ملی می‌شوند و به داستانی ملی در نوستالژی موهوم برای ایتالیای آرمانی پیش از موسولینی در زمانی پس از آشویتس تبدیل می‌شود.
  • هنگامی که مالنا در برابر فشار فقر و تقاضاهای جنسی به روسپی گری رو می‌آورد و قربانی تاجر محلی و افسران ارتش آلمان که خاک آن ها را تسخیر کرده‌اند می‌شود، به موسولینی می‌ماند که خود را به آلمان هیتلری فروخته‌است.پس از جنگ، ملت باید خود را بازسازی کند و خاطرات جنگ را از خود بزداید. در روستا این کار با طرد کردن بدن فروخته شدهٔ مالنا و وضع زندگی اش در طول جنگ انجام می‌شود؛ مردم روستا تلاش می‌کنند تاریخ و نقش خود را در آن پاک کرده و از نو بنویسند. هنگامی که موسولینی از قدرت برکنار می‌شود و ارتش آمریکا سیسیل را آزاد می‌کند، در صحنه تلخی، زنان روستا مالنا را به پیاتزا می‌برند، کتکش می‌زنند، موهایش را می‌تراشند و تبعیدش می‌کنند. همان تاجر محلی درباره جایگاه مالنا حرف می‌زند و زمزمه می‌کند که شاید مالنا کمونیستی است که به شوروی رفته‌است. او به راحتی عضویت سابق خود در حزب فاشیست را نفی می‌کند و مالنا را کمونیست می‌خواند، گویی کمونیسم دشمن جدیدی است که افکار عمومی روی آن متمرکز می‌شود تا فاشیسم خود را فراموش کند.با وجود تلاش همه برای طرد و فراموش کردن مالنا، و نقش خود در زمان جنگ، سرانجام مالنا به کاستل کوتو برمی گردد و وجود او یادآور همیشگی گذشته می‌شود، معصومیت از دست رفتهٔ دوران جنگ. مالنا به وجدانی تاریخی تبدیل می‌شود. 
  • صحنه‌های جنسی : 
  • بخش‌های مهمی از فیلم به نمایش روابط جنسی مالنا می‌گذرد. حدود ۱۷ دقیقهِ نسخه‌ای از فیلم که در ایالات متحده به نمایش درآمده، سانسور شده‌است که بیشتر آن تخیلات رناتو پسر سیزده ساله‌است که در ذهن خود آمیزش با مالنا را تصویرسازی می‌کند. یکی از این بخش‌ها صحنه‌ای است که رناتو به یک روسپی‌خانه رفته و با یک روسپی که او را در تخیل خود مالنا فرض می‌کند، به بستر می‌رود.
  • نقد فیلم : 
  • از نقدهای وارد بر فیلم این است که «دادگاه مالنا گزارش ناقصی از جایگاه زنان در اجتماع کاتولیک سیسیلی که به طور کلی زنان را به دو دسته عمده باکره و یا فاسد تقسیم می‌کنند، ارائه داده‌است. ضعف دوم فیلم، هنگامی است که سرانجام پس از این که جنگ تمام می‌شود و رناتو به بلوغ و درک می‌رسد بدون آن که به مالنایی دست پیدا کند که تا آن زمان بارها مورد سوءاستفاده و بهره‌برداری قرار گرفته‌است، مثل همیشه رنج‌های دنیا به مفهوم واقعی از کانال زنان شناخته شده‌اند.»

دختران شو

دختران شو یا دختران نمایش (انگلیسی: Showgirls‎) فیلمی اروتیک و درام به کارگردانی پل ورهوفن محصول سال ۱۹۹۵ است.

داستان فیلم |

دختری به نام نومی مالون که رقاص استریپر است، تصمیم میگیرد برای پیشرفت به لاس وگاس برود. در ابتدای سفر چمدانش مورد سرقت قرار میگیرد و با دختری به نام مالی آشنا میشود. مالی طراح صحنه معروف ترین و بزرگترین تئاتر استریپر لاس وگاس است. نومی کارش را در یک کلاب استریپر کوچک شروع میکند و بخاطر استعدادی که دارد مورد توجه کریستال کانرز “رقصنده اول” و زک “تهیه کننده” تئاتر شهر قرار میگیرد و بعد از رابطه استریپ با زک و به توصیه کریستال توسط کارگردان به تئاتر دعوت میشود و تست میدهد. به تدریج و با درخشش در کار و ارتباط جنسی با زک نقش اول تئاتر را میگیرد ولی بخاطر قدرت حقوقی کریستال و چون درخواست او را برای رابطه رد میکند، نمیتواند در تئاتر به عنوان نقش اول، اجرا کند و این اتفاق، باعث حسادت نومی میشود و در آخرین اجرا با هل دادن و مصدوم کردن کریستال بالاخره نقش اول را بدست می آورد و به شهرت میرسد. روزی یک بازیگر معروف هالیوود به نام اندی کارور که دوست زک است به لاس وگاس می آید، مالی که عاشق کاراکتر اوست، توسط نومی به وی معرفی میشود ولی در کمال تعجب کارور و دوستانش به او تجاوز میکنند و به او آسیب شدید میرسانند. نومی که به شدت ناراحت است و از طرفی زک او را از تماس با پلیس منصرف و تهدید کرده است، به بهانه ارتباط با کارور خودش را به اتاق او میرساند و با تهدید چاقو، شدیدا او را کتک میزند و سرآخر اتفاقی و با همان راننده که چمدان او را به سرقت برده بود، بدون هیچ دستاوردی به شهر خود فرار میکند.

در خلاصه کوتاه‌تر فیلم دختران شو باید گفت: فیلم در مورد رقاص‌های لخت یا همان استریپرهاست – فیلم پر از صحنه‌های سکسی و رقص لخت و تجاوز و لز است.

تن‌کامگی یا ارُتیسم (به فرانسوی: Érotisme) کیفیتی‌ست که سبب برانگیخته‌شدن احساس جنسی می‌شود؛ همچنین اندیشه‌ای فلسفی‌ست؛ که به زیبایی‌شناسی خواهش جنسی، هوس و احساس عشق می‌پردازد.

در میان فیلم‌هایی که ورهوفن بعد از مهاجرتش به آمریکا ساخت، دختران شو [Showgirls] ساخته‌ی 1995، یک نمونه‌ی استثنایی‌ست. فیلمی که داستان دختری تنها در لاس‌وگاس را روایت می‌کند، توانست همه‌ی دنیا را علیه خود متحد کند و در کسب جوایز تمشک طلایی (مخصوص بدترین‌ها) تا مدت‌ها رکورددار باشد.

ستایشگران فیلم در آن‌روزها، از جمله ژاک ریوِت، جارموش و تارانتینو، در اقلیت بودند.

فیلم با وجود بودجه‌ی کلان و وسواسی که در کورئوگرافی و رقص‌هایش به‌خرج داده بود، به‌خاطر بازی‌های ضعیف (از جمله نقش اصلی با بازی الیزابت برکلی)، عریان‌نمایی و ابتذال مورد حمله قرار گرفت. نه آن‌قدر بد بود که مصداقِ so-bad-it’s-good باشد (این پرانتز را باز کنم که عنوان این یادداشت‌ها، یعنی فیلم‌های بدِ خوب، ارتباطی با دامنه‌ی معناییِ این اصطلاح ندارد) و نه آن‌قدر قابل‌تحمل بود که با دادن یک ستاره در جدولِ ستاره‌ها نادیده‌اش گرفت.

اتاق در رم

اتاقی در رم (به انگلیسی: Room in Rome) نام فیلم رمانتیک اسپانیایی ساخت سال ۲۰۱۰ میلادیست که روابط دو زن جوان به نامهای آلبا (النا آنایا) و ناتاشا (ناتاشا یاراونکو) را در اتاقی در یک هتل در رم به تصویر می‌کشد. طرح این فیلم تا حدودی بر اساس فیلم en la cama (تخت خواب) پایه‌گذاری شده.

