ساختگری هویت جنسی درمیان هلندیان ایرانی تبار

تقریبا تمام ایرانیان هلندی شرکت کننده در این پژوهش مساله بکارت را یک مساله متعلق به زنان دانستند. اکثر پاسخ دهندگان پذیرش رابطه جنسی پیش از ازدواج توسط زنان را نشانه گذار از سنت به نوگرایی تلقی می کنند (فصل چهارم). بنابراین، در مباحثات مربوطه به بکارت، به سکسوآلیته زنانه نقش بسیار مهمی در تحقق ایده آل مدرنیته در سطح جمعی اختصاص داده می شود




نویسنده مطلب: تالیف:راحیل رودساز-ترجمه:آرسن نظریان

راحیل رودساز از پژوهشگران ایرانی مقیم هلند است. وی تحصیلات متوسطه و دانشگاهی خود را در هلند انجام داده و در رشته مردم شناسی دارای لیسانس و فوق لیسانس می باشد. اخیرا هم درجه دکترا در همان رشته را از دانشگاه رادباود نِیمِخن Radboud Universiteit Nijmegen کسب کرده است. رساله دکترای خانم رودساز تحت عنوان “ساختگری هویت جنسی در میان هلندیان ایرانی تبار”* ، که فشرده آنرا درزیر ملاحظه می کنید، به صورت کتابی (به زبان انگلیسی) منتشر شده است*. چکیده رساله از آن خود نویسنده است و برگردان فارسی آن (متن زیر) نیز به کتاب افزوده شده است.

در این پژوهش علاوه بر مصاحبه های متعدد با افراد و گروههای مختلف از مطالعات و تحقیقات جدید پژوهشگران ایرانی- اروپایی درمورد جوامع ایرانی کشورهای غربی نیز استفاده شده است.


خلاصه کتاب

در مباحثات اخیر درمورد کثرت گرایی فرهنگی۱ در جامعه هلندی موضوع سکسوآلیته۲ به عنوان یکی از ضابطه های امتزاج (انتگراسیون)٣ مهاجران مسلمان شناخته می شود. اتخاذ موضع آزاداندیشانه و باز نسبت به موضوع سکسوالیته دال بر پذیرش هنجارها و ارزشهای پیشرو جامعه هلندی تلقی می گردد و نداشتن چنین موضعی به اختلاف و تفارق فرهنگی غیرقابل عبوری نسبت داده می شود. ازدواجهای اجباری، انتقام کشی ناموسی و هم جنس دوستی ستیزی۴ نمونه های رفتارهایی است که ویژه فرهنگ اسلامی شناخته شده اند. به عکس، مدارا، رواداری و آزاداندیشی۵ مشخصه های هلند و هلندیان تلقی می شوند. ایرانیان هلندی که شمارشان به ٣۵٠٠٠ نفر بالغ می شود، یکی از اقلیتهای هلند هستند که پیشینه اسلامی دارند. جالب توجه است که ایرانیان هلندی در مقایسه با اقلیتهای دیگر، مثل ترکها یا مراکشی ها، از لحاظ سطح تحصیلات و مشارکت در زندگی اقتصادی، غالبا “خوب جذب شده” توصیف می شوند. تاآنجا که به تفاوتهای فرهنگی و نگرش نسبت به مساله سکسوآلیته مربوط می شود، به ندرت اتفاق می افتد که ایرانیان هلندی به عنوان یک اقلیت “مساله دار” معرفی شود.

بررسی کیفی حاضر می کوشد با تجزیه و تحلیل نگرش این گروه از شهروندان نسبت به موضوعات بِکارت، همجنس دوستی و هم خانگی۶ ، چیزی به ادبیات علمی بسیار اندک دراین زمینه بیفزاید. من خود این نگرشها و طرزفکرها را به عنوان ضابطه ای برای امتزاج و شاخصی برای اختلاف عمیق فرهنگی تلقی نمی کنم، بلکه اینها رابه صورت روایتهایی۷ که ایرانیان هلندی بدان وسیله خود را در پس زمینه اجتماعی- فرهنگی وسیعتری تعریف و توجیه می کنند و بدینطریق برای خود هویتی می سازند، به شمار می آورم. فرض براین است که روایتهای جنسی را می توان به عنوان گامهایی در جهت ساختن هویت تلقی کرد. پرسش اصلی در این پژوهش اینست: چگونه ایرانیان هلندی گفتمانهای مربوط به بکارت، هم جنس دوستی و هم خانگی(ازدواج سفید) را برای شکل بخشی و ساختگری٨ “خود”۹ به کار می گیرند.

من، ازمیان این مباحث، موضوعات و ایده های بحث انگیز، دیدگاهای مربوط به دگرگونی فرهنگی در چارچوب مهاجرت، نحوه درک و شناخت دیگران و تصویر “خود” ایدآل را مورد توجه قرارداده ام.
داده های این بررسی ازطریق مصاحبه های ژرف کاوانه۱۰ با ٣٠ نفر مرد و زن، ۵ گروه برای مباحثه درمورد موضوع خاص۱۱، شامل ٢٢ شرکت کننده، مشاهده توام با مشارکت۱۲ در محیطهای مختلف (٨ مورد منتخب برای تجزیه و تحلیل) و تجزیه وتحلیل متن بحثها و گفتگوهای آنلاین۱٣ (۶٠ متن انتخابی)، جمع آوری شده است. 

مدرنیته مشروط 
از تجزیه و تحلیل شرحها و روایتهای انفرادی شرکت کنندگان ایرانی-هلندی چنین برمی آید که در سطح جمعی سه چارچوب روایتی به کار برده می شود (رجوع شود به فصل چهارم). چارچوب مسلط دراین میان دارای این ویژگی است که مدرنیته به عنوان یک ایدآل و کمال مطلوب تلقی می شود. تقریبا نصف مصاحبه شوندگان به مدرنیته به عنوان الگویی برای انطباق و همسازی فرهنگ جنسی اشاره کردند.این دیدگاه، از نظر خودآنها بطور گریزناپذیری درحکم پذیرش رابطه جنسی پیش از ازدواج، هم جنس دوستی و هم خانگی می باشد. پاره ای از شرکت کنندگان اظهارداشتند که درنتیجه مهاجرت به هلند، درمقایسه با زندگی قبلی شان در ایران، تحول فکری مثبتی را تجربه نموده و آزاداندیش تر شده اند. بعضی دیگر خود را فردی نوگرا (مدرن) تعریف کردند تا بدین ترتیب بر تفاوت بین خود و سایر ایرانیان ویا اقلیتهای دیگر هلندی تاکید کرده باشند.
در همه این موارد، آنها تاحدی گفتمان مسلط در مباحثات هلند در باره کثرت گرایی فرهنگی و سکسوآلیته را بازتولید می نمودند، که ضمن آن بر تمایز تقابل گرایانه ای میان ویژگی های فرهنگی سنتی مهاجران مسلمان از یک طرف و فرهنگ جنسی آزاد هلندی از طرف دیگر تاکید می شود. لکن، آنان حدوحدودی هم برای این نوگرایی از لحاظ انطباق با مصالح و علایق خودشان قایلند. گرچه این مصاحبه شوندگان، رابطه جنسی پیش از ازدواج، هم جنس دوستی و هم خانگی را به عنوان نشانه ای از نوگرایی مثبت تلقی می کردند، درعین حال، ضوابطی را هم برای رفتار قابل قبول جنسی، مثل “منطقی بودن”، “علقه وایثارگری”، “ثبات”، “حمایت کودکان” و “عفت و پاکدامنی” ملحوظ می داشتند. آنها این ضوابط و معیارها را، نه به یک هنجار۱۱ تحمیلی از خارج، بلکه به اخلاق باطنی (ذاتی) ربط می دادند. در بحث و استدلالی که در “خود” و در درون ذهن شخص صورت می گیرد، زمینه ها و قلمروهای فرهنگی مختلف مورد سنجش واقع می شود و برای برداشتن فاصله فرهنگی از “استدلال” اخلاق باطنی استفاده می گردد. در این فراگرد، آنچه را که من “خودِ” مدرن مشروط” نامیده ام، پدیدار می گردد.
اصالت قائل شدن برای “خود”
گرچه، ایده آل نوگرایی مشخصه اظهارات بیشتر کسانی بود که دراین بررسی راجع به سکسوآلیته نظر دادند، اطلاعات و داده ها نشان می دهد که چارچوبهای نه چندان رایج دیگری هم به کار گرفته می شوند.

تقریبا یک چهارم پاسخ دهندگان در روایتهایشان مذهب و سنت را به عنوان عناصر مهم هویت خویش
معرفی کردند و از فرهنگ سکسوالیته آزاد فاصله گرفتند (رجوع شود به فصل پنجم). این دسته از ایرانیان هلندی گرایشی در جامعه خودشان به سوی ترک هنجارها و ارزشهای جنسی کهنه و جایگزین کردن آن با آلترناتیوهای مدرن مشاهده می نمایند. تعداد بالای موارد طلاق که غالبا به فاصله مدت کوتاهی از ورود به هلند به درخواست زنان صورت می گیرد و همچنین علاقه عمومی به ظاهر مدرن، نمونه هایی است که آنها در تعریف و توصیف جامعه خود معرفی می کنند. در اظهارنظر درمورد رفتارهای جنسی مثل آمیزش پیش از ازدواج، هم جنس دوستی و هم خانگی، به ضعف اخلاقی، تعدد روابط جنسی و فقدان کنترل اشاره می نمایند. آنها این رفتارهای جنسی را به عناوین و مقادیر مختلف مردود می شمارند.

طرفداران این بینش، که به ویژه در میان زنان پای بند به مذهب مشاهده می شود، تحول در زمینه سکسوالیته درمیان ایرانیان هلندی را با ازدست دادن “خود”همراه می دانند. این دسته از پاسخ دهندگان خود را در مقابل گروه اکثریت “گمراه” ایرانیان هلندی قرار می دهند و مدعی اصالت “خود”شان می گردند. این “خود”، در کوشش و تلاش عظیمی برای حفظ یا بازیابی هویت عمیقتری که با مذهب و سنت مرتبط است خلاصه می شود. “خود”ی که از چنین کوششی ناشی می شود، به گفته خودشان “اصیل”، “ناب” و “منضبط” است. در روایتهای انفرادی این شرکت کنندگان راجع به سکسوآلیته و “خود” آنها، یک چارچوب جمعی قابل تشخیص است، که “خود اصیل” در آن پدیدار می شود. برای رساندن مفهوم کامل این پروسه من اصطلاح “اصالت قائل شدن”۱۲ را انتخاب کرده ام. بدینسان، این “خود” گرچه حاوی اشاراتی به گذشته در شکل سنت و پس زمینه مذهبی است، بااین حال، در زمان حاضر و شرایط دیگر شکل می گیرد. درعین حال، همانطور که اطلاعات و داده ها نشان می دهد سنت و گرایش مذهبی این گروه در پس زمینه نوین فعلی بازسازی می شوند و اشکال تازه ای به خود می گیرند. این اشکال جدید سنت و مذهب بدین شکل بخشی از مدرنیته۱۴ و مرتبط با آن می باشند.
“خودِ” جنسی مرزشکن
درپاسخهای شمار اندک دیگری از شرکت کنندگان به پرسشهای مربوط به رابطه جنسی پیش از ازدواج، هم جنس دوستی و هم خانگی، شکستن هنجارها و نرمها به عنوان یک ایده آل مطرح می شود. رفتارها یا طرزفکرهای جنسی ای که این گروه از آن خود کرده اند، مانند جدانگهداشتن سکس از رمانس، عدم قبول طبقه بندی هویتی جنسی و ترجیح التذاذ جنسی نسبت به حس مسئولیت پدرومادری، از نظر خودشان تابوشکنانه است. از نظر این گروه نسبتا جوان ایرانیان هلندی عفت و پاکدامنی چیزی جزمحدود ساختن آزادی جنسی نیست. آنها شرکت در ارتباطات هم جنس دوستانه را بخشی از رفتار تجربه گرایانه به حساب می آورند و نه یک مساله هویتی. روابط تک همسرانه طولانی را، حتی زمانی که کودکانی هم درکار باشند، غیرواقع گرایانه و از دیدگاه جنسی محدودکننده می دانند. معذالک، به این علت که خصلت تابوشکنانه این طرزتفکر درباره سکسوآلیته از اشاره مداوم به نرمهای خاصی ناشی می شود، مانند آنچه که در تجزیه و تحلیل فصل ششم نشان داده شده، هنجارمندی۱٨ مورد انتقاد، درواقع هم بازتولید می شود وهم فراسوی آن می رود.
“خود”ی که در اظهارات مربوط به سکسوآلیته تابوشکن کمال مطلوب شناخته می شود، به گفته این گروه از مصاحبه شوندگان، “طغیان گر”، “آزاد” و “باشهامت” است. اینها، به دلیل رفتار جنسی بحث انگیزشان، مدعی چیزی که من آنرا “خودِ” مرزشکن”۱۷ نامیده ام هستند، که در مقوله های هنجارمند۱۹ نمی گنجد. بااینحال، در شیوه ای که این گروه خود را معرفی می کند، ازجمله به عنوان “آزاداندیش”، “مستقل” یا “دگرباش”، طرزفکرها و بینشهای انطباق و همسازی مشاهده می شود. علی رغم تظاهر به اتفاقی بودن “خود”، به نظر می رسد که “خود” مرزشکنانه ای که از گامها و طرزتفکرهای تابوشکنانه جنسی ناشی شده، وابسته به پس زمینه و زمینه اجتماعی بوده باشد. مفاهیم هنجارمند دگرجنس گرایانه، عفت و عصمت زنانه و علقه و ایثارگری پدرومادری یا دوستی زمینه هایی هستند که به وجود آمدن “خود” مرزشکن را امکان پذیر می سازند. 
قلمروهای تنش اجتماعی- فرهنگی بکارت، هم جنس دوستی و هم خانگی

