شعر آنا آخماتووا از آغاز لحنی تراژیک داشت. با استقرار وحشتسرای “اتحاد شوروی” اندوه دامنگیر شعر او رنگ سیاسی گرفت و به مرثیه سراسری یک ملت تعبیر شد. بزرگترین شاعرۀ روس در قرن بیستم ۱۲۵ سال پیش به دنیا آمد.
علی امینی نجفی
پژوهشگر مسائل فرهنگی
شعر آنا آخماتووا از آغاز لحنی تراژیک داشت. با استقرار وحشتسرای “اتحاد شوروی” اندوه دامنگیر شعر او رنگ سیاسی گرفت و به مرثیه سراسری یک ملت تعبیر شد. بزرگترین شاعرۀ روس در قرن بیستم ۱۲۵ سال پیش به دنیا آمد.
آنا آخماتووا ۲۳ ژوئن ۱۸۸۹ به دنیا آمد در نزدیکی شهر بندری اودسا، در کرانه دریای سیاه. نام اصلی او آنا آندریونا گارنکو بود.
او از یازده سالگی شروع به سرودن شعر کرد. پدرش که با شعر میانهای نداشت، دختر را منع کرد که نباید نام خانواده را بر شعرهای خود بگذارد. آنا نیز نام نیاکان مادری خود را برداشت که از مغولان تاتاری بودند. (خود گفته است که پدربزرگ مادری او “خان اخمات” نام داشته که وجه روسی خان احمد است).
آنا آخماتووا در جوانی به پتروگراد (لنینگراد بعدی) رفت، در دنیای شاعران جوان غوطه خورد و با انتشار چند کتاب به زودی به شهرت رسید.
سادگی و روانی زبان، ایجاز بیانی و قدرت عاطفی، سه شناسه اصلی نخستین شعرهای اوست. دستمایههای او در شعرهای ساده و کوتاه، مهر آتشین زنی پراحساس است که از عشقی ناکام رنج میبرد؛ تغزل با رنگ تند اروتیک، شکوه و گلایه از بیوفایی یار، درد هجران و جدایی و… با زبانی ساده و گاه روزمره، اینجا و آنجا نمادهای مذهبی و عرفانی، به ویژه در شکوه و عتاب.
در دنیای پرتب و تاب شعر مدرن روسیه، آنا آخماتووا در کنار اوزیپ ماندلشتام و نیکلای گومیلوف یکی از پایهگذاران جنبش اکمهئیسم شناخته شد، سبکی که حال و هوایی تازه داشت و سمبولیسم “پوسیده” را به چالش میکشید. این دوره عمری کوتاه داشت و تمام توش و توان “عصر نقرهای” به زودی در آشوب و اضطراب جنگ جهانی اول و سپس انقلاب و “جنگ داخلی” و سرانجام استقرار نظام بلشویکی نابود شد.
در کشاکش انقلاب
آنا آخماتووا، چنان که خود نیز یادآور شده، روی هم شاعری غیرسیاسی بود و در برابر انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷، بیتفاوت بود اما این احساس به زودی به نفرت و بیزاری بدل شد که تا حدی علت شخصی داشت.
آنا آخماتووا از نوجوانی به نیکلای گومیلوف عشق میورزید و در ۲۰ سالگی با او ازدواج کرد. گومیلوف پس از انقلاب از آخماتووا جدا شد تا با رهایی از قید خانواده، یکسره به فعالیت سیاسی بپردازد. او که گفته میشود با “محافل ضدانقلابی” ارتباط داشته، در سال ۱۹۲۱ به دست بلشویکها تیرباران شد.
“پاکسازی بزرگ”
با استقرار دیکتاتوری خونین استالین از اوایل دهه ۱۹۳۰ در برابر هنرمندان دو راه بیشتر باقی نماند: مهاجرت از روسیه یا خاموشی تا همراهی با رژیم. خودکشی هم البته “راه” دیگری بود که مایاکوفسکی و یسهنین، دو شاعر بزرگ این دوران، انتخاب کردند.
آنا آخماتووا از نظر دستگاه سیاسی (چکا) مظنون به ارتباط با “عناصر ضدانقلابی” بود. او تصمیم به ماندن گرفت و حاضر نشد میهن خود را ترک کند. پافشاری او در ماندن در روسیه، آن هم در شرایطی که کشور در فقر و قحطی و ناامنی غوطهور بود، بدگمانی دستگاه امنیتی را نسبت به او بیشتر میکرد.