این فیلم اولین فیلم انگلیسی زبان کارگردان آن یعنی خولیو مدم (julio Medem) است.این فیلم در جشنواره فوتوگراماس دی پالتا برنده بهترین بازیگر زن برای النا آنایا و بهترین بازیگر زن تازه کار برای ناتاشا یاراونکو در جشنواره فیلم توریا در سال پس از اکران فیلم شدند. همچنین در سایر جشنواره های کشور اسپانیا مانند گویا اواردز در ۶ بخش نامزد دریافت جایزه گردید.

داستان فیلم

آلبای اسپانیایی و ناتاشای روسی در آخرین شب اقامتشان در رم باهم روبرو می‌شوند. آلبا ناتاشا را به اتاقش در هتل دعوت می‌کند. در طول شب آنها به لمس جسمانی و جنسی هم مشغول می‌شوند. صبح روز بعد هر دو با یک سؤال ناپرسیده مواجه می‌شوند: آیا این تجربه چیزی بیشتر از یک باهم بودن یک شبه (One-night stand) بود؟

در طی فیلم ما شاهد روابط جنسی و سکسی این دو زن هستیم که رفته رفته به روابطی حسی و روحی هم بدل می شود. لزبین فیلم حاوی رگه هایی از عقاید فمینیستی است.

همجنس‌گرایی زنانه یا لِزبیَن یا هَئِتو (به اوستایی) نوعی گرایش جنسی مختصّ زنان است که عشق، احساسات و تمایلات جنسی زن به دیگر زنان معطوف است. زنان یا دختران با این گرایش را در اصطلاح لزبین می‌نامند.

تعریف هر فرد از هویت جنسی‌اش (به انگلیسی: Sexuality)، به دست‌کم سه عامل مجزا و مرتبط با هم بستگیی دارد که شامل جنس (به انگلیسی: Sex)، جنسیت (به انگلیسی: Gender) و گرایش جنسی (به انگلیسی: Sexual Orientation) می‌شود. جنس، تقسیم‌بندی انسان‌ها به دو گروه زن و مرد است که هر فرد به‌لحاظ بیولوژیکی یا در یکی از این دو دسته قرار می‌گیرد یا در میان این دو گروه مورد تعریف واقع می‌شود زیرا برای تعیین جنس، مؤلفه‌های جنس کروموزومی، جنس غددی، جنس هرمونی، ساختارهای جانبی تولید مثلی و اندام‌های تناسلی بیرونی متصور فرد برای خود باید مورد توجه قرار بگیرد؛ بنابراین نمی‌توان صرفاً جنس را بر اساس نوع کروموزم‌های جنسی یا اندام‌های بیرونی نام‌گذاری کرد.

سکس، همچون احساس ناشناخته

همه ی ما در برابر عشق، تسلیمیم. چون احساس ناشناخته ای به ما میده.

آدمهای شکست خورده آدمهای خطرناکی هستن.
اونا میدونن که هر اتفاقی بیوفته بالاخره آخرش دوباره حالشون خوب میشه.

توضیحات : (Damage) ﺧﺴﺎﺭﺕ یا تاوان ﻣﺤﺼﻮﻝ ﺳﺎﻝ 1992 ﺑﺎ ﺑﺎﺯﯼ ﮊﻭﻟﯿﺖ ﺑﯿﻨﻮﺵ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ اروتیک، ﯾﮏ ﻋﻀﻮ ﻣﺠﻠﺲ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﯽ برقرار می‌کند. سکس و شهوت و ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﻋﺠﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺟﻨﺴﯿﺸﺎﻥ ﻭ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺨﻔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪ ﭘﺴﺮ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﻩ، در تصویرهای این فیلم است.

استیون فلمینگ (آیرونز) بیست و پنج سال است که با اینگرید (ریچاردسن) ازدواج کرده و با او رابطهٔ پر مهر و عاطفه‌ای دارد.استیون در مهمانی سفارت فرانسه با آنا بارتن (بینوش)، محبوبهٔ پسرش، مارتین (گریوز) آشنا می‌شود.


«آسیب» فیلمی بریتانیایی/فرانسوی است به کارگردانی لوئی مال و بازی جرمی آیرونز و ژولیت بینوش براساس رمانی به همین نام از جوزفین هارت. فیلم دربارۀ یک سیاستمدار بریتانیایی است که یک رابطۀ جنسی و احساسی را با دوست دخترِ پسرش برقرار می کند. فیلم با استقبال خوبی در جشنواره های مختلف مواجه شد و علیرغم محتوای اروتیکش

فیلم آسیب در سال ۱۹۹۲   ساخته شده است. داستان در نگاه اول شاید کمی تکراری و کلیشه ای به نظر برسد اما به هیچ وجه چنین نیست. داستان مردی سیایستمدار که در آستانه به دست آوردن مقامی مهم است گرفتار رابطه ای ‍‍پیچیده و پر تنش می شود. استیون فلمینگ ( با بازی جرمی آیرونز) نقش کلیدی این داستان را ایفا می کند. او که قبل از این فیلم هم خود را در این گونه نقش ها ثابت کرده بود. کاراکتر هایی که به شدت درونگرا هستند و خوره ای درون آن ها وجود دارد و روح آن ها را آزار می دهد. ژولت بینوش نیز نقش مقابل او را بر عهده دارد و او هم از جهاتی کاراکتری از همین نوع را بازی می کند. فیلم رابطه ی پنهانی این دو تن را روایت می کند. پسراستیون به نام مارتین(با بازی روبرت گریوز) با آنا بارتن(ژولیت بینوش) آشنا می شود و همین آشنایی به برقراری رابطه استیون فلمینگ و بارتن می شود. در سراسر فیلم با رازی پنهانی روبه رو هستیم. این دو شخصیت پنهانکار هر روز خیانت می کنند. به مارتین و به خانواده فلمینگ. خود استیون  هم از برقراری این رابطه متعجب و شگفت زده است. او با بی قراری ازآنا  می پرسد :تو کی هستی؟


رابطه آنقدر ناگهانی و پنهانی است که شخصیت ها فرصت شناختن یکدیگر را پیدا نمی کنند. بیننده بدون شناخت با شناختن تدریجی شخصیت ها آشنا می شود. فیلم بیننده را به عنوان کسی که هم از رابطه ی پنهانی آن ها با خبر است و هم به عنوان کسی که شاهد روابط خانوادگی آن هاست به سمت قضاوتی درونی سوق می دهد. چهره های سرد آیرونز و بینوش به عنوان دو انسان پنهانکار به دقت انتخاب شده اند. در طول از هر دو آن ها می شنویم که عاشق یکدیگرند. عشقی که تداوم دهنده راهی به سوی نیستی است. رابطه مانند جاده ای به تباهی می رسد. آنا بارتن  در ابتدا داستان خودش و برادرش را شرح می دهد. برادر او به بخاطر مشاهده کردن رابطه ی او با مردی خودکشی کرده است. در سن ۱۶ سالگی خودکشی کرده است و این خاطره ای تلخ و تراژیک برای کاراکتر بینوش است. او نمی خواهد بار دیگری این حادثه رخ بدهد. اما در جایی که استیون رابطه را قطع می کند او خودش باعث برقراری مجدد آن می شود. داستان خودکشی برادر او شباهت بسیاری با داستان کنونی فیلم دارد. خیانتی که اتفاق می افتد‍‍‍٬ شخص سومی که میان این دو است و فاجعه ای که رخ می دهد. در پایان ما شاهد همان فاجعه هستیم. زمانی که مارتین معشوقه اش آنا بارتن و پدرش استیون فلمینگ  را در اتاقی در وضعیتی هضم ناشدنی  می بیند و از پله ها به پایین پرتاب می شود.