جالب توجه است که تقریبا تمام ایرانیان هلندی شرکت کننده در این پژوهش مساله بکارت را یک مساله متعلق به زنان دانستند. اکثر پاسخ دهندگان پذیرش رابطه جنسی پیش از ازدواج توسط زنان را نشانه گذار از سنت به نوگرایی تلقی می کنند (فصل چهارم). بنابراین، در مباحثات مربوطه به بکارت، به سکسوآلیته زنانه نقش بسیار مهمی در تحقق ایده آل مدرنیته در سطح جمعی اختصاص داده می شود. درعین حال، برای اینکه این ایده آل قابل قبول باشد، ازطریق قراردادن شروطی مثل عقلایی بودن، عفت و تقوی و ایثارگری، همان سکسوآلیته تعریف و مرزبندی می گردد.
درمیان ایرانیان هلندی، این دیدگاه که عفت و عصمت زنانه را نشانه ای از اصالت تلقی می کند و نوگرایی را مردود می شمارد (فصل پنجم) کمتر مشاهده می شود. دراینجا، احتراز از رابطه جنسی پیش از ازدواج به یک درک اخلاقی درونی ارتباط داده می شود. در گفتمان دیگری، هنجارشکنی درمورد عفت و عصمت زنانه به عنوان نمادی از مرزشکنی دررابطه با سکسوآلیته پیش از ازدواج و جداکردن سکس از رمانس شناخته شد (فصل ششم). درواقع، بحثها و گفتگوهای مربوط به بکارت درموضوع سکسوآلیته زنان مرز بین مدرنیته و سنت، بین اصالت و مدرنیته و بین مرزشکنی و هنجارمندی، را تشکیل می دهد.

در اظهارات اغلب شرکت کنندگان در باره هم جنس دوستی دینامیک مشابهی را می توان تشخیص داد. لکن، در اینجا برای این پدیده شرایط سخت تری قرار داده می شود تا برای بکارت یا هم خانگی. در چهارچوب مدرنیسم (نوگرایی)، هم جنس دوستی، به ویژه اگر ناشی از عوامل بیولوژیک باشد و لذا چاره ای برای آن نباشد، مورد قبول قرار می گیرد. بعضی وقتها، هم جنس دوستی به عنوان پدیده ای که به فرهنگ هلندی تعلق دارد و لذا باید مورد اغماض و مدارا قرارگیرد، به کناری گذاشته می شود. غالبا، موقعی که مساله پدرو مادر شدن در میان باشد، هم جنس دوستی مورد ایراد و اعتراض واقع می شود (فصل چهارم). درروایتهای جمعی که بر سنت و مذهب پا می فشارد، هم جنس دوستی معادل فساد اخلاقی شناخته می شود و نتیجه فرهنگ جنسی بیش از حد لاقیدانه تلقی می گردد (فصل پنجم). خلاف این دیدگاه، دیدگاهی است که شرکت در تجربه های هم جنس دوستانه و رد برچسب “هم جنس دوست” را با ایدآلیزه کردن رفتار تابوشکنانه، دلیل محکمی برای مرزشکنی می شناسد. به ویژه نزد پاره ای از مصاحبه شوندگان مرد جوان، داشتن رابطه هم جنس دوستانه درکنار ارتباطات دگرجنس خواهانه دلیلی است برای ادعای “خود” مرزشکنانه. این ارزش سمبلیک قوی برای هم جنس دوستی در فرآیندهای هویت یابی بین ایرانیان هلندی را باید با گفتمانهای وسیعتر همجنس دوستی در مباحثات مربوط به موقعیت اقلیتهای اسلامی در سطح جهانی و به ویژه در هلند مرتبط دانست. در این مباحثات حمایت از آزادی و حقوق هم جنس دوستان به عنوان حدفاصل مهمی بین “ما” و”شما” به کارگرفته می شود. 


قسمت اعظم شرکت کنندگان دراین پژوهش موضوع هم خانگی (ازدواج سفید) را به عنوان موضوعی فاقد حساسیت تجربه کرده اند. بعضی ها براین نظر بودند که تعداد بالای موارد طلاق در میان ایرانیان را تا اندازه ای می توان از طریق هم خانگی پیشگیری کرد. بسیاری از مصاحبه شوندگان امکان آشنایی متقابل کافی طرفین با قصد ایجاد رابطه بلند مدت بایکدیگر را جنبه ای ارزشمند تلقی می کردند. درعین حال، آنها براین باورند که هم خانگی در حالت مطلوب باید به ازدواج بیانجامد، به ویژه اگر پای کودکانی هم در میان باشد. (فصل چهارم). از نظر شمار دیگری از پاسخ دهندگان پدیده هم خانگی حکایت از نبود علقه و وابستگی کافی بین طرفین در مقایسه با ازدواج دارد (فصل پنجم). شمار دیگری از پاسخ دهندگان پدیده هم خانگی را به طور کامل رد نمی کنند، بلکه آنرا عامل مشکل آفرینی مثل یک قاعده و قانون می دانند که آزادی جنسی را محدود می کند (فصل ششم). در این سه روایت جمعی، هم خانگی در مقایسه با موضوعات همجنس دوستی و بکارت با ساختگریهای هنجارمند جنسیتی ملازمه کمتری دارد. یک استثنا در این مورد، که در فصل ششم مورد بحث قرارگرفته، مواردی است که درآن مادرشدن یکی از معدود دلایل تشکیل خانه و زندگی نام برده می شود، در حالی که هم خانگی به عنوان رفتار هنجارمند سنتی بطور کلی مورد انتقاد واقع شده است. 
کثرت گرایی فرهنگی و سکسوآلیته
نتایج این پژوهش نشان می دهد که شکل بخشی وساختگری سکسوآلیته در میان ایرانیان هلندی ناهمگن تر و ناایستا تر ازآنی است که عموما در مباحثات مربوط به سکسوالیته و انتگراسیون اقلیتهای اسلامی تصور می شود. به نظر می رسد که اعضای این اقلیت مدام در حال بحث و گفتگو، هم با جامعه هلندی و هم با اعضای جامعه خود و نیز با خودشان می باشند. در روند این بحثها و گفتگوها ضوابط رفتارجنسی دایما در حال ارزیابی، تجویز و درنوردیدن مرزهای قابل قبول و غیرقابل قبول می باشند.

بررسی نقش سکسوآلیته در مباحثات و روایتهای مربوطه به هویت جمعی ایرانیان در تاریخ عصر جدید (فصل سوم)، روشن می سازد که گفتمانها و نگرشهای فعلی ایرانیان هلندی راجع به سکسوآلیته را باید در پس زمینه تحولات تاریخی اخیر درک کرد.
در مباحثات و گفتمانهای فعلی راجع به کثرت گرایی فرهنگی و سکسوآلیته در هلند، که ضمن آن همه مسلمانان به عنوان یک گروه واحد با خصوصیات فرهنگی مشابه شناخته می شوند، به این ویژگی کمتر توجه می شود. در میان ایرانیان هلندی، سکسوالیته قلمرویی است که در آن ساختگری “خود” متناسب با زمینه های اجتماعی- فرهنگی متغیر امکان وقوع می یابد و مساله ای ریشه دار با هنجارها و ارزشهای غیرقابل تغییر تلقی نمی شود. پژوهشهای مشابه در مورد اقلیتهای اسلامی دیگرهلندی و یا هلندیان بومی می تواند درکها و بینشهای جدیدی را به ارمغان آورد که مجادله ساده انگارانه “ما و شما” را پشت سر بگذارد.
__________________________
۱ Multiculturalism چندفرهنگ گرایی
۲ Sexuality
٣ Integration جذب در یک جامعه /
۴ Homophobia
۵ Liberalism
۶ Non-marital cohabitation/ partnership / هم خانگی ، زندگی مشترک بدون ازدواج / ازدواج سفید
۷ Narratives
٨ Construction ساختگری، شکل بخشی /
۹ Self
۱۰ In-depth interviewing
۱۱ Focus group discussion
۱۲ Participant observation
۱٣ Text analysis
۱۴ Modernityتجدد، نوگرایی /
۱۵ Norm
۱۶ Authentication / اصیل شمردن
۱۷ Transgressive
۱٨. Normativitity
۱۹. Normative
__________________________________________________________________
پانویس مترجم:
● “Sexual Self-fashoning among the Iranian-Dutch”
برای دریافت کتاب می توانید با ایمیل rahil.roodsaz@gmail.com تماس بگیرید.
● در انتخاب برابرهای فارسی اصطلاحات تخصصی عمدتا از فرهنگ علوم اجتماعی داریوش آشوری استفاده شده است.

اعدام و قصاص در سینمای ایران

در بیشتر فیلم‌ها و سریال‌هایی که در ایران در مورد اعدام و قصاص تولید می‌شود، قصد کارگردان نشان دادن شرایط سخت زندانی قبل از اعدام است که امید به بخشش خانواده‌ی مقتول دارد و این امر شاید بتواند تاثیر مثبتی بر روی مخاطبان بگذارد. فیلم‌های دیگری نظیر «انتهای خیابان هشتم»، «محاکمه»، «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»، «احساس آبی مرگ»، «دلخون» و … از نمونه فیلم‌هایی است با موضوع اعدام و قصاص که در بیش‌تر موارد در لحظات پایانی، حکم اعدام قاتل با رضایت اولیای دم مقتول لغو می‌شود.










