محسن نامجو، از صحنه تا خلوت

نهمین آلبوم محسن نامجو با نام “آواهایی از شرق” تازگی به بازار آمده. این آلبوم جدیدترین کار از مجموعه تنظیم‌های ارکستر “سازهای بادی هلند” معروف به NetherLand Blaze Ensemble است؛ گروهی خلاق و پرکار از آمستردام که درطول سال‌های اخیر با هنرمندان دستچین شده شرقی آثار مشترک تولید و اجرا کرده‌اند. 
















آلبوم نامجو





بهزاد بلوربی‌بی‌سی
نهمین آلبوم محسن نامجو با نام “آواهایی از شرق” تازگی به بازار آمده. این آلبوم جدیدترین کار از مجموعه تنظیم‌های ارکستر “سازهای بادی هلند” معروف به NetherLand Blaze Ensemble است؛ گروهی خلاق و پرکار از آمستردام که درطول سال‌های اخیر با هنرمندان دستچین شده شرقی آثار مشترک تولید و اجرا کرده‌اند. 
نزدیک به یک سال پیش بود که از مجموعه کنسرت‌های این ارکستر با همراهی نامجو در هلند باخبر شدم و به دیدن یکی از اجراها رفتم. از شانس خوب من ساعاتی قبل از باز شدن درها آهنگ‌های کنسرت را برای استفاده در آلبوم جدید ضبط می‌کردند. در آخرین شب کنسرت آمستردام هم آهنگهایی ضبط شد و گلچین این دو، در آلبوم جدید منتشر شد.
بعنوان کسی که سالهاست موسیقی روز، اصیل، و زیرزمینی را دنبال می‌کند این برای من یک اتفاق خاص بود؛ انگار همه این‌ها در یک جا به هم رسیدند. اینکه ارکستری کلاسیک ترانه‌های هنرمندی متفاوت و غیر رسمی را به اندازه‌ای جدی بگیرد که آنها را برای ارکستر بازنویسی، اجرا و ضبط و تکثیر کند، آن هم در کشور خودشان و برای مردمی که گوششان از موسیقی ناب پُراست، فقط می‌تواند یک اتفاق فرخنده و بزرگ باشد. 
زمان اجرای کنسرت بین تماشاچیان نشسته بودم و در چهره و واکنش هلندی‌ها و نوازندگان روی صحنه می‌شد راز موفقیت نامجو در این کشور غریب را دید: حس نمایشی و تنوع در روش خواندن آهنگها و البته بدون شک ملودی‌های متنوع و دلچسب.
کسانی که معانی شعرها را نمی فهمیدند همان حسی را می‌گرفتند که طرفداران فارسی زبانش. در بطن ترانه‌های نامجو روحیه تنوع و مرزشکنی نهفته است که نه تنها طرفدارانش آن را تشخیصش داده‌اند بلکه اکنون مردمی که هیچ ارتباط تاریخی و فرهنگی با آن ندارند، آن را کشف کرده‌اند.
کنسرت هلند
Image captionعکس از کورش ستوده
در فاصله کوتاه بین ضبط صدا برای آلبوم و کنار رفتن پرده‌ها، با بارت اسخیمَن رهبر ارکستر که مبتکر این کار مشترک است حرف زدم. او درباره تنظیم آهنگ‌ها گفت: “تمام قطعات محسن برای ارکستر ما بازنویسی شده. آهنگسازانی داریم که کارشان فقط موسیقی کلاسیک است و کارهای نامداران بزرگ غرب را اجرا یا رهبری می‌کنند. آنها آهنگ‌های نامجو را برای سازهای بادی و ارکستر بزرگ بازنویسی کردند و بخاطر ترکیب سازهای گروهمان، صدای جذاب و متفاوتی را برای آهنگ‌ها تنظیم کردیم.”
البته به قول خود نامجو چنین کارهایی در زمینه‌های مختلف هنری به غیر از موسیقی بین ایران و غرب انجام شده هر چند به نظر من در چنین ابعادی با هنرمندی در این سبک که از بستر موسیقی مستقل می‌آید اتفاق نیفتاده است. رهبر ارکستر لبخندی زد و در حالی که نتهای موسیقی را مرتب می‌کرد گفت: “بدون شک ایران خواننده‌های بسیار قابلی دارد ولی چیزی که محسن را برای ما جذاب کرده فقط نبوغش در موسیقی نیست بلکه تنوع احساساتش در موقع اجرا است؛ ترس، شادی و گاهی خشم، و البته عشق و آرامش.”
حس کنجکاوی‌ آرامم نگذاشت. از خود نامجو درباره این کار جدید پرسیدم و او جوابی داد که نگاه انتقادی به کارش را کامل کرد: “برداشت من همان نگاه بدبینانه نامجو است به فرهنگ غربى که بعد از فتوحات فرهنگى و به دست داشتن تریبون اصلى در طول تاریخ، حالا چند سالى است که نوستالژیک شده و به دنبال زبان هنرى جدید، در پى تلفیق عناصر دیدارى شنیدارى شرق ‘عقب‌مانده’ مثل خاورمیانه و آفریقا است؛ از پل سایمون موسیقى پاپ تا تم‌هاى عربى موسیقى تکنوى جدید که در باشگاه ورزشی مى‌شنویم و… بخش فرهنگی‌تر آن هم مثل کارهای Chronos Quartet یا همین NBE یا Brooklyn Riders یا اساسا مفهوم World Music نمونه‌هایی از این تلاش غرب براى مخاطب جدید است”. واقعا چه تلاشی بهتر از این. این آلبوم با نام Voices From The East (آواهایی از شرق) به بازار آمده.
دیداری دیگرحق نشر عکسKOUROSH SOTOODEH