عکسی که استیون در پایان فیلم به آن خیره می شود گویای تمام ماجراست. در این عکس آنا به رو برو خیره مانده است. گویی از تمام ماجرا با خبر و آگاه است و انتظار آسیبی را می کشد که از رخ دادن آن مطمئن است. مارتین با نگاهی آسوده و بی خبر به آنا نگاه می کند. و فلمینگ با نگاهی نافذ و مضطرب به هردو آن ها نگاه می کند با شک و ظنی نسبت به آینده ای نامعلوم. او بعد از شنیدن داستان برادر نگران تر می شود و می داند که این وضعیت قابل ادامه دادن نیست اما آنا با فرستادن کلید اتاقی که هیچ کس به جز او و استیون از وجود آن اطلاع ندارد موجب ادامه ی آن می شود. وضعیتی که کشش ادامه دادن ندارد.


کارگردان و نویسنده هوشمندانه به روایت داستانی می پردازند که درون خودش تکرار می شود؛ ماجرای برادر که فقط تعریف می شود و ماجرای کنونی. دیالوگ ها و داستان به شدت هماهنگ اند و از حشو و بیهوده گویی به شدت پرهیز شده است. دوربین با سادگی تمام وظیفه ی خود را ایفا می کند و از اغراق های تصویری و فیلمبرداری پیچیده پرهیز شده است زیرا با فیلمی به شدت داستان محور طرف هستیم. بازی بازیگران همانطور که از دو بازیگر با تجربه انتظار می رود فوق العاده واقعگرایانه است. بیننده با فیلمی اروتیک روبه رو است. اما نه یک اروتیک تجاری بلکه با اثری روانشناختی.

«کیرا نایتلی»: درآمد زنان تنها در فاحشگی و مدلینگ از مردان بیشتر است

نایتلی در مورد اختلاف دستمزد زنان و مردان می‌گوید: «این دنیایی است که امروز در آن زندگی می‌کنیم: جایی که درآمد زنان تنها در فاحشگی و مدلینگ بیشتر از مردان است.»

«کیرا نایتلی» بازیگر ۳۵ ساله بریتانیایی که میان مدلینگ و بازیگری در فیلم‌های مستقل، درام‌های تاریخی و بلاک‌باسترهای سینمایی توازن ایجاده کرده، و به تازگی در فیلم «بدرفتاری» (دانلود فیلم Misbehaviour با لینک مستقیم) ظاهر شده، این هفته در مصاحبه‌ی جدیدی با مجله‌ی «استلار» از «پیچیدگی‌های زن بودن در عصر مدرن» گفته است.

نایتلی که پاسخ به این پرسش که چگونه با فمینیست‌های دهه‌ی ۱۹۷۰ در فیلم «بدرفتاری» ارتباط برقرار کرده است، می‌گوید: «فیلمنامه را خواندم و طبیعتاً با موج دوم فمینیست‌ها [و اعتراضات آن‌ها] کاملاً موافق بودم اما در عین حال من بیشتر درآمدم را از مدلینگ [برای «شنل»] به دست می‌آورم. روی فرش قرمز می‌روم جایی که از ۱۰ به شما امتیاز می‌دهند و دوربین‌ها سر تا پای شما را ضبط می‌کنند. فکر می‌کنم این پیچیدگی زن بودن در عصر مدرن است.»

نایتلی اضافه می‌کند:‌ «با این حال شغل شماره یک در دنیا – تنها شغل – که یک زن می‌تواند در آن بیش از یک مرد درآمد داشته باشد مدلینگ است. یا فاحشگی. و این برای زنان جوان گویای همه‌چیز است. ظاهر شما مهم‌تر از اعتقاد یا حرفی است برای گفتن دارید. این دنیایی است که هنوز در آن زندگی می‌کنیم.»

ستاره‌ی چندگانه‌ی «دزدان دریایی کارائیب» (Pirates of the Caribbean) سپس در پاسخ به این سؤال که آیا فیلم «بدرفتاری» سبب شده در شغلش تجدید نظر کند می‌گوید:‌ «از دستمزدی که دریافت کردم و سبک زندگی‌‌ام به سبب تجاربی که داشته‌ام بسیار راضی‌ام. فرصت‌های شگفتی در اختیار من گذاشته شده. به همین علت است که فکر می‌کنم سینما واقعاً جذاب است. دو جنبه‌ی مسئله را بازگو می‌کند. می‌گوید این وضع چقدر وحشتناک است، کاملاً با آن مخالم و این استفاده‌ی ابزاری [از زن] دردناک است، با این حال فرصتی در اختیار من می‌گذارد. ناگهان در دنیایی که نامرئی بوده‌ام مرئی می‌شوم، و این ارزش دارد و پسندیده است، من من هم می‌توانم زندگی بهتری پس از آن داشته باشم. این مسئله‌ای است که هنوز با آن درگیر هستیم.»

فیلم «بدرفتاری» با بازی نایتلی، «جسی باکلی»، «شارلوت اسپنسر»، و «گوگو امباتا را» در ماه سپتامبر عرضه شد.

Keira Knightley nude - The Aftermath (2019)
Keira Knightley nude - The Aftermath (2019)
Keira Knightley nude - The Aftermath (2019)

[ویدیو:] رقص «جنیفر لارنس» در خیابان‌های بوستون پس از پیروزی بایدن

«جنیفر لارنس» پس از انتخاب «جو بایدن» به عنوان رئیس جمهور بعدی آمریکا، با انتشار ویدیویی از خیابان‌های بوستون نشان داد که از این اتفاق چقدر خوشحال است. ستاره‌ی «هانگر گیمز» (The Hunger Games) از «کاملا هریس» و «جو بایدن» حمایت کرده، اما فاش کرده بود که پیش‌تر «کمی جمهوری‌خواه» بوده است.

لارنس ویدیویی در صفحه‌ی توییتر خود از خودش با پیژامه صورتی رنگ به اشتراک گذاشته است که پس از غلبه‌ی بایدن بر «دونالد ترامپ» دیوانه‌وار در حال رقصیدن است. او می‌نویسد: «چاره‌ای نداشتم جز اینکه یک جشن یک نفره به راه بیندازم.»

او پیش‌تر فاش کرده بود که در خانواده‌ای جمهوری‌خواه رشد کرده و در سال ۲۰۰۸ از «جان مک‌کین» در مقابل «باراک اوباما» حمایت کرده است. این بازیگر ۳۰ ساله ماه گذشته اعلام کرد که حالا تغییر موضع داده: «بزرگ‌تر که شدم پی بردم که علیه حقوق خودم رأی می‌دهم، بنابراین با افتخار می‌گویم که یک دمکرات هستم.» او سپس توضیح می‌دهد که با انتخاب «دونالد ترامپ» در سال ۲۰۱۶ همه‌چیز تغییر کرده: «برای اینکه او رئیس جمهوری استیضاح‌شده است که بسیاری از قوانین را زیر پا گذاشته و حاضر نشده رفتار تندروهای سفیدپوست را محکوم کند.»

لارنس در حال حاضر برای فیلمبرداری فیلم جدیدش «بالا را نگاه نکن» (Don’t Look Up) به کارگردانی «آدام مک‌کی» در بوستون به سر می‌برد. ماه گذشته گزارش شد که ستارگانی چون «لئوناردو دی‌کاپریو»، «کیت بلانشت»، «جونا هیل»، «هیمش پاتل»، «تیموتی شلمی»، «آریانا گرانده»، «کید کادی»، «متیو پری»، «مریل استریپ» و «تومر سیسلی» به «جنیفر لارنس» و «راب مورگان» پیوسته‌اند.