حقوق ما _ شیدا جهان‌بین
بعد از انقلاب اسلامی در ایران و بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ ضوابط تدوین شده‌ای در زمبنه‌ی فیلم‌سازی وجود نداشت و به همین دلیل می‌توان گفت که سینمای ایران در وضعیت نابسامانی به سر می‌برد؛ اما سرانجام بعد از سال ۱۳۶۲ با تدوین ضوابط فیلم‌سازی که با توجه به شرایط پس از انقلاب تنظیم شده بود و حذف عناصری چون «خشونت» و «سکس»، ضوابطی برای سینمای ایران تدوین شد که کارگردانان را با محدودیت‌های زیادی روبه‌رو می‌کرد. از این رو طی سال‌های متوالی، سینمای ایران با محور مسایل اجتماعی توانست فیلم‌های خوبی را ارائه دهد تا جایی که برخی از این فیلم‌ها که بیان‌گر مشکلات اجتماعی ایران و مردم بود، توانست جوایز بین‌المللی را هم از آن خود کند.
اما نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چنان سایه‌یی بر فعالیت فیلم‌سازان و بازیگران و تهیه کنندگان فیلم در ایران انداخت که اکران بسیاری از فیلم‌ها با ممنوعیت روبه‌رو شد. در برخی از موارد صحنه‌های خاصی از فیلم‌ها حذف شد، بازیگران خاصی با ممنوعیت تصویر روبه‌رو شدند و در سال‌های اخیر برخی از کارگردانان برجسته‌ی ایرانی بازداشت و روانه‌ی زندان شدند و فعالیت آن‌ها برای سال‌های متمادی ممنوع اعلام شد.
یکی از مسایل اجتماعی که در سینمای ایران به چشم می‌خورد، مساله‌ی قصاص و اعدام است. در سال‌های پس از انقلاب فیلم‌های مختلفی در این زمینه اکران شد که واکنش‌های مختلفی را نیز به دنبال داشت.
با توجه به تاثیر عمیق سینما بر افکار عمومی، کارگردانان در سراسر دنیا به خصوص در کشوری مانند ایران که با سانسور شدید مواجه است؛ می‌توانند نقش موثری ایفا کنند و از این رو از سینما به عنوان یکی از قوی‌ترین رسانه‌های دنیای مدرن یاد می‌شود.
فیلم‌هایی با محوریت اعدام و قصاص در ایران در بیشتر موارد سعی در گذاشتن تاثیر مثبت روی مخاطبان داشته است به گونه‌ای که امر «بخشش» را به مردم یادآوری کنند و با نشان دادن احوال و احساسات فرد محکوم به اعدام، بتوانند تصویری واقعی از این فرد که به عمد یا غیر عمد مرتکب جرمی چون قتل شده است را ارائه دهند.
در برخی موارد زندگی فردی که مرتکب قتل شده است را پیش از ارتکاب جرم دنبال می‌کنیم و با وجوه مختلف شخصیت این فرد آشنا می‌شویم تا این‌که بر اثر سانحه‌ای، شخصیت اصلی و در بیش‌تر موارد دوست‌داشتنی فیلم‌مان مرتکب قتل می‌شود و برچسب قاتل و اعدامی روی این فرد زده می‌شود. در این میان در برخی از فیلم‌ها تلاش خانواده قاتل برای جمع کردن دیه به تصویر کشیده می‌شود و سختی‌های این راه به خصوص در مورد خانواده‌هایی که از نظر وضعیت مالی در وضعیت خوبی قرار ندارند نشان داده می‌شود. فیلم «دهلیز» ساخته‌ی بهروز شعیبی داستان معلمی را نشان می‌دهد که به صورت غیرعمد مرتکب قتل شده و حالا که قاتل نام گرفته در انتظار بخشش است؛ اما خواهر دوقلوی مقتول کوتاه نمی‌آید و خانواده قاتل در صدد جمع کردن دیه برمی‌آیند و این امر برای آن‌ها بسیار دشوار است.
در فیلم‌هایی که با موضوع قصاص و اعدام ساخته می‌شوند، معمولا مخاطب با خود می‌اندیشد که اگر به جای خانواده‌ی مقتول بود؛ آیا می‌توانست قاتل را ببخشد یا نه؛ اما این پیام، پیامی نیست که رضایت مخالفان اعدام را جلب کند؛ چرا که اساسا وجود قانون قصاص در قانون مجازات اسلامی ایران؛ از سوی جوامع بین‌المللی و تمامی سازمان‌های حقوق بشری زیر سوال برده می‌شود. طی سالیان دراز در جوامعی که قصاص وجود داشته، جرایم نیز رواج داشته است، پس از قصاص و اعدام نمی‌توان به عنوان عاملی بازدارنده یاد کرد. این امر تنها بیان‌گر گرفتن انتقام بر پایه‌ی نوعی مجازات بی‌رحمانه و سنتی است که از دوران کهن بر جای مانده است.
امروزه در اکثر کشورهای اسلامی به خصوص عربستان و ایران، قصاص به عنوان یک اصل قضایی پذیرفته شده است و از این رو خانواده‌ی مقتول؛ قصاص و گرفتن جان فردی که موجب قتل یکی از اعضای خانواده‌ی آن‌ها شده است را حق طبیعی خود می‌دانند.
فیلم دیگری که در مورد اعدام در ایران ساخته شد؛ فیلم «سام و نرگس» بود. این فیلم داستان علاقه‌مندی یک جوان به خواهر دوست خود است که منجر به قتل یکی از آن‌ها می‌شود. سام که حیرت‌زده از کشته شدن دوست خود (عبد) است، نمی‌تواند بگوید که عبد خودش را کشته و او بی‌تقصیر بوده و از طرفی حتی پدر و مادر و وکیلش او را باور نمی‌کند. این فیلم به خوبی نشان می‌دهد که حکم قصاص برای فردی بی‌گناه صادر می‌شود و خانواده‌ی مقتول به دلیل مشکلاتی که سال‌ها پیش با خانواده‌ی مقتول داشته، درخواست عفو را نوعی سرشکسته‌گی می‌داند و از این کار سرباز می‌زند؛ اما مخاطب تا آخرین لحظه در انتظار عفو سام از طرف خانواده‌ی مقتول است.
نکته‌ی دیگری که در این فیلم دیده می‌شود، صحنه‌ی اعدام سام در ملا عام است. حکم اعدام سام در روزنامه منتشر می‌شود و در روز اعدام؛ تعداد زیادی از مردم به تماشای مرگ او می‌روند.
اعدام در ملا عام در ایران امری است که به شکل پیوسته در شهرهای کوچک و بزرگ، تکرار می‌شود و حتی مشاهده شده که از طریق پلاکاردهایی که در سطح شهر نصب می‌شود از مردم دعوت به عمل می‌آید تا شاهد گرفتن جان انسانی باشند که صندلی از زیر پای‌اش کشیده می‌شود و تا دقایقی، معلق میان زمین و آسمان با ریسمانی بر گردن؛ دست و پا می‌زند.
به تصویر کشیدن صحنه اعدام در ملا عام در سینمای ایران، باعث به چشم آمدن این پدیده سیاه اجتماعی در میان مخاطبان فیلم است. فیلمی مثل «سام و نرگس» که با استقبال زیادی نیز روبه‌رو شد، این پدیده را در حالی در مقابل دیدگان مخاطبان نمایش می‌دهد که گویی امری عادی است. تنها نگرانی مخاطبان از دیدن چنین صحنه‌ای اعدام نشدن سام است و کم‌تر کسی به اعدام در ملا عام واکنش نشان می‌دهد؛ چرا که این اتفاق واقعه‌ای تعریف شده و جا افتاده در ذهن بسیاری از ایرانیان است.
برای گزارش شیدا 2اما فیلم «شهر زیبا» ساخته‌ی اصغر فرهادی بار دیگر لایه‌های اجتماعی را به خوبی نشان می‌دهد. فیلمی که تلاش یک دوست و خواهر قاتل برای رضایت گرفتن از خانواده‌ی مقتول را نشان می‌دهد. قاتل این داستان در کانون اصلاح و تربیت در انتظار اجرای حکم اعدام است. تولد 18 سالگی برای او هیچ معنای خوشایندی ندارد و تنها به معنای نزدیک‌تر شدن به مرگ است. اکبر متهم به قتل دختری در سن 16 سالگی است و باید برای اجرای حکم اعدام؛ دو سال را در کانون اصلاح و تربیت بگذراند تا همزمان با رسیدن به سن 18 سالگی مقدمات مرگ او فراهم شود.
قوانین ایران سن مجازات کیفری کودکان را ۱۵ سال برای پسران و ۹سال برای دختران می‌داند. این در حالی است که کنوانسیون‌های بین‌المللی، صدور حکم اعدام افراد کم‌تر از هجده سال را منع می‌کنند. مجازات کودکان در ایران و از جمله صدور حکم اعدام برای آنان در موارد مختلف از جمله درگیری و قتل، قاچاق مواد مخدر و … همواره یکی از چالش‌های مهم نقض حقوق بشر در ایران بوده‌ است. افراد زیر 18 سال که با حکم اعدام مواجه می‌شوند در کانون اصلاح و تربیت (در صورت وجود) نگهداری می‌شوند و در شهرهایی که این کانون وجود ندارد به زندان‌های ویژه بزرگ‌سالان منتقل می‌شوند تا به سن 18 سالگی رسیده و حکم اعدام آن‌ها اجرا شود.
فیلم «شهر زیبا» به خوبی دلهره‌های این جوان 18 ساله و تلاش اطرافیان او برای جلب رضایت خانواده‌ی مقتول را در ذهن مخاطبان حک می‌کند و با پایان باز این فیلم؛ این مخاطب است که تصمیم می‌گیرد آیا خانواده‌ی مقتول رضایت می‌دهد یا نه.
عاطفه رجبی سهاله دختری بود که چندین بار توسط ستاد احیای امر به معروف سپاه دستگیر و به شلاق و زندان محکوم شد و در زندان توسط یکی از نیروهای سابق سپاه مورد تجاوز قرار گرفت. وی در حالی‌که ۱۶ سال داشت و به شهادت همسایگان دچار اختلال مشاعر بود، توسط قاضی حاجی رضایی (رییس دادگستری نکا) در ملا عام به دار آویخته شد. اعدام او یکی از جنجال برانگیزترین موارد اعدام کودکان در ایران بود.
محمد حسن‌زاده نیز در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۳۸۷ در سن 17 سالگی به اتهام قتل در سنندج به دار آویخته شد. سازمان عفو بین‌الملل اعدام این نوجوان هفده ساله‌ را محکوم کرد. او متهم به قتل یک پسر بچه 10 ساله بود. به گزارش سازمان عفو بین‌الملل او در سن پانزده سالگی مرتکب قتل شده بود. محمد حسن‌زاده پس از دستگیری در سال 85 به کانون اصلاح و تربیت سنندج منتقل شد و سال 86 حکم اعدام او صادر شده بود.
مونا محمودنژاد نیز یکی از بهاییانی است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران اعدام شد. وی متولد ۱۰ سپتامبر ۱۹۶۵ است و در زمان اعدام ۱۷ سال بیشتر نداشت.
این‌ها همه نمونه‌هایی است که اعدام نوجوانان زیر 18 سال که در کارنامه جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است را نشان می‌دهد. این اقدام ایران با تعهدات کشور در چارچوب میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون حقوق کودک در تضاد است. ایران در کنار کشورهای عربستان سعودی، پاکستان و سودان تنها کشورهایی هستند که هم‌چنان به اعدام کودکان ادامه می‌دهند. دستگاه قضایی ایران در سال‌های اخیر کودکان را پس از دریافت حکم اعدام در مراکز اصلاح و تربیت نگهداری و پس از رسیدن به سن ۱۸ سال اعدام می‌کند.
فیلم دیگری که از آخرین موارد نشان دادن صدور و اجرای حکم اعدام در ایران است «من مادر هستم» به کارگردانی فریدون جیرانی است. این فیلم در تاریخ ۸ آذر ۱۳۹۱ بر روی پرده سینماهای ایران رفت. استقبال عمومی از این فیلم چنان بالا بود که رکورد بیشترین فروش روزانه‌ی یک فیلم غیر کمدی را شکست و به فروش ۹۳ میلیون تومانی با اکران در ۱۵ سالن سینما دست یافت. این فیلم جنجال‌های زیادی هم به همراه داشت، به طوری که با مخالفت شدید انصار حزب الله روبه رو شد. کارکنان سایت یالثارات پایگاه خبری انصار حزب الله روز ۱۹ مهر در مقابل ساختمان وزارت ارشاد تجمع کرده و با مبتذل خوبرای گزارش شیدا 1اندن این فیلم، درخواست کردند تا مجوز پخش آن لغو شود. پس از جنجال فراوان و حذف و تغییر صحنه‌هایی از فیلم؛ «من مادر هستم» در شهرهای ایران به جز قم؛ مشهد و تبریز اکران شد اما برخی از سینماهای کشور؛ تنها یک نوبت در روز را به پخش این فیلم اختصاص دادند.
فیلم، داستان زندگی دو خانواده‌ی مرفه در حال فروپاشی است. در این میان حوادثی که برای دختر 19 ساله‌ي یکی از خانواده ها پدید می آید، سبب برملا شدن بسیاری از رازهای زندگی آدم‌های قصه می‌شود. در جریان فیلم، دختر نوزده ساله توسط دوست پدرش مورد تجاوز قرار می‌گیرد و در اثر فشار روانی‌ای که به او وارد شده؛ متجاوز که صمیمی‌ترین دوست پدرش است را به قتل می‌رساند.
مساله‌ی تجاوز در دادگاه مطرح می‌شود، اما دادگاه بدون در نظر گرفتن حرف‌های این دختر نوزده ساله؛ رای به اعدام او می‌دهد و همسر مقتول با پافشاری، خواهان اجرای حکم اعدام است و این دختر، در انتهای فیلم اعدام می‌شود.
این فیلم نمونه‌ی بسیار خوبی است برای نشان دادن جایگاه زنان در جامعه‌ای مانند ایران. با وجود این‌که دختر مورد تجاوز قرار گرفته و پس از آن، به خاطر شوک ناشی از این اتفاق؛ فرد متجاوز را به قتل رسانده، هیچ مرجع قانونی در صدد درک احساسات این دختر بر نمی‌آید. از دید شرع، او قاتل یک مرد است، خواه آن مرد به او تجاوز کرده باشد خواه نکرده باشد.
زنانی که از سوی فردی غریبه یا اعضای خانواده یا حتی همسرشان مورد تجاوز قرار گرفته و تحت فشار ناشی از تجاوز یا در دفاع از خود، فرد متجاوز را به قتل رساندند، در ایران عمدتا با حکم اعدام روبه‌رو می‌شوند.
نمونه‌ی اخیر این ماجرا، «ریحانه جباری» است که حکم اعدام وی به ‌جرم قتل عمد در تاریخ ۳ آبان ۱۳۹۳ اجرا شد. او در سن ۱۹ سالگی به جرم قتل مرتضی عبدالعلی سربندی ۴۷ ساله، بازداشت و محاکمه شد. ریحانه جباری اتهام قتل غیرعمد را پذیرفته بود و دلیل آن را دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی اعلام کرده بود. با وجود شواهدی مبنی بر خریدن کاندوم توسط مقتول و وجود دو لیوان آب میوه روی میز کار مقتول که یکی از آن‌ها حاوی داروی خواب‌آور بوده است، تمام شواهد علیه ریحانه جباری تنظیم شد و در نهایت او اعدام شد.
در بیشتر فیلم‌ها و سریال‌هایی که در ایران در مورد اعدام و قصاص تولید می‌شود، قصد کارگردان نشان دادن شرایط سخت زندانی قبل از اعدام است که امید به بخشش خانواده‌ی مقتول دارد و این امر شاید بتواند تاثیر مثبتی بر روی مخاطبان بگذارد. فیلم‌های دیگری نظیر «انتهای خیابان هشتم»، «محاکمه»، «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»، «احساس آبی مرگ»، «دلخون» و … از نمونه فیلم‌هایی است با موضوع اعدام و قصاص که در بیش‌تر موارد در لحظات پایانی، حکم اعدام قاتل با رضایت اولیای دم مقتول لغو می‌شود.
سریال‌هایی نیز در مورد قصاص و اعدام در ایران ساخته شده است، از جمله «زیر تیغ»، «حبیب»، «تا ثریا»، «بی‌گناهان» و … که با بخشش خاتمه پیدا کرده است و با وجود این‌که کارگردانان نمی‌توانند اثری در زمینه‌ی مخالفت مستقیم با صدور و اجرای حکم اعدام بسازند، نمونه‌هایی تهیه کرده‌اند که مردم را به بخشش دعوت می‌کند.

