” در سال هایِ اولِ انقلاب من
دایره ی گچیِ قفقازی را کار می کردم که آقایی آمد جلو و گفت : « فکر نکنید
مثلِ قدیم هاست ، اگر بری رویِ صحنه ؛ اسلحه می کشم و شلیک می کنم که دیگه
پاتو روی صحنه نزاری ! » من روزی که از ایران رفتم برایش پیغام فرستادم که
من دارم می روم ، جایِ اَمثالِ شما رو تنگ کرده بودم ، حالا بفرمائید همه
اش مالِ شما ! … در این نوع شرایط آدم ها مَسخ می شوند ، مثلِ مسخِ کافکا
. به جانِ هم می افتند . همکارها دشمنِ هم می شوند و شایعه پردازی می کنند
. اگر زن باشی می گویند روسپی است و اگر مرد باشی می گویند معتاد و
هروئینی است . و یا دستش با رژیم است . عینِ قصه های مولیر است . تمامِ
اصولِ اخلاقیِ انسان فرو می ریزد …..
دایره ی گچیِ قفقازی را کار می کردم که آقایی آمد جلو و گفت : « فکر نکنید
مثلِ قدیم هاست ، اگر بری رویِ صحنه ؛ اسلحه می کشم و شلیک می کنم که دیگه
پاتو روی صحنه نزاری ! » من روزی که از ایران رفتم برایش پیغام فرستادم که
من دارم می روم ، جایِ اَمثالِ شما رو تنگ کرده بودم ، حالا بفرمائید همه
اش مالِ شما ! … در این نوع شرایط آدم ها مَسخ می شوند ، مثلِ مسخِ کافکا
. به جانِ هم می افتند . همکارها دشمنِ هم می شوند و شایعه پردازی می کنند
. اگر زن باشی می گویند روسپی است و اگر مرد باشی می گویند معتاد و
هروئینی است . و یا دستش با رژیم است . عینِ قصه های مولیر است . تمامِ
اصولِ اخلاقیِ انسان فرو می ریزد …..
[ از کتابِ گفتگو با سوسنِ تسلیمی / محمدِ عبدی ]
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.