فرانتس کافکا ۱۸۸۳ در پراگ و در خانوادهای یهودی و آلمانی زبان متولد شد. پس از تحصیل حقوق و کسب دکترا به استخدام شرکت بیمه سوانح درآمد. او در سال ۱۹۲۴ به دلیل ابتلا به بیماری سل در بیمارستانی در اتریش درگذشت و در گورستان یهودیها در پراگ به خاک سپرده شد. در زمان حیات کافکا چیز زیادی از او منتشر نشد و آن چه منتشر شده بود، توجه چندانی برنیانگیخته بود.
محاکمه نخستین بار در سال ۱۹۲۵ منتشر شد
“میبایست کسی به یوزف کا. تهمت زده بوده باشد، چون بی آن که خطایی از او سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد”.
کافکا نوشتن آن را در اوت ۱۹۱۴، یک هفته پس از آغاز جنگ جهانی اول آغاز و پس از شش ماه کار مداوم، اغلب شبها یا در مرخصی، در ژانویه ۱۹۱۵ رها کرد.این نخستین جمله از رمان ناتمام “محاکمه” اثر فرانتس کافکا است، رمانی که بیشک از مشهورترین رمانهای تاریخ ادبیات جهان به شمار میآید.
حالا صد سال پس از نوشتن شدن این رمان برای نخستین بار تمامی صفحههای دستنوشته آن در ۳۱۶ صفحه و ۱۶۱ ورق در نمایشگاهی با عنوان “تمام محاکمه” در بایگانی ادبیات آلمان در مارباخ به نمایش عموم درآمده است.
سفرهای دور و دراز محاکمه
کافکا تمام دستنوشتههای خود، از جمله همین رمان را به دوست صمیمیاش ماکس برود داد و از او خواست آنها را پس از مرگش از بین ببرد. اما برود به وصیت کافکا عمل نکرد.
او که خود نویسنده و یهودی بود، در شب چهاردهم مارس ۱۹۳۹ تنها چند ساعت مانده به ورود نازیها به پراگ با چمدانی که دستنوشتههای کافکا در آن بود، به فلسطین گریخت.
خلاصه داستان محاکمه
یوزف کا. کارمند بانک در صبح روز سیامین سال تولدش باخبر میشود که بازداشت است اما نه به او تفهیم اتهام شده، نه اصلا مورد اتهام معلوم است و نه روشن است در چه دادگاهی قرار است محاکمه شود. تلاشهای کا. برای روشن کردن این موارد مبهم به جایی نمیرسد و از دست هیچ کس هم کمکی ساخته نیست. عبث بودن تلاشها سرانجام مقاومت او را درهم میشکند و تسلیم حکم دادگاهی میشود که نه اعضای آن مشخصاند و نه هرگز برگزار شده است. کا. شب پیش از تولد سی و یک سالگیاش در کنار یک معدن سنگ توسط دو مرد ناشناس “مثل یک سگ” کشته میشود.
سالها بعد تمام آن دستنوشتهها، از جمله محاکمه را به اِستر هوفه منشی و شریک زندگیاش بخشید. اِستر این دستنوشتهها را در سال ۱۹۵۶ ابتدا در بانکی در سویس به امانت سپرد و سپس در سال ۱۹۸۸ آن را در لندن به حراج گذاشت.
آرشیو ادبیات آلمان، با بهره گرفتن ازکمکهای مالی دولت آلمان و نیز اشخاص حقیقی آن را به سه و نیم میلیون مارک، بالاترین قیمتی که تا آن زمان برای یک دستنوشته پرداخت شده بود، خرید و به آلمان منتقل کرد.
کسی نمیداند نامههای کافکا به نامزدش فلیسه باوئر امروز کجا هستند. این نامهها در سال ۱۹۸۷ از طرف فرد ناشناسی به حراج گذاشته و فروخته شد و از آن زمان تاکنون کسی از محل نگهداری آنها خبر ندارد. اگر اِستر هوفه تصمیم به فروش دستنوشته رمان محاکمه نمیگرفت و بایگانی ادبیات آلمان در مارباخ آن را نمیخرید، بعید نبود این کتاب نیز دچار همان سرنوشت بشود.
شکست در نوشتن محاکمه
کافکا در دوم اوت ۱۹۱۴ در یادداشتهای روزانهاش نوشت: “آلمان به روسیه اعلام جنگ کرده است. بعدازظهر کلاس شنا”.
هفت روز بعد نوشتن رمان را آغاز کرد اما نتوانست آن را به پایان ببرد؛ چنان که رمان “مفقودالاثر” را که ماکس برود آن را بعدها با عنوان خودساخته “آمریکا” منتشر کرد. کافکا در ۲۶ ژانویه ۱۹۱۳ در یادداشتهای روزانهاش نوشت: “رمان من! پریشب اعلام کردم که به طور کامل بر من پیروز شده است. سرنخش دارد از دستم درمیرود”.
شیوه نوشتن محاکمه
اغلب دستنوشتههای باقی مانده از دیگر نویسندهها نشان میدهد، آنها در دستنوشتههای خود سطرهایی را خط میزنند، بخشهای را دوباره و چندباره مینویسند، حتی روی متن تصاویری رسم میکنند اما با دقت در دستنوشتههایی که از کافکا باقی مانده، میبینیم شیوه مغشوش کافکا در نوشتن این رمان کاملا در هماهنگی با جهانی است که بر روی کاغذ میآورد: جهانی اشباع از هزارتو.