زنی که به سکس معتاد است و خیانت می کند

زوی زنی موفق در حوزه بازاریابی هنر است. همسر و فرزندان خوبی دارد. همسرش کمی سر مجاز است. شب هایی شده که او سکس می خواهد اما شوهرش بی تفاوت و به خستگیِ می گذرد. زوی دیلدو (آلت مصنوعی) دارد و در زمان خواب شوهرش خود ارضایی می کند. در این بین «زوی» برای پوشش کار یک هنرمند جوان به نمایشگاهش می رود و این زمینه ای می شود برای رابطه پنهانی زوی و آن مرد.



برای دریافت آخرین فیلترشکن ها به کانال فیلترکات در تلگرام بپیوندید

https://telegram.me/filtercut



فیلم Addicted یا معتاد داستان جسورانه ای دارد. فیلم ساخته «بیل وودراف» است که پیشتر به عنوان یک تهیه کننده در سینمای هالیوود شناخته می شد. داستان فیلم زنی فعال است که بخاطر اعتیادش به سکس روی به خیانت می آورد. ورود فیلم «زوی» را نشان می دهد که نقش را Sharon Leal بازی می کند. زوی به دفتر روانشناس می رود که بگوید چه بر سرش آمده. 

زوی زنی موفق در حوزه بازاریابی هنر است. همسر و فرزندان خوبی دارد. همسرش کمی سر مجاز است. شب هایی شده که او سکس می خواهد اما شوهرش بی تفاوت و به خستگیِ می گذرد. زوی دیلدو (آلت مصنوعی) دارد و در زمان خواب شوهرش خود ارضایی می کند. در این بین «زوی» برای پوشش کار یک هنرمند جوان به نمایشگاهش می رود و این زمینه ای می شود برای رابطه پنهانی زوی و آن مرد. رابطه ای که گاه کم و زیاد می شود و گاه زوی را مجاب می کند به روابط دیگر خارج از ازدواج تن بدهد. ماحصل این می شود که زوی خانواده خودش را تا مرز فروپاشی می برد و خود نیز یک معتاد تمام عیار سکس می شود.

موضوع برای یک جامعه در حال گذار قابل توجه است. مردان و زنانی که گاهی نمی دانند از زندگی مشترک چه می خواهند و در بزنگاهی دچار انحراف می شوند. خیانت می کنند. ابتدا سخت است اما بعد رویه می شود. مردانی که در غیاب همسر دوست دخترانی دارند و زنانی که در خفا دوست پسرانی. ظاهرا همه راضی اند. مرد غیر از زنش با دیگران می خوابد. زن هم همینطور. آن دیگران هم راضی هستند و لابد چند تایی اینطوری نیمه وقت دارند. هیچکس هم حواسش نیست که به این اعتیاد گرفتار شده اند.
از مردانی که خودارضایی می کنند تا زنانی که صبح ها با همسایه های دیگر در غیاب مردان خانه دوره مردبازی دارند. به همین سادگی.
سه سال پیش یک آماری از پلیس تهران در آمد که ۳۵ درصد زنان شوهر دار تهران، دوست پسر داشته اند یا دارند. بعد البته این آمار جمع شد اما واقعیت چیز دیگری ست. جامعه ای که برای ازدواج درست تمرین نمی کند، چنین می شود که مرد یا زن هفته بعد از ازدواج می فهمد که انتخابش اشتباه است و تو تا ته ماجرا را بخوان.
فیلم معتاد یا Addicted یک جرقه است که فکر کنیم به آنچه بر سر جامعه می آید. در غرب اجازه طرح این مسایل به عریان ترین شکل داده می شود و به همین دلیل ادم های درگیرش فرصت دارند که آن را ببینند ، خودشان را ببینند و مقایسه کنند و اگر لازم دیدند تصمیمی بگیرند برای تغییر. اما در جوامع بسته این امکان نیست.

منبع این مطلب پنجره التهاب
نویسنده مطلب: آرش سیگارچی

در بیانیه جمعی از فعالان حقوق کودک طرح شد؛ عکس سلفی با کودکان کار: پوچ، تبلیغاتی و مُد روز

اکنون که شرایط سخت اقتصادی کار کارگران کوچک را پدید آورده است و تا محو کار کودک فاصله هاست/ صرف انتشار عکس و عکاسی با کودک کار رفتاری کاملا تبلیغ سالار است و گونه‌ای استفادهٔ ابزاری از کارگران کوچک شهر است




«اکنون که شرایط سخت اقتصادی کار کارگران کوچک را پدید آورده است و تا محو کار کودک فاصله هاست/ صرف انتشار عکس و عکاسی با کودک کار رفتاری کاملا تبلیغ سالار است و گونه‌ای استفادهٔ ابزاری از کارگران کوچک شهر است.»
جمعی از فعالان حقوق کودک در ایران به اقدام اخیر تعدادی از بازیگران سینما و تلویزیون برای انداختن عکس سلفی با کودکان کار واکنش نشان دادند.
به گزارش ایلنا، این بیانیه در واکنش به برگزاری مراسم و به راه انداختن کمپین «کودک کار، اینجا همین نزدیکی…» و بازتاب و تبلیغات آن در رسانه‌ها برای انداختن عکس سلفی با کودکان کار نوشته شده است.
در قسمتی از این بیانیه که توسط جمعی از فعالان اجتماعی در انجمن کوشا تهیه شده، آمده است: ما گروهی از فعالین حوزهٔ کودکان کار و خیابان ضمن مردود شمردن رفتارهای فارغ از درک پیمان نامهٔ حقوق کودک و پوچ اخیر دربارهٔ عکاسی و انتشار عکس کودکان کار صرفا برای تبلیغ توسط چهر ه‌های معروف؛ خواهان توقف این موج و هر حرکتی از این جنس هستیم.


متن کامل این بیانیه در ادامه می‌آید:
گذشته از کوششهای ِ بسیاری انسانهای ِ مهربان که پیش از ما می‌زیسته‌اند، اکنون ۲۰سال ِ پیاپی است که فعالین حقوق کودک روز‌ها و شب‌هایشان را برای ِ لحظه‌ای لبخند؛ بر لب کودکان و قدری کرامت بیشتر؛ برای ِ انسانهای ِ کوچک، می‌گذرانند. همراهی با کودکان ِ کار بخشی از فعالیت برای ِ احقاق حقوق کودکان است. آرمان و آرزوی ِ فعالین این حوزه؛ لغو کار کودک است. اکنون که شرایط ِ سخت اقتصادی کار ِ کارگران ِ کوچک را پدید آورده است و تا محو کار کودک فاصله هاست؛ خوب است بادرک عمیق‌تر از این موضوع، دل به مهربانی بسپاریم. مهربانی از جنسی ناب. آنچه انگیزهٔ این همه سال کوشش و همت ِ والا بوده است، عمیقا با استفاده‌های ِ ابزاری از کودکان در ستیز بوده و هست. روالی که مدتی است میان برخی هنرمندان و چهره‌های سینمایی شبیه یک مد به جان ِ کرامت انسانی و اصالت مهربانی برای کودکان کار افتاده است؛ با مسیری که ۲۰ سال است طی می‌شود همسو نیست. ما گروهی از فعالین حوزهٔ کودکان کار و خیابان ضمن مردود شمردن ِ رفتارهای ِ «فارغ از درک پیمان نامهٔ حقوق کودک» و پوچ اخیر دربارهٔ عکاسی و انتشار عکس کودکان کار صرفا برای تبلیغ توسط چهر ه‌های معروف؛ خواهان توقف این موج و هر حرکتی از این جنس هستیم. ما از چهره‌های ِ مشهور و لبخندهای ِ زیبا دعوت می‌کنیم برای بهبود شرایط کودکان کار آستین همت بالا برند و سری به مدرسه‌های ِ ما در محله‌های ِ صمیمی و قدیمی تهران بزنند. ما حضورشان را ارج خواهیم نهاد و کارهای ِ بسیاری را به ایشان خواهیم سپرد. صرف ِ انتشار عکس و عکاسی با کودک کار رفتاری کاملا تبلیغ سالار است و گونه‌ای استفادهٔ ابزاری از کارگران کوچک شهر است.

