آشکارا خطری را که در فرانسه کرده ام احساس می کنم. روشنفکر فرانسوی در بازشناسی نامعقولات و لحظه ی گرسنگی ی خرده پرولتاریا به زحمت می افتد. ناشنوایی او که تا زمانی که دوست دارد موجه است او را امروزه روز خارج از واقعیت تاریخی جهان می گذارد. به نظر می رسد آن وسیله ی شگفت شناسایی ( که پیشینه ی فرهنگی من هم هست) و از عصر روشنگری و خردورزی فرانسوی بیرون می آید قادر نیست تا دو عنصر را از تاریخ امروزه روز مستثنا کند که نمونه های جهان سوم اند.
مسیح و مارکسیسم
ماریّا آ. ماچّوکّی/ برگردان مهدی فتوحی
من به گفتگوی میان پازولینی و سارتر درباره ی انجیل یاری رساندم.
نمایش اثر سینمایی کارگردان/نویسنده ی ما در پاریس ، موقعیت جالبی فراهم آورد برای مناظره ای با فیلسوف فرانسوی و جدلی داغ با منتقدان چپ. در حالی که کلیسای نتردام برای نخستین بار میزبان گفتمانی میان لائیک ها و مذهبیان پیرامون یک فیلم بود.
از فرستاده ی ما
پاریس 21 .
اقامت پازولینی در پاریس برای نمایش انجیل به روایت متا چندین بعد داشت و اگر بخواهیم همان زبان کارگردان را به کار ببریم باید بگوییم سه بعد متفاوت و مخالف.
سطح نخست:
فیلم به ابتکار دفتر کاتولیکی سینما در موتوآلیته ( MUTUALITE’) برای دانشجویان کاتولیک دانشگاه پاریس اکران شد. شب با مناظره ای- آوتودافه ای خیرخواهانه ( AUTODAFE’ / برگرفته از واژه ای پرتغالی/ اسپانیایی به معنای آزمون ایمان و مراسمی بوده در قرون وسطا و در جریان تفتیش عقاید که در همایشی درباره ی ایمان یک نفر حکم قطعی داده می شد.) – در کلیسای نتردام به انجام رسید که اعضای آن متخصصان مذهبی ، کاتولیک و پروتستان ، و روءسای سازمانهای مسیحی بودند که برای قضاوت کارگردان و اثرش گرد آمده بودند. برای نخستین بار دیوارهای قدیمی درخشان ترین کلیسای پاریس دارند درباره ی سینما و از فیلمی می شنوند که یک مارکسیست سرشناس، بر اساس انجیل متا درباره ی مسیح ساخته است. پازولینی هم به صورت ناشناس به محاکمه ی خودش یاری می رساند که در هر حال به عفو او از سوی محکمه ی کلیسایی منجر می شود. هر چند کسانی هم هستند که مخالفند. ( مانند پروفسور مارو- هانری ایره نه مارو ، مقام ارشد کرسی تاریخ مسیحیت دانشگاه سوربون، مونسینیور برین ، که ریاست مجمع عالی را بر عهده دارد و یک ابراز نظر افسانه ای می کند و می گوید: مصائب به روایت متا واقعاً تاریخ زندگی مسیح است که خواه با قرائت مارکسیستی یا کاتولیکی چیزی جز تعلقات مربوطه را در بر ندارد. اصل واقعیت انسانی است که از آن بر می آید. مناظره تمام می شود و ارگ های نتردام همه شروع به نواختن می کنند و تاق قوسی کلیسا موسیقی مقدس را پژواک می دهد. در حالی که مراسم رسمی آواز آغاز می شود و مومنانی که به این مناظره یاری رسانده اند با سرودهای مذهبی هم آواز می شوند.
