شبه فیلسوفانه
به دور و بر نگاه میکنم ببینم در هوای گرم چه چیزی بخورم،عطشام را بخواباند. درها را باز کردهایم تا کمی از گرما بکاهد که ناگهان پرنده ای وارد اتاق میشود و به چند ثانیهای شروع می کند خودش را به در و دیوار زدن، می خواهد فرار کند. فرار کردن در ذات همهی حیوانها که ما هم جزیی از آنها هستیم، است. تفکر ییلاق قشلاق هم از همین خصیصهی ذاتی انسان می آید. اینجا هوا خراب است به سویی فرار میکنم که هوا بهتر باشد. همین که من این جا نشسته ام در زیر این سقف سیمانی که باعث وحشت پرنده میشود هم به همین خاطر است. جراتاش را نداشتم آنجا بمانم. راستی چرا ما در زیر سقفهایی زندگی میکنیم که هیچ پرندهای حاضر نیست حتی برای چند ثانیه آن جا باشد؟
پرنده شناسانه
..اولن پرنده راه گم کرده گنجشک بودم دومن نگران نباشید در را پیدا کرد و رفت که رفت
شاعرانه
مثل پرنده ای
که از سقف های سیمانی می ترسد.
سیاستانه
دانشگاه رفتن هم نوعی فرار کردن، فرار از موقعیت فعلی برای رسیدن به جایی بهتر. پیش خودم فکر کردم اگر این دانشگاه غیرانتفاعی (((غیرانتفاعی هم از آن حرف هاست هم غیر در آن هست و هم انتفاع) رئیس جمهور تاسیس شد بروم ثبت نام کنم و اگر موفق شدم آنجا تحصیل کنم شما بعد از ترم اول از من می پرسید چه واحدهایی را پاس کردی و من در جواب خواهم گفت: دو واحد بگم بگم دو واحد نگم نگم سه واحد لولو و پنج واحد مَمَه جمعن دوازده واحد. بیست تا نشد چون غیرانتفاعیه.
مودبانه
به سقف سیمانی نگاه می کنم و سعی می کنم ترس پرنده را درک کنم بعد به بیرون نگاه می کنم. هوا گرم است. گرما اما نمیتواند دلیلی باشد که من نروم. باید کفشهایم را بپوشم. خیلی آرام سوی آن جنگل دوردست قدم بردارم تا کسی نفهمد که دارم به سرعت از چیزی فرار میکنم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.