صدمین زادروز اوکتاویو پاز؛ شاعری که جهان را با کلمات می‌دید

دوشنبه ۱۱ فروردین (۳۱ مارس) مصادف بود با یکصدمین زادروز اوکتاویو پاز، شاعر برجسته مکزیکی. ۱۶ سال پس از درگذشت او، مکزیک نام و خاطره سرشناس‌ترین شاعرش را با برگزاری کنسرت‌های موسیقی، جلسات داستان‌خوانی و شعرخوانی و همچنین سخنرانی‌هایی گرامی داشت.


رادیو زمانه:دوشنبه ۱۱ فروردین (۳۱ مارس) مصادف بود با یکصدمین زادروز اوکتاویو پاز، شاعر برجسته مکزیکی. ۱۶ سال پس از درگذشت او، مکزیک نام و خاطره سرشناس‌ترین شاعرش را با برگزاری کنسرت‌های موسیقی، جلسات داستان‌خوانی و شعرخوانی و همچنین سخنرانی‌هایی گرامی داشت.
اوکتاویو پاز؛ شاعری که جهان را با کلمات می‌دید
اوکتاویو پاز؛ شاعری که جهان را با کلمات می‌دید
افزون بر این، مجموعه آثار اوکتایو پاز، در یکصدمین زادروز او، در هشت مجلد و در بیش از ۱۰ هزار صفحه تجدید چاپ شد. قرار است در سال جاری، به‌تدریج ۲۰ عنوان دیگر از آثار پاز منتشر شود.
درگذشت ناگهانی دختر اوکتاویو پاز، مراسم بزرگداشت او را تحت‌الشعاع قرار داد. هلنا پاز، یکشنبه، ۱۰ فروردین (۳۰ مارس) در ۷۴ سالگی در منزلش در شهر کورناواکا درگذشت.
در شهرهای پاریس، ریودوژانیرو، برلین و توکیو هم مراسمی در بزرگداشت این شاعر، نویسنده و منتقد مکزیکی برگزار شد.
اوکتاویو پاز، نخستین شاعر مکزیکی بود که نوبل ادبی را در سال ۱۹۹۰ به دست آورد. او به خاطر اشعار ماندگارش و همچنین جستارهایی که پیرامون زیباشناسی شعر و تاریخ آمریکای لاتین نوشته است، جوایز بسیاری را از آن خود کرد: جایزه ادبی مکزیک در سال ۱۹۷۷، جایزه ادبی سروانتس در سال ۱۹۸۲ و جایزه صلح کتابفروشان آلمان در سال ۱۹۸۴.

«من با کلمات جهان را می‌بینم»

اوکتاویو پاز از ۱۵سالگی شعر گفتن را آغاز کرد. او در مقدمه کتابی با عنوان «نخستین نوشته‌ها» می‌نویسد که نخستین شعرش یک شعر عاشقانه بوده است. پاز این شعر را با خودنویس پدربزرگش نوشته بود و آن را به نشانی اشخاصی که نمی‌شناخت پست کرده بود. او در مقدمه همین کتاب تعریف می‌کند که پیش می‌آمد اشعاری بنویسد و این شعرهای تغزلی را به بالکن خانه‌های همسایه بیندازد. او گفته است: «من با چشمانم جهان را نمی‌بینم. با کلمات است که دنیا را تماشا می‌کنم.» پاز بر آن است که با شعر می‌توان آزادی و حرمت انسان را پاس داشت.
با این‌حال شعر فقط ۱۰ درصد آثار او را تشکیل می‌دهد. «سنگ آفتاب» به ترجمه زنده‌یاد احمد میرعلایی که برای نخستین بار در سال ۱۳۷۱ در فصل‌نامه «زنده‌رود» انتشار یافت، از مهم‌ترین اشعار اوکتاویو پاز به شمار می‌آید. او در این شعر بر گرته «سرزمین هرز» الیوت در ۵۸۴ سطر گردش سال بر اساس تقویم مایا را بازمی‌آفریند. سطرهای پایانی شعر، تکرار سطرهای آغازین‌اند.