برخورد جنجالی
سطح دوم:
ملاقات با برخی متخصصان چپ فرانسوی که آن ها را در چند قدمی نتردام می یابیم. آن سوی پلی که به ریو گُوش منتهی می شود، در رستوران بوشری. رویکرد ها توفانی است . فیلم برای آنها شلاقی است بر چهره. آنها لائیک و خردگرا و ولتری اند. چندی است حساب هایشان را با مسیح در تاریخ و فرهنگ تسویه کرده اند. میشل کورنه از نوول ابسرواتور آن را این چنین تعریف کرد: فیلمی است که یک کشیش برای کشیشان ساخته است و تالار موتوآلیته را ترک کرد و از همراهی با ما در رستورانی که در آن با هم قرار داشتیم انصراف داد. زیرا نمی خواست دست یک ریاکار را بفشارد. حکم در این مورد قاطعانه است. پازولینی همه ی ما را سرِ کار می گذارد. شما پیش از همه دچار این سوء تفاهم وحشتناک شده اید. او یک آدم فرهیخته است با رندی خارق العاده . یک میمون واقعی. قادر است با گذر دادنتان از یک فیلم مذهبی و یک پروپاگاندای مذهبی سر کارتان بگذارد. یک نسخه ی وفادار به انجیل تحت عنوان اثری از یک مارکسیست.
پازولینی پدآفند می کند و کم کم که احساس می کند محاصره شده، بلاغت و سخنوری معمولاً ممسکانه اش جریان می یابد و فروزان می شود.
می گوید: آشکارا خطری را که در فرانسه کرده ام احساس می کنم. روشنفکر فرانسوی در بازشناسی نامعقولات و لحظه ی گرسنگی ی خرده پرولتاریا به زحمت می افتد. ناشنوایی او که تا زمانی که دوست دارد موجه است او را امروزه روز خارج از واقعیت تاریخی جهان می گذارد. به نظر می رسد آن وسیله ی شگفت شناسایی ( که پیشینه ی فرهنگی من هم هست) و از عصر روشنگری و خردورزی فرانسوی بیرون می آید قادر نیست تا دو عنصر را از تاریخ امروزه روز مستثنا کند که نمونه های جهان سوم اند. الجزایر و چین یا پلی نزی. سارتر تنها کسی است که درک کرده باید همین فرهنگ با ویژگی معقول را در ورای این مرزها تقویت کرد و همه ی واقعیت را قاپید .
پازولینی ادامه می دهد: رفتار شما بدل می شود به یک رفتار آریستوکراتیک. چون لحظه ی نامعقول فقط از آنِ این میلیارد انسانی که به تاریخ رو کرده اند نیست. بل نامعقول در همین فرانسه هم هست. برخی پدیده ها چون پاراس نامعقول اند. ناسیونالیسم نومیدانه نامعقول است. خویشتن را با غرور در مرکز جهان انگاشتن نامعقول است و آیا احتمال نمی رود که عدم تعهد رمان نو هم نامعقول باشد؟ من از گدار به خاطر نامعقول بودنش خوشم می آید. چون دکادنتیسم در او به آخرین حد تکوین رسیده است. در حالی که آن چه در من هست از سی سال پیش باقی مانده.
پازولینی تاکید می کند که نگاه منتقدانه ی کسی که در فیلم یک ترارسانی و انتقال انجیل را می بیند سطحی است. او می گوید: تنها از طریق یک امتحان سبک می توان دریافت که یک رونوشت از انجیل فقط یک بعد را پیشنهاد خواهد داد. در حالی که در فیلم چاههایی در ابعاد مختلف باز می شوند. در آکاتونه( که شما به آن هم تاختید) من بودم که داشتم روایت می کردم. اینجا نه. چون من ایمان ندارم. اما مجبور شدم انجیل را با چشم های کس دیگری که خودم نیستم روایت کنم. یعنی یک مومن. من یک گفتمان آزاد غیر مستقیم انجام دادم. این بینش غیر مستقیم یک آلایش را منجر شد میان آن که ایمان دارد و آن که ندارد و از آن اغتشاشی ماگماتیک در سبک و تکنیک زاده شد. پژوهش فن آورانه، شهود سبک شناسانه، غور واقعی ایدئولوژیک را بر خود مقدم داشت . ولی همه ی اینها از دید شما می گریزند. نمی گویید که من با پرهیز ازیک بینش فقط تاریخ نگارانه و انسانی از سوی خودم و با بینش بسیار اسطوره ای از منظر یک مومن روی لبه ی تیغ گام برداشته ام. من از طریق یک مومن نیروی خارق العاده ای از صداقت غیر مستقیم صرف کرده ام و نیز در آن واحد برای این که به خودم خیانت نکنم. نیرویی برای نگاهداشت تعادل میان این دو دیدگاه که به فیلم تنشی داد که همانی است که به طور غیرمستقیم قدسیت آن را جبران می کند که گاه به نظر می رسد یک رسوایی است .
