ناصرالدین شاه وهشتاد و چهار زنش

هادی نیلی/مردمک
بئاته پترسون، کارگردان نروژی
انیمیشن «ناصر الدین شاه و ۸۴ زنش»، در گفت‌وگو با مردمک درباره این اثر
خود و زمینه‌های تولید آن سخن گفته است. او در این انیمیشن، زندگی
ناصرالدین‌شاه، چهارمین شاه از سلسله قاجار را از زمان ولی‌عهدی او تا
کشته‌شدن‌اش روایت می‌کند.

این روایت از سال ۱۸۴۲ میلادی آغاز می‌شود که ناصرالدین میرزا، پسر ۱۱
ساله وارث سلطنت قاجار، یک دوربین عکاسی از ویکتوریا ملکه انگلستان هدیه
گرفت. او که به‌شدت به این وسیله علاقه پیدا کرد، دهه‌های بعدی زندگی خود
را با استفاده از دوربین عکاسی ثبت کرده است؛ عکس‌هایی از زنان متعددش،
خواهرانش، دلقک‌ها، کاخ‌ها، جواهرات و غنائم. خیلی از این تصاویر چیزهایی
را نشان می‌دهد که قاعدتا قرار نبوده به معرض دید عموم بیاید.
خانم پترسون همین عکس‌ها را خط محوری روایت کوتاه و فانتزی خود از «حیات
سیاسی» این شاه ایرانی قرار داده است و انیمیشن خود را نیز با همین تصاویر
شروع می‌کند.
او در این اثر -تقریبا- سیاه و سفید خود که با رنگ و آب سپیا و ته‌مایه
قهوه‌ای و کدر عکس‌های ناصر الدین‌شاهی هم‌سانی دارد، مروری کلی و گذرا بر
این دوره تاریخی ایران دارد؛ مروری که مجال علت‌یابی‌ها و دقیق‌شدن در
زمینه‌های رخ‌داد‌ها را نمی‌دهد.
انیمیشن «ناصر الدین شاه و ۸۴ زنش»
در سال جاری میلادی ۲۰۱۱ عرضه شده است. این انیمیشن در وبسایت‌های فارسی
متعددی برای دانلود ارائه شده است؛ البته دانلود غیرقانونی. شاید این خود
نشانه‌ای از اقبال مخاطبان ایرانی به چنین اثری باشد که تلاش کرده بخشی از
تاریخ این کشور را نقل کند.
حدود شش دقیقه از این ویدئو را می‌توانید در یوتیوب تماشا کنید.
خانم پترسون پیش‌تر در سال ۲۰۰۶ همراه با دیمیتری لوری، کارگردان روس،
مستندی درباره عزاداری عاشورا برای امام حسین، امام سوم شیعیان، ساخته است.
درباره «ناصر الدین شاه و ۸۴ زنش» با بئاته پترسون گفت‌وگو کرده‌ایم؛
گفت‌گویی که در پی دو حمله تروریستی اخیر در نروژ و تاثر روحی این
کارگردان، مدتی به تاخیر افتاد.

http://www.mardomak.org/resizer/phpThumb.php?src=/library/uploads/news/regular/Peterson-Nasseredin-W1.jpg&w=627&h=306&far=C&q=85&zc=C 


