فروغ فرخزاد و نامه های عاشقانه

احتیاج به دیدن تو دارم. دلم برایت یک ذره شده اما می‌دانم که تو هم فقط جسم مرا می‌خواهی. از خودم می‌پرسم اگر زیبا نبودم، آیا تو مرا دوست می‌داشتی؟ من اما از دست رفته‌ام. در جوانی مرده‌ام. این جسم من است و نیاز به نزدیکی با هر کسی را ندارد. تو را می‌خواهد اما در یک حد معینی. اگر برگشتی پیش خودم با هم صحبت می‌کنیم.
الاهه نجفی

فرزانه میلانی ۳۰ نامه عاشقانه از نامه‌های فروغ فرخزاد را گردآورده و قصد دارد این نامه‌ها را در کتابی منتشر کند. یکی از این عاشقانه‌ها پیش از این در شبکه اینترنت منتشر شده بود. در این مدت روابط بین زن و مرد تا حد زیادی دگرگون شده. شبکه‌های اجتماعی هم رابطه ما را با هم متحول کرده‌اند. ممکن است این پرسش پیش بیاید که با توجه به این تحولات، اگر شاعری مانند فروغ در زمانه ما زندگی می‌کرد، آن نامه را در موقعیتی بیش و کم یکسان با فروغ چگونه می‌نوشت؟ طنزی که می‌خوانید یکی از بی‌شمار احتمالات را با شما در میان می‌گذارد:

نامه عاشقانه یکی مثل فروغ

عاشقتم. عاشقتم. عاشقتم. اما لطفاً جنبه داشته باش. می‌دانی که تو یک الاغ بی‌دست و‌ پا هستی و من هم اصلاً عاشق بی‌عرضه‌گی‌های تو هستم. دیروز با منیر و فاطی و اکبر و اشی و چهار پنج نفر دیگر از دوستان و آشنا‌هاشان مهمان علی این‌ها بودیم. پیتزا سفارش دادند. آشغال بود. برای همین نمی‌گویم جای تو خالی. فاطی هم که می‌دانی چقدر اهل چسان فسان است. شوهرش هم مثل خودش. هوا بارانی‌ست. من هوای بارانی را دوست می‌دارم. قدم زدن در هوای بارانی را دوست می‌دارم. دلم می‌خواست با تو بودم و با هم زیر باران می‌رفتیم و من برایت تا صبح شعر می‌خواندم. مجموعه جدیدم به زودی منتشر می‌شود. در فیسبوک پنج هزار نفر لایک کرده‌اند. خیلی‌ها هم نظر داده‌اند. نظر تو اما برای من مهم است. مردم چرا اینقدر احمق شده‌اند؟ تو اما تافته جدا بافته من هستی.

احتیاج به دیدن تو دارم. دلم برایت یک ذره شده اما می‌دانم که تو هم فقط جسم مرا می‌خواهی. از خودم می‌پرسم اگر زیبا نبودم، آیا تو مرا دوست می‌داشتی؟ من اما از دست رفته‌ام. در جوانی مرده‌ام. این جسم من است و نیاز به نزدیکی با هر کسی را ندارد. تو را می‌خواهد اما در یک حد معینی. اگر برگشتی پیش خودم با هم صحبت می‌کنیم.
منیر از ایران برگشته بود. خبر خوش: حواله بابا را با خودش آورده بود. نجات پیدا کردیم. چشمم را که هم می‌گذارم تو را می‌بینم. از راه رسیده نرسیده می‌خواهی مرا در آغوش بگیری. خودم را به زحمت از آغوش تو بیرون می‌آورم. چقدر بوی سیگار می‌دادی!
دیدم که یکی از پست‌هایم را لایک کرده بودی. عکس پروفایلم را می‌پسندی؟ چرا همه چیز را باید به زور از دهان تو بیرون کشید؟ گاهی فکر می‌کنم من چقدر احمق هستم که زندگی‌ام را با تو بخش کرده‌ام. حاصل این تقسیم چیست؟ ابی جونم، به چند تا چیز احتیاج دارم که تلفنی بهت خبر می‌دهم که سورپرایزت کرده باشم. فعلاً یادت باشد: کرم لانکوم فراموش نشود. خسته شدم. می‌دانی که از نامه نوشتن چقدر بدم می‌آید. مگر ما نئاندرتال هستیم که نامه‌پراکنی کنیم؟ از این خواسته‌های تو در تعجبم. آدم بشو هم که نیستی.
عزیزم، تا فعلن

دیدگاهتان را بنویسید