اغلب نقدهایی که امروز نوشته میشود، فقط برای یارکشی برای یک رسانه و کتاب و ناشر و استاد است و هیچ کارکرد دیگری ندارد.
رضا شکراللهی با بیان اینکه مناسبات شخصی بیمارگونه از اعتبار نقد کاسته است، میگوید، بیشتر نوشتارهایی که امروز به نام نقد نوشته میشوند، نقد نیستند و نقد ادبی امروز از روابط میان افراد و کامنتهای شبانه در فیسبوک بیشتر اثر میگیرد تا از تیراژ و مخاطب کتاب.
این منتقد ادبی در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در ارزیابی خود از وضعیت نقد ادبی در مطبوعات و رسانههای کشور گفت: در ارزیابیِ این موضوع، دو نکته مهم وجود دارد؛ یکی نگاه اصولی به نقد در برابر نگاه و تعریف رایج آن است. نقد امروزی نقدی است که فرهنگ و از جمله ادبیات و آثار ادبی را از زاویه فلسفه و علوم انسانی بازنمایی کند، وگرنه اغلب به آنچه در صفحات ادبی نشریات منتشر میشود، دیگر نمیتوان گفت نقد ادبی. این نوع نقد تناسبی با زندگی امروز ما ندارد. نقد در روزگار ما برقراری دیالوگ با متن اثر است. نقد باید دیالوگی ایجاد کند که حاصل آن به درونمایه متن توجه بدهد و نسبت میان ایدههای فکری و فلسفی و زیستی منتقد را با اثر طرح کند یا شرح دهد. نقد امروز ما اغلب از این دیالوگ محروم است و سوای برخی موارد خاص، بیشتر گفتگوی نقدنویس با داستاننویس است تا گفتوگوی نقد با اثر!
او در ادامه افزود: با این تعریف است که به قول صاحبنظران نقد خودش همپای اثر ادبی ارزش ادبی پیدا میکند. اما آیا ما با چنین جریانی از نقد مواجه هستیم؟ اگر هم باشد اصلا در حد جریان نیست. بنابراین ما با صورتی از نقد مواجهایم که نه خود جریان نقد را پیش میبرد، نه جریانی ادبی را. برای همین است که در حوزه نقد فقط یک مانور رسانهیی رخ میدهد و نهایت یکجور یارکشی سوار بر اسب نقد است.
شکراللهی همچنین با اشاره به عوامل مؤثر در ضعیف شدن نقد ادبی گفت: نکته دوم وضعیتی است که به همین مسأله منجر شده. اینکه در هفت هشت سال اخیر، دخالت نابجا در نهادهای ادبی و نابخردیها و تزریق نگرشی امنیتی در مدیریت فرهنگی کشور، فضا را بر ادبیات تنگ کرده است؛ اعم از فشارهایی که به نهادهای مدنی ادبی مانند جایزهها و مطبوعات ادبی و ناشران وارد شده یا حتا فشارهایی که در چند سال اخیر در حیطه نمایشگاههای کتاب وارد شده. اینها همه بسترساز رکود در تولید فکر و فرهنگ و پیرو آن رکود و توقف در جریان نقد بوده. اما این فقط بستر و زمین مین ماجرا بوده. متأسفانه در این سالها، اگر فشاری از سوی مدیران غیرفرهنگی و نابخرد بوده، ناآگاهیها و کوتهفکریهای خود ادبیاتیها به انفجار این مینها دامن زده و به روند مضمحل شدن نهادهای مدنی ادبی سرعت بخشیده. برای توضیح باید عرض کنم که دستهبندیهای ادبی همواره بوده و مختص ایران هم نیست و گونههایی خاص از ادبیات همیشه طرفداران و سینهزنانی دارد. در تاریخ معاصر خودمان هم کم نبوده این دستهبندیها و حتا رویاروییها. از مجله سخن و ناتل خانلری بگیر که آن زمان جلال آل احمد در چه باندی بوده و دیگری کجا بوده و چگونه حتا زیرآب هم را هم میزدهاند. اما نکته این است که فضا، فضای ادبیات بوده و نقد ادبی هم رویکرد و دستهبندی ادبی داشته. میخواهم این را بگویم که در یک دهه اخیر، فشارهای از بیرون و از این طرف دخالت دادن غرایض شخصی در ادبیات، جامعه ادبی را به هم ریخته و پیرو آن نقد ادبی هم از این بههمیختگی اثر گرفته. دستهبندی هست، اما نه دستهبندی ادبی، بلکه دستهبندیهای سیاسی، و خصوصا دستهبندیهایی که از روحیه اقتدارگرایی ما اثر میگیرد، یعنی همان چیزی که ادعا میکنیم و خیال هم میکنیم علیه آن ایستادهایم.