پازولینی در حالی که سعی می کند پیش زمینه ی فرهنگی تعهد ایتالیایی را در این بیست سال ، پیش روی روشنفکران فرانسوی که از آن غافلند برجسته کند بدین گونه سخنانش را پی می گیرد: من به خودم وفادار بودم و یک اثر ملی/ مردمی به معنای گرامشیایی آن آفریدم. چون مومنی که از طریق او مسیح را فرزند خدا می دیدم شخصیت مردمی ایتالیایی است و انسان ساده ی تاریخی ایتالیایی است و من با دیدن جهان از طریق چشمان او به دریافت هنری گرامشی درباره ی اثر ملی/مردمی نزدیک شدم . برای یک فرانسوی این اثر یک فیلم مذهبی است. برای یک پرولتر ایتالیایی سوء تفاهمی ایجاد نمی کند. مسیح یک خرده پرولتر است که با خرده پرولترهای دیگر می رود. رابطه ی تاریخی مسیح و پرولتاریا وجود دارد. او اگر پرولترها به دنبالش نمی رفتند نمی توانست کاری بکند و فریسیان نمی کشتندش و پرولتر هم غوطه ور در ظلمت ناشنوایی اش می ماند اگر گزاره ی انقلابی مسیح مداخله نمی کرد.
روشنفکران فرانسوی پاسخ می دهند: برای ما مسیحیت هرگز یک لحظه ی انقلابی نبوده . حتا در آغازش.
پازولینی پاسخ می دهد: اگر من فرانسوی بودم انجیل را در الجزایر فیلمبرداری می کردم و این احتمالاً شما را وحشتزده می کرد. همانطور که یک ایتالیایی را وحشتزده کرده وقتی من مکان انجیل را در کالابریا یا لوکانیا قرار داده ام . شاید الان فهمیده باشید.
این جمله ی آخر دوستان ما را مات و مبهوت می کند. آنها جدلبارانه پاسخ می دهند: فکر می کنید چه قدر فیلم شما در اسپانیا توفیق خواهد داشت؟
پازولینی پاسخ می دهد: در اسپانیا سلسله مراتب مذهبی عمیقا رسوا خواهند شد. مثل کاتولیک های راست ایتالیایی. اسپانیایی ها عنصر آبروبر هستی پرولتاریا را می شناسند. در حالی که برای شما دیدن یک یهودی دوهزار سال پیش یا یک خرده پرولتر امروز یکی است. چون پرسپکتیو تاریخی تخت و مسطح است. علاوه بر این در اسپانیا رسوایی شمایل نگارانه را که برای یک فرانسوی بدیهی است نمی پذیرند. آنجا فقدان کامل سرگذشت قدیسان هست. در واقع در اسپانیا مقاومت می کنند تا به فیلم من مجوز بدهند.
یک روشنفکر دیگر مداخله می کند : برای ما همه چیز می تواند درونمایه ی گفتگویی باشد با کاتولیک ها. جدای از مذهب.
اتفاقاً گفتمان واقعی به طور سرنوشت سازی همانجا در جریان است. مشکل مذهبی ایدئولوژیک می شود.