توکیو انحطاط

توکیو، انحطاط (ژاپنی: トパーズ) (و به انگلیسی: Tokyo Decadence) یک فیلم صورتی درام و اروتیک به کارگردانی ریو موراکامی است. از ستارگان فیلم میتوان به میهو نیکایدو ، کان میکامی ، یایوی کوساما ، شیمادا ماساهیکو و سایوکو آمانو اشاره کرد. این فیلم درسال ۱۹۹۱ فیلمبرداری و در سال ۱۹۹۲ منتشر شد. پخش این فیلم به دلیل پرداختن به نوعی انحراف در رابطه، در چندین کشور مانند استرالیا و کره جنوبی ممنوع شده است. ریو موراکامی برای این فیلم برنده جایزه کاریبدس نقره ای از جشنواره تائورمینا شده است .

داستان فیلم
فیلم دربارهٔ زندگی دختر ۲۲ ساله دانشجویی به نام «آی» است که صدای زیبایی دارد و بعد از اینکه شوهرش «سودو ساکیبارا» که مجری گالری هنری است او را ترک می‌کند؛ به عنوان روسپی در کلابی کار می‌کند که وظیفه‌شان سرویس‌دهی به مشتریان سادیسمی و سادومازوخیسمی است. او برای ارضای مشتریان بانفوذ و ثروتمند خود، مجبور است تن به هر نوع خواستهٔ آنان بدهد. او که منتظر رسیدن اولین مشتری خود است، نزد فالگیری می‌رود که به او می‌گوید برای نیکو گشتن بخت خود سه کار را باید انجام بدهد. اول دفتر تلفن خود را زیر تلویزیون بگذارد (سراغ کسی را نگیرد). دوم سمت گالری هنری در شرق نرود (نزدیک نشدن به شوهر سابق) و سوم سنگ صورتی رنگی را نگین کرده و به انگشت وسط کند (نماد شغل). اولین مشتری او مردی است که رابطه ای سه نفره همراه با زن خویش را طلب می‌کند و آن دو در هنگام زناشویی، آی را بدون داشتن رابطه، به شدت و با آلت مصنوعی تحقیر می‌کنند. دومین مشتری مردی است افراطی که آی را به همراه دوستش می‌خواند و بعد از نزدیکی، رابطه ای دیگر با روش برانگیختگی تنفسی طلب می‌کند و به حالت مرگ می‌رود ولی زنده می‌ماند. مشتری سوم نیز مردی است که عاشق رابطه با شخص مرده‌است و از او می‌خواهد نقش «یومکو یوشیدا» که در کوه فیجی خفه و سپس به او تجاوز شده‌است را بازی کند؛ که البته آی نمی‌پذیرد. مشتری آخر او زنی است به نام «می ساکی» که «مرد لاکپشتی» برده او است. ساکی با آی لز می‌کند و برده خود را شلاق و با آلت مصنوعی شکنجه می‌کند. در هنگام شام، آی که خسته از شغلش است، راه ثروتمند شدن ساکی را از او می‌پرسد، ساکی می‌گوید، ژاپن کشوری ثروتمنداست؛ اما این ثروت بدون غرور است و این باعث می‌شود مردها سمت مازوخیسم بروند؛ و من زندگیم را از راه تیغ زدن همین مردها بدست آوردم و به شغلم افتخار می‌کنم و می‌خواهم تکامل پیدا کنم. آی می‌خواهد شوهرش را که ازدواج مجدد کرده‌است را پیدا کند و خود را تسکین دهد. ساکی با دادن یادگاری، آی را نصیحت می‌کند و می‌گوید آی باید تکلیفش را با خود روشن کند؛ حتی اگر مجبور به جابه‌جا کردن کوه باشد. آی به دیدن شوهرش می‌رود و با زن خواننده ای آشنا می‌شود و آینده خود را در قامت او می‌بیند و با دیدن شوهرش از دور، آرامش می‌یابد و همان‌طور که ساکی گفت، ایندفعه موقرانه به شغل جدیدش برمیگردد.

Still from ‘Tokyo Decadence’, courtesy of Japan Video Distribution.

 

Still from ‘Tokyo Decadence’, courtesy of Japan Video Distribution.

Still from ‘Tokyo Decadence’, courtesy of Japan Video Distribution.

Still from ‘Tokyo Decadence’, courtesy of Japan Video Distribution.

 

Still from ‘Tokyo Decadence’, courtesy of Japan Video Distribution.

Still from ‘Tokyo Decadence’, courtesy of Japan Video Distribution.

Still from ‘Tokyo Decadence’, courtesy of Japan Video Distribution.

 

Still from ‘Tokyo Decadence’, courtesy of Japan Video Distribution.

برو برو یک بار دیگر باکره باش

برو برو یک بار دیگر باکره باش (انگلیسی: Go, Go, Second Time Virgin) فیلمی در ژانر درام، صورتی به کارگردانی کوجی واکاماتسو است. این فیلم در سال 1969 اکران شده است. از ستارگان این فیلم میتوان به می می کوزاکورا (پوپو) و میچیو آکی یاما (تسوکیو) اشاره کرد. بسیاری از فیلم های واکاماتسو مانند این فیلم، بسیار کم هزینه و بیشتر در یک لوکیشن و در ژانر سیاه و سفید می گذرد؛ که گه گاه از انفجار های رنگی برای جلوه های تاتری استفاده می کند. مثل این فیلم که در یک پشت بام آپارتمان و در چهار روز با حداقل بودجه فیلمبرداری شده است. واکاماتسو اگرچه مدت‌ها در خارج از ژاپن ناشناخته بود، اما او از مهم‌ترین کارگردانان ژانر فیلم صورتی در ژاپن است و یکی از «کارگردانان برجسته ژاپنی دهه 1960» نامیده می‌شود.

داستان
پوپو دختری هفده ساله است که گروهی بعد از ربودن، او را در پشت بام ساختمانی مورد تجاوز قرار میدهند. تسوکیو که فرزند سرایدار ساختمان است، شاهد ماجرا است ولی کاری نمیتواند انجام دهد. پس از آن حادثه، پوپو که خونریزی کرده است، به تسوکیو میگوید این برای دومین بار است که مورد تجاوز قرار میگیرد و هر دو در صبح 8 آگوست اتفاق افتاده است. او میگوید خودش هم فرزند تجاوز است. او که بسیار غمگین و ناراضی است، گریه نمیکند و تنها از تسوکیو میخواهد به زندگی او نیز به مانند مادر و پدرش که خودکشی کرده اند، پایان دهد و آرزوی مرگ میکند.

تسوکیو خیلی تلاش میکند پوپو را از مرگ منصرف کند و میگوید:

تا زمانی که غرق نشدی، حمام آفتاب بگیر؛ تشنه باش و خورشید را بنوش؛ خواب آلود شو و چشم های قرمزت را باز کن، همه چیز را فراموش کن و جلوی مرگ را بگیر

باران شدیدی می بارد و آنها این بار به زیر زمین می روند. پوپو لخت شده و خود را در اختیار تسوکیو (که در این مدت اعتمادش را جلب کرده است) قرار داده و پیشنهاد رابطه میدهد ولی او نمی پذیرد. وقتی پوپو دلیل آن را میپرسد، او را به طبقه 5 میبرد. تسوکیو میگوید زمانی که برای کارش وارد واحد شده است، گروهی پسر و دختر (فاسد) او را گرفته و مورد آزار و اذیت قرار داده اند؛ و با نشان دادن جنازه ها میگوید، که تمام آنها را کشته است و خود نیز خودکشی کرده است ولی نمرده است. تسوکیو به پوپو که اصرار بر کشته شدن دارد، میگوید قتل آسان است اگر آدم دلیلی برای آن داشته باشد. آنها دوباره به پشت بام برمیگردند و پدر راس ساعت 7 درب پشت بام را میبندد. گروهی که به پوپو تجاوز کردند با دوستانشان هم آنجا هستند. آنها که از زنده بودن پوپو تعجب کردند، قصد تکرارکردن جنایت خود را میکنند ولی ایندفعه تسوکیو همه ی آنها را میکشد. پوپو که برای دومین بار عریان شده، خواهش میکند که تسوکیو با او عشق بازی کند و میگوید عاشق اوست اما تسوکیو باز هم نمیپذیرد و میگوید که تا بحال با کسی رابطه نداشته است و عشق دروغی بیش نیست و حقیقت ندارد. سرانجام پوپو و تسوکیو همانطور که متولد شده بودند، با پریدن از ساختمان به زندگی خود پایان میدهند.