در جریان شکار گسترده روشنفکران “ناراضی” نیکولای پونین، یار زندگی آنا آخماتووا دستگیر شد و مانند میلیونها انسان بیگناه دیگر به اردوگاه (گولاگ) فرستاده شد. سرنوشت آنا آخماتووا مانند زنان بیشماری بود که ساعتهای طولانی، هفتهها و ماهها، جلوی زندانها انتظار میکشیدند تا شاید از مردان خود خبری بگیرند یا بتوانند اندکی غذا به آنها برسانند، و معمولا خسته و گریان از در زندان پس رانده میشدند.
آخماتووا، همان گونه که بارها در شعرهایش گفته در “روسیه معصوم” مانده بود تا شاهد هشیار ستم عظیمی باشد که به نام کمونیسم بر مردم میهنش میرفت. شعر بلند رکویم (مرثیه مردگان)، یکی از اندوهبارترین سرودههای قرن بیستم، یادگار این دوران است. آنا آخماتووا در دربدریهای بی پایان و آوارگیهای پرعذاب، سالیان دراز از این منظومه بلند و ده قسمتی حفاظت کرد. میلیونها مردم زجرکشیده و داغدیده بندهایی از شعر را در مخفیگاهی امن یا در گوشه دل حفظ کرده بودند. شعر تنها در سال ۱۹۸۷ بود که به طور کامل در “اتحاد جماهیر شوروی” منتشر شد.
سالشمار آنا آخماتووا
۱۸۸۹
تولد در قصبه بالشوی فونتان در نزدیکی اودسا (اوکراین)، پدرش مهندس نیروی دریایی است.
۱۹۰۳
آشنایی با نیکولای گومیلوف، شاعری که همسر او شد.
۱۹۰۷
انتشار نخستین شعرها. آشنایی با شاعرانی که مکتب اکمهئیسم را بنیاد گذاشتند.
۱۹۱۰
ازدواج با گومیلوف و سفر به پاریس. آشنایی با مودیلیانی.
۱۹۱۲
انتشار نخستین کتاب شعر به نام “عصر” که او را به شهرت رساند. تولد تنها فرزندش لو.
۱۹۱۸
جدایی از نیکلای گومیلوف. ازدواج با ولادیمیر شیلیکو.
۱۹۲۱
گومیلوف به دست بلشویکها تیرباران میشود.
۱۹۲۲
انتشار ششمین کتاب شعرش “سال میلاد”. انتشار اشعار او ممنوع میشود. این منع عملا تا سال ۱۹۴۰ ادامه یافت.
۱۹۳۰
همسری با نیکلای پونین، منتقد هنری.
۱۹۳۵
دستگیری پونین و اعزام او به اردوگاه کار اجباری. او در سال ۱۹۵۳ در اردوگاه درگذشت.
۱۹۴۰
انتشار گزیدهای از اشعار در تیراژی محدود.
۱۹۴۵
بار دیگر آثار او ممنوع میشود. اخراج از اتحادیه نویسندگان. دستگیری پسرش لو.
۱۹۴۹
دستگیری مجدد پسرش لو و محکوم شدن او به ده سال کار اجباری.
۱۹۵۳
مرگ استالین. آزادی لو.
۱۹۵۸
اعاده حیثیت از آنا اخماتووا. بازگشت به اتحادیه نویسندگان و عضویت در هیئت رئیسه آن.
۱۹۶۱
چاپ مجموعه ای از اشعار.
۱۹۶۵
سفر به ایتالیا و بریتانیا. دریافت دکترای افتخاری ادبیات از دانشگاه اکسفورد.
۱۹۶۶
آنا آخماتووا ۵ مارس در مسکو درگذشت و در گورستان لنینگراد (سن پترزبورگ امروز) به خاک سپرده شد.
زیر این اندوه کوهها سر خم میکنند
رود پهناور از رفتن میایستد…
آن روزها تنها مردگان لبخند بر لب داشتند
خشنود از آرامش.
و لنینگراد به ولنگاری
زندانهایش را به پوزه گرفته بود
و ستون محکومان میگذشتند
درهم شکسته از شکنجه
و کوتاه بود سوت قطارها.
ستارههای مرده بالای سرمان
و زیر پا خاک معصوم روسیه
که له میشد زیر چکمههای خونین
و زیر تایر گشتها.
