«تکرار میکنم
من ادامه دارم تا ورقهای بعدی
کتابهای بعدی
و حتا حروف من
همین شاهنامه را گشته است!
نگاه کنید
از هر طرف هم که میروید
تنها میرسید»
نهال نوریان:«من توی لولههای نفت آژیر قرمز را کشیدم» نام مجموعهی شعرهای زینب حسنپور است. اگرچه نام این شاعر را کمابیش در آنسو و اینسوی ادبیات شنیدهایم ولی این نخستین مجموعهای است که از او منتشر شده است. در شناسنامهی کتاب چنین میخوانیم که اگرچه این کتاب منتشرشده به سال 1391 است ولی شعرهای آمده در آن، تلاش شاعرانهی شاعر در میانهی سالهای 1378 تا 1380 است. مجموعهی شعرهای زینب حسنپور سی و چهارمین کتاب منتشر شده توسط نشر الکترونیکی سهپنج است که با مقدمهای از ناما جعفری و بههمراه برگردان انگلیسی شعرها توسط علیرضا بهنام آماده است تا خوانده شود. همانطور که ناما جعفری در مقدمهی خود بر این کتاب مینویسد، همهی آنهایی که در حوالی شعر پرسه میزنند میدانند که در همان سالهای نخستین دههی هشتاد، جنوب ایران حرفهای زیادی در زیستبوم شعر برای گفتن داشت ولی پرسش اینجاست که چرا شعر نخستین سالهای دههی هشتاد را باید اکنون خواند و چرا شاعری که در این زمان کتاب خود را منتشر میکند، شعرهای جدید خود را برای مخاطب خود رونمایی نمیکند؟
باید پرسید شعری که در سالهای نخستین دههی هشتاد سروده شده است و در آن میتوان نشانههایی از آن دهه را یافت چرا باید چیزی را بازنماید که در تمام این سالها قابل دیدن بوده است؟ باید پرسید چگونه است که شاعری ممنوع، بعد از اینهمه سال که از سرودن شعرها میگذرد به نتیجه میرسد که باید آنها را به دست نشر الکترونیک سپرد؟ باید از شاعر پرسید که این شعرها را در گنجه نگاه داشته است یا بهسنت والت ویتمن عمل کرده و در این زمانهی خاموشی آنها را بازنویسی کرده است؟ باید پرسید که شاعر این شعرها در سرودههای خود چه مولفهی مازادی بر شعرهای دههی هشتاد یافته است که قصد بر انتشار آنها کرده است؟ شاید پرسیدن بسیاری از سوالها و پیدا کردن پاسخ برای آنها ضرورت داشته باشد. پرسشهای زیادی پیرامون شعر حال حاضر وجود دارد و از سوی دیگر مشکلهایی که در حوزهی شعر و در زمینهی زیست آن و حواشیاش دیده میشود کم نیستند ولی اینها همه یکسوی ماجرا قرار دارند. سوی دیگر ماجرا و جدای از تمام این پرسشها آنجا ست که کتاب را پیش روی مینهی و قصد میکنی که فقط شعر بخوانی و کلمهها و تصویرها در مقابل است. بهتر است کتاب را باز کنید و خودتان رویاروی سی و پنج شعر شاعر جوان قرار گیرید.
«اتاق اگر شلوغ باشد
نیمی از شعر زن میشود
باقی هم خون من به اندوهات!
نه؟!
توی دفتری که رفت
زیر آنهای حیوانات که مرد!
شکستههایم عاشقی بلد شدند
با ماءالشعیر که در مونث رقیق است!
بگوییم ادبیات لای موهایم مضطرب شده
عزیزم هم سرقت ادبی بود!»
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.