زندگی مارتین‌لوتر کینگ به روایت تصویر

ژانویه امسال 86 سال از تولد مارتین لوترکینگ فعال حقوق بشر و رهبر جنبش حقوق مدني سياهپوستان ايالات متحده گذشت.مارتین لوتر کینگ در 15 ژانویه 1929 در جورجیا ی “آتلانتا” متولد شد. نام پدرش نیز مارتین لوتر کینگ بود و مادرش آلبرتا ویلیامز کینگ نام داشت. وی لیسانس خود را در رشته جامعه‌شناسی دریافت کرد و از آنجا که درخواست وی برای ادامه تحصیل در مدرسه الهیات “ییل” پذیرفته نشد به “پنسیلوانیا” رفت تا در مدرسه دین‌شناسی “کروزر” الهیات بخواند. 
ژانویه امسال 86 سال از تولد مارتین لوترکینگ فعال حقوق بشر و رهبر جنبش حقوق مدني سياهپوستان ايالات متحده گذشت.
به گزارش مجله تاریخ فرارو، مارتین لوتر کینگ در 15 ژانویه 1929 در جورجیا ی “آتلانتا” متولد شد. نام پدرش نیز مارتین لوتر کینگ بود و مادرش آلبرتا ویلیامز کینگ نام داشت. وی لیسانس خود را در رشته جامعه‌شناسی دریافت کرد و از آنجا که درخواست وی برای ادامه تحصیل در مدرسه الهیات “ییل” پذیرفته نشد به “پنسیلوانیا” رفت تا در مدرسه دین‌شناسی “کروزر” الهیات بخواند. 
او در سال 1951 مدرک کارشناسی خود را در رشته الهیات دریافت کرد و در سال 1955 با درجه دکترای دین شناسی نظام مند از دانشگاه بوستون فارغ‌التحصیل شد.
 مارتین لوتر نخستین بار پس از تحریم شرکت اتوبوسرانی شهر مونتگمری ایالت آلاباما که در اتوبوس هایش میان سیاهپوستان و سفیدان تبعیض قائل می شد به شهرت دست یافت. در اولین روز دسامبر سال 1955 میلادی روزا پارکر یک زن خیاط سیاهپوست که در اتوبوس نشسته بود حاضر نمی شود از جا برخیزد و جایش را به یک مرد سفیدپوست بدهد و به همین دلیل راننده او را به زور از اتوبوس پیاده می کند. در پی این تبعیض آشکار جنبش تحریم علیه شرکت اتوبوسرانی شهر مونتگمری آغاز شد.
مارتین لوترکینگ کشیش جوان شهر در راس این جنبش معترضانه قرار گرفت و با الهام از مقاومت منفی و غیر خشونت بار گاندی علیه استعمارگران بریتانیایی در هندوستان جنبش تحریم را هدایت کرد.
وی در 28 اوت سال 1963 میلادی در دوران ریاست جمهوری جان اف کندی راهپیمایی بزرگ واشنگتن را به راه انداخت و در مقابل 250 هزار نفر از هوادارانش مشهورترین سخنرانی خود که با جمله «رویایی دارم» آغاز می شد را انجام داد.
سرانجام در 2 ژوئیه سال 1964 میلادی لیندون جانسون که پس از قتل کندی رئیس جمهور آمریکا شده بود در حضور مارتین لوترکینگ قانون مدنی که به هرگونه تبعیض نژادی خاتمه می داد را امضا کرد و در روز 14 اکتبر سال 1964 میلادی مارتین لوترکینگ جایزه صلح نوبل را دریافت کرد.
سال 1968 کینگ در ادامه فعالیت های اجتماعی خود “کمپین مردمان فقیر” را برای نشان دادن وضعیت نامناسب عدالت اقتصادی و با هدف کمک به فقیرترین افراد ایالات متحده به راه انداخت. 
او در ساعت 6 و یک دقیقه بعدازظهر 4 آوریل 1968 بر روی بالکن هتل “لورن” در “ممفیس” در حالی که برای همراهی کارگران مورد استثمار ممفیس در راهپیمایی آماده می‌شد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و ساعاتی بعد در بیمارستان از دنیا رفت. به مناسبت سالروز تولد مارتین لوتر کینگ نگاهی می اندازیم به آلبوم زندگی و فعالیت های این فعال حقوق بشر در امریکا.
(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ
سخنرانی معروف مارتین لوتر کینگ با عنوان “رویایی دارم” در جمع 250 هزار نفر در واشنگتن دی سی. آگوست 1963

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

سخنرانی مارتین لوتر کینگ در مراسم یادبود “آبراهام لینگلن”. آگوست 1963

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

مارتین لوتر کینگ و همسرش پس از خروج از دادگاه عالی امریکا در “آلاباما”؛ او به دلیل راه اندازی جنبش تحریم اتوبوس از سوی سیاه پوستان در دادگاه محاکمه شد. سال 1956

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

مارتین لوتر کینگ و تنی چند از اعضای جنبش اعتراضی تحریم اتوبوس پس از تبرئه در دادگاه سوار بر اتوبوس شده اند. دسامبر 1956

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

دیدار مارتین لوتر کینگ با ریچارد نیکسون، معاون رئیس جمهور امریکا. سال 1957

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

دستگیری مارتین لوتر کینگ توسط پلیس “آلاباما” به جرم راه اندازی جنبش تحریم اتوبوس. سال 1956

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

مارتین لوتر کینگ در جریان یک برنامه زنده تلوزیونی با موضوع تبعیض نژادی در امریکا. 13 آگوست 1957

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

دستگیری مارتین لوتر کینگ توسط پلیس “آلاباما”. 12 آوریل 1963

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

دستگیری مارتین لوتر کینگ توسط پلیس “آلاباما”. 12 آوریل 1963

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

سخنرانی مارتین لوتر کینگ پس از راهپیمایی “آزادی” با حضور بیش از 100 هزار نفر در “دیتروید”. 24 ژوئن 1963

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

تیراندازی به سوی منزل مارتین لوتر کینگ در “آلاباما”. 5 ژوئن 1964

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

نشست خبری مارتین لوتر کینگ در “فلوریدا”؛ وی اعلام کرد کمپین مبارزه با تبعیض نژادی را ادامه خواهد داد. 17 ژوئن 1964

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

مارتین لوتر کینگ پس از شنیدن خبر تصویب قانون حقوق مدنی در مجلس سنا. 19 ژوئن 1964

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

مارتین لوتر کینگ در حال دریافت جایزه صلح نوبل در “اسلو”. 10 دسامبر 1964

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

سخنرانی مارتین لوتر کینگ در میان تجمع بیش از 250 هزار نفر از حامیان حقوق مدنی. 25 مارس 1965

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

مصاحبه یک خبرنگار با مارتین لوتر کینگ در هتل “آلبرت” در “سلما. 18 ژانویه 1965

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

حمله “جیمی رابینسون” به مارتین لوتر کینگ در هتل “آلبرت” در “سلما”

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

راهپیمایی مارتین لوتر کینگ و طرفداران جنبش حقوق مدنی سیاه پوستان در “الاباما”. 25 مارس 1965

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

سخنرانی مارتین لوتر کینگ در جمع راهپیمایان حقوق مدنی سیاه پوستان در “الاباما”. 25 مارس1965

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

برخورد پلیس “ممفیس” با مارتین لوتر و راهپیمایان “راهپیمایی علیه ترس”. 8 ژوئن 1966

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

مارتین لوتر کینگ و پرزیدنت “لینسون جانسون” در حال امضای قانون “حقوق مدنی” در واشنگتن دی سی

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

راهپیمایی مارتین لوتر کینگ علیه جنگ ویتنام

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

بالکن محل اقامت مارتین لوتر در ممفیس؛ یک روز پیش از ترور

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

تجمع مخالفان مارتین لوتر کینگ در شیکاگو. 19 آگوست 1966

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

آتش سوزی در واشنگتن یک روز پس از اعلام خبر ترور مارتین لوتر کینگ

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

جسد مارتین لوتر کینگ “آتلانتا”

(تصاویر) زندگی و زمانه مارتین‌لوتر کینگ

جسد مارتین لوتر کینگ در “آتلانتا”

عکس های تازه از جسد چه‌گوارا

عکس های تاریخی جدیدی از جسد چریک آرژانتینی “ارنستو چه‌گوارا” در اسپانیا پیدا شد.“ایمانول آرته آگا”، برادر زاده مبلغ مذهبی(میسیونری) “لوئیس کوآرترو”، عکس‌های جسد ارنستو چگوارا چریک آرژانتینی را در مصاحبه ای در “ریکلا” واقع در استان “ساراگوسا” اسپانیا رونمایی کرد.





عکس های تاریخی جدیدی از جسد چریک آرژانتینی “ارنستو چه‌گوارا” در اسپانیا پیدا شد.
به گزارش سرویس عکس و تاریخ فرارو، “ایمانول آرته آگا”، برادر زاده مبلغ مذهبی(میسیونری) “لوئیس کوآرترو”، عکس‌های جسد ارنستو چگوارا چریک آرژانتینی را در مصاحبه ای در “ریکلا” واقع در استان “ساراگوسا” اسپانیا رونمایی کرد. 
این عکس های تاریخی گمشده از انقلابی کوبا چه گورا که در زمان کمی پس از اعدام وی در تاریخ ۱۰ اکتبر ۱۹۶۷ توسط “مارک هاتن” روزنامه نگار سابق خبرگزاری فرانسه گرفته شده است، در شهر کوچکی در اسپانیا پیدا شد.
چه با ریش های تیره رنگ در حالی که مرده است با چشمان باز بر روی برانکاردی با قفسه سینه ای برهنه و آغشته به خون و خاک پس از اینکه توسط ارتش بولیوی در اکتبر ۱۹۶۷ به ضرب گلوله کشته شد در این عکس‌ها به تصویر کشیده شده است.
“ایمانول آرته گا” عضو شورای محلی شهر ریکلا این عکس ها را از عمویش “لوئیس کوآترو” مبلغ دینی در بولیوی طی دهه ۶۰ میلادی به ارث برده است. آرته گا ۴۵ ساله می گوید: لوئیس این عکس ها را زمانی که برای ازدواج والدینم آمده بود آورد. مادر و زن عمویم به من گفتند که این عکس ها را یک عکاس فرانسوی به وی داده است.
آرته گا و زن عمویش این عکاس ها را در وسایل کوآترو پس از مرگش در سال ۲۰۱۲  پیدا کردند. 
آرته گا این گونه تعریف می کند که پس از مرگ عمویم به زن عمویم گفتم به یاد دارم که عمو عکس هایی از چه گوارا داشت وی در جواب گفت بلی همین جا هستند در یکی از جعبه ها که عکس های مربوط به دوره بولیوی است.
همچنین عکس رنگی دیگری از جسد چه گوارا که سربازان بولیوی «چه» را خوابانده‌اند و فردی بالای سر آن سیگار می‌کشد، وجود دارد، که توسط مارک هاتن خبرنگار خبرگزاری فرانسه گرفته شده و در آن زمان در رسانه های بین المللی منتشر شد.
اخیرا دریافته اند که  یکی از عکس‌ها در زمان دیگری گرفته شده است. در این عکس چه گوارا با موهایی نمدوار (به هم فشرده شده و کرک شده) است. در یکی دیگر از عکس‌ها جسد «تامارا بانکه» همراه انقلابی چه گوارا با صورتی از شکل افتاده بر روی برانکارد به تصویر کشیده شده است.
ارنستو چه گورا دکتر آرژانتینی به عنوان عضو ارشد رژیم انقلابی فیدل کاسترو در کوبا فعالیت می‎کرد. وی با همکاری سی آی ای CIA و توسط ارتش در ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در بولیوی دستگیر شد و یک روز پس از آن اعدام شد.
تصویر جسد وی پیش از اینکه در خفا در روستای والگراتده واقع در بولیوی به خاک سپرده شود در رسانه ها منتشر شد.
آرته آگا معتقد است که عکس ها را خود هاتن زمانی که آنان را از کشور بیرون می‌راندند به کوآترو داده است و از عمویش خواسته تا آنها را بگیرد، زیرا وی در آن وقت تنها اروپایی در بولیوی بوده است.
 
متخصصین پس از بررسی عکس ها متوجه شدند که عکس ها بر روی کاغدی چاپ شده اند که دهه ها است که تولید نمی‌شود و تائید کرده اند که عکس ها متعلق به دهه ی ۶۰ میلادی هستند.
سیلوین استیبال مدیر بخش عکاسی منطقه اروپا و آفریقا آژانس خبری جهان گفته است: هاتن به ما گفته بود چهار و یا پنج عکس AFP در پاریس پس و پیش شده است، ولی زمانی که هاتن چند ماه پس از مرگ چه گورا به پاریس رفت، تنها چند عکس که ویرایشگر درست کرده بود را یافت.
(تصاویر) عکس‌های تازه از جسد چه‌گوارا
(تصاویر) عکس‌های تازه از جسد چه‌گوارا
(تصاویر) چند عکس جدید از جسد چه‌گوارا
(تصاویر) عکس‌های تازه از جسد چه‌گوارا
(تصاویر) عکس‌های تازه از جسد چه‌گوارا
(تصاویر) عکس‌های تازه از جسد چه‌گوارا
(تصاویر) عکس‌های تازه از جسد چه‌گوارا
(تصاویر) عکس‌های تازه از جسد چه‌گوارا

صحبت های پرویز پرستویی در مورد حضور هیاتی از حوزه علمیه در سینمای ایران

مگر قرار است ما در سینما چه کاری بکنیم؟ما که نه می‌خواهیم فیلم ضد دین و نظام بسازیم و نه فیلم سیاسی.چرا باید سپاه، نیروی انتظامی و انصار حزب الله درباره سینما تصمیم بگیرند؟

جایگاه همه این نهاد‌ها و همه این عزیزان البته محترم است.





