مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
«ژان لوک گدار» بیشک یکی از سیاسیترین کارگردانان تاریخ سینماست. سینما برای «ژان لوک گدار» جایی برای جنگ و جدلهای ایدئولوژیکی است. سینمای او جدی است. او هم کارگردان است، هم روشنفکر چپگرا و وفادار به آرمانهای مارکس و هم یک فیلسوف. گدار در سال 1930 در یک خانواده سویسی در پاریس به دنیا آمد. طی دوران حضورش در «سوربن» با گروهی از فیلمسازان و نظریهپردازان آشنا شد، کسانی که بعدها موج نوی سینمای فرانسه را آفریدند. در سال 1951 بههمراه تعدادی از دوستانش نظیر «اریک رومر» و «ژاک ریوت» به مجله «کایه دو سینما» پیوستند و آشناییشان با «آندره بازن» نقطه عطفی در حوزهی نقد فیلم محسوب میشود. خطمشی اصلی کایه دو سینما بر اساس ضرورت رئالیسم در سینما بود.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
دانلود فایل صوتی
گدار پدرش را منشا دلبستگی او به رمانتیسیسم آلمانی و مادرش را منبع علاقهی او به داستان میداند. گدار روزگار کودکی خویش را به مطالعه، اسکی و سفر به زمینهای خانوادگیش در هر دو سوی فرانسوی و سویسی دریاچه ژنو گذراند. او در پایان دههی ۱۹۴۰ به پاریس بازگشت و از دانشگاه سوربن مدرکی در رشتهی «تیرهشناسی» دریافت کرد. اما در شورش با خانواده پروتستان خویش به سینما روی آورد. پدر و مادر گدار دلبستگی او را به سینما نمیپسندیدند و بر آن بودند که او همچون نوجوانی نازپرورده رفتار میکند. از این روی در سال ۱۹۵۲ به امید آنکه به او هنجار آموزند از کمک پولی به او دریغ کردند. گروه دوستان گدار ماهنامهای سینمایی بهنام «لاگازت دو سینما» را آفریدند که بهمدت پنج ماه از می تا نوامبر ۱۹۵۰سال منتشر شد. در دههی ۱۹۵۰ گدار چندین فیلم کوتاه داستانی را با یاری دوستانش در گاهنامهی کایه ساخت. از دید او این فیلمها مانند شاگردی بودند که برای رسیدن به استادی و ساختن فیلمهای بلند راهی دراز دارد.
او در مقالهای در کایه در سال ۱۹۵۸ نوشته بود فیلم کوتاه یک ژانر مستقل نیست بلکه تنها یک فیلم داستانی کوتاه است. از جمله فیلمهای این گروه فیلم بیست دقیقهای مستند «کارگار بتونی»، در سال ۱۹۵۴ و «زنی لوند» برپایه داستانی از «گی دوموپاسان» است که گدار آن را با نام مستعار «هانس لوکاس» در ۱۹۵۵ کارگردانی کرده و داستان زن جوانیست که در نامهای برای دوستش آشکار میکند که چگونه شوهر خود را به تور زده است. فیلم دیگر او «شارلوت و ورونیک» یا «همهی پسرها پاتریک نام دارند» که بر پایه داستانی از «اریک رومر» درباره دو دختر دانشجوی هماتاقی در پاریس است. در بعدازظهری شارلوت که در باغهای لوکزامبورگ چشم براه دوستش ورونیک است، با پسر جوان پر کشش و خوش برخوردی بنام پاتریک آشنا میشود و به منش دلاویز او دل میبازد. پس از آنکه شارلوت میرود پاتریک کشش دلفریبانه خود را روی ورونیک که تازه پیدایش شده، نیز میآموزد. هنگامیکه دو دختر آن شب به همدیگر میرسند هر دو میخواهند از دوست پسر تازه خود پاتریک به هم بگویند، بی آن که بدانند پاتریک هردوشان یکی است.
