شايگان توصيه روشنفكرانه به كسي نمي‌كند

مي‎خواهم نخستين ديدارم را با دكتر شايگان روايت كنم. داريوش شايگان در ايران و جهان يك نام است. اين را با علم و آگاهي مي‎گويم. ايشان سال 1342 آمدند به ايران. ايشان هندشناس بودند و آيين هند و عرفان اسلامي موضوع رساله دكتراي ايشان بود و وقتي من رفتم به آكسفورد در همان ورودي كالج به يك مرد انگليسي كه عضو كالج بود، برخوردم كه ايشان گفت شما ايراني هستيد، گفتم بله.




                                 لایک زنی فیس بوک ما





عصر يكشنبه هشتم دي ماه سال جاري دفتر نشر فرزان روز شاهد حضور جمعي از فرهيختگان ايراني بود كه مي خواستند از آخرين كتاب داريوش شايگان، فيلسوف و انديشمند معاصر ايراني با حضور خودش رونمايي كنند. در اين نشست كه به همت علي دهباشي برگزار شد، غير از داريوش شايگان چهره هايي چون مصطفي ملكيان، كامران فاني،‌محمد منصور هاشمي،‌ايرج پارسي نژاد، بهاءالدين خرمشاهي و عباس كيارستمي حضور داشتند. در ادامه متن سخنراني ايشان از نظر مي گذرد.
درباره دكتر شايگان در چند محور مي‎شد سخن گفت. ولي هر كدام از محورها كه من درباره‎اش تامل كردم، ديدم در اين فرصت كم حق مطلب درباره‎شان ادا شدني نيست. مثلا مي‎انديشيدم كه مي‎شود درباره دكتر شايگان بحث كرد كه رفت. نسبت دكتر شايگان، آكادميسين و فيلسوف و هندشناس با دكتر شايگان روشنفكر چيست و چقدر اين دو دكتر شايگان در يكديگر تاثير گذاشته‏اند و از يكديگر تاثيرپذيرفته‎اند. باز مي‎شد بحث كرد درباره اينكه دكتر شايگان به عنوان يك روشنفكر ايراني چه وجوه اختصاصي دارد كه او را از ساير روشنفكران ايراني متمايز مي‎كند و چه بسا در بعضي از آن وجوه تمايز به آنها به ايشان نسبت به اينها امتياز هم مي‎دهد. يعني هم وجوه تمايزانديشي ايشان و هم امتياز ايشان نسبت به روشنفكران هم‌عصر خود ايشان و هم در حوزه فرهنگ ايراني چيست، مي‌شد سخن گفت. در باب سومي هم مي‎شد سخن گفت و آن اينكه دكتر شايگان به عنوان رابط ميان فرهنگ ايراني ما و فرهنگ غرب چه چيزي از غرب به ما رسانده است و چه چيزي از ما به غرب رسانده است و آيا در اين انتقال در كدام جهت كوشاتر و ساعي‎تر بوده است و در كدام جهت موفق‎تر. در اين باب هم مي‎شد سخن گفت. در ابواب ديگري هم مي‌شود سخن گفت كه من درباره آنها تاملي نكرده بودم ولي من درباره هيچ يك از اين سه محور در اين چند دقيقه نمي‎توانم صحبت كنم. به نظرم رسيد كه اشاره به يك نكته درباره دكتر شايگان كه نگاهي است بسيار بسيار بالا به مجموعه دكتر شايگان بد نباشد و آن نگاه را من مي‎خواهم امروز به اختصار هر چه تمام‌تر خدمت سروران گرامي عرض كنم.