الأن شنیدم که در جشنواره فیلم فجر، یک هیاتی از حوزه علمیه می‌خواهند بیایند و فیلم‌ها را بررسی کنند .
من سئوالم این است که مگر قرار است ما در سینما چه کاری بکنیم؟
ما که نه می‌خواهیم فیلم ضد دین و نظام بسازیم و نه فیلم سیاسی.
چرا باید سپاه، نیروی انتظامی و انصار حزب الله درباره سینما تصمیم بگیرند؟
جایگاه همه این نهاد‌ها و همه این عزیزان البته محترم است.
اما مگر من بازیگر می‌توانم درباره سیاست‌های سپاه، نیروی انتظامی، انصار حزب الله یا مجلس حرف بزنم و تصمیم گیری کنم؟
پس چرا همه دارند راجع به سینما تصمیم می‌گیرند؟
34 سال از انقلاب ما گذشته، آیا همیشه و در همه این سال‌ها چنین ارگان‌هایی درمورد سینما تصمیم گرفته‌اند؟ 
از زاویه دیگری هم که به ماجرا نگاه کنیم باز باید بپرسیم که چرا وزیر ارشاد، مدیر کل نظارت و ارزشیابی، رییس سازمان سینمایی، شورای پروانه ساخت و… پای تصمیماتی که می‌گیرند نمی‌ایستند؟
با این وضعیت، اصلا چرا پروانه ساخت به فیلمنامه‌ها می‌دهیم، وقتی نمی‌توانیم پای آن بایستیم؟ 
خب با این وضعیت چه ثباتی در سینما هست که من بروم فیلم بازی کنم؟؟؟!!!

«گزارش ارداویراف»، نمایش تازه بهرام بیضایی در استنفورد

نمایش تازه‌ای از بهرام بیضایی، کارگردان تئاتر و فیلمساز سرشناس ایرانی روی صحنه می‌رود. این نمایش «گزارش ارداویراف» نام دارد و در روزهای ۲۴ و ۲۵ ژانویه (۴ و ۵ بهمن) در سالن آمفی‌تئاتر دانشگاه استنفورد در آمریکا به نمایش درمی‌آید.

نمایش تازه‌ای از بهرام بیضایی، کارگردان تئاتر و فیلمساز سرشناس ایرانی روی صحنه می‌رود. این نمایش «گزارش ارداویراف» نام دارد و در روزهای ۲۴ و ۲۵ ژانویه (۴ و ۵ بهمن) در سالن آمفی‌تئاتر دانشگاه استنفورد در آمریکا به نمایش درمی‌آید.
 بهرام بیضایی در حال تمرین با بازیگران «گزارش ارداویراف». عکس: امیر نوژن
بهرام بیضایی در حال تمرین با بازیگران «گزارش ارداویراف». عکس: امیر نوژن
«گزارش ارداویراف» بر اساس یکی از متون کهن زرتشتی ساخته شده است. نخستین بار داریوش کارگر، نویسنده و پژوهشگر فقید ایرانی « ارداویراف‌نامه» را بر اساس پنج نسخه از کهن‌ترین نسخ زرتشتی سنجیده و تصحیح و منتشر کرده بود. در این متن کهن، ویراف، یک مرد روحانی با نوشیدن دارویی به خواب می‌رود و در جهانی دیگر با سه گروه از مردمانی که مرده‌اند دیدار می‌کند. «گزارش ارداویراف»، نمایش تازه بهرام بیضایی به این متن کهن نظر دارد.
بهرام بیضایی در نوشته‌ای که در اختیار خبرگزاری کار ایران (ایلنا) گذاشته، توضیح می‌دهد که ۱۵ سال پیش به دلیل «گنجایش نمایش دیداری و شنیداری» ارداویراف‌نامه توجه‌اش به این متن جلب شد و بر اساس آن نمایش‌نامه‌ای نوشت، اما هرگز نتوانست در ایران آن را روی صحنه ببرد.
او‌ می‌نویسد: «در گزارشِ ارداویراف کوشیدم، آیین‌ها و باورها و رفتار و منشِ مردم کهن از چشم خود آن‌ها – و با معنای آن روزی آن‌ها – دیده شود؛ نه با نگاه تند، خشک، و دستوری دین‌ها – و به راستی دینمردان – سپس‌تر یا همزمان ما!»
بهرام بیضایی پیش از این نمایش‌هایی مانند «مرگ یزدگرد»، «آرش»، «طومار شیخ شرزین» و «سهراب‌کشی» را با نگرش تاریخی و بر اساس متون کهن ادب فارسی روی صحنه برده بود. در تیر ماه سال ۱۳۹۱ سایه‌بازی «جانا و بلادور» به کارگردانی بهرام بیضایی و با بازی مژده شمسایی و محسن نامجو در دانشگاه استنفورد روی صحنه اجرا شد. «گزارشِ ارداویراف» دومین نمایشی‌ست که بهرام بیضایی در دانشگاه استنفورد روی صحنه می‌برد.
بیضایی می‌گوید در بهار و تابستان سال گذشته در کارگاهی که در دانشگاه استنفورد برگزار شد، از استقبال شرکت‌کنندگان شگفت‌زده شد و به این فکر افتاد که سرانجام پس از ۱۵ سال «گزارش ارداویراف» را روی صحنه اجرا کند.
در این نمایش مژده شمسایی، صادق هاتفی، افشین هاشمی، سپیده خسروجاه، حمید احیا، منصور تأیید، آناهیتا بیات، بهزاد گل‌محمدی، نرگس عطاران، شیما خاکی، متین نصیری‌ها، کیانوش موسوی، علی زندیه، حسین میرزامحمدی، مریم مظفری، شیما بزرگی، ریانه کرمی، دینا ظریف، پیام مقدم، هومن حافظی، لیلا سلطانی و آنیتا مقدوری بازی می‌کنند.
به گفته بهرام بیضایی اجرای استفورد حاصل همکاری بازیگران باتجربه با بازیگرانی‌ست که برای اولین بار روی صحنه می‌روند.
گالری عکس: بازیگران «گزارش ارداویراف» اثر بهرام بیضایی در حال تمرین (عکس: امیر نوژن)
  • بازیگران «گزارش ارداویراف» اثر بهرام بیضایی در حال تمرین. (عکس: امیر نوژن) 
    • بازیگران «گزارش ارداویراف» اثر بهرام بیضایی در حال تمرین. (عکس: امیر نوژن) 
    • بازیگران «گزارش ارداویراف» اثر بهرام بیضایی در حال تمرین. (عکس: امیر نوژن) 
    • بازیگران «گزارش ارداویراف» اثر بهرام بیضایی در حال تمرین. (عکس: امیر نوژن) 
    • بازیگران «گزارش ارداویراف» اثر بهرام بیضایی در حال تمرین. (عکس: امیر نوژن) 
    1. 1
    2. 2
    3. 3
    4. 4
    5. 5
    فستیوال هنرى ایران در دانشگاه استنفورد تلاش می‌کند امکانی برای عرضه دستاوردهای هنری ایرانیان فراهم کند. این طرح به کوشش و با حمایت بیتا دریابارى، وقف امین بنانى (و خانواده تسلیمى) و همچنین حمید و کریستانا مقدم شکل گرفته است. دانشگاه استنفورد و نیز مرکز مطالعات جهانى (SGS) هم در تدارک و تداوم آن همراهى کرده‌اند.
    بهرام بیضایی به دلیل آنکه در ایران امکان فعالیت هنری را از او سلب کرده بودند، در سال ۱۳۸۷ برای تدریس در دانشگاه استنفورد به آمریکا رفت. روزنامه «اعتماد» در اردیبهشت ماه سال جاری گزارش داده بود که بیضایی فیلمنامه «مقصد» با موضوعی اجتماعی را برای دریافت مجوز ساخت به شورای پروانه ساخت ارائه کرده و قرار است پس از دریافت مجوز، این فیلم سینمایی را به تهیه‌کنندگی سعید ملکان مقابل دوربین ببرد. اما تاکنون مجوز ساخت این فیلم صادر نشده است.

    …………………………………………

    گزارش اَرداویراف

    BAHRAMBEIZAIE03تازه‌ترین اثر بهرام بیضایی
    شنبه و یک شنبه ۲۴ و ۲۵ ژانویه – ۴:۳۰ عصر
    دانشگاه استنفورد
    Ardaviraf’s report Saturday & Sunday, January 24 & 25 at 4:30pm Cubberley Auditorium in Stanford, California
    بازیگران:
    مژده شمسایی، صادق هاتفی، افشین هاشمی، سپیده خسروجاه، حمید احیا، منصور تأیید، آناهیتا بیات، بهزاد گل‌محمدی، نرگس عطاران، شیما خاکی، متین نصیری‌ها، کیانوش موسوی، علی زندیه، حسین میرزامحمدی، مریم مظفری، شیما بزرگی، ریانه کرمی، دینا ظریف، پیام مقدم، هومن حافظی، لیلا سلطانی و آنیتا مقدوری

    خانه فروغ فرخزاد در آستانه تخریب

    «خانۀ فروغ» در معرض ویرانی ست. خانه ای که بخشی مهم از ماجرای شعر معاصردر آن رُخ داده است. و در نتیجه خشت خشت اش اهمیّتی فرهنگی دارد. باید کاری کرد. نباید گذاشت خاطراتِ آن ماجرا به زوال بگراید، و روی ویرانه های آن بُرجی بلند سربرآورد. اگر کاری صورت ندهیم، سُرایشگاه برخی از مهترین شعرهای فروغ به زودی تخریب می شود.

    «خانۀ فروغ» در معرض ویرانی ست. خانه ای که بخشی مهم از ماجرای شعر معاصردر آن رُخ داده است. و در نتیجه خشت خشت اش اهمیّتی فرهنگی دارد. باید کاری کرد. نباید گذاشت خاطراتِ آن ماجرا به زوال بگراید، و روی ویرانه های آن بُرجی بلند سربرآورد. اگر کاری صورت ندهیم، سُرایشگاه برخی از مهترین شعرهای فروغ به زودی تخریب می شود.
    پرسشهای اصلی اینها هستند: چگونه می توان با حفظ حقوق مالک این خانه را نجات داد؟
    چه راهکارهایی وجود دارد تا در این محل موزۀ دائمیِ فروغ برپا شود؟
    از حیث قوانین میراث فرهنگی چه ایده هایی می توان پیش نهاد؟
    از دست دوستداران فروغ در این زمینه چه کاری برمی آید؟

    foroogh houseforoogh house 1khane foroogh 2

    فرهاد مهراد

    او به عنوان یکی از سیاسی‌ترین خوانندگان ایران شناخته می‌شود. فرهاد در اوایل دهه ۱۳۵۰شعرهایی با مضامین سیاسی می‌خواند و مدتی زندانی سیاسی بود. فرهاد بعداً از انقلابیونشد و در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد.

    منبع این مطلب وبلاگ آزاد امیرخیزی

    farhad11
    فرهاد مِهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران – ۹ شهریور ۱۳۸۱ در پاریس) معروف به فرهاد؛ خواننده،آهنگ‌ساز و نوازندهٔ پاپ راک اهل ایران بود.
    فرهاد از خوانندگان راک ایرانی بود و نخستین آلبوم راک اند رول ایران را منتشر کرد.آنچه فرهاد را از دیگر همدوره‎هایش متمایز می‎کند، ترانه‎های پوچ‌گرا و فرهنگ خیابانی است که در موسیقی او متبلور شده‎است. این عناصر در ترانه مشهور «کودکانه» که با نام «بوی عیدی» نیز شناخته می‌شود بیش از پیش نمود دارد.
    او به عنوان یکی از سیاسی‌ترین خوانندگان ایران شناخته می‌شود. فرهاد در اوایل دهه ۱۳۵۰شعرهایی با مضامین سیاسی می‌خواند و مدتی زندانی سیاسی بود. فرهاد بعداً از انقلابیونشد و در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد.
    از معروف‌ترین آهنگ‌های او می‌توان به «جمعه»، «کودکانه»، «وحدت»، «گنجشکک اشی مشی»، «شبانه» اشاره کرد. فرهاد آهنگ‎هایی نیز به زبان‎های غیرفارسی دارد.

    زندگی‌نامه

    سال‌های کودکی

    فرهاد ۲۹ دی ۱۳۲۲ در تهران متولد شد. پدرش رضا مهراد، کاردار ایران در کشورهای عربی بود. فرهاد تا ۸ سالگی که به همراه خانواده به تهران بازگشت در عراق زندگی می‌کرد. برادر بزرگ فرهاد ویولن می‌نواخت. یکی از دوستان برادرش متوجه علاقهٔ فرهاد به موسیقی می‌شود و از خانواده فرهاد می‌خواهد که سازی برای او تهیه کنند. با اصرار برادرش یکویولن‌سل برای او تهیه می‌کنند و تمرینات فرهاد آغاز می‌شود. ولی عمر تمرینات ویولن‌سل از ۳ جلسه فراتر نرفت.