فرشتگان تجاوزشده

فرشتگان تجاوزشده (انگلیسی: Violated Angels) فیلمی در ژانر درام صورتی به کارگردانی کوجی واکاماتسو است که در سال ۱۹۶۷ منتشر شد. این فیلم یکی از معروف‌ترین فیلم‌های واکاماتسو و بر اساس قتل‌های ریچارد اسپک در تابستان سال ۱۹۶۶ شیکاگو است.

داستان
مردی به به‌طور شبانه وارد خوابگاه پرستاران می‌شود تا آن‌ها با را به قتل برساند. اما وقتی به موفقیت دست می‌یابد، کمبودش نسبت به عشق آشکار می‌شود و…

بازیگران
جورو کارا به عنوان پسر خوش تیپ
کیکو کویاناگی به عنوان سرپرستار
میکی هیاشی به عنوان پرستار A
شکو کیدووکی به عنوان پرستار B
ماکیگو سگوسا به عنوان پرستار C
کیوکو یویویی به عنوان پرستار D
میچیکو سوکوموتو به عنوان دختر جوان
گوساکو ساتو به عنوان پلیس ضد شورش
شوش تاناکا به عنوان پلیس ضد شورش
ماتایورف آرافونه به عنوان پلیس ضد شورش
کنتارو آچی به عنوان پلیس ضد شورش
تولید
این فیلم به دلیل مشکلات مالی تنها در سه روز فیلمبرداری شد و اکثر بازیگران زن آن تجربه کار حرفه‌ای نداشتند.

نقدها
مانند بسیاری از فیلم‌های مشابه، فرشتگان تجاوزشده توسط برخی از منتقدان ضد فمینیست و غم‌انگیز نامیده شد. در کتاب فیلم به عنوان یک هنر تقلبی که دربارهٔ سینما زیررمینی نوشته‌ شده است، آموس وگل استعداد هنری واکاماتسو را ستایش می‌کند و می‌نویسد: “”… سادیسم ضد فمینیستی که مبتنی بر هیچ توضیحی ایدئولوژیک نیست و در نهایت به عطر و بوی فیلم او کمک می‌کند.”

فیلم نوآر؛ امید داشتن اشتباهه.


فیلم نواَر (به فرانسوی: Film noir) یک اصطلاح سینمایی است که اصولاً برای توصیف درام‌های جنایی سبک پردازی شده و بدبینانه هالیوودی، استفاده می‌شود. طول دوره فیلم نوآر کلاسیک هالیوود عموماً از ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۹ شناخته می‌شود. فیلم نوآرهای این دوره اغلب با فیلمبرداری سیاه و سفید و نورپردازی‌های پُر سایه روشن شناخته می‌شوند. ریشه‌های سبک بصری نوآر به سینمای اکسپرسیونیسم آلمان می‌رسد. فیلم نوآر (معادل فرانسوی فیلم سیاه) نخستین بار در ۱۹۴۶ توسط نینو فرانک به فیلم‌های آمریکایی اطلاق شد. با این حال این اصطلاح در آن زمان در صنعت فیلمسازی آمریکا رواج پیدا نکرد. در دوره کلاسیک، بیشتر فیلم‌های این سبک به عنوان ملودرام‌های جنایی شناخته می‌شدند. گسترهٔ ساخت فیلم نوآر به هالیوود محدود نماند و در دوره‌های مختلف (ازجمله دورهٔ کلاسیک) در اروپا، آمریکای لاتین و آسیا نیز این نوع فیلم‌ها ساخته شد.


طبقه‌بندی و تعریف نوآر
برخلاف دیگر ژانرها مانند وسترن که به راحتی می‌شود آن‌ها را تعریف و طبقه‌بندی کرد، سبک نوآر همواره کیفیتی ابهام آمیز و معماگونه داشته و در برابر هر نوع طبقه‌بندی ناسازگار بوده‌است. این که آیا نوآر یک ژانر مستقل است یا مجموعه‌ای منسجم از فیلم‌ها، در ذهن بسیاری از منتقدان لاینحل باقی مانده‌است.

تاریخچه
اصطلاح نوآر بار اول توسط نینو فرانک در سال ۱۹۴۶ به کار رفت. البته این اصطلاح تا مدت‌ها بعد رواجی نیافت و بسیار باید زمان می‌گذشت تا این اصطلاح وارد بحث‌های تئوریک سینمایی شود. سرانجام در دهه ۷۰ بود که اصطلاح نوآر به‌طور گسترده استفاده شد.

در سال ۱۹۵۵ ریمون بورد و اتی ین شامتون در مقاله‌ای تاریخ ساز به نام «چشم‌انداز فیلم نوآر آمریکایی» ادعا کردند که در سال ۱۹۴۶ سینماروهای فرانسوی با یک سری فیلم آمریکایی مواجه شدند که در سال‌های جنگ آن‌ها را ندیده بودند. آثاری که به قول آن‌ها در لحن ناروال و خشن مشترک بودند. آن‌ها مشخصات این نوع فیلم‌ها را چنین فهرست کردند: کیفیت‌های کابوس گونه، غریب، اروتیک، پُرتعلیق و خشن، بررسی جنایت و جنبه‌های روانشانسی آن، وجود مأموران فاسد، قهرمانان مردّد، لکاتگان و …

سینمای نوآر سینمای خاص و به شدت سبک‌مند است. در دوران کلاسیک معمولاً شخصیت‌های اول اینگونه آثار افرادی منزوی و به شدت کلبی مسلک بودند که شاید بتوان هامفری بوگارت را شمایل این شخصیت‌ها دانست. تعریف فیلم نوآر وامدار اوست.

ویژگی‌های سبک
زیبایی شناسی نوآر سنتی شاید بیش از هر چیز تحت تأثیر اکسپرسیونیسم آلمانی است. اکسپرسیونیسم جریانی هنری رایج در آلمانِ دهه‌های ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ بود که در نقاشی، تئاتر، عکاسی، مجسمه‌سازی، معماری و سینما حضور داشت. برخی از تکنیک‌ها و شاخصه‌های این نوع سینمایی که کمتر مورد مناقشه قرار گرفته‌است و در واقع به مؤلفه‌های ثابت نوآر بدل شده‌اند به این شرح اند:

بسیاری از صحنه‌ها در شب می‌گذرند و نورپردازی پُر کنتراست بر صحنه‌ها حاکم است.
مانند اکسپرسیونیسم آلمان، ما با قاب‌بندی‌های مورب و خطوط شکسته روبرو هستیم که حس عدم ثَبات و عدم تعادل را القا می‌کند.
خیابان‌های خلوت نوآر عموماً خیس و باران خورده هستند.
نوآر اندوهناک است و جبری. تقدیری از پیش محتوم انگار بر پیشانی شخصیت‌ها حک شده و گریزی از آن وجود ندارد.
نوآر به لحاظ شمایل شناختی: شامل خیابان‌های تاریک شهر، پیاله فروشی‌های کوچک و آپارتمان‌های مدرن.
به لحاظ سبکی: استفاده از راویِ تصویر، فلاش بک، نورپردازی‌های اکسپرسیونیستی، ترکیب بندی‌های بی مرکز و بی‌ثَبات.

