جدایی نادر از سیمین یا جدایی نادر از خدمتکار خود

نکته ای که در سراسر فیلم بسیار مشهود است نگاه مرد سالارانه و پرتوقع نادر
و یا بهتر بگویم نگاه وی به زن است بدون اینکه کارگردان قصد انتقاد از
آنرا داشته باشد و حتی آنرا بدون اینکه خود بخواهد به کرات مورد تایید قرار
میدهد. در واقع نادر بطور سمبلیمک معرف دید مرد ایرانی به زن بوده و چه
بسا فرهنگ حاکم در جامعه نیز در آن بخوبی منعکس است

نادر دولتشاهی(سرچشمه گرفته شده از اخبار روز

فیلم با جروبحث سیمین و نادر در دادگاه با حضور قاضی شروع میشود که
سیمین تقاضای طلاق از نادر را میکند و دلیلش هم اینست که ویزای خارج آنها
آمده و اگر از آن استفاده نشود بزودی باطل میشود.
در پایان این سکانس کوتاه, قاضی با طلاق آنها مخالفت میکند, ولی در
صحنه بعد سیمین را میبینیم که مشغول جمع کردن وسایل خود و ترک نادر است, در
حالیکه دختر یازده ساله آنها ترجیح میدهد با نادر بماند.

از اینجا به بعد داستان بر خلاف انتظار, شکل دیگری به خود میگیرد که
تمام فیلم را تا به آخر تحت الشعاع قرار میدهد و آن موضوع پدر نادر است که
مبتلا به آلزایمر است و نیاز مبرم به مراقبت شبانه روزی و شتستشو دارد, و
حالا که سیمین خانه را ترک کرده, نادر مجبور به استخدام زنی خدمتکار بنام
راضیه میشود تا از پدرش مراقبت کند. اتفاقا راضیه نیز همچون سیمین دختری
دارد, با این تفاوت که سن دختر وی شش هفت سال است و ضمنا چند ماهه نیز
حامله است. که میتواند بطور سمبلیک بدیل سیمین و دخترش باشد

لازم است بگویم این فیلم را صرف نظر از خوب یا بد بودن (از نظر
بدآموزی) مورد بررسی قرار میدهم و تاکیدم تنها روی روانکاوی فیلم است آنهم
بدون توجه به سرو صداها و هیاهویی و جو گیر شدن در اینجا و آنجا و در
فستیوالها.

یادآوری میکنم که من سال پیش نقدی در باره فیلم قبلی اصغر فرهادی بنام
“در باره الی” در رسانه ها نوشته و آنرا در زمره فیلمهای خوب سینمای ایران
بر شمردم, و حال نظرم در باره این فیلم:

با توجه به اسم فیلم, تماشاچی انتطار دارد که مشکلات زناشویی در آن به
تصویر کشیده شود که شاید این مورد را بتوان تنها درهمان سکانس کوتاه اول
فیلم مشاهده کرد, ولی بر خلاف تصور (لااقل تصور خودم) و یا بر خلاف اسم
فیلم, بیشترین تاکید آن روی پدر نادر بوده که رفته رفته این مشکلات تبدیل
به مشکلات نادر با زن خدمتکار میشود. با توجه به اینکه نام فیلم “جدایی
نادر از سیمین” است طبیعتا هر مشکلی که در فیلم مشاهده شود, بازتاب این
طلاق است, بدین معنی که تنها با جدایی این زن و شوهر, چنین مشکلاتی بروز
میکند در غیر اینصورت چنین مشکلاتی بوجود نمیاید!

