شعر؛ گاهی اوقات ؛ خسته می شود از کلمه ها
و پیدا می کند خود را
در عکسها
در بمباران ماسه ها و زمزمه های زیرزمینی ی خزه هایی که کلاه روز را می خورد.
خسته ام از انقباض های طولانی
از بازوها ؛ از پاهایی به سمت آسمان خواب
بیداری؛ دشتی ست که صبح گوسنفدان را منفجر می کند
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.