به لحاظ روایی: تأکیدی نو بر انگیزه‌های روانشناختی نامتعارف، سرگشتگی و سرخوردگی قهرمان مرد به دلیل درست پیش نرفتن برنامه اش بسیاری از المان‌ها و نگرش نوآر کلاسیک از مکتب ادبی هاردبویلد (به انگلیسی: Hardboiled) (جریانی در ادبیات داستانی پلیسی که نویسندگانی چون دشیل همت و ریموند چندلر داشت) در زمینه داستان‌های جنایی، که در دوران رکود بزرگ در آمریکا ظاهر شده بود سرچشمه داشت.

نئو نوآر (نئو به زبان یونانی به معنای جدید و نوآر به زبان فرانسوی به معنای سیاه است) به گونه خاصی از فیلم نوآر (یا شکل‌های هنری دیگر) گفته می‌شود که در ویژگی‌های بنیادین مانند نوآر دهه ۴۰ و ۵۰ میلادی است، اما سبک، فرم و محتوای نوآر را با عناصر جدید بهبود بخشیده.این ژانر برخلاف ژانرهای علمی تخیلی، فانتزی، کمدی رمانتیک یا دیگر انواع ژانرهای مرسوم سینمایی تعریف ساده ای ندارد. فیلم نوآر بیشتر یک سبک فیلمسازی است تا ژانر و به همین دلیل است که نمی توان آن را به یک دسته خاص در سینما محدود کرد. همچنین همین موضوع باعث مشکل بودن تعریف سبک فیلمسازی نوآر شده که به اختلاف نظرها در مورد نوآر بودن یا نبودن فیلم ها منتهی می شود.ژانر نوآر Noir زائیده سبک اکسپرسیونیسم و اعتلای آن پس از رئالیسم نوین آلمان در اواخر دهه ۳۰ می‌باشد. نوآر یک اصطلاح فرانسوی و رایج شده در اواسط دهه ۴۰ است. در حالی که آمریکایی‌ها تقریبا تا اوایل دهه ۷۰ به این ژانر ملودرام اندوهناک اطلاق می‌کردند.

شروع و اقبال فيلم‌هاي ژانر جنايي با قدرت جادويي ادبيات ژانر پليسي همزمان با ظهور نويسندگان شاخصي مانند دشيل همت و ريموند چندلر سبك خاصي از سينماي جنايي را به وجود آورد كه به اصطلاح فرانسوي‌اش بسيار بيشتر مشهور گشت؛ اصطلاحي كه فرانسويان و بعدتر اورپايي‌ها بدان فیلم نواَر (Film noir) مي‌گفتند.

در نظر داشته باشيد كه اصطلاح نوآر و ژانر نوآر هرگز در سينماي آمريكا طي سالهاي 1940 تا 1958 جا نيفتاد. نه منتقدان و نه نماشاگران اقبالي بدين عنوان نداشتند چرا كه هاليوود كارخانه فيلمسازي در ژانر درام اجتماعي و ژانر عاطفي و بويژه در گونه‌ي جنايي و پليسي بود و مجموع اين ژانرها در يك گونه‌ي تركيبي به گونه‌اي بود كه آمريكايي‌ها بدان ملودرام اندوهناك و نه؛ فيلم نوآر مي گفتند.

پس از شاهين مالت ساخته جان هيوستون در سال 1941 فيلم نوآر تا يك دهه پيشتازي خود را حفظ كرد. فيلم‌هاي اين دوره عموما سياه و سفيد؛ سرشار از ناميدي و بدون قهرمان رايج ساير ژانرها ساخته مي‌شدند. سبك بصري فيلم‌هاي نوآر در دهه چهل عمدتا در حد سينماي اكسپرسيونيسم آلمان بود. سايه‌هاي پرمعنا؛ استفاده از سبك نورپردازي خاص و همچنين دكورهاي استوديويي از مهمترين عناصر تشكيل دهنده فيلم‌هاي نوآر اواخر دهه 40 و اوايل دهه 50 به شمار مي‌آيند.

یک | تلقین

تلقین (به انگلیسی: Inception) فیلمی علمی-تخیلی و دلهره‌آور به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی کریستوفر نولان و محصول سال ۲۰۱۰ ایالات متحدهٔ آمریکا است. لئوناردو دی‌کاپریو، الن پیج، جوزف گوردون لویت، ماریون کوتیار، کن واتانابه، تام هاردی، دیلیپ رائو، کیلین مورفی، تام برنگر و مایکل کین در این فیلم به ایفای نقش پرداخته‌اند. دی‌کاپریو نقش یک دزد حرفه‌ای را دارد که با نفوذ به ضمیر ناخودآگاه افراد، افکار آن‌ها را می‌دزدد. او، که در ایالات متحده تحت پیگرد قانونی است، با پیشنهاد پاک شدن سابقه‌اش در ازای یک کار که غیرممکن به نظر می‌رسد، روبه‌رو می‌شود: «تلقین» یا القای یک ایده به ضمیر ناخودآگاه یک شخص.

دام کاب (لئوناردو دی‌کاپریو) یک دزد ماهر در استخراج اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمان‌های جاسوسی و شرکت‌های تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیب‌پذیرترین وضعیت است، اسرار کلیدی آنان را از درون رویاهایشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب، این اسرار را به خریداران متقاضی عرضه می‌کند. او یک گروه چیره‌دست از روان‌کاوان و معماران زبردست دارد که همراه او مخفیانه وارد خواب‌های دیگران شده و سعی در کشف و ربودن اطلاعات دارند.

سایتو (کن واتانابه) یک سرمایه‌دار بزرگ ژاپنی است که به دنبال حذف رقیبان تجاری خود، بخصوص خانوادهٔ رابرت فیشر (کیلین مورفی) است. سایتو خود قبلاً مورد هجوم ناموفق تیم آقای کاب قرار گرفته بود و از توانایی آن‌ها در شگفت است، پیشنهاد یک مأموریت ظاهراً ناممکن را به آقای کاب می‌دهد، و آن این است که به جای این که اسرار ذهن رابرت فیشر جوان را بدزدند، یک اندیشه را درون ذهن ناخودآگاه آقای فیشر بکارند و آن، اندیشهٔ متلاشی ساختن شرکت خودش و پدرش موریس فیشر (پیت پاستویت) بعد از مرگ پدرش است. سایتو در عوض قول می‌دهد که با نفوذی که در آمریکا دارد، کاب را از روی لیست سیاه دولت آمریکا بردارد، تا او بتواند به آمریکا بازگشته و دو فرزند خویش را دوباره ببیند. کاب می‌پذیرد.

در روند فیلم هنگامی که کاب و آرتور در حال انتخاب و جمع‌آوری اعضای تیمشان هستند، بیننده متوجه می‌شود کاب به اتهام قتل همسر سابقش مال (ماریون کوتیار) در آمریکا تحت تعقیب است، در حالی که کاب به آریادنی (الن پیج) توضیح می‌دهد که مال خودکشی کرده‌است، زیرا این ایده که «دنیای حقیقی نیز واقعیت ندارد و باید با خودکشی از آن بیدار شد»، او را به مرز جنون کشیده بود.