“نیمی فاحشه و نیمی راهبه”
در اوایل دهه ۱۹۴۰ که اتحاد شوروی برای “جنگ بزرگ میهنی” آماده میشد، فضای سیاسی اندکی باز شد و سانسور تا حدی تخفیف یافت. شاعرانی که در میان مردم ارج و نامی داشتند، اجازه نشر یافتند. یکی از آنها آنا آخماتووا بود که فرصت یافت پس از سالیان دراز شعری منتشر کند و برای دوستداران خود از آثارش بخواند.
پس از پایان جنگ و با وزیدن سموم “جنگ سرد” این روزنه بسته شد و اختناقی سختتر فرا رسید. تماسهای ادبی آخماتووا با محافل ادبی غرب و ملاقاتی با آیزایا برلین، نویسنده و منتقد نامدار بریتانیایی، بهانهای به دست مقامات داد تا موج تازهای از تهمت و ناسزا را به سوی شاعر روان کنند.
آیزایا برلین که در لنینگراد (سن پترزبورگ امروز) به دیدن شاعر رفته بود، گزارش این دیدار را در مقالهای خواندنی بازگو کرده است. (متن فارسی این نوشته با ترجمه وازریک درساهاکیان در دسترس است.)
آندریی ژدانوف، سرپرست امور فرهنگی رژیم، آشکارا آخماتووا را “نیمی فاحشه و نیمی راهبه” خواند. آوازهگران حکومت گفتند که او پیرو “زیبایی بورژوایی” و مبلغ “اروتیسم، عرفان و بیتفاوتی سیاسی” است و “ذهن جوانان شوروی را با افکار اشرافی” آلوده میکند.
به دنبال این حملات آخماتووا از اتحادیه نویسندگان اخراج شد. او را، که طرفداران بسیار داشت، دستگیر نکردند، اما گذاشتند تا در هجران دستگیرشدگان و ماتم دوستان نزدیک زجر بکشد.
یکی از شیوههای آزار دادن آنا آخماتووا، فشار بر یگانه فرزندش لو بود که بارها او را دستگیر کردند. مادر برای رهایی پسر، که میدانست به “گناه” مادرش مجازات میشود، هر تلاشی میکرد و به هر دری میزد.
هفده ماه تمام تمنا کردم
که به خانه برگردی
به پای جلادان افتادم.
آه پسرم، ای وحشت من،
و در این آشوب وحشتناک
نمیتوانم بفهمم دیگر
چه کس حیوان و چه کس انسان است
تا روز اعدام چقدر مانده است؟
پسر با این که سه سال در جبهه جنگ با فاشیسم سرباز بود، بار دیگر در سال ۱۹۴۹ دستگیر شد و این بار به ده سال اقامت در اردوگاه محکوم شد.
لو گومیلوف در سال ۱۹۵۶ تنها سه سال پس از مرگ استالین آزاد شد، با “اعاده حیثیت” از تمام گناهانی که مرتکب نشده بود.
شعر آخماتووا حتی در سیاهترین روزهای “شوروی” همچنان “غیرسیاسی” اما عمیقا انسانی باقی ماند. با سوزی جگرخراش، با شوق ترسان و لرزان زنی ماتمزده که هر بامداد به امید پایان یافتن شب دراز اختناق، پنجره را باز میکند.
بر پایه این سرگذشت رنجآلود و پربار چند فیلم و تئاتر ساخته شده است. برونو مانتووانی، آهنگساز معاصر فرانسوی، زندگی شاعره را دستمایه اپرایی ساخت به نام “آخماتووا” که در مارس ۲۰۱۱ در اپرای باستی (باستیل) پاریس به روی صحنه رفت.
مترجمان ایرانی، که برخی از آنها خود شاعر هستند، به ترجمه شعرهای آخماتووا به زبان فارسی همت گماشتهاند: حشمت جزنی، صفدر تقیزاده، بهنام باوندپور، آزاده کامیار، ایرج کابلی، احمد اخوت، محمد مختاری، فریده حسینزاده، احمد پوری و…
امروز خیلی کار دارم:
خاطره را باید کشت از بیخ
و زیستن را آموخت از نو
و قلبی بایدم ساخت از سنگ.
اما نه… اینک فصلی تازه
پشت پنجره در غوغاست
این روز را از چندی پیش
حس میکنم در خانه خاموشم.
آنا آخماتووا، ۱۹۳۹
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.