در آثار دكتر شايگان تا آنجايي كه من مطالعه كرده‎ام، ما توصيف به‌وفور هر چه تمام‌تر از وجوه فرهنگي جامعه جهاني و جامعه ايراني مي‎بينيم. يعني شما هر كدام از آثار دكتر شايگان را كه بررسي مي‎كنيد، چه در حد مقاله چه در حد رساله و چه در حد كتاب، مي‎بينيد كه توصيف‎هاي فراواني از هر دو فرهنگ، چه فرهنگ ايراني و چه فرهنگ جهاني، چه فرهنگ شرق و چه فرهنگ غرب در اين آثار هست. در اين توصيفات، انصافا تا آنجا كه بنده توان داوري دارم و معلومات اين داوري در اختيارم هست، ما كم و كاستي نمي‎بينيم. يعني توصيفات‌مان غني، كاملا رنگارنگ، متنوع و كاملا پذيرفتني و دل‎نشينند. از اين لحاظ كاملا درست است كه استاد بهاءالدين خرمشاهي گفتند كه مي‎شود از دكتر شايگان به عنوان يك فيلسوف فرهنگ نام برد. ببينيم كه آيا بعد از توصيف ما در آثار دكتر شايگان تبيين هم مي‎بينيم يا توصيه هم مي‎بينيم يا نه. تا آنجا كه من مي‎توانم داوري كنم و شايد هم اين داوري كامل نباشد، به نظرم هر قدر كه توصيف در آثار دكتر شايگان قوي و كاملا با عطف توجه دقيق است ولي گويي دكتر شايگان به تبيين پديده‎هاي توصيف شده كمتر علاقه نشان مي‎دهند، در آثار ايشان بهترين توصيف‎ها را مي‎بينيم اما اگر بپرسيم چرا چنين شده است، درباره اين چرايي ما آن قوتي را كه ايشان در قسمت توصيف نشان دادند، نمي‎بينيم. به تعبيري به نظر مي‎رسد نوعي بي‎رغبتي در ايشان براي تببين وجود دارد. علاوه بر اين ما در برابر توصيفات ايشان توصيه تقريبا هيچ نمي‎بينيم. من در كل آثار ايشان تقريبا هيچ توصيه‎يي نديده‎ام. چه توصيه اخلاقي باشد چه توصيه حقوقي. چه توصيه زيبايي شناختي، چه توصيه ديني و مذهبي باشد. چه توصيه مصلحت‌انديشانه، چه توصيه در تبعيت يا عدم تبعيت از آداب و رسوم و عرف و عادات. هيچ گونه توصيه‎يي من نمي‎بينيم. من هميشه در اين انديشه بوده‎ام كه چرا متفكري مثل ايشان كه اگر قصد اين كار را داشتند مسلما چيزي كم نداشتند به لحاظ قدرت تفكر و به لحاظ عمق درك، چرا از تبيين مضايقه مي‎كنند و چرا در توصيه كاملا خويشتندارند. من اين كمبود تبيين و نبودن توصيه را در اين مي‎بينيم كه دكتر شايگان در بن و بنياد نوعي نسبي‎انگاري دارند و اين نسبي‎انگاري به ايشان اجازه نمي‎دهد كه به تبيين دست بزنند و بر تبيين يك پديده پاي‎فشاري كنند و به همين ترتيب و به طريق اولي ديگر نمي‎توانند توصيه‎يي هم به من و تو بكنند.
به نظر من دكتر شايگان يك نسبي‎انگار و در عين حال يك مطلق‌گراست يعني به لحاظ انديشگي و به لحاظ معرفتي همه‌چيز را در يك نسبيتي غوطه‎ور مي‎بيند اما به لحاظ عاطفي و حسي و هيجاني از اين نسبيت خوشش نمي‎آيد و دنبال نوعي‌مطلق است. به تعبير ديگري در عين حال كه شديدا خواستار اين است كه در جايي مطلقي وجود داشته باشد كه بشود دستاويز من و تو باشد اما در عين حال به لحاظ معرفتي يك چنين مطلقي نمي‎بيند و همه‌چيز را دستخوش نوعي تتبع، تنوع، سيلان و دگرگوني و بي‎ثباتي و بي‎قراري مي‎بيند. ولي آرزوي چنين مطلقي را در آثار ايشان مي‎توانيد ببينيد. گاهي ايشان اين مطلق را در عرفان، در هنر و گاهي در وجه جامع‎تري كه مي‎توانم آن را معنويت بنامم سراغ مي‎گيرند و به نظر من همين نكته است كه از ايشان يك فيلسوف نسبي‎انگار و در عين حال يك مطلق‎گرا مي‎سازد و اگر اين نكته‎يي كه من مي‎گويم درست باشد آن‌وقت بايد بگويم كه كسي مثل دكتر شايگان در فضايي تنفس مي‎كند كه بهترين نماينده چنين فضايي را مي‎توان حافظ دانست. حافظي كه به لحاظ معرفتي دستاويزي ندارد ولي به لحاظ گرايشي سخت خواستار اين است كه يك چيز مطلقي وجود داشته باشد. اگر اين تفسير درست باشد ما ديگر نبايد سراغش را بگيريم و از ايشان بخواهيم كه توصيه روشنفكرانه‎يي بكنند يا تبييني بكنند كه بخواهند بر اين تبيين پافشاري بكنند و آن را مبناي حل مساله يا مشكلي قرار بدهند يا مبناي تصميم‎گيري جمعي.»