سایتو، کاب، آرتور و تیم منتخبشان (یک معمار که فضای خواب را می‌سازد، یک شیمیدان که وظیفهٔ بیهوشی را بر عهده دارد، و یک جاعل هویت که قدرت تغییر چهره در خواب را دارد) جمعاً شش نفر، در یک برنامهٔ از قبل طراحی شده با استفاده از یک داروی بسیار قوی خواب‌آور، وارد خوابِ رابرت فیشر می‌شوند تا اندیشهٔ جدید را در ذهن او بکارند. اما آن چیزی که از آن خبر ندارند این است که رابرت فیشر از قبل در اصول محافظت از ضمیر ناخودآگاهِ خود تعلیم دیده بوده‌است، و لذا مقاومت سرسختانه‌ای از خود در خوابش به نمایش می‌گذارد. این مقاومت به صورت مقاومت مسلحانه در خیابان‌های لس آنجلس در خوابِ فیشر متجلی می‌شود. سایتو در این میان تیر می‌خورد و مجروح می‌شود، و مأموریت در خطر شکست قرار می‌گیرد، یعنی ضمیر ناخودآگاه فیشر تقریباً موفق به حذف عوامل غیر بومی از خواب خود می‌شود. اما در همین موقع، کاب برای این که موفق شود اندیشه را در ذهن فیشر با موفقیت بکارد، و همچنین از مرگ اعضای گروهش و تبعید اجباری همه به برزخ جلوگیری کند، مجبور می‌شود که خودش و بقیه را به یک لایه پایین‌تر بفرستد: یعنی در خوابِ فیشر همگی به خواب روند، و در آن رؤیای درونِ رؤیا، با داشتن زمانی بیشتر آن عملیات را ادامه دهند.

در آن رؤیا (لایهٔ دوم)، که در یک هتل رخ می‌دهد، کاب این بار برای این که فیشر به چیزی شک نبرد، با او از در دوستی وارد شده و او را متقاعد می‌کند که دارد خواب می‌بیند، و این که دزدانی ماهر سعی در ربودن رمز گاوصندوق پدرش (که در آن وصیت‌نامه‌ای نیز برایش گذاشته شده) دارند. کاب فیشر را فریب داده و او را متقاعد می‌کند که از راه خواب دیدن می‌تواند وصیت‌نامه پدرش (که در واقع اندیشهٔ آغازگر یا تلقینی است که کاب آماده کرده‌است) را دیده و قبل از دزدان به آن برسد؛ بنابراین هر دو (و بقیهٔ تیم به‌طور ناشناس) باز به خواب می‌روند تا فیشر وصیت پدر خود را در خوابِ جدید ببیند (یعنی لایهٔ در واقع سوم).

در لایه سوم (که در کوهستانی اتفاق می‌افتد)، فیشر تیر می‌خورد و می‌میرد، همچنین سایتو نیز به دلیل مجروحیتی که در مرحله اول خواب پیدا کرده بود در لایه سوم خواب وضعیت وخیمی پیدا می‌کند و در شرف مرگ قرار می‌گیرد. در این وضعیت کاب و آریادنی، برای بازگرداندن فیشر از مرگ به لایه سوم، وارد لایهٔ چهارم می‌شوند در حالی که کاب می‌داند در این لایه اسیر مؤلفهٔ همسر متوفای خود خواهد شد. مال که تصویری از همسر مردهٔ کاب است، از کاب می‌خواهد تا در همان لایه بماند و به قولی که روزی به او داده بوده (زندگی مشترک تا ابد) وفا کند در عوض به آریادنی و فیشر اجازه می‌دهد که از مرحله چهارم خواب خارج شوند. در این بین کاب به مال توضیح می‌دهد (یا در واقع به ضمیر ناخودآگاه خودش توضیح می‌دهد، زیرا مال واقعی مرده‌است و این مال ساختهٔ ضمیر ناخودآگاه کاب است) که هرگز نمی‌تواند با او زندگی کند، زیرا همواره عذاب وجدان خواهد داشت به این خاطر که خودش (کاب) این ایده را در ذهن مال تلقین کرده‌است که «دنیا واقعیت ندارد و باید از آن با خودکشی بیدار شد». او این ایده را در ذهن مال تلقین کرده بود زیرا از زندگی در دنیای خیالی در خواب خسته شده بود ولی مال به این زندگی علاقه داشت پس کاب راهی پیدا کرد که مال به بیدار شدن رضایت بدهد، اما هرگز تصور نمی‌کرد که اگر مال با این ایده بیدار شود هرگز نمی‌تواند از آن رهایی پیدا کند. پس در واقع دلیل خودکشی کردن مال، تلقین ایده از طرف کاب بود. کاب که حدس می‌زند سایتو اکنون در لایه سوم مرده‌است، برای پیدا کردن او در لایه چهارم می‌ماند اما آریادنی را مجبور به سقوط (فرایندی که موجب بیدار شدن از خواب می‌شود) می‌کند.

نهایتاً همگی (به غیر از سایتو و کاب) از لایه سوم خارج و به بالا (لایه اول) بازمی‌گردند. اما کاب در جستجوی سایتو، آنجا (در لایه سوم و چهارم) می‌ماند، و به نظر می‌رسد که راه فراری به بیرون از آن رؤیاها ندارد. در صحنهٔ نهایی فیلم، کاب (با چهره‌ای کهولت‌دار) با سایتو (در سنین پیری) درون یک کاخ مکدّر اما زیبا با معماری سنتی ژاپنی دیدار می‌کند، و کاب به او می‌گوید که به یاد بیاورند که زمانی دور، هر دو به این دنیا وارد شدند، و این دنیا در واقع یک رؤیا است. یکی از خواص رؤیاها در این فیلم این است که بینندگانِ درون خواب، به راحتی گذشته خود را فراموش می‌کنند، و لذا فراموش می‌کنند که در رؤیا هستند، ویا از کجا آمده‌اند. سایتو تپانچه‌ای را بلند می‌کند، اما فیلم نشان نمی‌دهد که با آنچه می‌کند.

ناگهان کاب خود را بیدار (در لایهٔ ظاهراً صفر و بیرون از خواب) می‌یابد و همه چیز را پایان‌یافته می‌بیند: کاب و سایتو طوری به یکدیگر نگاه می‌کنند که انگار بعد از قرنی از خواب بیدار شده‌اند، سپس سایتو یک تماس تلفنی برقرار می‌کند تا سابقهٔ کاب را از لیست سیاه دولت آمریکا پاک کند. پدر مالوری (بازیگری مایکل کین) در فرودگاه بین‌المللی لس‌آنجلس به استقبال او آمده و او را به نزد نوه‌هایش (فرزندان خردسال کاب و مالوری) می‌برد. در آن منزل، کاب، که هنوز باور ندارد که دارد به دیدار بچه‌هایش می‌رود، فرفره را روی میز انداخته و به چرخش درمی‌آورد، انگار شک دارد در دنیای واقعی است. اما هنگامی که فرزندانش را می‌بیند، فرفره را به همان حال رها کرده و به سمت آن‌ها می‌رود.

دو | مکس دیوانه

مکس دیوانه: جادهٔ خشم (به انگلیسی: Mad Max: Fury Road) یک فیلم پسارستاخیزی و اکشن، به کارگردانی و تهیه‌کنندگی جرج میلر و نویسندگی جرج میلر، برندن مک‌کارتی و نیکو لاتوریس است. این فیلم چهارمین قسمت از سری فیلم‌های مکس دیوانه و ریبوت آن به‌شمار می‌آید.


داستان آن دربارهٔ مکس روکاتانسکی (تام هاردی) که به نیروهای ایمپریتر فیوروسا (شارلیز ترون) می‌پیوندد تا طی تعقیب و گریزهای متوالی جاده‌ای از دست رهبر شروری به نام ایمورتان جو (هیو کیز-برن) و نیروهایش فرار کنند. نیکولاس هولت، رزی هانتینگتون وایتلی، رایلی کیئو، زو کراویتز، ابی لی کرشاو و کورتنی ایتون از دیگر بازیگران این فیلم هستند.

