امین قضایی
تمامی حدس و گمان ها درباره آینده بشر یا بیش از حد خوشبینانه اند و یا بیش از حد بدبینانه و آخرالزمانی. بی گمان تصور درباره آینده، جای پای تخیل را باز می کند و تخیل همیشه عادت دارد مبالغه کند. ما البته هنوز هیچ متدولوژی برای پیش بینی آینده حتی به صورت کلی هم نداریم. حتی نمی دانیم که آیا چنین متدولوژی اصلا میسر است یا خیر. در هر حال، شما مطالب ادبی، فلسفی، فیلم یا چیزهای بسیاری درباره آینده خوانده اید و دیده اید. بد نیست تلاش من را هم در این باره دنبال کنید. مطمئن باشید که بعد از خواندن این مقاله قبول خواهید کرد که این متن بیش از بسیاری از عقاید فوتوریستی به واقعیت نزدیک است.
گفتم که تصور درباره آینده به دلیل نقش عمده تخیل، ما را به مبالغه می کشاند، چه خوش بینانه و چه بدبینانه. از نظر مردم و متفکرین، آینده هرچه باشد، یا خیلی بهتر از اکنون است یا خیلی بدتر. یا بهشتی است فن آورانه که در فقدان کمیابی (برای مثال نگاه کنید به عقاید مایکل کاکو) به آزادی اراده ها و رفع تعارض منافع می انجامد یا به سوی فاجعه ای قریب الوقوع پیش می رود که حتی شاید بقای انسان و زمین را هم تهدید کند. من برعکس، فکر می کنم آینده هرچه باشد، حتما کسل کننده تر از اکنون خواهد بود. اوضاع بشریت نه بهتر می شود و نه بدتر، به احتمال زیاد در آینده هم مثل اکنون مردم از خودشان بپرسند آیا واقعا شادمان تر از گذشتگان زندگی می کنند؟
من در اینکه آینده سیاسی و اجتماعی بشریت ویژگی کسل کننده و خلسه آمیز خواهد داشت، شک ندارم. یازده سال قبل هم کتابی به نام «هیچ اتفاق» نوشتم و روابط اجتماعی خلسه آمیز را توصیف کردم یعنی در زمانی که هنوز شبکه های اجتماعی ظهور نکرده بودند (یا رواج کافی نداشت) تا روابط اجتماعی ما را اینچنین خلسه آمیز و کسل کننده کند.
اما منظورم از کسل کننده چیست؟ خیلی ساده از شما چند تا سئوال می پرسم؟ آیا فکر می کنید در آینده مردم مانند اکنون می توانند از دویست و پنجاهمین المپیک یا سیصدمین جام جهانی فوتبال، صدمین قدرت گیری فلان حزب، نامزدهای تکراری با همان شعارهای قدیمی درباره تغییر یا عظمت کشور و غیره به هیجان بیایند؟ چقدر بشریت خواهد توانست مد لباس و مو را تغییر دهد و این تغییرات جذاب به نظر برسد، سبک های جدید موسیقی بیاورد، به نقاشی آبستره ویژگی بدعت و نوآوری نسبت دهد؟ آیا به نظرتان در آینده اینها همه کسل کننده نخواهند بود؟ برای مثال جام جهانی فوتبال را تصور کنید: تا آن موقع، احتمالا اکثر کشورهای مهم دنیا چند بار میزبان یک جام جهانی یا تورنومنتی مانند آن بوده اند. برای دهمین بار قهرمان جام جهانی شدن دیگر شور و حال و افتخاری ایجاد نمی کند. (به همین دلیل، پارسال (اگر اشتباه نکنم) نروژی ها دیگر علاقه ای به میزبانی المپیک زمستانی از خود نشان ندادند.) رکوردها در المپیک هرچه سخت تر و دیرتر شکسته می شوند. بازی های کامپیوتری علی رغم پیچیده تر شدن، جذابیت کمتری خواهند داشت زیرا به رغم افزایش قدرت محاسباتی کامپیوترها، تم ها (theme)، سناریوها و ژانرها در تنوع محدودیت دارند. به طور خلاصه، صنعت سرگرمی رو به زوال خواهد گذارد یا بهتر است بگوییم کسل کننده خواهند شد. یا شاید بهتر است بگوییم تاریخ مصرف هر کالای سرگرمی جدید هرچه زودتر و زودتر به پایان خواهد رسید. بله. در آینده چیزهای جدید هم خواهد امد، اما زودتر هم کسل کننده خواهند شد.
ممکن است تصور کنید این موضوع نمی تواند خیلی مهم و تعیین کننده باشد. اما مسئله عمیقتر از این حرفهاست و این یک مشکل بنیادی است. صنعت سرگرمی از الگوهای چرخشی مراسم و آیین استفاده می کنند. این الگوها در گذشته می توانستند تا قرنها ادامه یابند، چون به زندگی واقعی انسانها گره خورده بودند و از آن نشات می گرفتند (برای مثال المپیک یک تمرین و ورزش برای آمادگی نظامی بود یا حتی نقش تقویم را ایفا می کرد). اما امروزه آیین ها و مراسم و هر چیز چرخشی و دوره ای، گزارش می شود، به تصویر در می آید و تلاش می شود به عنوان اتفاقی هیجان انگیز، بازاریابی و تجاری سازی و مصرف شود. این الگوهای چرخشی و مراسم قادر نیستند به نیاز روزافزون بازار به هیجان، امور جدید، نوآوری و خبرسازی پاسخ بدهند. پس این الگوها به مرور تازگی خود را از دست می دهند و مضمحل می شوند. شما از هم اکنون تلاش رئالیتی شوها، برنامه های استعدادیابی و غیره را برای ایجاد نوآوری می بینید که عملا به ورطه مضحکه و سفاهت و لودگی محض می افتند. اینها تلاشی سخیف برای پاسخ به نیاز بازار رقابتی هیجان هستند، اما این موتورهای تولید هیجان، بزودی از کار خواهند افتاد. زیرا ماتریال های فرهنگی آنها محدود است. حتی پورنوگرافی هم کسل کننده خواهد شد زیرا فکر نمی کنم مشاهده سکس یا بدنها از کودکی، آنها را تا زمان جوانی جذاب نگاه دارد. به طور خلاصه، آیین ها و مراسم چرخشی و تناوبی، منابع و ماتریال های فرهنگی و هنری و لیبیدو، قادر نیست تقاضای هرچه بیشتر نیازهای بازار هیجان و اخبار را پاسخ دهد.