او در ادامه بیان کرد: این فضای بیمارگونه که مختص نوآمدگان هم نیست و از نسلهای قبلی هم کم نیستند کسانی که هیجانزده با تحسینهای سطحی به آن دامن میزنند، سبب شده حتا کسانی هم که قبلاً در جریانسازی نقد ادبی پیشرو بودند، به چنان سطح نازلی برسند که هرگونه معیار ادبی و حتا دستهبندی ادبی بر اساس سلیقه ادبی خودشان را هم فدای روابط و منافع شخصی میکنند. وگرنه اوضاع چطور به اینجا میرسد که مثلاً منتقدی عظیم در این ردیف، نقدی را تحسین میکند که حتا نام خود اثر هم در آن به غلط ذکر شده؟! صرفاً به خاطر انتشار کتاب در نشری که مورد علاقه یا مرتبط با جیب او نیست؟!
این منتقد و ویراستار درباره فضای رسانهها هم گفت: این مسائل مربوط است به مناسبات ناسالم رسانهیی که در یکی دو سال اخیر با گسترش شبکههای اجتماعی، رنگ و لعاب هم گرفته و شدت پیدا کرده. مناسبات ادبی متأسفانه در فضایی بیمارگونه و ناسالم شکل میگیرد و پیش میرود. و نکته اینجاست که آسیب چنین فضایی بیش از همه در درازمدت به نقد ادبی و خود منتقدان میخورد، چون چنین نقدی هیچ کارکردی ندارد. در چنین فضایی آیا مجموع رویکردهای منتقدانه به یک اثر میتواند مثل گذشته، نویسنده را از چیزی بهرهمند کند؟ یا مسیر او را اصلاح کند؟ آیا به فروش کتاب کمک میکند؟ آیا نویسنده را به جامعه ادبی معرفی میکند؟ آیا به عموم خوانندگان کمک میکند؟ آیا اصلاً کسی، جز نویسنده اثر یا منتقد، از خواندن چنین نقدی لذت میبرد؟
شکراللهی همچنین اظهار کرد: اغلب نقدهایی که امروز نوشته میشود، فقط برای یارکشی برای یک رسانه و کتاب و ناشر و استاد است و هیچ کارکرد دیگری ندارد و این بزرگترین بلایی است که میتوانند بر سر نقد بیاورند. این نشان میدهد بیماری این فضا از کجای نامربوطی شروع شده و به نابودی نقد و آسیب دیدن ادبیات رسیده است. نتیجه این روند هم از بین رفتن انگیزهها و تقلیل محافل ادبی تا حد اسم یک آدم یا یک نشریه و نهایتا بیتوجهی به خود ادبیات است.
او در ادامه درباره تأثیر فضای کنونی چاپ کتاب چون تیراژ محدود کتاب و کم مخاطب بودن بر نقدهای ادبی گفت: تیراژ کتاب و سرد بودن بازار کتاب در عین اینکه واقعیتی است مسلم و تلخ، هیچ تأثیری بر فضای نقد ادبی ندارد. طرح این موضوع فرافکنی و نشانی غلط دادن است. ما اکنون با تیراژ محدود کتاب مواجه هستیم، فضای نشر ما هم تنگ و محدود شده، اما من حرفم این است که خودمان هستیم که خودمان را محدود کردهایم. با خودخواهیهایمان، با کوتهنگریهایمان و با بداخلاقیهایمان. آنقدر که خود آدمها بر این فضا اثر گذاشتهاند، هیچ چیز دیگر اثر نگذاشته است. مناسبات شخصی بیمارگونه از اعتبار نقد کاسته است. اکنون همه چیز از نقد طلب میشود، از منفعت نشر گرفته تا منفعت رفقا و منفعت روزنامه و مجله، به جز منفعت ادبیات و منفعت خود نقد.
شکراللهی در پایان گفت: فضای نقد، فضایی بسیار بسته و درونگروهی است و ربط چندانی به مخاطب ندارد. راستش نقد ادبی ما با همین شکل نیمهجان، از کامنتهای شبانه در فیسبوک بیشتر اثر میگیرد تا از مخاطب و تیراژ!
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.