    سال‌های جوانی و شهرت

    بعد از ترک تحصیل در کلاس یازدهم با یک گروه نوازندهٔ ارمنی آشنا می‌شود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را می‌آموزد و مدتی بعد به عنوان نوازندهٔ گیتار در همان گروه شروع به فعالیت می‌کند. گروه راهی جنوب میشود تا در باشگاه شرکت نفت برنامه اجرا کنند و اولین شب اجرای برنامه رهبر گروه به بهانه بیماری و غیبت خواننده گروه از فرهاد میخواهد تا او جای خواننده را پر کند.
    وسواس شدید فرهاد در ادای صحیح کلمات و آشنایی او با ادبیات ملل چنان در کار او موثر بود که وقتی ترانه ای به زبان ایتالیایی ،فرانسوی و یا انگلیسی اجرا میکرد کمتر کسی باور میکرد که زبان مادری این هنرمند فارسی باشد و همین خصوصیت باعث درخشش گروه و تمدید مدت برنامه گروه ارمنی شد.
    فرهاد برای اولین بار در سال ۴۲ برای اجرای چند ترانه انگلیسی راهی برنامه تلویزیونی «واریته استودیو ب» میشود و مخاطبان بیشتری می یابد.
    مدتی بعد فرهاد در یکی از کنسرتهای بزرگی که به مدیریت مجله «اطلاعات جوانان» در امجدیه برگزار شد هنرنمایی کرد.
    در این برنامه فرهاد چند ترانه با گیتار اجرا میکند و بیش از پیش مورد توجه تماشاگران و همچنین شهبال شب پره ،مرد اول گروه Black Cats قرار میگرد.
    چندی بعد فرهاد با شهبال شب پره سرپرست گروه بلک کتز آشنا می شود .همکاری فرهاد به عنوان خواننده و نوازنده گیتار و پیانو با شهبال شب پره (پرکاشن) ،شهرام شب پره (گیتار)، هامو(گیتار) ، حسن شماعی زاده (ساکسیفون) و منوچهر اسلامی (ترومپت)در کلاب کوچینی از سال ۴۵ آغاز میشود.
    منوچهر اسلامی که از فرهاد به عنوان پایه اصلی Black Cats یاد میکند با اشاره به استعداد فرهاد می گوید:«فرهاد با اینکه نت نمیدانست و موسیقی را از راه گوش آموخته بود نیاز چندانی به تمرین نداشت.او با چند بار زمزمه کردن شعر ،ساز و صدایش را با بقیه گروه هماهنگ میکرد.در واقع او به احترام دیگر اعضا در جلسات تمرین حاضر می شد.»
    او اندکی بعد برای پرستاری ازخواهرش راهی انگلستان میشود.در طول سفر که قرار بود ۲ ماه به طول انجامد یکی از تهیه کنندگان سرشناس انگلیسی به سراغ او می آید و پیشنهاد انتشار آلبومی با صدای فرهاد را مطرح میکند. اما بیماری فرهاد و بروز مشکلات متعدد شخصی باعث میشود تا انتشار آلبوم در حد حرف باقی بماند و سفر ۲ ماهه بیش از یکسال طول بکشد.چیزی نزدیک به دو سال و در آنجا با موسیقی پاپ آن سال‌های انگلستان آشنا شد.
    پس از بازگشت به ایران فرهاد اولین اجرای موسیقی خود را در هتل ریمبو در خیابان ایرانشهر تهران اجرا کرد. سپس به اجرای برنامه در رستوران کوچینی ادامه داد و در آنجا به فرهاد بلک‌کَتس مشهور شد. در این دوران به خواندن آوازهایی از گروه‌های معروف موسیقی آن زمان از جمله بیتل‌ها، الویس پریسلی، و ری چارلز می‌پرداخت. در همین دوره ترانهٔ «اگه یه جو شانس داشتیم» را برای دوبلهٔ فیلم بانوی زیبای من خواند که در فیلم استفاده شد.
    در ۱۳۴۸ فرهاد برای ترانهٔ «مرد تنها» (با آهنگ اسفندیار منفردزاده و شعر شهیار قنبری) در فیلم رضا موتوری (به کارگردانی مسعود کیمیایی) آواز خواند. این ترانه در سال ۱۳۴۹هم‌زمان با اکران فیلم به شکل صفحهٔ موسیقی منتشر شد. در ۱۳۵۰ ترانهٔ «جمعه» (کار منفردزاده و قنبری) را برای فیلم خداحافظ رفیق (به کارگردانی امیر نادری)، در ۱۳۵۱ ترانهٔ «خسته» را برای فیلم زنجیری، و در ۱۳۵۶ ترانهٔ «سقف» (کار منفردزاده و ایرج جنتی عطایی) را برای فیلم ماهی‌ها در خاک می‌میرند خواند.
    در همین سال‌ها(اوایل دههٔ ۱۳۵۰) فرهاد با دختری به نام مونیکا آشنا شد و با او ازدواج کرد اما سرانجام این ازدواج جدایی بود. بعدها یعنی در اواخر همین دهه فرهاد با پوران گلفام ازدواج کرد و تا پایان عمر با او زندگی کرد.
    تا سال ۱۳۵۷ و انقلاب ایران کنسرت‌های فراوانی داد. یک روز بعد از انقلاب در ایران یعنی در روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ مرحوم «سیاوش کسرایی» ترانه «وحدت» را به اسفندیار منفردزاده می سپارد و در همان روز صدای فرهاد در ستایش آزادی و آزادگی در تلویزیون ملی طنین انداز شد.
    پس از انقلاب مدت‌ها از کار منع شد تا بالاخره در ۱۳۶۹ آلبوم خواب در بیداری را منتشر کرد که چند ترانهٔ فارسی و چند ترانهٔ انگلیسی داشت. در این نوار فرهاد پیانو هم می‌نواخت و بعضی از آهنگ‌ها را هم خود ساخته بود. در ۱۳۷۴ نیز اولین کنسرت بعد از انقلابش را در کلن اجرا کرد.
    در ۱۳۷۶ آلبوم وحدت او نیز منتشر شد که شامل ترانه‌های دههٔ ۱۳۵۰ او بود. البته در همین سالها که حتی از انتشار مجدد ترانه «وحدت» به بهانه «تکراری بودن» جلوگیری می شد شخص با نفوذی بدون کسب مجوز از خواننده،آهنگساز یا شعرای این ترانه ها آلبومی با نام وحدت و با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را راهی بازار کرد.در ۱۳۷۷ توانست در هتل شرق تهران کنسرت اجرا کند پس از انتشار «خواب در بیداری» ،فرهاد که از انتشار آلبوم بعدی خود در ایران نا امید شده بود در سال ۱۳۷۶ آلبوم «برف» را در ایالات متحده آمریکا ضبط و منتشر کرد و این آلبوم یک سال بعد در ایران منتشر شد.
    سال‌های پایانی و بیماری
    پس از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهیه آلبومی با نام «آمین» بود که ترانه‌هایی از کشورها و زبان‌های مختلف را در بر می‌گرفت. اما از مهرماه ۱۳۷۹ بیماری او جدی شد. فرهاد به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود و در نتیجهٔ عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به لیل در فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شهریور در گورستان تیه در پاریس دفن شد. پس از درگذشت فرهاد، مجموعه آثار و فیلم مستندی از او منتشر شد.
    فرهاد مهراد ،هنرمندی از تبار حقیقت
    سخنان زیادی در مورد زندگی هنری و خصوصی فرهاد مهراد در میان است…
    همه میگن صدای مخصوص خودش رو داشت. خیلی ها او را به خاطر نرفتن به خارج از کشور و ماندنش تحسین می کنند .. بعضی ها از مهربانیش می گویند و بعضی از انزوایش و سکوتش!! فرهاد انسانی تنها بود .!!
    فرهاد موسیقی را از دوستان ارمنی اش یاد گرفت.آکاردئون آموخت و بعد از آن گیتار..دوست داشت در رشته ادبی درس بخواند .. ولی به اجبار در رشته طبیعی مشغول گشت.. رشته ای که هیچ گاه علاقه ای به آن نداشت!!ثمره این اجبار.. ترک تحصیل همیشگی او بود.این اتفاق در سال ۱۳۴۰ روی داد.
    فرهاد اولین تجربه خوانندگیش را زمانی آزمود که با دوستان ارمنی اش به اهواز رفته بود. شب اول برنامه گفتند که خواننده گروه بیمار شده و او باید بخواند و او خواند و نا خواسته خوانندگی را تجربه کرد.او به زبان فارسی اجرای بر نامه نمی کرد.. تا زمانی که به او پیشنهاد شد…
    فرهاد از بلک کتز و کوچینی شروع کرد و از همان ابتدا طرفداران زیادی نداشت تا بعد از مدتی در میان مردم گل کرد!!در آن زمان بلک کتز پر طرفدار ترین گروه ایرانی شد!!
    فعالیت او در بلک کتز از سال ۱۳۴۴ آغاز شد … هنوز پنج دقیقه از خواندنش نمی گذشت که سراسر سالن در سکوت فرو می رفت.
    فرهاد بی آزار و منزوی بود. آدم بذله گو و شوخی نبود… همیشه گوشه گیر بود. می شد فهمید که نمی تواند خیلی چیزها را تحمل کند. اما در رفتار هایش نشان می داد. خوش بر خورد و خوش رو بود . البته گاهی اوقات هم بذله گویی می کرد. مثلا زمانی که به معرفی اعضای گروه می پرداخت؛ شوخ طبعی اش گل می کرد. هامو را هملت معرفی می کرد و وقتی که می خواست شماعی زاده را معرفی کند، می گفت: نایس جنتلمن!! شماعی زاده اوایل فکر می کرد فرهاد دارد به او فحش می دهد برای همین ناراحت می شد، حالا شاید اکنون که کمی به زبان خارجه تسلط یافته، می داند آن دو کلمه توهین نبوده است. خودش را که معرفی می کرد می گفت : این منم که پیانو می زنم. بعد که پیانو زدنش تمام می شد، می گفت این یک پیانیست معمولی بود. او مودب بود که هیچ کس را به نام کوچکش صدا نمی کرد.
    اولین ترانه ای که خواند؛ در فیلم رضا موتوری پخش شد.
    منوچهر اسلامی این گونه از فرهاد روایت می کند :
    «در دورانی که از هم جدا بودیم به استودیو رفتم. کاری گرفته بودم که قرار بود برای ارکستر سمفونیک ضبط کنم. نوازندگان ارکستر سمفونی را جمع کردیم. برای ساعت ۱۱ قرار گذاشتیم یعنی در آن زمان باید استودیو در اختیار ما قرار می گرفت. وقتی رسیدیم دیدیم فرهاد در استودیو نشسته، فکر کردیم کارش تمام شده است. بیست و چند نوازنده ارکستر هم آمده بودند، از اپراتور پرسیدم : کار آقای فرهاد تمام شده؟
    گفت نه تازه استارت می خواهیم بزنیم!
    پرسیدم چند تا کار هست؟ گفت: شش تا.
    بچه ها دادشان در آمد که چرا ما رو اینجا آوردید؟ حق داشتند برای هر ترانه حداقل دو تا سه ساعت باید وقت استودیو را گرفت برای ضبط یک آهنگ خواننده باید چند بار کار را قطع کرده دوباره اجرا کند تا مطلوب در آید. به بچه ها گفتم صبر کنید اگر خراب شد .. می روم می گویم وقت مال ماست! فرهاد با یک گیتار نشسته بود، کارش را شروع کرد. ترانه که تمام شد. فهمیدم تمام شده. فرهاد دومی را شروع کرد بعد سوم بعد چهارم و…………… یعنی شش ترانه را در هجده دقیقه خواند. بچه های ارکستر مات و مبهوت مانده بودند که مگر ممکن است؟
    بعد ار انقلاب یکی دوبار به او پیشنهاد به رفتن خارج شد که او قبول نکرد . می گفت: برویم آنجا چه کار کنیم؟ برویم همان اهنگهای بلک کتز را بخوانیم؟ آنها دیگر قدیمی شده!
    فرهاد خیلی معروف نبود ولی خیلی ها می خواستند با او معروف شوند!!
    فرهاد یک انسان کامل بود.آن قدر بی تکبر و کم رو بود که حتی رویش نمی شد که به گارسون دستور غذا بدهد».
    ریشه انزوای فرهاد :
    فرهاد یک گام از اجتماع جلوتر بود. ناملایمات اجتماع را می دید و از دیدن آن رنج می برد. نادانی دیگران را می دید و غصه می خورد.و همین مسئله او را وادار به سکوت می کرد. شعور بالای فرهاد بود که او را به انزوا کشاند. فرهاد خواننده ای از تبار حقیقت بود. موسیقی از دید فرهاد عارفانه بود نه مطربی!!
    اولین اثر فرهاد به زبان فارسی؛ صدای بی صدا نام داشت!! دومین کارش جمعه نام گرفت ترانه ای که به خاطر محتوایش بحث های زیادی را بر انگیخت و به عنوان سیاسی ترین ترانه های دهه پنجاه شناخته شد ؛
    توی قاب خیس این پنجره ها / عکسی از جمعه غمگین می بینم / چه سیاهه به تنش رخت عزا / تو چشاش ابرای سنگین می بینم / داره از ابر سیاه خون می چکه / جمعه ها خون جای بارون می چکه
    نفسم در نمی یاد / جمعه ها سر نمی یاد / کاش می بستم چشمامو / این ازم بر نمی یاد
    جمعه وقت رفتنه / موسم دل کندنه / خنجر از پشت می زنه / اون که همراه منه
    سومین ترانه او هفته خاکستری بود. ترانه ای دیگر …… خلاف جنس ترانه های آن دوران.. تلنگری به انسانهای غرق در زندگی روزمره!!
    چهارمین شعر، شبانه احمد شاملو بود. ترانه ای سیاه! شرح حال جامعه که شاعر آگاهانه واژه هایش را انتخاب کرده بود. فرهاد این ترانه را به دکتر صلحی زاده که در ان زمان معروفترین متخصص ترک اعتیاد بود؛ تقدیم کرد.
    پنجمین کار او کودکانه نام داشت و ششمین گنجشکک اشی مشی و بعد از ان شبانه ۲.
    شبانه ۲ به ۱۷ شهریور نسبت داده شد.
    یه شب مهتاب / ماه میاد تو خواب / منو می بره / ته اون دره / اونجا که شبا / یکه و تنها / تک درخت بید / شاد و پر امید / می کنه به ناز / دستشو دراز / که یه ستاره / بیفته مثله / یه چیکه بارون
    یادداشتی از شهیار قنبری برای فرهاد :
    «مرد تنها هم مرد!
    برای کسی شدن، برای اسطوره شدن، برای به اوج رسیدن، برای این که تار نماها از مرثیه لبریز شوند ، باید مرد.
    مرد تنها هم مرد و اسطوره شد. سوگواران گناهکار دوباره انگشت اتهام به جانب یکدیگر دراز می کنند که بگویند: من بی گناهم. تو بودی که دست او را نگرفتی. تو بودی که گذاشتی تمام شود. و باری آرام می گیرند و به بستر می روند. حافظه ملی ما پاک پاک است، حافظه هنری هم.
    هیچ کس هیچ چیز به یاد ندارد این که چه کرده ای مهم نیست. این که چه نکرده ای مهم است. دوباره یکی می رود و ما همه دسته گلهای پوسیده را به پایش پرتاب می کنیم.
    بر امواج اینترنت تصویرش را تاخت می زنیم!! شعر می نویسیم؛ رج می زنیم…بغض می کنیم… سبک می شویم…این همه انرژی دیر هنگام به کار هیچ کس نمی آید.
    اما اگر زنده بود به دردش می خورد.
    از این همه دوستت دارم ها شد و با یک بغل ترانه به خانه رفت.
    شانزده سالگیم در یک بر نامه رادیویی قد می کشید. رادیو تهران صبح جمعه، بر نامه آوای موسیقی ، تهیه کننده : هوشنگ قانعی. من نویسنده و گوینده اش بودم. رو به روی من ایستاده بود و کاغذ سیاه و سپید را دوره می کرد. با صدای بی صدا… مثل یک خواب کوتاه.. یه مرد بود یه مرد!! لبخندش را به من بخشید. و روزی دیگر صدایش را به آسمان دوخت. فرهاد پاک بود. روشن بود . نازک بود. آرام بود و دانا بود. فرهاد از همه بهتر بود از همه سر بود.بعد جمعه از راه رسید. جمعه پیروزی نوین.. آمنه آغاسی را پس زد. و بعد اسفندیار به زندان رفت و من در خلوت هشیار و خوش رنگ واروژان؛ در خیابان بیست و پنج کوچه محسنی به هفته خاکستری رسیدم.
    بازجوبان اوین گمان می کردند این ترانه را اسفندیار نوشته!! همین طور پیش رفت تا آخرین نجواها!! شعری که در دریا کنار به گل نشست. اسفندیار بر آن موسیقی نوشت . اما به استودیو نرفت.
    اسفندیار منفرد زاده به آمریکا رفت و من به انگلیس و فرهاد در خانه ماند. گذشت و گذشت و بعد یک بار دیگر در برابر دوربین نشسته بودم که خبر آمد فرهاد هم رفت!
    و بعد هق هق من بند نیامد و هنوز است که نمی دانم با این شور بختی چه کنم؟ فرهاد عشق بود.که دیگر تکرار نخواهد شد!
    به همین سادگی و اینک نابلدترین مان؛ این رسوایان بر خاکستردانش اشک می ریزند و مرثیه می خوانند و موعظه می کنندو برای جلد روی نشریه ها عکس می گیرند!! و فرهاد از آن بالا یا از آن پایین می خندد. درست مثل لحظه ای که شعر مرد تنها را مرور می کرد. ‹‹سهراب »می دانست که مرگ پایان کبوتر نیست و فرهاد می داند که دوباره به دنیا می آید. بی وقفه از هفته های خاکستری اینک ققنوسی پر و بال می گشاید که سایه گسترده اش خردی ما هجی می کند.»
    و حال خودم می نویسم
    فرهاد رفت بقیه هم می روند و هر روز هنرمندانی هستند که از یاد ها پاک می شوند!!
    واژه هنرمند آنقدر بزرگ هست که لایق درک کردن باشد ولی متاسفانه هیچ گاه این گونه نبوده است و نمی دانم نخواهد بود یا امیدی به تغییر هست؟
    روزها و شبهایی هست که صدایش در گوشم تکرار میشود و در گوشم صدایش فریادی است!!فریادی که از عمق وجودش بر می خواست!! فرهاد را دوست داشته ام و دوست می دارم و تمام هنرمندان این مرز و بوم را که زمانی در کنارم فریادشان شعله می کشید و اینک شعله خاموش گشته است!! فرهاد رفت و در آرامگاهی که واقعا آرامگاه است هنوز لبخندی دلنشین بر لب دارد. و در جایی است که دیگر نه از نامش بلکه از شماره سنگ قبرش شناخته می شود!!
    عاقبت همه ما همین است! آنگاه که فراموش شویم چه احساسی می کنیم؟
    فرهاد فراموش شد، آنگونه که دیگران!! فراموشی حزن انگیز است!!اشک از چشمانم جاری می شود. ترس این دارم که هنگام خاک سپاریم هیچ کس نباشد و فراموش شده باشم. تنها باشم انگونه که فرهاد تنها بود… انگونه که امروز تنهایم… بر می خیزم…در آیینه نگاهی به خود می اندازم…صدای فرهاد فضای اتاق را پر می کند…در باز می شود؛ فرهاد می آید؛ لبخند همیشگی اش بر دیوار اتاقم سنگینی می کند و اوست که فریاد می زند.!!
    می بینم صورتمو تو آینه / با لبی خسته می پرسم از خودم
    این غریبه کیه از من چی می خواد / اون به من یا من به اون خیره شدم
    باورم نمی شه هر چی می بینم / چشمامو یه لحظه رو هم می ذارم
    بخودم می گم که این صورتکه / می تونم از صورتم ورش دارم
    می کشم دستمو روی صورتم / هر چی باید بدونم دستم می گه
    منو توی آیینه نشون می ده / می گه این تویی نه هیچ کس دیگه
    جای پاهای تموم قصه ها / رنگ غربت تو تموم لحظه ها
    مونده روی صورتت تا بدونی / حالا امروز چی ازت مونده به جا
    آینه می گه تو همونی که یه روز / می خواستی خورشید و با دست بگیری
    ولی امروز شهر شب خونت شده / داری بی صدا تو قلبت می میری
    می شکنم آینه رو تا دوباره / نخواد از گذشته ها حرف بزنه
    آینه می شکنه هزار تیکه می شه / اما باز تو هر تیکش عکس منه
    عکس ها با دهن کجی بهم می گن / چشم امیدو ببر از آسمون
    روزا با هم دیگه فرقی ندارن / بوی کهنگی میدن تمومشون
    در اتاقم بسته میشه…اون رفته.. منم که هنوز تو آیینه نگاه می کنم!! و فردا ماییم که در آیینه نگاه می کنیم!!
    یادداشتم رو با حرف همیشگی فرهاد تموم می کنم که آخر تموم حرفاش اینو می گفت:
    «به امید باران و صلح!!»