کسل کنندگی و رخوت، در عرصه سیاست حتی بیشتر از صنعت سرگرمی خود را نشان خواهد داد. الگوی عرصه سیاسی در کشورهای دموکراتیک یا شبه دموکراتیک، علی رغم ادعای رهبران سیاسی به پیشرفت کشور، صرفا دوره های متوالی، آیینی و چرخشی از انتخابات، کمپین های انتخاباتی و تلاش برای چهره سازی رهبران سیاسی جدید یا معرفی و برساخت معضلات اجتماعی جدید است. از هم اکنون، مشخص است که ایدئولوژیهای احزاب مانند گذشته رنگ و بوی سابق را ندارند و دیگر کسی را متقاعد نمی کنند یا انگیزه بخش نیستند. در اروپا، برای مثال، تقریبا همه معترف هستند که احزاب چپ و راست علی رغم ایدئولوژی های مختلف، در عمل یکسان رفتار می کنند. مباحث سیاسی هرچه سخیف تر و تکراری تر می شود. اتحادیه اروپا از مدتها قبل به مردم اروپا نشان داده که منطق بازار بر ایدئولوژی های ملی گرایی و سیاست در عرصه محلی ارجح است. در غیاب این ایدئولوژی های ملی گرایانه، گفتمان سیاسی کاملا فاقد هیجان است. آلمانی ها و فرانسوی ها و انگلیسی ها دیگر با هم کل کل نمی کنند.
اما عرصه علم و فن آوری چطور؟ هر گونه خیال پردازی در آینده، اول از همه به دستاوردهای آتی فن آوری برای بشریت می اندیشد. در اینجا هم واقعا نیاز بازار به مصرف داستان ها و فیلم های علمی-تخیلی، نیاز مطبوعات شبه علمی و غیره به خوراک های خبرهای علمی هرچه بیشتر می شود. اما مسلم است که پروژه های تحقیقاتی کسل کننده و زمانبر قادر نیستند برای یک نشریه علمی که باید روزی چند خبر چاپ کند، هر روز از یک کشف تازه خبر بدهند. علم و فن آوری باید با مسائلی مانند کمیابی منابع، کارآیی و سودآوری، کسری بودجه، دست و پنجه نرم کند و قطعا نمی تواند به ماجراجویی علمی (مسافرت بین ستاره ای، ساخت ربات هایی که مثل انسان رفتار می کنند و غیره) دست بزند. واقعیت این است که علم و فن آوری محدودیت های جدی دارند و قرار نیست تضمین بدهند که جهان ما را هیجان زده تر خواهند کرد، حتی اگر خودشان هیجان انگیز به نظر برسند. من مطمئنم ما دیگر از ورود هولوگرام ها آن احساس هیجانی را نخواهیم داشت که سی سال پیش از ورود کامپیوتر به منزل خود داشتیم. ورود کامپیوتر و اینترنت هیجان انگیز بوده است، اما برعکس زندگی ما را کسل کننده کرده اند.
چه کسی است که نداند ارتباطات اجتماعی کسل کننده تر از قبل هستند؟ آیا واقعا پیدا کردن آدم های جدید، صحبت با آنها اتفاق مهمی محسوب می شود؟ همه همزمان دوست و غریبه اند و در اصل تمایز آشنا/غریبه در حال از بین رفتن است و بزودی کاملا از بین خواهد رفت. نگاه کسل کننده مردم به گوشی های هوشمند خود را در کوچه و خیابان زیر نظر بگیرید. این آینده شماست: آینده ای خلسه اور و کسل کننده.
امروزه طبیعت چیزی است که ما آنرا تماشا می کنیم. حتی اگر داخل طبیعت چادر بزنید یا باربی کیو کنید شما عملا کاری با طبیعت ندارید. کشاورزی در واقع یگانه کار واقعی انسان با طبیعت و جهان طبیعی خویش است. اهمیتی ندارد که ما چقدر آیین های چرخشی انسان کشاورز را تقلید یا اقتباس کنیم. زندگی ماهیتا چرخشی است. ما سریعتر این چرخش ها را طی می کنیم. چیزها را سریعتر مصرف می کنیم و وقتی این چرخش شتاب بیشتری بگیرد از هر کیفیتی عاری شده و فقط به خود سرعت تبدیل می شود. این سرعت کسل کننده و خلسه آور است.
اگر می خواهید آینده را تصور کنید، به شما قول می دهم در آینده هیچ چیز جدیدی نخواهید یافت. زیرا عمر مصرف هرچیزی به سرعت به پایان می رسد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.