دیداری دیگر

ماه‌ها بعد همزمان با انتشار آلبوم نهم جامجو فرصتی شد تا او را در شهر محل اقامتش نیویورک ببینم. در یک ساعتی شهر نیویورک در یک حومه ییلاقی خلوتگاهی دارد که آن را اداره می‌نامد، ولی شاید مرکز فرهنگی نامجو گزینه بهتری برای محتوای آن چهاردیواری باشد.
کتابخانه‌ای کل یک دیوار را پوشانده بود، عکس مادرش که ده سال است او را ندیده، کارت پستال چشمهای فروغ فرخزاد (هدیه پسر فروغ)، عروسک‌ها و ماشین‌هایی که خودش سر هم کرده تاقچه‌ها را پر کرده بودند. در گوشه‌ای کارتی بود که همسرش بهار برای بهترشدن حال تارهای صوتی‌اش به او داده و در تاقچه‌ای دیگر عکس‌های اساتید موسیقی خراسان، ته بلیت‌های موزه متروپلیتن نیویورک، شال مُنجوق‌دوزی جایزه بهترین هنرپیشه مرد از جشنواره فیلم در آفریقای جنوبی بخاطر فیلم رویاهای رادیو (Radio Dreams) که پارسال دریافت کرده بود. میزی پر از کاغذ و جزوه و پوشه‌های سیمی که قرار است بعد از ویرایش چند جلد کتاب شود: زندگینامه، نظریه موسیقی و داستان آهنگهایش. در کنار میز این جزوه‌ها مبلی بود که بسیاری از هنرمندان روی آن نشسته و با هم گپ زده و به قول دراویش دیگ جوشی داشته‌اند. 
بالای سَرِمان روی دیوار سه‌تارهای استادساز و الکترونیک آویزان بود، سازی اصیل و در مقایسه با سازهای دیگر ایرانی ساکت و نحیف که نامجو حتی در قالب آهنگ‌های پرسروصدای امروزی‌اش به آن وفادار مانده، سازی که براحتی می‌توانست به توصیه دیگران کنار گذاشته شود و گیتار جایش را بگیرد. خودش می‌گوید: “برای مدرن یا متفاوت بودن لازم نیست از ابزار مدرن استفاده کنیم مثلا گیتار برقی بزنیم، متفاوت بودن در ذات کار و در ذات هنرمند است. اینها همه وسیله است و راستش من نوازنده قابلی نیستم و مثل آهنگسازی که مثلا پیانو را در حد نوشتن آهنگ‌هایش بلد است می‌توانم بنوازم و علت اینکه هنوز در صحنه و آلبوم‌ها، خودم نوازنده‎ هستم کمبود نوازنده قابل در خارج از کشور است و خرج بالایی است که استخدام نوازنده دارد.”
نامجو
Image captionعکس از کورش ستوده
در آهنگ “سیم باند” ناب‌ترین تلفیقی که نامجو از آن مثال آورد شنیده می‌شود؛ آهنگی که ویژه این برنامه در نیویورک اجراکرد. “سیم باند” تلفیق بنیادی گوشه‌ای از دشتی با بلوز آمریکایی است.
محسن نامجو از بستر موسیقی اصیل ایرانی به طرف موسیقی مستقل و به قولی زیرزمینی حرکت کرد. او زاده تربت جام، بزرگ شده مشهد و تحصیل‌کرده تهران است و این روزها در نیویورک سکونت دارد. نزدیک به دو دهه است که صدای سه‌تار و بازی‌های کلامی‌اش شنیده می‌شود، ترانه بسیاری از او ضبط و بین مردم دست به دست شده و آهنگ‌های بیشتری از او در خلوت خودش محفوظ مانده.
از فرصت استفاده کردم و سری به قفسه بزرگ کلکسیون آهنگ‌هایش زدم. متاسفانه توجهم بیشتر به آلبوم‌های خودش جلب شد و کلکسیون آهنگ‌های مورد علاقه‌اش را نادیده گرفتم، چرا که در این دور و زمانه کمتر پیش می‌آید که بتوانی آلبومی را با دست لمس کنی، همه چیز در عالم مجازی ضبط و شنیده می‌شود. آلبوم‌های جدید و قدیم نامجو و حتی آنهایی که ما از آن خبر نداشتیم یک جا جمع بود، از جمله قطعاتی که در کارهای دیگران نواخته یا خوانده و همینطور آلبوم دکلمه “کیمیاگر” (ترجمه‌های آرش حجازی از اثر پائلو کوئیلو نویسنده برزیلی با گرایش عرفانی). 
آلبوم‌های خودش در قفسه‌‌ ردیف بودند؛ “جبر” -که در ایران ضبط کرد- “الکی”، “پرسه‌های بیهوده”، “سیزده هشت” و “ترنج” -تنها آلبومی که در ایران جواز گرفت اما با جلد ویژه کنسرت‌های ترکیه. نامجو بین قشر روشنفکر و جوان ترکیه و کردهای آن کشورطرفداران بسیاری دارد و بلیت کنسرت‌هایش همگی فروش می‌رود. از آلبوم‌های دیگرش “از پوست نارنگی مدد” می‌توان برد، نارنگی از میوه‌های محبوب نامجو است و بکار گرفتن آن در نام این آلبوم نمادی است از اینکه می‌توان از آسایش خاطر روزمره اطراف خودمان هم مدد بگیریم. آخری آلبومی کمیاب است که شاید فقط چند نسخه‌اش دست خود نامجو مانده؛ آلبوم تصویری “آخ” که اجرای آهنگ‌های همین آلبوم در کنسرت میلان است، یادگار روزهای جنبش سبز و همکاریش با گلشیفته فراهانی.
نامجور با ارکسترهای بزرگ و کوچک و گاه تنها به صحنه آمده است ولی اخیرا روش جدیدی را در اجرای پیشه کرده: دونوازی سه تار و درامز یا همان طبل. 
در این روش نوازنده سازهای کوبه‌ای یحیی الخنسا درامز را به روشی می‌نوازد که شبیه دف یا دهل ایرانی است. چیزی که زمان ضبط اجرای زنده‌اش برای بی‌بی‌سی به آن پی بردم. این روش که نمونه‌های آن را در این برنامه پخش کردیم و پاییز امسال مفصلتر از بی‌بی‌سی خواهید دید، ترکیب متفاوت و چکیده تجریبات نامجو در اجرا و ترکیب ساز است، تلفیق بنیادی دو ساز و دو سبک که نتیجه اجراهای مشترک با یحیی الخنسا است. 
سیم بندحق نشر عکسKOUROSH SOTOODEH

