شکار جاسوس

کرامت‌الله دانشیان، آن جان شیفته‌ی پُر شور، وقتی در سحرگاه ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ به همراه هم‌بند و هم‌رزم شاعرش، خسرو گلسرخی، در میدان تیرِ چیتگر تیرباران می‌شد، نمی‌دانست «رفیق» دوران زندانش که به او با تمام وجود اعتماد کرده و اکنون از این‌که از چنگ ساواک گریخته و جان به سلامت برده است، خوشحال بود، همان کسی است که همکار ساواک بوده و «گروه» را او لو داده است.

















                                            لایک زنی فیس بوک ما




کرامت‌الله دانشیان، آن جان شیفته‌ی پُر شور، وقتی در سحرگاه ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ به همراه هم‌بند و هم‌رزم شاعرش، خسرو گلسرخی، در میدان تیرِ چیتگر تیرباران می‌شد، نمی‌دانست «رفیق» دوران زندانش که به او با تمام وجود اعتماد کرده و اکنون از این‌که از چنگ ساواک گریخته و جان به سلامت برده است، خوشحال بود، همان کسی است که همکار ساواک بوده و «گروه» را او لو داده است. امیرحسین فطانت، جاسوسِ ساواک در پرونده‌ی معروف به «گروه گلسرخی_دانشیان» پس از آن سال‌ها مخفی و دور از انظار زندگی کرد. این‌که از سال ۵۲ تا سرنگونی سلطنت پهلوی در ۱۳۵۷ او چه کرده است، روشن نیست. اسناد ساواک در انحصار دستگاه امنیتی حاکمان ایران درآمده و «نامحرمان» به آن دسترسی ندارند. روایت ماموران بازنشسته و مخلوع ساواک نیز اعتباری ندارد. آنها همه تلاش می‌کنند خودشان را تطهیر کنند. اتفاقن برخلاف ادعایی که امیرحسین فطانت در چند سال اخیر با تکرار آن گوش فلک را کر کرده، در مورد نقش او در پرونده‌یی که به اعدام کرامت‌الله دانشیان و خسرو گلسرخی ختم شد، همه چیز آشکار است. آنچه هنوز و بعد از این همه سال پنهان مانده، نوع و حدود همکاری او با ساواک بعد از لو دادن دوستش و مخفی شدن از انظار است.


امیرحسین فطانت بعد از سرنگونی سلطنت پهلوی ابتدا تلاش کرد از ایران بگریزد، در سوریه بازداشت و به ترکیه تحویل داده شد و سپس بنا به ادعای خودش به ایران بازگشت، مدتی در زندان اوین در بازداشت بود و سپس به شکل نامعلومی دوباره از انظار پنهان شد. سال‌ها بعد زمانی که ترجمه‌ی کتاب «خاطرات روسپیان سودازده‌ی من» اثر گابریل گارسیا مارکز را در ایران منتشر کرد و کتاب توقیف شد و به این ترتیب توجه عمومی را به خودش جلب کرد، آشکار شد که خبرچین فراری در کلمبیا زندگی می‌کند. دوران اما دورانی بود که جنایت‌کاران ساواک از خفیه‌گاه‌های خود بیرون می‌آمدند و به رسانه‌های جریان غالب می‌رفتند تا یا شکنجه‌های ساواک را از بیخ و بن تکذیب یا از ناگزیری آن دفاع کنند، جنایت‌کاران جمهوری به مدد رسانه‌های سلطه به نماد «آزادگی» و «مقاومت» تبدیل شده بودند و همه دل در گرو اصلاحاتی داشتند که بنا بود به مدد آنان پیش برود. در چنین فضایی بود که خبرچین سرشکسته‌ی ساواک که حتا روی آن را نداشت تا در انظار عمومی ظاهر شود به ناگهان به چهره‌ی محبوب رسانه‌های غالب تبدیل شد. پشت سر هم دو کتاب منتشر کرد و دومی را نشر گردون، متعلق به عباس معروفی، همان نویسنده‌ی در «تبعید» برایش چاپ زد. برای خودش و کتاب‌هایش در بی‌بی‌سی فارسی و تلویزیون فارسی صدای آمریکا برنامه ساختند و متن نوشتند و رپرتاژآگهی پشتِ رپرتاژآگهی. او البته هرگز منکر این نشد که کرامت‌الله دانشیان را به ساواک «فروخته» و در دامی که برای بازداشت او و یارانش از سوی ساواک پهن شده بود، همکاری کرده است. این‌بار اما فطانت معتقد بود که کار درست را او انجام داده و در تمام این سال‌ها به خاطر کار درستی که انجام داده مورد ستم و آزار قرار گرفته است. روزگار ما چنین روزگاری است، روزگار تسلط رسانه‌های بی‌طرف برای ترویج تمام‌وکمال بی‌شرفی.
چندی پیش شبکه‌ی مستند تلویزیون جمهوری اسلامی در جریان انتشار اسناد تصویری دست‌چین شده‌یی از تاریخ، سه قسمت از کنفرانس مطبوعاتی ماموران ساواک در سال ۱۳۵۸ را منتشر کرد. آنان که این فیلم‌ها را منتشر کردند یا نمی‌دانستند امیرحسین فطانت هم در این کنفرانس حضور دارد یا ترجیح داده بودند نامی از او نبرند و در توضیحی که روی تصویر نوشته‌اند او را «از جاسوسان ساواک در بین انقلابیون و مبارزین» معرفی کنند. این همان قطعات کوتاهِ حرف‌های فطانت است در آن فیلم‌ها، آن زمان که هنوز مشارکت در جنایت، مشارکت در قتل دوست، موجب سرشکستگی بود نه افتخار.
لینک ویدئو در ویمه‌اُ:
https://vimeo.com/204486576
لینک ویدئو در یوتوب:
https://www.youtube.com/watch?v=VaONEfC0tX8
با پیوستن به کانال تلگرام مجموعه‌ی منجنیق، انتشارات منجنیق را آسان‌تر تماشا کنید:
https://telegram.me/ManjanighCollective



دیدگاهتان را بنویسید