دكتر ايرج پارسي‌نژاد:بايد به شايگان افتخار كنيد
مي‎خواهم نخستين ديدارم را با دكتر شايگان روايت كنم. داريوش شايگان در ايران و جهان يك نام است. اين را با علم و آگاهي مي‎گويم. ايشان سال 1342 آمدند به ايران. ايشان هندشناس بودند و آيين هند و عرفان اسلامي موضوع رساله دكتراي ايشان بود و وقتي من رفتم به آكسفورد در همان ورودي كالج به يك مرد انگليسي كه عضو كالج بود، برخوردم كه ايشان گفت شما ايراني هستيد، گفتم بله. گفت شما بايد داريوش را بشناسيد و منظورش داريوش شايگان بود. گفت شما بايد افتخار كنيد به داريوش شايگان. غرضم اين است كه هر جا كه رفتم در آفاق عالم، آدمي ديدم صاحب كمالات و علم و دانش از من سراغ داريوش شايگان را مي‎گرفت و من واقعا حس كردم چه ايراني با افتخاري هستم.

علي دهباشي:در كشاكش سنت و مدرنيته
بيش از نيم قرن است كه دكتر شايگان با نگاه تاريخي ـ فلسفي و گاه عرفاني خود واقعيت‎هاي پيچيده و گاه متناقض دوران ما و جامعه ايران را به ما، با تجربياتي كه زير آسمان‎هاي جهان آموخته نمايانده است. آثار دكتر شايگان در يك حوزه پژوهشي معين نبوده است ولي در هر زمينه‎يي كه كار كرده، آثار درخشاني خلق كرده است. اگر به معماري پرداخته، بهترين‎ها را براي معماري ايران و فاجعه‎يي را كه برايش پيش آمده نوشته است. شهرت دكتر شايگان در داخل شكل ديگري از آثار او را مي‎نماياند، ولي در خارج در درجه اول ناشي از شناختي است كه ايشان بسيار موشكافانه در مفهوم‎سازي براي درك والاتر از وضعيت انسان در جهان كنوني به دست مي‎دهد كه در بسياري جهات مساله ايران و كشاكش سنت و مدرنيته است.
بهاءالدين خرمشاهي :اهل راز است و رازانديش
من نام آقاي شايگان را گذاشته‎ام
« وارث جام جم. » و چرا اين نام را گذاشته‎ام.
مشكل خويش بر پير مغان بردم دوش
كو به تاييد نظر حل معما مي‎كرد
ديدمش خرم و خندان قدح باده به دست
وندران آينه صدگونه تماشا مي‎كرد
تماشا كه مي‎دانيد، شب تماشا كنيم و تماشا به معني انديشه ورزيدن. ژرف انديشه كردن و امروز معناي ديگري پيدا كرده است. در عربي‎اش هم معناي ديگري دارد.
گفتم اين جام جهان بين به تو كي داد حكيم
گفت آن روز كه اين گنبد مينا مي‎كرد
ايشان وارث جام جم‎اند. جامي كه حافظ هم وارثش بود و از سه هزار سال اساطير ايراني گرفته بود و زنده كرده بود و خودش هم اين جام جهان‌بين را داشت. كل ديوان حافظ يك نگرش جهان‌نگرانه اسطوره‎يي، تاريخي، فراتاريخي، حكمي و همه‌گونه است و با آنكه استاد شايگان كتابي درباره حافظ ننوشته‎اند، ولي مقالات و حتي اشاراتي بسيار بسيار ارزشمند درباره حافظ دارند، اگر‌چه شايد پنجاه كلمه باشد.