گذر از مرزها؛ پیوند با آمریکای لاتین

بر اساس اشعاری که اوکتاویو پاز سروده است می‌توان شرح حال او را روایت کرد: جست‌وجوها و شوریگی‌هایی در جوانی، آشنایی با پابلو نرودا در سال ۱۹۳۷ در کنگره‌ای که برای صیانت از جمهوری اسپانیا در برابر تهاجم فاشیست‌ها تشکیل شده بود، تأثیرپذیری از ادبیات آمریکای شمالی در طی دو سال اقامت در ایالت متحده آمریکا، سال‌های تبعید در پاریس و تأثیرپذیری از آندره برتون و حلقه سوررئالیست‌های فرانسوی و سرانجام تأثیراتی از هند و ژاپن در دورانی که او به عنوان دیپلمات در این کشورها به سر برده بود.
اکتاویو پاز مرزهای کشورش را پشت سر گذاشت، بدون آنکه خاستگاه فرهنگی‌اش در آمریکای لاتین را از یاد ببرد. او همچنین مرزهای ایدئولوژیک را هم درنوردید. پاز در جوانی به عضویت حزب کمونیست درآمد، اما پس از معاهده هیتلر با استالین در سال ۱۹۳۹ از حرب کمونیست جدا شد و دوستی‌اش با پابلو نرودا تحت تأثیر این رویداد خدشه‌دار شد.

در اهمیت و حقیقت شعر

پاز جستارهایی هم در زیباشناسی شعر نوشته است. او در این جستارها پیشینه شعر از آغاز تا سال‌های پایانی قرن بیستم را بررسی می‌کند و نظریاتش را درباره اهمیت و حقیقت شعر در میان می‌گذارد. سبک اوکتاویو پاز در شعرهایش به سنت فرانسوی تکیه دارد که زبان شعر می‌بایست گویا و شیوا باشد. مبنای اشعار او همچنین بر دیالکتیک هم استوار است. شاید به همین جهت است که شعرهای او به رغم سادگی از پیچیدگی درونی و ساختاری بهره‌مندند.
احمد شاملو، شاعر سرشناس ایرانی برخی از اشعار اوکتاویو پاز را به فارسی ترجمه کرده است. احمد میرعلایی، احمد پوری، حسن فیاد و احمد محیط نیز برخی دیگر از اشعار او را به فارسی برگردانده‌اند.

«هزارتوی تنهایی» یک کشور توسعه‌نیافته

اوکتاویو پاز هم‌زمان با نخستین تلاش‌هایش در شعر، بنیانگذار چند نشریه ادبی هم بود. او می‌خواست خیزش‌های ادبی نوظهور را به میان روشنفکران و نویسندگان و شاعران مکزیک ببرد و در همان‌حال از دریچه فرهنگ مکزیک با دیگر فرهنگ‌ها از در گفت‌و‌گو درآید. او در سال‌های اقامتش در آمریکا و در پاریس تلاش می‌کرد مکزیک را برای خودش و برای دیگران شرح دهد.
«هزارتوی تنهایی» [دیالکتیک تنهایی، خشایار دیهمی] که در ایران هم بسیار مورد توجه قرار گرفت و به چندین چاپ رسید، حاصل تلاش پاز در توضیح وطن‌اش به دیگران است. او می‌پرسد: یک کشور توسعه‌نیافته چه جایگاهی در جامعه جهانی دارد؟ آیا محکوم است به تنهایی؟ و خوشبینانه پاسخ می‌دهد: «برای نخستین بار در طول تاریخ‌مان، ما معاصران دیگر انسان‌ها هستیم.»
در سال ۱۹۶۲ اوکتاویو پاز به عنوان سفیر مکزیک به هندوستان و سپس به ژاپن رفت. در همین سال‌ها بود که با همسر دومش، ماری – خو آشنا شد. این سال‌ها از پربارترین سال‌های زندگی اوکتاویو پاز است.

