رفیقان من پرندگانی هستند که اعضای دردمندشان، مناسباتِ جادویی جهان است. این نامه را در پاسخ به نامهی پرندهیی از رفیقانم نوشتم، کسی که رفیق است و میماند تا عطرهای سرخ از سینهام رسیدن شوند. سه نقطه میگذارم جای نامش اما.
۱۲ مه ۲۰۱۳ | تهران | ساعت چهار و پنجاه دقیقه صبح |
… عزیزم.
(این می تواند یک نامه در جواب نوشتههای تو باشد)
مثبت بینی تو، آشفتگی ست. یعنی مثبت بینیت یکپارچه نیست و این یعنی ما همگی یک مثبت بینی آشفته هستیم.اما همین جا چند سطری باز میکنم برای “مثبت بینی، آشفتگی، رادیکال، بیهویتی، دیکتاتوری، لجن پراکنی و تخریب”-فيسبوك و شبکههای اجتماعی دیگر با تمام مشکلاتشان، خوبيشان اين است که میفهمی دور و بريات چقدر سطحی و تباهن، هر چقدر تو به باغهای جمعیت انسانی فکر کنی، آنها میسوزانند. ما نوشتههایمان را بر کبودی یک نفره می بندیم. جمع تسویه حساب شخصیش را با ما میکند. مارکس اشتباه کرد چون فکر نمیکرد پیشاهنگ طبقه انقلابی مجبور است کلی وقت رو پای چسناله و جواب دادن به ادعای واهی و دستکاریهای تاریخی تلف کند. ما همگی شکنجه هستیم. ما همگی پارانویا هستیم، ما همگی روان گیسختگی یک غم بزرگ هستیم، ما همگی اعدام هستیم، ما همگی ماورای طبعیه قدرت هستیم، ما همگی لجن هستیم در پراکنی تخریب، ما همگی دیکتاتورهای بیزور هستیم هنگام نشستن روی سنگ دستشویی.
۲۰ مه ۲۰۱۳ | تهران | ساعت سه وده دقیقه شب |
“… جان”
-دوستان ما ابلیسان درون خودمان هستند، کنشهای هیستریکی ذهنهایمان در بیهویتی. شکهای بزرگ تو، لبریزی یک سرشاریست در تن من، هنگامی که زبان را میان دو پستان کوچکت به اندوه جاودانه میکنی. گاهی فکر می کنم، همه انرژی ما رو با استالین گرفتند و این حوصلهی لنین و تروتسکی رو حتی پس از مرگ سر برد. گرامشی به قرص اعصاب متوسل شده و آلتوسر زنش را کشت. من میان شکنجهها، دچار انسدادِ به آخر رسیدن، نشدم، اما در برخورد با دوستان رادیکال به تکرار غمم رسیدم.
۲۲ مه ۲۰۱۳ | تهران | ساعت یک ونیم دقیقه بامداد |
“… جان”
– از جا کنده شدیم. اگر حکومت اسلامی فاشیستی، اگر حکومت اسلامی آخوندی، اگر حکومت اسلامی کثافت، نکشتمان، رفیقانمان کشتنمان. آنان که ساکن چنین دریایی نبودهاند نمیدانند چگونه بادهای آبی هرشب نمای شهرهای بزرگِ اعماق را چین میاندازند و فرو میغلتند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.