ز ملك تا ملكوتش حجاب بردارند
هر آنكه خدمت جام جهان‌نما بكند
جناب استاد شايگان، مي‎گويند وحيد عصر و فريد دهر. اگر آنها تعارف مي‎كردند، من تعارف نمي‎كنم. آن سعه صدري كه ايشان دارند و اين وسعت نظري كه ايشان دارند و اين ژرف انديشي كه ايشان دارند، مايه افتخار روشنفكري 50 سال اخير ايران‎اند. من هم سعادت داشتم كه از اين 50 سال، 40 سال است كه شرف صحبت‌شان را درك كرده‎ام و خيلي آموختم از ايشان، از آثارشان، از مصاحبت‌شان. صبحت‎هاي ايشان هم، هميشه صحبت عادي هم كه بكنند، با نگاه فراعادي است. آيا آقاي دكتر شايگان فيلسوف هستند؟ بدون شك. اما حوزه‎شان فلسفه محض نيست. بيشتر فلسفه‎هاي مضاعف هست كه حيطه مطالعه و انديشه‎ورزي نگارش‌شان هست، از جمله فلسفه تاريخ هست، باور كنيد قصد من لفافي نيست، فلسفه علم است. ايشان علم مي‎دانند و شبيه ايشان نيم نسل جوان‎تر آقاي فاني هستند كه همين فضايل را دارند. بعد فلسفه هنر هست كه به اضافه فلسفه فرهنگ، دو رشته اصلي، با وسعت مطالعات و وسعت آثار، كه شگفت‎آور است. ايشان فرهنگ‎ها را هم مي‎شناسند چون فيلسوف فرهنگ هستند. فرهنگ ايران باستان را كه خيلي خوب مي‎شناسند و بعد هندشناس هم هستند. ما دو هندشناس برجسته بيشتر نداريم. البته هندپژوه داريم ولي هندشناس، يكي البته ايشان هستند و يكي ديگر استاد فتح‎الله مجتبايي. يونان را هم كه طبيعتا خيلي خوب مي‎شناسند و يكي از رشته‎هايي كه ايشان منفردند در آن، غرب‌شناسي است. طبعا روشنفكران هم لابد غرب را مي‎شناسند اما نه به اين ژرفا، نه به اين گسترش. حيرت‌آور است. چنان كه مقاله اول اين كتاب، كتابي ديده‌گشا و واقعا حيرت‌آوري است، درباره سفر به قرن پانزدهم است و قرار بوده كه ايشان وقتي مسووليت گفت‎وگوي تمدن‎ها را داشتند، دعوتي بكنند و به سال 57 مي‎خورد و بعد به جاي اينكه ديگران سفر بكنند به ايران، ايشان سفر مي‎كنند به جهان. يادگارهاي تمدن اينكا، مايا را مي‎بينند و سپس كل اروپا را و به ويژه ايتاليا را و به ويژه لئوناردو داوينچي را كه خودشان مي‎گويند كه هيچ‌كس را به اندازه او ستايش نمي‎كنند و يك صاحبنظري درباره داوينچي گفته، بسي بسيار مي‎دانست و مي‎كوشيد تا از دانسته‎ها فراتر برود، بلكه فراموش كند، دانسته‎هاي فاكت را و به اصطلاح جزيي را به ديد كلي‌گر برساند. و ما چه كسي از ايشان غرب‎شناس‎تر داريم؟ البته شرق‌شناس هم هستند، آسيا در برابر غرب هم يكي از آثار ايشان هست كه نمونه‏يي از نگرش ايشان هست. باري همان‌طور كه عرض كردم اين كتاب ديده‏گشاست و خواننده را با بينش‏هاي حيرت‌آور ايشان درگير مي‎كند. نمي‎دانم شايد درباره ايشان بگويم كه اهل رازند، راز انديشند. درباره دنياي جديد اطلاعات دارند ولي اطلاعات‌شان به دانش و دانش‌شان به بينش بدل شده است. و ايشان يك بينش‏ور بزرگ هستند و به عنوان آخرين عرضم، مي‎خواهم بپرسم اين جهان‏هاي گمشده كجا هستند؟ بيشتر جهان واقعا گم شده و چگونه گم شده؟ ايشان چهار شهر را بيشتر نور مي‏تابانند و درباره‎شان بحث مي‌كنند: وين هست، رم هست و پاريس قرن 19 هست و اصفهان. اصفهان هنوز نصف جهان هست و هنوز سرجايش هست و فضاهايش هم اگر بيننده، بيننده باشد هنوز از دست نرفته ولي به گفته خودشان گسل‏هاي تاريخي و جابه‌جايي‏هاي هستي‌شناختي رخ داده. در واقع نه‌تنها مكان‏ها گم شده‏اند كه زمان‌ها هم گم شده‏اند. ايشان به زمان مكان اشاره دارند و امروز اصفهان خودش حاجب خودش است. خودش پرده‎پوش خودش است. از شدت ترافيك نمي‌شود چهارباغ را، آثار عظيم تاريخي اصفهان را ديد چون آن فضا گم شده و ايشان خيلي سعي مي‌كنند در بازسازي و بازآفريني آن روح و جان و آن راز گم شده در همه اينها. و مقاله كوتاه ايشان درباره درهايي كه آقاي كيارستمي عكاسي كردند، درباره نقاشي‎هاي آقاي آغداشلو و غالبا هم مقدمه‏يي بر آن آلبوم‏ها و مجموعه‌هاي هنرمندان هم نوشته‏اند، آقاي سعيدي را معرفي كرده‏اند. باري يك دهان خواهم به پهناي فلك تا بگويم وصف آن دشت ملك. اميد است كه پرگويي نكرده باشم ولي باور كنيد هنگام خواندن اين كتاب آرزو كردم كه‌ اي كاش مي‏‎توانستم كتابي درباره ايشان بنويسم كه چگونه از ديدگاه خيامي به نگاه حافظانه مي‏رسند. باري اميدواريم براي هشتاد سالگي و بعد صد سالگي ايشان باشيم و جشن سزاواري بگيريم. امروز از وجود شريف ايشان كه مايه افتخار ايراني و همه جهان است، بهره بگيريم.