یک میانه‌روی شورشی

وقتی حکومت تمامیت‌خواه مکزیک در جریان‌ بازی‌های المپیک ۱۹۶۸، تظاهرات دانشجویان را به خاک و خون کشید، اوکتایو پاز به اعتراض از مقام سفارت مکزیک استعفا داد. در همان حال حکومت فیدل کاسترو در کوبا را با حکومت نظامی پینوشه مقایسه می‌کرد.
عقاید و کنش سیاسی پاز در آن سال‌ها بسیار بحث‌برانگیز بود و او را به مظهر روشنفکری معترض در آمریکای لاتین بدل کرد. او نشریه «پلورال» را بنیان گذاشت و وقتی که این نشریه در محاق افتاد، نشریه «وولتا» را منتشر کرد.
پاز در این سال‌ها در عرصه سیاست روز فعال بود. او خود را میانه‌رو می‌دانست و از ضرورت گفت‌و‌گو سخن می‌گفت. در مکزیک کلام او نفوذ بسیار داشت و از شاعران محبوب این کشور بود.
اوکتاویو پاز اعتقاد داشت که جهان با سه چالش فرهنگی بزرگ مواجه است: قدرت گرفتن ناسیونالیست‌ها که به تدریج با افراط‌گرایی مذهبی درمی‌آمیزد؛ یکه‌تازی سرمایه‌داری جهانی و زیاده‌خواهی صاحبان سرمایه و همچنین در خطر قرار گرفتن آزادی بیان و همزمان خودخواهی و خودبینی بیش از حد شهروندان.
او در سال ۱۹۹۰ در خطابه نوبل ادبی اعلام کرد که محافظت از محیط زیست و طبیعت به معنای محافظت از انسان است.
این چالش‌ها همچنان ۱۶ سال پس از مرگ او وجود دارد و روزآمد است.

آزادی


اوکتاویو پاز، ترجمه احمد شاملو

کسانی از سرزمین‌مان سخن به میان آوردند
من اما به سرزمینی تهی‌دست می‌اندیشیدم
به مردمانی از خاک و نور
به خیابانی و دیواری
و به انسانی خاموش ــ ایستاده در برابر دیوار ــ
و به آن سنگ‌ها می‌اندیشیدم که برهنه بر پای ایستاده‌اند
در آب رود
در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور.

به آن چیزهای از یاد رفته می‌اندیشیدم
که خاطره‌ام را زنده نگه می‌دارد،
به آن چیزهای بی‌ربط که هیچ کس‌شان فرا نمی‌خواند:
به خاطر آوردن رویاها ــ آن حضورهای نابه‌هنگام
که زمان از ورای آن‌ها به ما می‌گوید
که ما را موجودیتی نیست
و زمان تنها چیزی است که بازمی‌آفریند خاطره‌ها را
و در سر می‌پروراند رویاها را.
سرزمینی در کار نیست به جز خاک و به جز تصویرهایش:
خاک و
نوری که در زمان می‌زید.

قافیه‌یی که با هر واژه می‌آمیزد:
آزادی
که مرا به مرگ می‌خواند،
آزادی
که فرمانش بر روسبیخانه روا است و بر زنی افسونگر
با گلوی جذام گرفته.
آزادی من به من لبخند زد
همچون گردابی که در آن
جز تصویر خویش چیزی باز نتوان دید.

آزادی به بال‌ها می‌ماند
به نسیمی که در میان برگ‌ها می‌وزد
و بر گلی ساده آرام می‌گیرد.
به خوابی می‌ماند که در آن
ما خود
رویای خویشتنیم.
به دندان فرو بردن در میوه‌ی ممنوع می‌ماند آزادی
به گشودن دروازه‌ی قدیمی متروک و
دست‌های زندانی.

آن سنگ به تکه نانی می‌ماند
آن کاغذهای سفید به مرغان دریایی
آن برگ‌ها به پرنده‌گان.

انگشتانت پرنده‌گان را ماند:
همه چیزی به پرواز درمی‌آید

دیدگاهتان را بنویسید