مملکت بی قانون: نامه خشایار دیهیمی به صادق لاریجانی

من تو را به دادگاه تحت امرت به حکم قانون اساسی فرامی‌خوانم. بیا در دادگاهی علنی حاضر شو و به اتهاماتی که یک شهروند یک لاقبا متوجه تو می‌داند جواب بده. وگرنه من که می‌دانم تو کهریزک‌ها داری. 



خشایار دیهیمی، مترجم و ویراستار سرشناس آثار فلسفی دریاداشتیکه به تازگی در صفحه فیسبوک
 خود منتشر کرده از  صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه خواسته به قانون اساسی عمل کرده  و به حکم قانون در دادگاه به اتهاماتی که ازجانب یک شهروند علیه اوست پاسخ گوید.

 
متن کامل این یادداشت که با عنوان مملکت بی قانون! منتشر شده، به این شرح  است:

«آقای رئیس قوه قضائیه! باز هم که تهدید می‌کنی! جز تهدید و ارعاب و زندان و شلاق چیزی هم نمی‌شناسی.  در دست تو شلاق است در دل من اخلاق! تو تهدید به احضار شهروندانی می‌کنی که فریادشان از فساد لانه کرده در نظام به هواست. آن هم نه فقط فساد مالی، بلکه فساد اخلاقی، دروغگویی، و حق را ناحق کردن. مرا هم زبان تهدید هست. مرجع من هم تو نیستی. عدالت است. تو از بزرگنمایی فساد در نظام می‌گویی من از لاپوشانی فساد در نظام. ‌
مسئول ارشد قانون! قانون‌شکنان، رانت‌خواران، دروغگویان و تهمت زنندگان راست راست در این مملکت راه می‌روند و اگر بگویی بالای چشمتان ابروست متهم به بزرگنمایی فساد در نظام می‌شوند و عقوبت می‌بینند. طشت رسوایی هشت سال دولت از بام افتاده است. معاون اول رئیس جمهور بعد از مکیدن خون مردم تازه حالا که منصبش را از دست داده دارد محاکمه می‌شود و تازه یقین دارم که مجازات نمی‌شود آنچنان که باید. وقتی فساد معاون اول رئیس جمهور سابق محرز شده دیگر چه جای بزرگ‌نمایی می‌ماند؟ تازه این یکی از آن هزاری است که نشد لاپوشانی‌اش کنید. و تو تهدید هم می‌کنی؟ از تو بزرگترهایش در طول تاریخ لاف‌های بزرگتر زده‌اند. اما عاقبتشان را دیده‌ایم.
 من از قانون سخن می‌گویم. از همان چیز فراموش شده در این مملکت. اگر راست می‌گویی به قانون و به همین گزافه‌گویی‌ات عمل کن. من تو را به دادگاه تحت امرت به حکم قانون اساسی فرامی‌خوانم. بیا در دادگاهی علنی حاضر شو و به اتهاماتی که یک شهروند یک لاقبا متوجه تو می‌داند جواب بده. وگرنه من که می‌دانم تو کهریزک‌ها داری. گمان مبر که شهامت مدنی مرده است. نه از تو می‌ترسم نه از لاف و گزافت. مردم قضاوتشان را کرده‌اند و باز هم خواهند کرد. امروز بر مسند قدرتی و غره به این مسند. من نه مسندی دارم و نه جز عزت انسانی‌ام سرمایه و قدرتی. قامت من اگر زیر بار زورتان خمیده است دلم سرفراز است. تو دلت خمیده است. فخر مفروش. روزگار تکلیف ما را با هم روشن خواهد کرد.
شهروند – خشایار دیهیمی
ب. ت. همه مجازند این یادداشت را بی کم و کاست در هر سایت و روزنامه و مجله و هر رسانه ی دیگر با اسم و رسم نقل کنند »

دیدگاهتان را بنویسید