محمد منصور هاشمی : شايگان فيلسوف فرهنگ
«در جست‌وجوي فضاهاي گمشده» كتاب اخير استاد داريوش شايگان اثري است درباره هنر يا به عبارت دقيق‌تر اثري است تكوين يافته در حال و هواي هنر و آثار هنري. شايگان متفكر است و نگاه متفكر با امور و اوضاع و اشيا به گفت‌وگو مي‎نشيند و به آنها بعد مي‎دهد. در اين كتاب آنچه مجال اين گفت‌وگو و ژرف نگري را فراهم آورده نه سياست و اجتماعيات كه هنر بوده است و اين تناسب تام دارد با نحوه نگاه شايگان و شيوه نگارش او و بخش قابل توجهي از دغدغه‌هاي فرهنگي‌اش. از اين جهت انتشار اين مجموعه مقالات در قالب كتاب فرصت مناسبي است براي آشنايي بيشتر و بهتر با ديد و نگرش شايگان. عنوان كتاب كه برگرفته از يكي از مقالات مشهور آن است در اصل تلميحي دارد به رمان بزرگ مارسل پروست: در جست‌وجوي زمان از دست رفته يا گمشده. كتاب شايگان در جست‌وجوي مكان‌هاي از دست رفته و گمشده است و البته مكان‌ها و اشيا ظرفي است براي رها شدن زمان‌هاي مستتر در آنها. زمان‌هايي كه تاريخ‌ها را مي‌سازند و به عبارت دقيق‌تر همان تاريخ‌هايند و تاريخ‌هايي كه فرهنگ‌ها را مي‌سازند و به عبارت بهتر همان فرهنگ‌هايند. شايگان فيلسوف فرهنگ است و در اين كتاب هنر- اعم از معماري و عكاسي و نقاشي و شعر – محل تاملات او درباره فرهنگ‌ها و تفاوت‌هاي آنها با يكديگر بوده است. مثلا بازديد از نمايشگاهي در واشنگتن به مناسبت پانصدمين سال كشف امريكا توسط كريستف كلمب كه در آن هنر جهان در آن دوره كنار هم قرار گرفته بوده نخستين مجال تامل متفكر ما بوده است. نگاه او همه آثار هنري سنت‌هاي مختلف را مشابه يافته و هنر دوره رنسانس غرب را متفاوت و به اين پرسش رسيده و به آن پرداخته است كه چرا چنين است؟ چه شده كه در دوره‌يي و در جايي لئوناردو داوينچي پديد آمده و در ديگر جاها چنين نشده است؟ يا مثلا اين واقعيت كه زيبايي‌شناسي و فلسفه هنر در غرب متجدد پديد آمده و در كشورهاي ديگر و از جمله فرهنگ ما انديشيدن به هنر عمدتا مساله متفكران نبوده و نيست، ذهن شايگان را مشغول خود كرده و مقاله دوم كتاب را پديد آورده است. او با اين پرسش به دو نكته توجه يافته است؛ يكي اينكه در فرهنگ‌هاي سنتي با توجه به پيوند هنر با سنت و دين جايي براي طرح مساله هنر منفك از اين امور نبوده است. ديگر اينكه بخشي از اهميت هنر در غرب واكنش به خردگرايي روشنگري است (از رمانتيسم آلمان تا انديشه هايدگر) و در فرهنگ‌هايي كه هنوز نيازمند آن خردگرايي و علم‌باوري‌اند و تجربه روشنگري را بتمامه از سر نگذرانده‌اند جايي براي آن‌گونه توجه به هنر باقي نمي‌ماند. طبيعي است كه اين نگاه پرسشگر در برخورد با شهرهاي پاريس و اصفهان و تهران با اين مساله مواجه