در روزهای گذشته متن پیامی که شاهین نجفی خطاب به افراد حاضر در جلسه دیدار حسن روحانی با هنرمندان منتشر کرده بود، محل بحث و گفتگوی بخش عمدهای از ایرانیان در شبکههای اجتماعی بود.
در روزهای گذشته متن پیامی که شاهین نجفی خطاب به افراد حاضر در جلسه دیدار حسن روحانی با هنرمندان منتشر کرده بود، محل بحث و گفتگوی بخش عمدهای از ایرانیان در شبکههای اجتماعی بود
کوهیار گودرزی/فعال حقوق بشر/بی بی سی
در روزهای گذشته متن پیامی که شاهین نجفی خطاب به افراد حاضر در جلسه دیدار حسن روحانی با هنرمندان منتشر کرده بود، محل بحث و گفتگوی بخش عمدهای از ایرانیان در شبکههای اجتماعی بود.
او در این پیام از افراد حاضر در جلسه با لفظ «هنربند» یاد کرده و با ادبیات تندی آنان را مورد شماتت قرار داده بود. پس از آن بحث در میان حامیان و منتقدان این رفتار بالا گرفت.
منتقدان عمدتا به دو بخش عمده تقسیم میشدند، عدهای هنرمندانی همچون محمود دولتآبادی، شهرام ناظری، لوریس چکناواریان و.. را در خصوص شرکت در جلسه محق میدانستند و بخش دوم هرچند انتقاد را وارد دانسته ادبیات بکار گرفته شده را مناسب نمییافتند.
عمده حامیان نیز لحن و انتقاد را مناسب و در خور تشخیص داده و ایرادی در کلیت مطلب نمیدیدند.
در میان مباحثات مخالفان و موافقان حاکمیت ایران، دولت روحانی و شاهین نجفی آنچه از نظر مغفول ماند و کمتر مورد توجه قرار رفت استفادهی مکرر از واژگان و مفاهیم دارای سویه جنسیتی بود، اشارات و ارجاعاتی زنستیز و ضددگرباشان و اقلیتهای جنسی.
در واقع از نگاهی دقیقتر آنچه ذهن مخاطب را میآزرد نه موضوعیت انتقاد به هنرمندان، روحانی، شکل طرح مطلب و حتی صرف موهن بودن یا نبودن آن نبود، درد کهنه بازتولید مکرر ادبیات مردسالار و خشونت کلامی در سطح ناخودآگاه جمعیست.
در ادامه به توضیح و بسط مطلب خواهم پرداخت، امید آن که تعصب و یا نفرت نسبت به یکی از دو سوی داستان مانع از درک و تامل روی این مساله نشود.
برخی مخاطبان در برخورد با انتقاد اخیر از موجود نبودن توهین جنسیتی در متن و نادرست بودن اطلاع ادبیات جنسیتی به آن سخن گفته بودند.
“در میان مباحثات مخالفان و موافقان حاکمیت ایران، دولت روحانی و شاهین نجفی آنچه از نظر مغفول ماند و کمتر مورد توجه قرار رفت استفادهی مکرر از واژگان و مفاهیم دارای سویه جنسیتی بود، اشارات و ارجاعاتی زنستیز و ضددگرباشان و اقلیتهای جنسی.“
عده زیادی پرسیده بودند کجای متن ارجاعاتی زنستیز یا ضد اقلیتهای جنسی داشت؟ برخی نیز ادبیات مورد نظر را جنسی و نه جنسیتی یافته بودند.
شاید بهتر باشد از ترکیب «ادبیات جنسیتی» آغاز کنیم. سویههای جنسیتی در ادبیات چیست؟ در نگاه سنتی عمدتا جنس و جنسیت دو الگوی مجزا و از پیش تعیین شده دارد: زن و مرد، مذکر و مونث، امروزه دیگر این دوگانههای معنایی برای توصیف اقشار مختلف جامعه کافی نیست.
گروههای جنسی همچون همجنسگرایان، دوجنسگرایان و تراجنسیها (ترانس سکسوآل) و پژوهشهای نیم قرن اخیر به مقبولیت بیشتر این نظریه انجامیده که گرایش جنسی افراد (Sexual Orientation) نتیجه دخالت مجموعهای از عوامل ژنتیکی و آموزههای محیطی است.