آیا یک مارکسیست می تواند مومن باشد؟ آیا یک کاتولیک می تواند مارکسیست باشد؟ کاتولیک باید قادر باشد( از رروم نوواروم خجول تا جووانی بیست و سوم مصلح عجول و مصمم ) از مشکلات جامعه ای که در آن می زید به کنش بیاید و بدین سان مارکسیست باید خود را جلوی لحظه ی مذهبی بشریت قرار دهد. همیشه یک لحظه ی نامعقول و مذهبی وجود خواهد داشت. بهبود محیط اجتماعی به گونه ی متفاوتی لحظه ی مساله ی مذهبی را قاب می گیرد. وقتی انسان در پیش روی خود ( با پایان بیداد طبقاتی ) فقط طبیعت انسانی خود، مرگ را داشته باشد. یا علم موفق می شود توضیحی به اینهمه تاانتها بدهد یا یک عنصر مذهبی همیشه وجود خواهد داشت. مانند رابطه ای که میان انسان و طبیعت برقرار می شود.
سطح سوم
پازولینی از سارتر تقاضای ملاقاتی کرده و با او ملاقات می کند. دویدنی نامنظم در خیابانهای پاریس. کافه پُن رویال ( PONT ROYAL) که سارتر در آن چشم به راه ماست به خاطر یک سوء تفاهم تلفنی به کافه ی پنت نُف تغییر داده شده است. ده تایی کافه در پیرامون پُن نُف ( PONT NEUF)هست. به همه شان سر می زنیم بدون امید به این که سارتر را بیابیم تا این که سیمون دوبووار سوء تفاهم را در می یابد. سارتر آنجاست و یک ساعتی هست که منتظر ماست. آرام است و مثل همیشه بانزاکت. انگار که مسوولیت این کار به گردن او باشد با مهربانی می گوید: واقعاً فکر می کنید من منتظرتان نمانده بودم؟ فیلم پازولینی را ندیده است. ولی از شبیخون روشنفکرانه در گووش ( GAUCHE) آگاه است. پازولینی نارضایی آشکار و گفتمان های انجام شده را برایش تعریف می کند.
سارتر: رفتار عجیبی است. چون چپ باید بتواند تفاوت سطوحی را که شما از آن صحبت می کنید ارزیابی کند و باید از طریق جنگ الجزایر خرده پرولتاریا را بشناسد که اتفاقا تا انتها هم به آن متعهد بود و یک لحظه ی فرهنگی قطعی در شکل گیری اش بود.
پازولینی: گفتم اگر من فرانسوی بودم فیلم را در الجزایر می ساختم و مکان فیلم را در آنجا قرار می دادم. من شعری هم به شما تقدیم کرده ام جناب سارتر : علی چشم آبی ؛ بر اساس داستانی که شما در رم برایم تعریف کردید. وقتی دختری الجزایری را برایم توصیف کردید، یک فاحشه، که برده ی یک پاانداز فرانسوی، یک اروپایی شده بود.
سارتر: بله. شما باید این را برای همه تعریف می کردید. بهتر است بگویید فیلم انجیلتان را در الجزایر ، میان خرده پرولتاریای الجزایری می ساختید برای طغیان علیه حاکمانشان. آشکار است که خرده پرولتاریای ایتالیایی وجود دارد و آنجا مساله به شیوه ی کاملاً متفاوتی با ما مطرح می شود. ولی وضعیت چپ خردگرا و معقول قابل درک است. در این معنا که تاریخ مسیح یک نقطه ی تقابل است. یک نقطه ی نزاع. چون آنها می ترسند که درونمایه های مذهبی به بهانه ی مواجهه باهاشان اجازه دهند تا از آنها یک عنصر محافظه کار بسازند. ما به بی اعتمادی به آنها عادت کرده ایم و قابل درک است چرا ؛ نگاه کنید به لامه نه ( LAMENNAIS ) در قرن نوزدهم. حواری دکترین های انقلابی و مولف کتاب واژگان یک مومن( 1834 ) که او را به بریدن از کلیسا راندند و زندگی اش با مشارکت در کودتای بناپارت خاتمه یافت. فالکنر را درنظر بگیر. او تاثیر بزرگی در فرانسه داشت. روشنفکران اندکی دریافتند که در او مولفه های نژادپرستانه هست. ولی وقتی او یک فابل را نوشت با شخصیت سرجوخه که همان مسیح بود آنها دیواری علیه او ساختند و راهش را سد کردند و پسش زدند.
