دیوانه نشسته است
و خون سرخ لیلی در رگهاش سیاه می شود
دیوانه با غروب زنگوله هاش
بر گوش
دیوانه نشسته است
و برای خون سیاه لیلی می نویسد
تنها آن گورخر و نمك
كه پاسخ بی جایی بود
تنهاآن شقیقه كه در قلب می اندیشد
انجا كه از باران با لكه های حسد
ستاره را به میهمانی ی سنگین نفت می آورد
ملكه های در باران
ملكه های باكره ی در باران
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.