خوب مارکز مُرد، همان طور که روزی مایاکوفسکی با گلولهای کلهی خود را سوراخ کرد یا براتیگان با کُلت کمریش، مثل شاملو که در امامزاده طاهر خوابیده یا خون محمد مختاری که میان قبرها دارد تمرین مدارا می کند. همهی انسانهای بزرگ روزی جسمی میروند و تنشان میان خاک پوسیده میشود. اما روز جمعه، در محوطه هواخوری سالن منتهی به خروجی بند ۳۵۰، اتاقها و راهروهای داخلی زندان اوین، جراحت سر و صورت، پارگی عروق، شکستگی سر، دندههای قفسه سینه، انگشتان دست و پا، کوفتگی و تورم ناشی از ضربه باتوم به گوش میرسید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.