نکته ای که در سراسر فیلم بسیار مشهود است نگاه مرد سالارانه و پرتوقع
نادر و یا بهتر بگویم نگاه وی به زن است بدون اینکه کارگردان قصد انتقاد از
آنرا داشته باشد و حتی آنرا بدون اینکه خود بخواهد به کرات مورد تایید
قرار میدهد. در واقع نادر بطور سمبلیمک معرف دید مرد ایرانی به زن بوده و
چه بسا فرهنگ حاکم در جامعه نیز در آن بخوبی منعکس است (لااقل از دید
کارگردان و بدون نگاه منتقدانه به آن) – شاید به جرات میتوان گفت که در این
فیلم میتوان به راحتی نگاه خود کارگردان “اصغر فرهادی” که نویسنده آن نیز
هست را نسبت به زن پی برد و بعضی از فستیوالها هم, با به به و چه چه کردن,
چنین نگاهی را مورد تایید و تمجید قرار میدهند. شاید لغت “مرد سالارانه”
نیز در باره توصیف این فیلم لغت ضعیفی باشد و بهتر است بجای آن لغتی من
درآوردی چون “کلفت سالاری” را بکار برم, هرچند این لغت ممکن است استفاده
غلطی باشد و یا بعضا باب طبع خیلی ها هم نباشد. قصدم از استفاده از این
لغت, صرفا بیان تصورات عینی و ذهنی کارگردان نسبت به زن است. هر چند لغت
“کلفت” امروزه دیگر چندان مصطلح نیست ولی شاید مفهوم فیلم را برساند بدین
معنی که کارگردان چنان با عجله, شاید حتی از قبل از اینکه ساختن فیلم تمام
شود درگیر شرکت در فستیوالها بوده که فراموش کرده که نگاه واقعی خود را به
زن به عنوان خدمتکار و یا بهتر بگویم کلفت کتمان کند. موضوع بسیار ساده
است, نادر در این فیلم به عنوان نماینده مردان ایرانی نه تنها با راضیه
مستخدم جدید بدرفتاری میکند بلکه به او تهمت دزدی نیز زده و حتی وی را به
بهانه دزدی هل داده و از خانه به بیرون پرت میکند. راضیه که بطور سمبلیک
جایگزین سیمین در زندگی نادر شده (البته سوای روابط جنسی) زنی است مومن و
معتقد و همانطور که از اسمش هم بر میاید از زندگی مشقت بار خود نیز راضی
است!! وی حتی درباره مسایل زندگی با مرجع تقلید خود مشورت میکند و قسم
دروغ به قران هم نمیتواند بخورد و همانطور که اشاره شد وی به محض خروج
سیمین از خانه, نقش سیمین را به همراه دخترش در خانه – البته بطور
غیرمتعارف – به عهده میگیرد که در واقع علاوه بر کار در خانه, نگهداری از
پدر نادر نیز هست.
حال ممکن است بپرسید مگر مراقبت از پدری که دچار آلزایمر و یا هر
بیماری مهلکی است اشکالی دارد, و یا حتی جزیی از وظایف انسانی ما محسوب
نمیشود؟ که پاسخ یقننا مثبت است, ولی این مشکل کارگردان نیست و چه بسا در
جای جای فیلم, سمیمین را مورد انتقاد قرار میدهد که اگر او از پدر نادر که
هوش و حواس هم ندارد بطور دایم مراقبت میکرد دیگر مشکل تهمت دزدی زدن به
راضیه و بیرون کردن وی و در نتیجه سقط جنین راضیه بوجود نمیامد و یا وی به
زندان نمیافتاد. در واقع تمام کاسه کوزه ها بر سر سیمین شکسته میشود چرا
که نادر میگوید اگر سیمین نمیرفت چنین مشکلاتی بوجود نمیاند و یا دخترش و
حتی خود سیمین نیز بدان معترف است – به عبارت دیگر راضیه ادامه نحوه نگاه
نادر به زن خود یعنی سیمین است و بی شک نگاه خود کارگردان به نقش زن در
خانه است و باز تاکید میکنم این نگاه به هیچ عنوان نه تنها مورد انتقاد
کارگردان قرار نمیگرد و به هیچ وجه بازتاب دهنده دید منتقدانه وی به زن
نیست بلکه گناه تمامی این مشکلات به گردن سیمین میافتد و کارگردان به انحائ
مختلف روی آن تاکید میکند. از نظر کارگردان زن خوب کسی است که وظیفه
زناشویی خودرا اینگونه به نادر نشان دهد: که صبح تا شب در خانه بماند, در
خانه را از پشت قفل کند که مبادا پدر نادر از خانه بیرون رود و گم شود (که
این در واقع حبس خانگی سیمین است) وی را بطور دایم تر و خشک کند / به او
اکسیژن برساند / نگذارد وی به زمین بیفتد / برایش روزنامه بخواند و لباسهای
آلوده به ادرار وی را بشوید. در واقع این حبس خانگی, ادامه زندگی رقت
انگیز و کسالت بار سیمین است که در زندگی راضیه منعکس شده است که حتی بقول
راضیه از ساعت پنج و نیم صبح باید انجام وظیفه کند.

حتی اگر کارگردان در اول فیلم علت جدایی سیمین از نادر را سفر به خارج
معرفی کند, مفاهیم فیلم چیز دیگری بما میگوید و آن اینست که سیمین دیگر
طاقت مشکلات موجود را نداشته و در واقع پا به فرار گذاشته زیرا نادر سیمین
را چون مستخدم خود بکار میگرفته است.

در صحنه ای نادر, پس از رفتن سیمین میخواهد ماشین ظرفشویی را روشن کند
که ظاهرا حتی کاربرد آنرا بخوبی نمیداند. در اینجا دخترش ترمه به وی گوشزد
میکند که آنرا روی چهار بگذارد زیرا مادرش آنرا همیشه روی چهار میگذاشته که
هم نوعی دلتنگی و یادآوری مادر نیز هست ولی در عین حال معرف این است که
سیمین دست تنها مجبور به هر کاری در خانه بوده – حتی نادر از دخترش جای
قوطی چای را میپرسد که مادرش آنرا کجا میگذاشته.