فیلم‌های نوآر
۳
۳۶ ساعت (فیلم ۱۹۵۳)
آ
آتش متقاطع (فیلم)
آخرین مهلت شیکاگو
آدم‌کش‌ها (فیلم ۱۹۴۶)
آرسنیک و تور کهنه
آسانسوری به‌سوی قتلگاه
آفریقا (فیلم ۱۳۸۹)
آینه تاریک (فیلم)
ا
اراذل و اوباش (فیلم ۱۹۴۷)
از درون گذشته
اعتراف می‌کنم (فیلم)
اعضای مراسم عروسی (فیلم)
افسونگر (فیلم ۱۹۴۵)
الهه‌های انتقام (فیلم ۱۹۵۰)
ام (فیلم ۱۹۵۱)
اوباش (فیلم ۱۹۵۱)
اوج التهاب
اوقات بد در ال‌رویال
ب
باج‌خور
باج‌گیری (فیلم ۱۹۴۷)
بادیگارد (فیلم ۱۹۴۸)
بازگشت سوت‌زن
بانوی دریاچه (فیلم ۱۹۴۷)
بانویی از شانگهای
بانویی پشت پنجره
بت سقوط‌کرده
بدذات (فیلم ۱۹۵۶)
بدنام (فیلم ۱۹۴۶)
برخورد در شب
برنامه‌ریزی برای جنایت
بلو گاردنیا
بوب قمارباز
بوسه قاتل
بوسه مرگ (فیلم ۱۹۴۷)
بومرنگ (فیلم ۱۹۴۷)
بوی خوش موفقیت
به پیانیست شلیک کن
به فردا امیدی نیست
بیرون دیوار (فیلم)
بیگانگان در ترن (فیلم)
بیگانه (فیلم ۱۹۴۶)
بین نیمه‌شب و سپیده‌دم
پ
لباس پاره‌پوره
پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند (فیلم ۱۹۴۶)
پلکان مارپیچ
پنجره (فیلم ۱۹۴۹)
پیش از آنکه شیطان بفهمد مرده‌ای
ت
تابوتی برای دیمیتریوس
تار عنکبوت (فیلم ۱۹۴۷)
ترس (فیلم ۱۹۴۶)
ترس ناگهانی
تسخیرشده (فیلم ۱۹۴۷)
تعطیلی ازدست‌رفته
تعقیب بزرگ
تک‌تیرانداز (فیلم ۱۹۵۲)
تک‌خال در حفره
تماس با دکتر دث
تمام مردان شاه (فیلم ۱۹۴۹)
تنش (فیلم)
تنهایی قدم می‌زنم
ج
جزر و مد (فیلم ۱۹۴۷)
جسم و روح (فیلم ۱۹۴۷)
جنگل آسفالت
جنگل سنگی
جیب‌بر خیابان جنوبی
چ
چاه (فیلم ۱۹۵۱)
چراغ گاز (فیلم)
چه کسی برای راجر رابیت پاپوش دوخت؟
ح
حکم (فیلم ۱۹۴۶)
خ
خانه غریبه‌ها
خانه قرمز
خانه کنار رودخانه
خانه‌ای روی تپه تلگراف
خشم (فیلم ۱۹۸۶)
خشم در بهشت
خشونت (فیلم)
خلوتگاه داخلی (فیلم ۱۹۴۸)
خواب ابدی (فیلم)
خوی حیوانی
خیابان اسکارلت
خیابان راز
خیابان یک‌طرفه (فیلم ۱۹۵۰)
د
داستان کارآگاه (فیلم ۱۹۵۱)
داستان لاس وگاس (فیلم)
داشتن و نداشتن (فیلم)
در زنجیر
در مکانی پرت
در میان زندگان (فیلم ۱۹۴۱)
دره عمیق
دزد (فیلم ۱۹۵۲)
دوهمسری (فیلم ۱۹۵۳)
دی او ای (فیلم ۱۹۵۰)
دیک تریسی (فیلم ۱۹۴۵)
دیوانه تفنگ
ر
راز خانوادگی (فیلم ۱۹۵۱)
راز سوت‌زن
راه‌بند (فیلم)
ردیف متهمان
رشک (فیلم ۱۹۴۵)
ریفیفی
ز
زحمت در زدن به خودت نده
ژ
ژست شانگهای
س
سادنلی
ساعت بزرگ (فیلم)
سامانه (فیلم ۱۹۵۳)
سانست بلوار
سایه روی پنجره
سایه یک شک
سرقت (فیلم ۱۹۴۸)
سرنوشت (فیلم ۱۹۴۴)
سریع و خشمگین (فیلم ۱۹۵۵)
سگ ولگرد (فیلم ۱۹۴۹)
سنگاپور (فیلم ۱۹۴۷)
سوار اسب صورتی
سوءظن (فیلم ۱۹۴۱)
سوت‌زن (فیلم ۱۹۴۴)
سه بیگانه (فیلم ۱۹۴۶)
سیرای مرتفع
سیروکو (فیلم)
سیزده ساعت (فیلم ۱۹۴۷)
سیزدهمین نامه
ش
شال (فیلم)
شاهد کلیدی (فیلم ۱۹۴۷)
شاهین مالت (فیلم)
شب و شهر
شعله (فیلم ۱۹۴۷)
شوک (فیلم ۱۹۴۶)
شهر وحشت (فیلم)
شهردار جهنم
شیاطین (فیلم ۱۹۵۵)
شیطان در کمین
ص
صخره برایتون (فیلم ۱۹۴۷)
صدای سوت‌زن
ط
طلسم‌شده
ع
عشق عجیب مارتا ایورس
عمل خشونت (فیلم)
عنکبوت (فیلم ۱۹۴۵)
غ
غرامت مضاعف (فیلم)
غریبه‌ها در شب (فیلم)
غیرقانونی (فیلم ۱۹۵۵)
ف
فراری از گروه مجرمان
فردا هم روز خداست (فیلم ۱۹۵۱)
فردا همیشگی است
فرشته سیاه (فیلم ۱۹۴۶)
فریب (فیلم ۱۹۴۶)
فیلم نوآر
ق
قدرت سوت‌زن
قضیه پاراداین
قهرمان (فیلم ۱۹۴۹)
ک
کابوس (فیلم ۱۹۵۶)
کارکنان (فیلم ۱۹۴۱)
کانن سیتی (فیلم)
کشتن (فیلم ۱۹۵۶)
کشتن تقدیر
کلاغ (فیلم ۱۹۴۳)
کلکته (فیلم ۱۹۴۷)
کوکب آبی
کی لارگو
کیفر (فیلم)
گ
گذرگاه تاریک
گرداب (فیلم ۱۹۴۹)
گردن‌بند (فیلم ۱۹۴۶)
گریه شهر
گلوله‌ای برای جوئی
گیلدا
ل
لبه تیغ (فیلم ۱۹۴۶)
لورا (فیلم ۱۹۴۴)
م
ماکائو (فیلم)
مأموران خزانه‌داری
متأسفم، شماره اشتباه است
مرد آهنی (فیلم ۱۹۵۱)
مرد تاریکی (فیلم)
مرد دوچهره (فیلم ۱۹۴۷)
مرد سوم
مرد عوضی (فیلم ۱۹۵۶)
مرد ناجور
مردگان پیراهن راه‌راه نمی‌پوشند
مردی از لندن
مردی که زیاد می‌دانست (فیلم ۱۹۵۶)
مرگبار ببوس مرا
مکانی در آفتاب
ملاقات با خطر
ممنوع (فیلم ۱۹۵۳)
موج جرم
میان‌بر (فیلم ۱۹۴۵)
میدان خماری (فیلم)
میلدرد پیرس (فیلم)
ن
نادیده (فیلم ۱۹۴۵)
نامه (فیلم ۱۹۴۰)
ناوبری کور (فیلم)
نئو-نوآر
نشانی از شر
نوار (فیلم ۱۹۵۱)
نوکتورن (فیلم)
نیروی اهریمن
نیمه‌شب (فیلم ۱۹۳۴)
و
ورود غیرقانونی (فیلم)
وسواس (فیلم ۱۹۴۳)
ه
هدرا (فیلم)
هدف (فیلم ۱۹۴۵)