یادداشت تلخ اما واقعبینانه و شجاعانهی شهرام جعفرینژاد، مدير مسئول و سردبير اين ماهنامه، را بخوانید.
شهرام جعفرينژاد، صاحب امتياز، مدير مسئول و سردبير اين ماهنامه در بخشهايي از سرمقاله آخرش با عنوان “ايستگاهِ واپسين” نوشته است:
طي اين چهارده سال و 165 شماره، دستکم بيستهزار صفحه توليد مطلب و محتواي سينمايي (متناسب با هدف و چارچوبِ مجله در راستاي صنعت سينما، و نه هر مطلبي) داشتهايم که برخي از فرازهايش به گواهي همگان، در محدوده سينماي نوشتاري اين سالها، کمياب و استثنايي بودهاند؛ از جمله بسياري از سرمقالهها، گزارشهاي توليد، پروندههاي پر و پيمانِ بسياري از فيلمها، گفتوگو با بسياري از کارگردانان و ديگر عواملِ کوشاي صنعت سينماي ايران که بعضا فقط و فقط با “صنعت سينما” گفتوگو کردند، تحليل ساختاري تقريبا تمامي فيلمهاي سينمايي – و بسياري از فيلمهاي برترِ کوتاه، مستند و انيميشن – اکرانشده به صورت معمول يا در گروه هنر و تجربه، پروندههاي مفصل – يا گفتوگو با کارگردانان – سريالهاي مهم تلويزيوني، معرفي و بررسيِ مهمترين کتابهاي سينمايي منتشرشده، گزارش مهمترين جشنوارهها و رويدادهاي سينمايي و… در بخش سينماي جهان، گزارشهاي فني و تخصصي از توليد مهمترين فيلمهاي سينمايي روز، تحليل ساختاري برترين فيلمهاي بهنمايشدرآمده طي يک سال گذشته، معرفي فناوريهاي نوين و تجهيزات جديد سينمايي، گراميداشت سينماي کلاسيک – گهگاه – به مناسبتها و شکلهاي گوناگون، سينما و رايانه و… همچنين، شمارههاي ويژه پرباري چون 25 سال سينماي نوين ايران، سينماي ديجيتال، نقشهاي مکمل، صدا و موسيقي، دانشنامه فناوران سينماي ايران و جهان، فيلمهايي که رنگ پرده را نديدند، بررسي و تحليل ابعاد مختلف سينماي ايران و جهان طي يک دهه، فيلمهاي اولِ فيلمسازان سينماي ايران و جهان، فيلمهاي آخر، فيلمهاي محبوب سينماگران، سينماي کودک و نوجوان، نکوداشت مهدي هاشمي و رضا کيانيان، فرار از زندان، ريوبراوو، بر باد رفته، کمدينهاي سينماي کلاسيک و…
اما به صراحت و با شجاعت اعلام ميکنم اين، مجلهاي نيست که من در آغاز ميپنداشتم. اين ميزان بيتاثيري، غايت هدف من نبود. اين، مرا ارضا نميکند. سالهاست که نميکند. اما صبر کردم و چند بار، نرمنرم و محتاطانه در شکل و مسيرِ آن تغييراتي دادم، بلکه موثر واقع شود که نشد. بنابراين (در عين اين که ميشد و ميشود با همين قالب و سبک و سياق، سالها ديگر هم منتشر شود، مثل چندين نشريه بيخاصيت ديگر که سالهاست منتشر ميشوند و خيلي هم خوشحالند!)، نيازي به ادامه انتشار آن نميبينم.
شايد راه ديگري که بلافاصله ممکن است به ذهن خطور کند، اين باشد که وظيفه دولت – مثلا سازمان سينمايي يا بنياد سينمايي فارابي – است که به انتشار چنين مجلهاي همت گمارد و آن را بدون آگهي و فروش متناسب، براي همه دستاندرکاران و دانشجويان و علاقمندان فني سينما، رايگان ارسال کند… که به نظر ما، راه درستي نيست و ادامه فرهنگ يارانه و رانت و حمايت است. نه؛ ما در هر مقولهاي از جمله سينما و انتشار مجلهاي سينمايي با هر هدف و چارچوب، صرفا معتقد به بازار آزاد سرمايه و سود و ارتباط واقعي و دوسويه با مخاطبان هستيم و از اين رو، تا زماني که بستر لازم براي گسترش مخاطبان علاقهمند – عام يا تخصصي – چنين نشريهاي، و همچنين سازوکاري شفاف و برخاسته از آگاهي و علاقه صاحبان کالاها و خدمات به انتشار آگهيهايشان در اين نشريه – بدون التماس و ارتباط و پورسانت و… – به وجود نيايد (يا براي آنها که مشکل اصلي را خودِ ما و فرم و محتواي مجله ميدانند، ما توان و شايستگيِ تغيير و ارتقاي اين فرم و محتوا را پيدا نکنيم)، انتشار آن را متوقف ميکنيم.