سارتر سخنش را چنین پی می گیرد: به هر حال من با شما همنظرم که رفتار فرانسوی ها در قبال انجیل درست مثل رفتارشان در قبال کلیسا رفتاری گنگ و مبهم است و نتوانسته است مسیح فرهنگی را تکمیل کند. چپ او را کنار گذاشته. نمی داند با اموری که با شناخت مسیح در ارتباطند چه کند. می ترسند که کشته شدن و شهادت خرده پرولتاریا بتواند به گونه ای شهادت مسیح تعبیر و تفسیر شود. مشکل مسیح همچنان برای مواجهه باقی می ماند. ولی چرا این اختتام غرورآمیز و آریستوکراتیک به قول شما در داخل یک افق خاص فرهنگی هست؟ چون در خردگرایی فرانسوی انتقاد خردگرایی کم است. همانطور که نقدی هم بر مارکسیسم نیست و این به همان سان پایان ایدئولوژیک برخی احزاب کمونیست را توضیح می دهد . ولی من با شما موافقم آقای پازولینی که وقتش رسیده است که مشکل مسیح را چون مرحله ای قطعی از تاریخ پرولتاریا و شهادتش را در معنای تحریک یک عفونت میان خودمان بررسی کنیم که درارتباط با جهان سوم بازتاب می یابد.
مساله لاینحل است.
سارتر ادامه می دهد: در مارکسیسم عناصری مسیحی وجود دارند که لازم است خلاصه شان کرد و نیز یک جنبش که چگونه یک غیر مسیحی نیاز به غور در دکترین مسیحی مثل اسطوره دارد. مساله ی انقلابیون در ارتباط با سنت شان نمی تواند پاک شود. زیر شخصیت استالین ایوان مخوفی شفا یافته بود. ولی مسیح امروزه نمی تواند هنوز توسط مارکسیست ها بهبود یابد و استالین را هم نمی توان بدون خرده پرولتاریای روس و رعایا و انبوهی از امور نامعقول عمیق در توده های دهقان و اساطیر مذهبی شان توضیح داد. همان کیش شخصیت که بار غیبی دارد از این تلاقی انسان و خدا زاده می شود. واژگانی که میانشان راه حل مداومی یافت نمی شد. مساله حل ناشده است. یکی از خلاء های مارکسیسم تفسیر مسیحیت است و این متصل به روندی است که در تحلیل مارکس ارائه می شود. مارکس هم با این مساله مواجه نشد و آن را به پیروان خود سپرد تا کشفش کنند و تا انتها پیش ببرند. پژوهش او در مطالعه ی پدیده های اقتصادی ، اجتماعی ، بر اساس پرولتاریای پیشرفته و خیلی تکامل یافته و فرهیخته ای بود در آلمان و انگلستان و فرانسه.
او نمی توانست اهمیتی به بازآمدن جامعه ی سوسیالیستی بدهد که با حضور توده ی عظیمی از خرده پرولتاریای دهقانی قابل شناسایی است. مثل آنچه در شوروی و در چین رخ داد. از این خلاء که در مارکس طبیعی بود و در ارتباط بود با خطی که تحلیل او مجبور بود بپیماید در مارکسیست ها یک واکنش خاص یا بیزاری نسبت به خرده پرولتاریا زاده شد.
به یاد می آورم بین سالهای 52 و 53 مجمعی از کمونیست های فرانسوی برای محکوم کردن آندره مارتی در تالاری برگزار شد که در آن این نوشته برافراشته شده بود: ما برای حزب مردم شریف اینجاییم. مارتی را گذاشته بودند با قاتلان و مطرودان و مجرمان و خلاصه با خرده پرولترها ، در حالی که در سوی دیگر قضیه نظامیان شریف بودند. خلاصه یک آبروریزی اخلاقی بود و این خشکه مقدسی با سرمنشاء دهقانی را هنوز هم در شوروی می توان دید که من تا سال 1964 در موزه هایش جز دو تندیس برهنه ی زن چیزی ندیدم.
