ادوارد مورگان فورستر (انگلیسی: Edward Morgan Forster، زادهٔ ۱ ژانویه ۱۸۷۹ در لندن – درگذشتهٔ ۷ ژوئن ۱۹۷۰ در کاونتری، واریکشر) رماننویس، انشانویس و منتقد ادبی و اجتماعی انگلیسی است. شهرت او بیشتر برای نوشتن رمانهایی مانند هواردز اند (۱۹۱۰) و گذری به هند (۱۹۲۴) و همچنین نقدهایش است.
ادوارد مورگان فورستر در سال ۱۸۷۹ در لندن متولد شد. در سال ۱۸۸۰ پدرش که معمار بود بر اثر بیماری سل درگذشت. از آن زمان، فورستر که هنوز دو ساله نشده بود، توسط مادرش بزرگ شد. در سال ۱۸۹۳ به عنوان دانشآموز روزانه وارد مدرسه تنبریج شد. وی بعدها نظام آموزش عمومی انگلیسی را مورد انتقاد قرار داد. در سال ۱۸۹۷ وارد کالج کینگ، کمبریج کمبریج شد. در آنجا احساس آزادی کرد و از آن لذت برد. برای نخستین بار توانست تمایلات فکری خویش را دنبال کند. چندی بعد به عضویت گروهی به نام حواریون درآمد که از دانشجویان لیسانسی تشکیل شده بود که با یکدیگر به بحث در مورد موضوعهای فلسفی و ادبی میپرداختند.
سالهای میانی
فورستر پس از اتمام دانشگاه، تصمیم گرفت که بهطور جدی به نوشتن بپردازد. در سال ۱۹۰۱ همراه با مادرش به ایتالیا و یونان سفر کرد. این سفرها الهامبخش دو رمان اول او شدند. در سال ۱۹۰۴ داستان کوتاه «آنسوی پرچین» را در ایندیپندنت منتشر کرد. در سال ۱۹۰۵ رمان جایی که فرشتگان میترسند گام بردارند را منتشر کرد. بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۶ در آلمان به تدریس و مربیگری کودکان پرداخت. در سال ۱۹۰۷ به عضویت گروه بلومزبری درآمد و روابط دوستانهای را با ویرجینیا وولف و لئونارد وولف تشکیل داد. در سال ۱۹۰۸ رمان اتاقی با منظره را منتشر کرد. در سال ۱۹۱۰ رمان هواردز اند را منتشر کرد که به نخستین موفقیت چشمگیرش تبدیل شد. بین سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۳ به هند سفر کرد. در سال ۱۹۱۳ نوشتن رمان موریس را که در مورد عشق همجنسگرایانه دو مرد بود، آغاز کرد. این رمان پس از مرگ فورستر و در دهه ۱۹۷۰ منتشر شد.
در سال ۱۹۱۵ و در هنگام جنگ جهانی اول به مصر رفت و به صورت داوطلبانه برای کمیته بینالمللی صلیب سرخ به مدت سه سال در اسکندریه به خدمت پرداخت. در سال ۱۹۱۹ به انگلستان بازگشت. در سال ۱۹۲۱ برای بار دیگر از هند دیدن کرد. در ۱۹۲۴ رمان گذری به هند را منتشر کرد. که نقدهای مثبتی دریافت کرد.
پس از «گذری به هند»
فورستر پس از انتشار گذری به هند از آنجایی که نمیتوانست صادقانه و آزادانه در مورد روابط جنسی بنویسد، تصمیم گرفت نوشتن رمان را رها کند. در سال ۱۹۴۵ و پس از مرگ مادرش از طرف دانشگاه کمبریج پیشنهاد کار دریافت کرد و از آن پس در دانشگاه روزگار گذرانید. در سال ۱۹۴۷ به ایالات متحده آمریکا سفر کرد و در آنجا به سخنرانی پرداخت. در طول سالهای بعد چندین جایزه دریافت کرد.
ادوارد مورگان فورستر در ۷ ژوئن ۱۹۷۰ در سن ۹۱ سالگی در کاونتری بر اثر سکته درگذشت.
آثار
رمانها
جایی که فرشتگان میترسند گام بردارند (۱۹۰۵)
طولانیترین سفر (۱۹۰۷)
اتاقی با یک منظره (۱۹۰۸)
هواردز اند (۱۹۱۰) (این کتاب را احمد میرعلایی به فارسی برگردانده)
موریس (نوشته شده در ۱۹۱۳–۱۴ و منتشر شده در ۱۹۷۱، پس از مرگ فورستر)
تابستان قطبی (اثر نیمه تمام که در ۱۹۱۲–۱۳ نوشته شدهاست)
مجموعهداستان
ماشین میایستد
نقد ادبی
جنبه های رمان (۱۹۲۷) (این کتاب را ابراهیم یونسی به فارسی برگردانده)
نوشتار زنانه در ادبیات (۲۰۰۱، پس از مرگ فورستر)
آفریننده در مقام منتقد و دیگر نوشته ها
موریس (به انگلیسی: Maurice) رمانی از ادوارد مورگان فورستر با موضوع عشق همجنسگرایانه در انگلستان اوایل قرن بیستم است. این رمان داستان زندگی موریس هال را از روزهای مدرسه تا دانشگاه و پس از آن روایت میکند. این کتاب در ۱۹۱۳ تا ۱۹۱۴ نوشته، و در ۱۹۳۲ و ۱۹۵۹–۱۹۶۰ بازنگری شد. اگرچه به برخی از دوستان نزدیک مانند کریستوفر ایشروود نشان داده شده بود، اما تنها در سال ۱۹۷۱ و پس از مرگ فروستر منتشر شد.