    آثار

    آهنگ‌سازی

    • ” آوار ” شعر از شهیار قنبری
    • تو را دوست دارم، شعر از مهدی اخوان ثالث (با تغییرات فرهاد)
    • نجوا(اصل آهنگ از منفردزاده)Lyrics by : Shahyar Ghanbari
    • خواب در بیداری، شعر از Juan Ramon Jimenez (با تغییرات فرهاد)
    • برف، شعر از نیما یوشیج (با تغییرات فرهاد)
    • کوچ بنفشه‌ها، شعر از شفیعی کدکنی
    • خیال خوشی، شعر از ویلیام شکسپیر
    • کتبیه، شعر از فریدون رهنما
    • گاندی، شعر از مهاتما گاندی، ترجمه شعر از انگلیسی محمد حسین آریا
    • وقتی که بچه بودم، شعر از اسماعیل خویی (با تغییرات فرهاد)

    آلبوم‌ها

    • اسیر شب
    • آئینه‌ها(مسخ) – موسیقی: حسن شماعی‌زاده – شعر: اردلان سرفراز
    • هفته خاکستری – موسیقی: واروژان – شعر: شهیار قنبری
    • وحدت – موسیقی: اسفندیار منفردزاده
    • فنجان چای (بیکلام)
    • عکس العمل
    • ققنوس
    • Alba
    • خواب در بیداری
    • برف – موسیقی: فرهاد و فریدون شهبازیان
    • فرهاد ۱۵۹ – مجموعه کامل آثار فرهاد
    • بازم صدای نی میاد(لطفعلی خان)
    • از دورها

    ترانه‌ها

    • مرد تنها از آلبوم خواب در بیداری – موسیقی: اسفندیار منفردزاده (موسیقی متن فیلم رضا موتوری) – شعر: شهیار قنبری
    • شبانه ۱ – موسیقی: اسفندیار منفردزاده – شعر:احمد شاملو
    • خسته – موسیقی: محمد اوشال (موسیقی متن فیلم زنجیری) – شعر: عباس صفاری
    • آوار – موسیقی: فرهاد – شعر: شهیار قنبری
    • جمعه – موسیقی: اسفندیار منفردزاده (موسیقی متن در فیلم خداحافظ رفیق) – شعر: شهیار قنبری

    متن ترانه جمعه

    توی قاب خیس این پنجره‌ها عکسی از جمعه‌ی غمگین می‌بینم چه سیاهه به تنش رخت عزا! تو چشاش ابرای سنگین می‌بینم.
    داره از ابر سیا خون می‌چکه! جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!
    نفسم در نمی آد، جمعه‌ها سر نمی‌آد! کاش می‌بستم چشامو، این ازم بر نمی‌آد!
    داره از ابر سیا خون می‌چکه! جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!
    عمر جمعه به هزار سال می‌رسه جمعه‌ها غم دیگه بی‌داد می‌کنه آدم از دست خودش خسته می‌شه با لبای بسته فریاد می کنه:
    داره از ابر سیا خون می‌چکه! جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!
    جمعه وقت رفتنه, موسم دل‌کندنه خنجر از پشت می‌زنه, اون که هم‌راه منه!
    داره از ابر سیا خون می‌چکه! جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!
    عکسهای دوران جوانی و پیری فرهاد مهراد www.Sargarmia.Net
    عکسهای دوران جوانی و پیری فرهاد مهراد www.Sargarmia.Net
    farhad14
    farhad 1farhad 2farhad4farhad5farhad12
    farhad13
    Farhad3farhad
    farhad 8Farhad_Mehrdad