همگان معترفاند و خود ما هم به اين ميباليم که مطرحکننده و گسترشدهنده بسياري از مباحث فني و زيرساختيِ سينماي ايران و جهان در شاخههاي مختلف بودهايم؛ اما اين روندِ بطئي و لاکپشتي از صبر ما خارج است و مدام به اين ميانديشيم که در يک فضاي طبيعي و استاندارد براي زندگي و کار، اين ميزان زحمتي که طي اين چهارده سال کشيديم و اين ميزان خونِ دل که خورديم، چقدر ميتوانست بها داشته باشد و تاثيرگذار باشد؟ به نظر ميرسد سينماي ايران، سالهاست دورِ تسلسلي را طي ميکند که همه بر سرِ آن به توافق رسيدهاند؛ هر سال، تعدادي فيلم توسط تعدادي تهيهکننده جديدالورود و متصل به رانتهاي دولتيِ مشکوک و تعدادي کارگردانِ خوشاقبالِ مرتبط به آن تهيهکنندگان، در نبودِ بخش خصوصيِ واقعي و باانگيزه و در نبودِ بازارِ شفافِ سرمايه و سود، بدون هيچ تدبير و برنامهريزيِ کارشناسانه بر سرِ گونه و کميت و کيفيت و صيانت از مشاغل حرفهايِ سينما و… ساخته ميشوند (و هر سال هم تعدادِ پرشماري کارگردانِ فيلماولي به تعدادِ قبلي افزوده ميشوند که عمدتا به فيلم دوم نميرسند) که از اين ميان، نيمي اصلا رنگ پرده را نميبينند و برخي، اکرانهاي خوبي نصيبشان ميشود؛ سه چهار فيلم، پرفروش ميشوند و تعداد بيشتري، کمفروش و تعداد بسيار بيشتري، ضررده مطلق که اما سالِ بعد، همه عواملشان مجددا فيلم ميسازند؛ معمولا بر سرِ چند فيلم، دعواهاي سياسي درميگيرد که به پايينکشيدهشدنِ يکي دو فيلم از اکران ميانجامد؛ جلسات مجامع عمومي اصناف گوناگون برگزار ميشود و عدهاي به جاي عده قبلي، عضو هياتهاي رئيسه ميشوند که تفاوت چنداني هم نميکند، چون کارِ خاصي نميکنند و قرار هم نيست بکنند و خلاصه، جشنواره فيلم فجر و چندين جشنواره ريز و درشت ديگر (الحمدالله همگي با همان مشکلاتِ سي سال پيش و چهبسا بيشتر) برگزار ميشوند و بعضي فيلمها جوايزي ميگيرند و بعضي نه و انبوه نشريات و خبرگزاريها و پايگاههاي اينترنتي هم با شعار تکثر و تنوع، پيوسته مشغول تهيه خبرها و گزارشها و گفتگوهاي مشابه با يکديگرند و… ميرود تا سالِ بعد و همين روال. آنچه احدي در اين ميان، نسبت به آن، کوچکترين واکنشي، برنامهاي و اصلا انتظاري ندارد، توسعه زيرساختهاي صنعت سينماي ايران است. در اين بازارِ سرشار از امورِ رونمايي و روبنايي، واقعا جايي براي ماهنامه “صنعت سينما” هست؟
البته نگاهِ ديگر هم ميتواند اين باشد که اصلا همهچيز، سرِ جاي خود است و سينماي ايران، هيچ ايرادي ندارد و اگر هم دارد، همين است که هست و ما بايد توانِ اين را ميداشتيم که در همين محدوده و با همين ويژگيها، قد عَلَم کنيم و تاثيرگذار باشيم… که شايد هم نگاهِ درستي باشد، اما من بدون تظاهر به فروتني، صادقانه در آن اعلام شکست ميکنم و لااقل فکر ميکنم بهتر است آن را ادامه ندهم. معمولا ديدگاهِ مرسومِ به آخر خط رسيدگان، آن است که «اگر حمايت ميشديم، ميمانديم و…»؛ نه، ما منتظر هيچ حمايتي نبوده و نيستيم و سطورِ بالا هم مطلقا به اين معنا نيست که طلبي از جامعه اعم از مسئولان، دستاندرکاران سينما، مخاطبان و… داشته باشيم. بر عکس، وامدارِ همهشان هم هستيم که هميشه و در همهحال، با ما همکاري کردند. سخن، صرفا آن است که در محدوده سينماي ايران و با ويژگيهاي بنيادينِ آن و در شرايطِ تغييرِ اساسيِ ذائقهها و سليقهها در روزگارِ نو، به نظر ميرسد انتشارِ مجلهاي با رويکردِ فني و تخصصي، حداقل تا اطلاعِ ثانوي، چندان محلي از اِعراب نداشته باشد… يا دستِکم، من ديگر توانش را ندارم.
اما و البته، همه نيک ميدانيم که حيف است پرچم “صنعت سينما” بر زمين بماند. اگر من نتوانستم ادامهاش دهم، دليلِ آن نيست که ديگران هم نتوانند. اميدوارم و آرزو ميکنم کسي يا کساني علاقمندتر، پايمردتر و توانمندتر، اين پرچم را بردارند و مسيرِ دشوار، اما گريزناپذيرِ کمک به توسعه صنعت سينماي ايران را ادامه دهند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.