واقعیتهای موجود و ناتوانی نظریات پیشین اصحاب علوم اجتماعی را بر آن داشته تا در کنار جنس (Sex) که اشاره به ویژگیهای ذاتی افراد دارد از جنسیت (Gender) برای توصیف جنبههای اکتسابی هویت جنسی استفاده کنند.
جنسیت دیگر در دو واژهی مجزا و متضاد مرد و زن تعریف نمیشود، بلکه طیفی است که در مورد هر دو بخشی از ویژگیهای هر دو جنس را در برمیگیرد. صفت جنسیتی در ترکیب یاد شده ترجمهای از (Gendered) به معنای متن یا گفتاری که از نظر یکسان نگریستن به افراد و جنسیتهای مختلف خنثی و بیطرف نیست.
این عدم بیطرفی اغلب از طریق استفاده از کلیشههای جنسیتی بروز پیدا کرده و به مرور زمان انگارههای جنسی افراد را بازتولید میکند.
کلیشههای جنسیتی همان عبارات آشنای روزمره هستند که ویژگی خاصی را به یکی از دو جنس نسبت داده و در موردشان نوعی باور و هماهنگی نسبی در اکثریت اعضای یک جامعه به چشم میخورد.
علاوه بر آن خود زبان که بازتابی از شکل باورها و ناخودآگاه جمعی است، در طول سالیان دراز سیطره نابرابری جنسیتی مملو است از واژگان و مفاهیمی که بطور مستقیم یا غیرمستقیم به این نابرابری اشاره و آن را دامن میزنند.
این موضوع نه مختص زبان فارسی که در اغلب زبانهای زنده دنیا به چشم میخورد. در دهههای اخیر تلاشهای متعددی صورت گرفته تا زبان را به وضعیت خنثی و منصفانه آن بازگردانند.
“نظام ایران عمیقا واجد ماهیتی ایدئولوژیک است، ایدئولوژی به مثابه عینکی نامحسوس برای دیدن واقعیت، و در طول سالیان حاکمیت ایران با استفاده از ابزار مختلفی همچون رسانه و نظام آموزشی (ساز و برگهای ایدئولوژیک حاکمیت) ایدئولوژی مورد نظر خود به نحوی در روان جامعه تثبیت و درونی میکند.“
به متن بازگردیم، در انتهای پیام منتشر شده از کلماتی همچون “ارگاسم سياسی” و مفعول بودن” استفاده شده و در ابتدای متن نیز دیدار هنرمندان به دریوزگی و کاسه گدایی گرفتن به چیزی جز «اختگی سياسی – هنری».
نظام ایران عمیقا واجد ماهیتی ایدئولوژیک است، ایدئولوژی به مثابه عینکی نامحسوس برای دیدن واقعیت، و در طول سالیان حاکمیت ایران با استفاده از ابزار مختلفی همچون رسانه و نظام آموزشی (ساز و برگهای ایدئولوژیک حاکمیت) ایدئولوژی مورد نظر خود به نحوی در روان جامعه تثبیت و درونی میکند.
یکی از این انگارههای مطلوب ایدئولوژیک دوگانه مرد زن و گفتمان عمیقا مذکرنماست. در چنین گفتمانی مرد قادر، مولد، کامل و در معنای عام کلمه فاعل است.
از این رو میتواند و سزاوار است که نقشهایی همچون ولایت جامعه اسلامی، (سرپرست اولی به تمام امور مسلمین) فقیه و تفسیر کننده علوم دینی (شاخص حق از باطل) و نشستن بر مسند قضاوت (به عنوان عامل برقراری عدالت) را بر عهده بگیرد.
حکومتی که عمود خیمهاش بر چنین مبنایی استوار شده به سختی میپذیرد که زن، و یا مردی که در جایگاه سنتی مرد قرار ندارد به مقام و حیثیت برابر با الگوی مطلوبش دست پیدا کند.