نخستین فیلم بلند داستانی گدار از نفس افتاده در ۱۹۵۹ بر پایهی داستانی از تروفو بود. این فیلم با بودجهای ناچیز و با یاری «کلود شابرول» راهنمای هنری فیلم به پیروزی یکشبه دست یافت. چرا که فیلمی بود بر پایه نودی ناگهانی و نیرومند و فیلمی بس پالا و راهگشا که به عنوان یکی از بنیانهای موج نوی سینمای فرانسه شناخته شد. گدار در این فیلم همهی المانهای پذیرفته شدهی سینمایی را به کنار گذاشته بود و به ویژه این پیشداوری را که سینما رسانهایست که میباید از شدههای راستین نمایشی در پسند و همانند نشان دهد را زیرپا نهاده بود. چنین مینمود که او به قماری پانهاده که حاصلی جز باخت در پی آن نیست. اما «از نفس افتاده» فیلمی موفق شد. و این آغاز جنبشی شد که در نهادهایی با کیفیت فرانسوی میکوشید تا سینمایی تازه را نشان دهد که ویژگی آن به کار بردن تکنیکهای شگرف سینمایی، و فیلم برداری دوربین به دست با کنار گذاشتن سه پایه و سود بردن از روشنایی روز به جای نور مصنوعی بود. در فاصلهی سالهای 1960 تا 1965 فیلمهای گدار عبارت بودند از «سرباز کوچک»، «زن زن است»، «زیستن زندگیش»، «تفنگداران»، «بیزار»، «زنی شوهر دار»، «آلفاویل» و «پیروی دیوانه.»
فیلمهای «زنانه و مردانه» و «آخر هفته» را به ترتیب در سالهای 1967 و 1968 ساخت. گدار در سال ۱۹۷۹ با فیلم «هرکی به هرکی» به ساختن فیلمهای بلند سینمایی بازگشت و تا سال ۱۹۸۵ فیلمهای «شور» ، «کارمن نام نخست»، «سلام بر مریم» ، «کارآگاه» ، «شاه لیر» ،«داد خود را بستان»، «جایی در زمین همانند بهشت» و «موج نو» را ساخت. بسیاری از فیلم شناسان آن سالها پس از «کارآگاه» گدار را پایان یافته فرض کذده بودند و به ویژه پس از زیان بازاری «شاه لیر» تنها امید برای دیدن فیلمی از گدار رفتن به پاریس بود. در این سالها گدار آشنای دههی ۱۹۶۰ گم شدهای بود در میان بیزاریش از هرزه درآیی بازار فیلمسازی و افسوس سوگوارانهاش برای نیرومندی از دست شدهی سینما. فرسودگی از روند فیلمسازی شاید نخستین شگفتی این فیلمها باشد که در درد دل دربارهی سوداگری بود. فیلمهای گدار در سالهای پایانی زندگیش دنبالههای خردوارهای بودند که به او پروا میدادند که رویدادهای گذشته و آینده را ارزیابی تازه کند.
«برای همیشه موتزارت» و «ستایش از شیدایی» را در سالهای بین 1994 تا 2001 ساخت. داوری کارهای گدار آسان نیست. دربارهی او و کارهایش بیش از هر فیلمساز دیگر در تاریخ سینما کتاب و پژوهش و بازکاوی نوشته شده است. او گستاخی در کنار گذاشتن فیلمنامه و نوآوری در مرزهای سینما را به پیرامونش هم گسترش داده است. بینش اندیشمند و خردگزین او و پرسشهای ژرف و کاوندهی او بنیانهای تازهایی در جنبش نوآورانهی جهان افکنده است و فرهنگ انگاشت را در پندارهای تازه و سترگ پدیدآوردهاند. از این روست که اندیشههای او در دانشکدههای هنری جهان جایگاهی بلند و جاودان یافته است و همواره به عنوان فیلمسازی پیشرو و جسور مورد ستایش قرار میگیرد.
منبع: ویکیپدیا
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.