رابطه دوست صمیمی فورستر، ادوارد کارپنتر شاعر و شریک زندگیش منبع الهام این کتاب است. در سال ۱۹۱۲، زمانی که فورستر به خانه دربیشر خود رفته بود تصمیم گرفت که ماجرای شخصیتهای داستان خود، موریس و الک اسکادر را براساس رابطه آنها بنویسد.
فورستر این کتاب را به دلیل جهتگیریهای جامعه و وضع قانون آن زمان انگلستان در مقابل همجنسگرایی، منتشر نکرد. وی علاقهمند بود که داستان پایان خوشی داشته باشد. اما میدانست که این مسئله بعدها میتواند بحثبرانگیز گردد.
خلاصه داستان
داستان با گفتگوی موریس چهارده ساله با معلمش در مورد روابط جنسی و زنها آغاز میگردد. موریس احساس میکند که ازدواج با جنس مخالف از هدفهای زندگیست و او در آن جایی ندارد. این احساس در طول رمان ادامه مییابد.
موریس وارد دانشگاه میشود و خیلی زود با دانشجوی دیگری به نام کلایو دورهام دوست میشود. کلایو او را با نوشتههای یونان باستان در مورد عشق همجنسگرایانه آشنا میکند. آنها به مدت دو سال رابطهٔ متعهدی با یکدیگر دارند که آن را از همه مخفی میکنند. اما مشخص میشود که کلایو قصد ازدواج با کس دیگری دارد. اگرچه نثر فورستر شکی باقی نمیگذارد که این ازدواج به احتمال زیاد شامل اتحاد شادیبخشتری خواهد شد.
موریس ناراحت و پریشان کاری را در شرکت معامله سهام پیدا میکند. او در اوقات فراغت خود به باشگاه خیریه بوکسی برای پسران طبقه کارگر که توسط مبلغان مسیحی اداره میشود کمک میکند. هرچند که تحت تأثیر کلایو دیگر اعتقادات مذهبیش را کنار گذاشته است.
او با قصد درمان خود با شخصی به نام آقای لاسکر جونز که در هیپنوتیزم کردن مهارت داشته قرار ملاقات میگذارد. لاسکر جونز موقعیت او را همجنسگرایی مادرزادی مینامد و میگوید که ۵۰ درصد امکان درمان وجود دارد. پس از جلیه اول مشخص میشود که این شیوه محکوم به شکست است.
موریس که خواستهها و احساساتش برآورده نشده برای ماندن در خانهٔ دورهامها دعوت میشود. وی در آنجا الک اسکادر که پسری دهاتی است را ملاقات میکند (در قسمت زیادی از کتاب اسکادر نامیده میشود تا بر اختلاف طبقاتی او با موریس تأکید شود). او شبی با استفاده از نردبان به اتاق خواب موریس میرود و با او همبستر میشود.
موریس از آنچه در آن شب گذشت وحشت داشت و کار به پرداخت حقالسکوت هم کشید. موریس بار دیگر به دیدن لاسکر جونز میرود هرچند که میداند درمانی وجود نخواهد داشت. جونز به او پیشنهاد میکند که به کشوری که کد ناپلئون را پذیرفته است برود. کشورهایی مثل ایتالیا و فرانسه که با همجنسگرایی مخالفت نمیشود. موریس امیدوار است که روزی روابط همجنسگرایانه در انگلستان قانونی شود اما جونز میگوید که فکر نمیکند چنین اتفاقی بیفتد چرا که: «انگلستان همیشه نسبت به پذیرش طبیعت انسان بیمیل بوده است.»
موریس و الک یکدیگر را در موزه بریتانیا ملاقات میکنند تا درباره حقالسکوت گفتگو کنند. آنها پیمیبرند که عاشق یکدیگر هستند. موریس در آنجا برای نخستین بار الک را به نام کوچک صدا میکند.
پس از اینکه شب دیگری را با هم میگذرانند مشخص میشود که الک قصد عزیمت به آرژانتین را دارد و باز نخواهد گشت. موریس از او درخواست میکند که بماند و به او نشان میدهد که حاضر است از موقعیت مادی و اجتماعی خود بخاطر او دست بکشد. اما الک نمیپذیرد. موریس نخست از دست الک خشمگین میشود. اما به او نامهای مینویسد. الک به موریس تلگرافی میزند که یکدیگر را در قایقی ملاقات کنند و در آنجا به او میگوید که تصمیم گرفته با او بماند. آنها با خوشحالی در مورد زندگی آیندهشان گفتگو میکنند.
اقتباس
تاکنون یکبار برای فیلم و یکبار برای تئاتر از این رمان اقتباس شده است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.