این نمود البته منحصر به حاکمیت فعلی ایران نیست، فرهنگ یک جامعه که با زبان رابطه متقابلی دارد و بنابر این در بخشهای عمدهای از ادب فارسی میتوان نمونههایی مشابه یافت.
در فرهنگی که رابطه جنسی تابویی دیرینه است و از سوی دیگر پیشفرضهای متعددی در باب همجنسگرایی دارد، استفاده از تشبیه و استعارههای جنسیتی در تحقیر و استهزاء هم رواج چشمگیری دارد.
در متن مورد اشاره هم ازین مفاهیم به دفعات استفاده شده و برخلاف برداشت برخی لزوما استعارهی صرف در باب رساندن مفهوم نیست.
«اختهگی» به معنای ساقط شدن از جایگاه فاعل بالفعل و در نتیجه فرومایگی است، نویسنده در ادامه برای رساندن مفهوم انفعال از تعدد مفاهیم جنسی کمک گرفته و آنان را محکوم به «مفعول» بودن میداند.
این نوع نگاه برآمده از همان ایدئولوژیست که مرد را قهرمان و پیروز یک رابطه جنسی و زنان یا همجنسگرایان را به مقام ابژه جسی تنزل داده وسیله ارضای میل تلقی میکند.
به این بحث از یک منظر دیگر هم میتوان نگریست، یک حکومت سرکوبگر در یک دوره قابل توجه زمانی آثار مختلفی از خود در ذهن قربانیان بجا میگذارد.
“یک مشکل عمده دیگر تبدیل نهاد شر به شر مطلق و در نتیجه اختصاص صفت خیر به هر امر متضاد با آن است. چنان که دیگر منتقد وضع موجود تنها از طریق نفی حاکمیت در موضع سلبی مقبولیت خود را کسب میکند و نیازی نمیبیند که خود را بطور ایجابی هم تعریف کند.“
نخست قربانیان خشونت همواره میل به بروز یک خصلت خود/دیگر آزار (سادومازوخیستی) پیدا میکنند. این خصلت جدید شکل منتقل شدهی خشونت است که در باب خود یا دیگری روا داشته میشود. میتواند نمودهای مختلف رفتاری یا کلامی و یا توامان داشته باشد.
در کنار آن حاکمیت/نهاد پلیدی قربانیان خود را ترغیب میکند که برای وارد شدن در گفتگو خود را به سطح گفتمان حاکمیت تنزل داده و در نتیجه ویژگیهای آن را پذیرا شوند.
یک مشکل عمده دیگر تبدیل نهاد شر به شر مطلق و در نتیجه اختصاص صفت خیر به هر امر متضاد با آن است.
چنان که دیگر منتقد وضع موجود تنها از طریق نفی حاکمیت در موضع سلبی مقبولیت خود را کسب میکند و نیازی نمیبیند که خود را بطور ایجابی هم تعریف کند.
در کنار آن این خیر چنان از سوی قربانیان شر پذیرفته میشود که دیگر جایی برای انتقاد از خود باقی نمیگذارد.
بسیاری از مخاطبان در مواجه با نقد اخیر شیوه نگارش متن نجفی و عبارات (به نعبیر آنان جنسی) بکار برده شده را تحت عناوین مختلفی همچون «چارچوب اعتراضی رپ همین است» و «به ادبیات جامعه نزدیک» موجه یافته بودند.
این عده گامی از گروهی که از ادبیات مورد نظر استقبال و آن را بسیار خوشایند یافته بودند جلوتر قرار داشتند.
حقیقت آن که بسیاری از ما ترجیح میدهیم از کنار این موضوع به آرامی عبور کنیم چرا که عملا شیوه رفتاری ما (این ما یک جنسیت عام است و تنها مذکر نیست) و گفتار روزانهمان سرشار از کاربرد الفاظ و عباراتی است که آگاهانه یا غیرآگاهانه زنان و دگرباشان جنسی را هدف قرار میدهد.
توجه به این موضوع و رعایت آن شاید از دیدگاه بسیاری سختگیرانه و فاقد اولویت لازم باشد اما از دیدگاه گروههایی که از این خشونت کلامی آسیب میبینند چنین نیست.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.