در نمایشگاه مارباخ نه تنها میتوان صفحه به صفحه دستنوشتههای رمان “محاکمه” را دید بلکه میتوان از چندوچون شیوه کار کافکا نیز آگاه شد، شیوهای که کاملا متفاوت از آن چه است که از دیگر نویسندهها میشناسیم.
“باید چنان نوشت که انگار در تونل تاریکی هستی. بی آن که بدانی شخصیتها چگونه شکل میگیرند.” بررسی دستنوشتههای کافکا بویژه رمان “محاکمه” به روشنی نشان میدهد که او در نوشتن “محاکمه” به این اصلی که در دفتر یادداشتهای روزانهاش نوشته است، پایبند بود.
کافکا “محاکمه” را فصل به فصل و از آغاز تا پایان ننوشت بلکه ابتدا جملههای آغازین و پایانی رمان را بر کاغذ آورد و سپس تمام آنچه را که بین این دو اتفاق میافتاد، بسته به زمانی که ایدهای به ذهنش خطور میکرد، جای جای در ده دفتر و صفحههای مختلف آنها مینوشت.
او از این دفترها نه فقط برای نوشتن رمان بهره میبرد، بلکه یادداشتهای روزانه و داستانهای تازهاش را نیز در همانها وارد میکرد. اغلب همزمان روی چند فصل کار میکرد. دفتر را برمیگرداند و از آخر به اول مینوشت.
دفترهایی در دست است که نشان میدهد، او در هریک از آنها همزمان روی سه متن متفاوت کار میکرده. هرجا که نوشتن یک اثر پیش نمیرفت، بلافاصله دست به نوشتن داستان تازهای میزد.
گاهی همزمان بخشهای مختلف “محاکمه”، داستانهای تازهای چون “آتشانداز” یا “مفقودالاثر” و نیز یادداشتهای روزانهاش را در همین دفترها و گاه بالای صفحهها قلمی میکرد یا ادامه فصلها را مینوشت و یا شروع به نوشتن فصلهای جدیدی میکرد. بیشتر اوقات یک ورق را برمیگرداند و روی آن متن تازهای مینوشت یا پشت صفحههای تایپ شده “آتشانداز” به قلم درمیآورد. یافتن ترتیب و تفکیک صفحهها و فصلها در این اغتشاش و آشفتگی اگر نه محال، دستکم آسان نبود.
کافکا در یک نگاه
فرانتس کافکا ۱۸۸۳ در پراگ و در خانوادهای یهودی و آلمانی زبان متولد شد. پس از تحصیل حقوق و کسب دکترا به استخدام شرکت بیمه سوانح درآمد. او در سال ۱۹۲۴ به دلیل ابتلا به بیماری سل در بیمارستانی در اتریش درگذشت و در گورستان یهودیها در پراگ به خاک سپرده شد. در زمان حیات کافکا چیز زیادی از او منتشر نشد و آن چه منتشر شده بود، توجه چندانی برنیانگیخته بود.
به این ترتیب دستنوشتهای که در اختیار ماکس برود بود، تشکیل شده بود از ورقهایی که به طور عمده هر دو طرف آن نوشته و از میان دفترهای گوناگون کنده شده و در دفترهای دیگر قرار گرفته بودند.
تنها مورد معلوم جملههای آغازین و پایانی رمان بود اما نه روند داستان به روشنی معلوم میشد و نه معلوم بود، کدام نوشته مربوط به کدام فصل یا بخش از کتاب است. ضمن این که فصلهای تمام شده و ناتمام را خود کافکا مشخص کرده بود. در عین حال کافکا روی هر ورق در مورد همان بخش چیزهایی و گاهی عنوانها را نوشته بود.
با این اوصاف گرچه داستان یوزف کا. تا آخر روایت شده است اما دستنوشتههای دیگری نیز از ماجراهای رمان باقی مانده که جای دقیقشان در رمان معلوم نیست.
انتشار محاکمه
ماکس برود که با انبوهی از اوراق درهم و برهم از این رمان روبرو بود، آنها را براساس درک و دریافت خودش کنار هم نشاند و یک سال پس از مرگ کافکا در سال ۱۹۲۵ برای نخستین بار آن را انتشار داد.
اما دستنوشتههای رمان “محاکمه” مشخص میکند که برود در هنگام آماده کردن آن برای انتشار به کرات در متن دست برده است: علامتهای سجاوندی را اضافه یا کم کرد، اسامی را یکدست کرد (کافکا گاهی کا. و گاهی اِف مینوشت)، بخشهایی را حذف، فصلها را پس و پیش و غلطها را تصحیح کرد و علاوه بر اینها خود روی صفحههای دستنوشته یادداشتهای تازهای افزود.
به عنوان نمونه بر بالای نخستین صفحه ارایه شده در نمایشگاه که آغاز رمان نیز محسوب میشود، عدد ۲ به چشم میخورد. اما براساس تازهترین یافتههای کافکاپژوهان این عدد را ماکس برود نوشته و صفحهای با عدد یک پیدا نشده است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.