فال و فلسفه

نامجو مانند پادشاهان هخامنشی باغبانی را جزو وظایف روزانه‌اش می‌داند ولی در خلوتگاه بی‌حیاطش به لیوان آب و گلدان‌های کوچک بسنده کرده و با دقت به پیچک‌های بلندی که دور قاب درگاهش رشد کرده رسیدگی می‌کند و همزمان با دم کردن قهوه ترک تخصصی‌اش، تک شاخه‌ روی یخچال را بررسی می‌کند و آب می‌دهد.
قهوه دم کشید و با سینی لرزانی از پله‌ها پایین رفتیم و قدم زنان به دریاچه مورد علاقه‌اش در کنار خانه رسیدیم. در بین راه با روحیه خاص نامجو روبرو شدم؛ نگاه بی‌رحم خود به خودش. اینکه دچار خودباوری و غرور نشود و حتی در اوج فکر کند به جایی نرسیده، بدبینی آگاهانه‌ای که باعث زنگار زدایی از هنرش و گاه انزوا از جامعه هنری و گاه خواندن ترانه‌هایی شده که مفهومش برای دیگران خوشایند نیست و باعث رنجش گروهی از هوادارانش می‌شود. روحیه ای که کاملا در نام آلبومی که برای خانواده اش سروده خلاصه می‌شود: “صفر شخصی”؛ می‌گوید: “یعنی، به هیچ جا نرسیدم.”
کنار برکه روی نیمکتی نشستیم. قهوه ترک بسیار خوشمزه از آب درآمده بود. رازش شاید برگردد به جلد آلبوم “ترنج” البته چاپ دومش که برای کنسرتهای ترکیه بود. جایی که طرفداران بسیاری بین قشر دانشجو و کردها دارد. می‌گوید: “یک دوست ترکی دارم که به من یاد داده تا قهوه جوش آمد برش دارم و برای مزه بهتر هم به آن گلاب بزنم.”
به شوخی فال قهوه گرفتیم. نامجو ساختمان ارگ بم را در لیوان من دید و بعد دریاچه و کوهی را در لیوان خودش: “البته با همه چیز می‌شود فال گرفت، با این چمن اطرافمان و حتی با لیوان قهوه خودم که اصلا برنگشته، فال، تخیل انسان است.” 
صحنه آخر فیلمبرداری را مجبور شدیم چند بار تکرار کنیم چراکه دوربین‌ها باید هماهنگ می‌شدند. این تکرارها گویی چیزی را در نامجو بیدار کرد: “آدم در زندگی همه‌اش به نقطه ضعف‌های خودش رجوع می‌کند. سعدی می‌گوید مرد خردمند هنرپیشه را/ عمر دو بایست‌ در این‌ روزگار/ تا به‌ یکی‌ تجربه‌ اندوختن/ ‌با دگری‌ تجربه‌ بردن‌ به‌ کار.”
نیمکت

دیدگاهتان را بنویسید