شود كه اصفهان دوره صفوي و پاريس قرن نوزدهم و تهران امروز هر كدام بر اساس چه درك و دريافتي از عالم شكل گرفته‌اند و مقاله‌هايي در توصيف و تفسير اين مكان‌ها و معماري آنها به وجود آورد يا در رويارويي با تجربه عكاسان و نقاشان ايران به تاويل آثار آنان به بپردازد و مثلا از هاله داشتن عكس‌ها و فوتومونتاژهاي بهمن جلالي (با وجود توصيف والتر بنيامين از هنر بدون هاله عصر تكثير فني) سخن بگويد يا نشانه‌هاي آب و سبز و دوست و وقت را در شعر سپهري برجسته كند يا به گفت‌وگو با مجموعه‌يي از عكس‌هاي عباس كيارستمي بپردازد و آنها را به سخن گفتن وادارد كه مثل همه كارهاي استادانه او بي‌سخني مهم‌ترين سخن آنهاست و نگاه فارغ از جهت‌گيري هنرمند وجه غالب‌شان يا عالم خيالين و لطيف ابوالقاسم سعيدي را روايت كند كه گويي تمناي يك عالم است كه فقط تا استان‌هايش مي‌شود رفت يا به دنبال جاي نقاشي‌هاي مستحكم و استادكارانه آيدين آغداشلو در تاريخ هنر بگردد و «خاطرات انهدام» او را داراي حال و هوايي خيامي بيابد و تجربه او را تجربه هوش در دوره آشنايي و گذار. آثار هنري البته ساكتند و اين به گفت‌وگو واداشتن‌ها تنها امكان به سخن درآوردن آنها نيست. با رياضيات مواجه نيستيم كه فقط يك جواب درست وجود داشته باشد. حتما تاويل‌ها و تفسيرهاي ديگر هم ممكن است. اما اينقدر هست كه تفسيرها و تاويل‌هاي كتاب «در جست‌وجوي فضاهاي گمشده» از نگاه تيزبين ذهني فرهيخته نشات گرفته و ژرفاي انديشيدن را با خود دارد و به جاي خود لذت مواجه شدن با اين آثار را مضاعف مي‌كند و به آنها ابعاد تازه‌يي مي‌بخشد. گفتم كه نگاه شايگان نگاه متفكر است. قبلا درباره اين متفكرمان و مفهوم‌سازي‌هاي او در دو كتاب («هويت‌‌انديشان و ميراث فكري احمد فرديد» و «آميزش افق‌ها») بحث كرده‌ام و در اينجا آنچه را پيش‌تر نوشته‌ام تكرار نمي‌كنم. صرفا و به مناسبت انتشار اين كتاب، در اينجا اين را هم اضافه كنم كه متفكران مختلف، نگاه و نحوه بيان خاص خود را دارند. به گمان من نگاه و نگرش شايگان همواره نگرشي است تاريخي و مقايسه‌يي و نحوه بيان او ادبي و شاعرانه. بر آثار شايگان بوطيقاي شاعرانه حاكم است. در اين آثار به طور معمول زبان صرفا طريقيت ندارد (به اصطلاح اصوليان) بلكه موضوعيت دارد. استعاره و تمثيل در كنار تاريخ و تطبيق، اجزاي تاويل و تفسيرهاي شايگان‌اند. از اين جهت انتشار اين كتاب فرصت مغتنم و اتفاق خجسته‌يي است چون موضوع آنها- يعني هنر ـ بيشترين تناسب را با نحوه نگرش و نگارش شايگان داشته است. به عنوان نكته آخر اين را هم بگويم كه انتشار هر اثري از داريوش شايگان به زبان فارسي و در ايران بازگشت آثار او است به خانه اصلي آنها.

دیدگاهتان را بنویسید