دیدن این که چگونه خشکه مقدسی امروز در الجزایر جریان مخالف را به دست گرفته تراژیک است. زنانی که آنقدر در آنجا تحقیر شدند و حتا برای انقلاب شکنجه شدند حالا دارند به دام اساطیر دهقانی مسلمانان می افتند که آنها را برده ی مرد و در حجاب می خواهند.
پازولینی می گوید: در کوبا هم یک اخلاق گرایی هست. ولی پدیده ای است درمیان سران و نه در طبقات فرودست.
سارتر می گوید: در مورد کوبا زیاد با تو همعقیده نیستم. چون در کاسترو یک ضدخشکه مذهبی عمیق هست. وقتی در کوبا روسپی بزرگوار را نمایش می دادم ، یک زن، بلند شد و از کاسترو پرسید: چه وقت از فحشا در کوبا جلوگیری می کنید؟ گفت: فقط فحشا نیست که فی نفسه باید محو شود. آنچه برای من جالب است و می خواهم درباره ی آن اقدام کنم دلایل فحشا است.
پازولینی می گوید: آکّاتّونه هم باعث رنجش گروهی از سران اخلاق گرای کوبائی شد. باید بگویم آن که اجازه ی اکران فیلم را داد کاسترو بود.
سارتر می گوید: شما بروید به بوداپست و در کشور های سوسیالیست خواهید دید که از فیلمتان استقبال بهتری خواهد شد و درکش راحت تر خواهد بود. نزد ما لازم به توضیح و بحث و مناظره های داغ است. به دلایل فیگور مسیح که چپ نمی داند درباره اش چه کند. ولی پیشنهاد می کنم شما دوباره در میانه ی ژانویه به اینجا بیایید و مباحثه ای را علناً برای فیلمتان آغاز کنید میان چپ های لائیک و کاتولیک های متعهدتر. میان آن کشیشانی که شخصاً سهم شجاعانه ای علیه نبرد الجزایر داشتند.
سارتر بر خلاف نظر پازولینی که می خواهد دوبله اش کند اصرار می کند: فیلم را به صورت نسخه ی اصل نشان دهید و فقط با زیرنویس. به ویژه سارتر به رغم آنچه در چپ گفته می شود با طنزی در کلام تاکید می کند: همانطور که دیده می شود انجیل متا به سادگی خلاصه ا ی از سرفصل های برخی لحظات کنش است.
سارتر می افزاید: فرانسه یک کشور کاتولیک است. اما من در همان نمایش خصوصی ریکوتتا را هم نمایش خواهم داد. مهم نیست که حکم قدغن بودن فیلم جاری ست و به خاطر همین نمی توان در سینماهای فرانسوی نمایشش داد. وقتی کاردینال فِلتین پادرمیانی کند دشوار می توانید بدان غلبه کنید. ولی این فیلم درباره ی گرسنگی که در آن دزد خوب به خاطر این که یک شکم سیر غذا خورده است واقعاً بر صلیب می میرد منتقدان را خرسند خواهد کرد و ارتباطی میان دو اثر برقرار خواهد شد. انجیل تربیت کننده و زیبایی ساز شما با کارگردانی اوسون ولز که تاکید می کند آن که می میرد رسوایی به بار می آورد و انجیل به روایت متای شما که شخصیت هایش همه پرولتر اند. لازم است نشان بدهیم شما از کجا آغاز کرده اید و چه راهی را پیموده اید.
در این نقطه پازولینی می گوید: بگذارید بگویم که در همه ی مباحثات جوانان از من می پرسند: چرا وقتی شما از پذیرش جایزه ی نوبل سر باز زدید من توانستم جایزه ی دفتر کاتولیکی سینما را بپذیرم.
و سارتر می پرسد: و شما چه پاسخی می دهید؟
و پازولینی تاکید می کند: که من تمرین مبارزه ی آشکار می کنم مثل شما در زمان جنگ الجزایر وقتی که جایزه ای به شما نمی دادند.
و سارتر خندان سخنش را تمام می کند: جواب خوبی است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.