حال چرا نام فیلم جدایی “نادر از سیمین” است در حالیکه این سیمین است
که از نادر جدا میشود. این نیز نشان دهنده دید مردسالاری کارگردان به زن
است زیرا زن, شاید حق جدایی ندارد. حتی اگر نان فیلم جدایی سیمین از نادر
بود, یدک کشیدن این نام روی فیلم ایا معنایی جز این میداد که جدایی این دو
باعث بوجود آمدن چنین مشکلاتی شده! میپرسید چه مشکلاتی؟ بدرفتاری نادر یا
زنی دیگر / تهمت دزدی به وی / زدن و هل دادنش به بیرون و در نتیحه کشته شدن
بچه وی؟… تا زمانی که سیمین با نادر زیر یک سقف بوده ظاهرا همه چیز به
خوبی و خوشی میگذشته زیرا سیمین از پدر مبتلا به آلزایمر نادربخوبی نگه
داری میکرده, و حالا که سیمین رفته این مشکلات شروع میشود و تمام کاسه
کوزه ها بر سر سیمین شکسته میشود و ما, در لابلای فیلم, چه از زبان سیمین و
چه از زبان دخترشان میشنویم که: اگر سیمین نمیرفت چنین مشکلاتی بوجود
نمیامد و یا او به زندان میافتاد. برای همین است که نادر به دختربچه راضیه
میگوید: من به این خاطر با مامانت دعوا نکردم که پول دزدیده, بلکه به این
خاطر که بابامو تنها گذاشته رفته, و راضیه نیز نقش ملتمسانه خود را بخوبی
ایفا میکند و حفظ این حالت ملتمسانه چه بسا صواب هم دارد و حس مردانگی را
نیز تقویت میکند.

علاوه بر آن, مشکل کارگردان در سراسر فیلم به هیچ وجه این نیست که چرا
نادر, راضیه را به بیرون هل میدهد که در نتیجه منجر به سقط جنین راضیه
میشود؛ بلکه بحث فیلم برسر این است که آیا نادر هنگام عربده کشیدن بر سر وی
و بیرون کردنش, از حامله بودن وی مطلع بوده یا نه؟ که این سوال رفته
رفته تبدیل به نکته کلیدی فیلم, چه در دادگاه و چه در پرسش این و آن از
جمله ترمه دختر نادر از وی میشود, و صد البته بدون نگاه انتقادی کارگردان
بدین موضوع – در نتیجه با توجه نکات اشاره شده میتوان چنین استنباط کرد که
مردان, بدون درنظرگرفتن نسبتشان با زنان, و بدون در نظر گرفتن شغل آنها,
میتوانند هرلحظه که اراده کنند براحتی سر زنها داد زده و از خانه به بیرون
پرتشان کنند, تنها بشرطیکه ندانند آنها حامله اند. نادر حتی به راضیه
میگوید “اگر از خانه بیرون نروی با اردنگی بیرونت میکنم و من دارم بتو لطف
میکنم از خانه بیرونت میکنم” – در صحنه ای دیگر, نادر, سر راضیه داد میزند
که چرا پدرش را تنها گذاشته و رفته, و راضیه میگوید یک دقیقه کار داشتم و
نادر میگوید بیخود یه دقیفه ول کردی رفتی, اینطوری حواست بود؟ که در واقع
تمامی این دیالوگها بیانگر وظیفه سنگین سیمین را بما گوشزد میکند که اگر وی
از نادر جدا نمیشد یقینا خود سیمین میبایست عهده دارش میشد و تمام دعواها
و بد و بیراه ها نصیب سیمین میشد- البته چون سیمین نقش مستخدمی خود را خوب
انجام میداده احتمالا ناسزا هم نمیشنیده و تمام دعوای فیلم و طلاق کشی هم
به عبارتی بر سر همین است. صد البته بحث در اینجا اهمیت دادن نادر به
پدرش و دوست داشتن وی نیست که یقینا مورد تایید همگان است, بلکه بحث, چه از
دید دختر نادر, و چه از دید سیمین که بعد از این ماحرا به نادر سر میزند /
و چه از دید قاضی و در نتیجه چه از دید همه مردان دست اندر کار این فیلم
که کارگردان نقش اول را دارد این است که که آیا نادر قبل از هل دادن
راضیه و در نتیجه کشته شدن بچه, از حامله بودن راضیه با اطلاع بوده یا نه –
هر چند مردن بچه بعدا دلیل دیگری پیدا کند-
فیلم بطور ضمنی بی گناه بودن راضیه و بری بودنش از دزدی- (به دلیل
مذهبی بودنش) را بدون کوچکترین نشانه مستقیم بدان نشان میدهد ولی هیچگاه
کارگردان در صدد این بر نمیاید که از زبان نادر, از راضیه معذرت بخواهد و
تنها موردی که در این فیلم اهمیت پیدا میکند و حسن ختام فیلم نیز میشود
این است که راضیه به قران قسم بخورد که آیا نادر قبل از هل دادنش از حامله
بودن وی مطلع بوده یا نه و کشف این مهم, از هرگونه خطایی- چه کتک زدن و
بیرون کردن, چه فحاشی, چه قتل, و چه به بردگی کشیدن همسر خود مهمتر میشود و
نادر خان را از همه آنها با سر بلندی مبرا میکند.

دیدگاهتان را بنویسید