شما از کی تولید فیلم را آغاز کردید؟ رخ‌دادهای دو سال اخیر ایران هم شما به انجام چنین پروژه‌ای تشویق کرد؟
ایده فیلم در سال ۲۰۰۵ به ذهنم رسید؛ زمانی که برای اولین بار به ایران رفتم و از نمایشگاه عکسی در کاخ گلستان دیدن کردم.
عکس‌های قدیمی، به خصوص آنهایی که نمایانگر حرمسرای ناصرالدین شاه بودند،
مرا کنجکاو کردند. آن‌ها از هر طرح و عکس شرقی رویایی دیگری متفاوت بودند.
سه سال بعد کارکردن روی فیلم را شروع کردم.
زمانی که توانسته بودم زمان به نسبت زیادی را صرف مطالعه درباره عصر مورد
نظر کنم، پشتوانه مالی دریافت کنم و با یکی از استودیوهای انیمیشن ایران
ارتباط برقرار کنم.
کار کردن روی این پروژه را قبل از شکل‌گیری جنبش سبز شروع کردم. اگرچه
آن‌چه در دوسال اخیر در ایران اتفاق افتاده، مرا نسبت به تعدادی از سوالات
مرتبط با ارتباطات قدرت در کشور و فشارهای داخلی و خارجی، آگاه‌تر کرده و
با توجه به برخی روندهای موازی در زمان مورد اشاره در انیمیشن و همین طور
زمان حال، حالا به نظرم می‌رسد که چنین پروژه‌ای ضروری بوده است.
چه قدر درباره فرهنگ و تاریخ ایران مطالعه کرده‌اید؟
همان‌طور که گفتم من برای اولین بار در سال ۲۰۰۵ به ایران آمدم. از آن
زمان ۱۲ تا ۱۵ بار و هر بار به مدت ۳ تا ۵ هفته به آنجا سفر کرده‌ام. من
واقعا مردم ایران را دوست دارم، دوستان زیادی در آنجا دارم و فکر می‌کنم،
با این‌که به عنوان یک فرد خارجی که قادر به صحبت به زبان فارسی نیست و به
تبع آن بسیاری چیز‌ها را نمی‌داند و متوجه نمی‌شود، دریافت قابل قبولی از
فرهنگ ایران دارم.
در سال ۲۰۰۶ با همکاری دیمیتری لوری، فیلم‌ساز روسی، مستندی به نام «نمایش
اشک‌ها» ساختم. در این فیلم سه نسل – یک مرد مومن سالمند، یک روحانی و یک
بازیگر جوان – هرکدام ایران امروز را از منظر رابطه خود با مراسم سالانه
آیین عزاداری امام حسین و تفسیر متفاوت خود از این مراسم به تصویر می‌کشند.
قبل از ساختن این فیلم درباره ایران به صورت کلی و به‌خصوص اسلام شیعی
مطالعه زیادی کرده بودم. همچنین وقتی خود را برای «ناصرالدین شاه و ۸۴ زنش»
آماده می‌کردم، کتاب‌ها و مقالات زیادی درباره آن دوره خاص خواندم. ولی به
طور حتم من خبره این کار نیستم. من یک هنرمندم، نه یک تاریخ‌دان و نه یک
مردم‌‌شناس. من یک خارجی هستم.
چرا این قسمت از تاریخ ایران را انتخاب کردید؟ تاریخ ایران
دوره‌های متنوعی داشته است. چرا به صورت خاص این دوره؟ علت توجه‌تان این
بوده که در این دوره ایران با غرب و مدرنیته مواجه شد؟

در ابتدا انگیزه‌ام برای کار روی این پروژه، کنجکاوی صرف بود. مجموعه عکس
دوران ناصرالدین شاه به نظرم فوق‌العاده جالب آمد. قدری به دلیل ظرافت طبع
آن، قدری به خاطر این‌که آن‌ها با ذهنیت قبلی‌ام متفاوت بوده و آن را به
بازبینی می‌کشاندند و قدری به این دلیل که آن‌ها نگاهی اجمالی به چیزی
پنهان شده بودند. و دوست داشتم بیشتر درباره زنان نمایش‌داده‌شده در عکس‌ها
بدانم؛ این‌که آن‌ها که بودند، زندگی آن‌ها چگونه بود، چه تاثیری روی
جامعه خود داشتند، چه نقشی در سیاست کشور بازی می‌کردند؟ آیا اصلا نقشی
داشتند؟ و هر چه بیشتر می‌خواندم، بیشتر به این دوره خاص از تاریخ
علاقه‌مند می‌شدم.
رابطه مشکل‌دار غرب و ایران نیز چیزی بود که به آن علاقه‌مند بودم. ما
می‌دانیم که انگلیس و روسیه بر ایران دست داشتند. از طرف دیگر، فروش منابع
ملی به قدرت‌های بیگانه از طرف ناصرالدین شاه، یک تراژدی برای ملت بود.
برای مثال، توصیف لورد کورزن در «پیروزی هندوستان» درباره امتیازاتی که به
بارون ژولیوس ون روی‌تر در ۱۸۷۳ فروخته شد، به این شرح است: کامل‌ترین و
شگفت‌ انگیز‌ترین واگذاری کلیه منابع صنعتی یک پادشاهی به دست‌های بیگانه
که در طول تاریخ بیشتر در رویا تصور شده است تا این‌که به صورت واقعی به
دست آمده باشد.
به عبارت دیگر، این دوره با تضادها بارز شده است. تضاد بین سنت و مدرنیته،
تضاد بین نیاز به استقلال ملی و آرزوی برقراری پیوندی اقتصادی و فرهنگی با
اروپا. و در این تضاد، برخی از زنان، – به خصوص انیس‌الدوله، زنی که برای
مدت طولانی زن مورد علاقه شاه بود- نقش مهمی ایفا کردند.
منابع شما برای شرح آن سال‌ها چه بودند؟ به نظر می‌رسد که منابع متعددی را در نظر گرفته‌اید تا در روایت‌تان بی‌طرف و عینی باشید.
کتاب «قبله عالم» نوشته عباس امانت خیلی برایم مفید بوده است. همین‌طور
کتاب خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین شاه قاجار. همچنین علاقه‌مندم که
به این چند کتاب هم اشاره کنم: «زنان سبیل‌دار و مردان بدون ‌ریش»، اثر
افسانه نجم‌آبادی، روزنگار ناصرالدین شاه، مجلات قاجار و بسیاری از کتاب‌ها
و مقالات دیگر. علاوه بر این، دوستان ایرانی من، با خواندن کتاب‌های فارسی
و ترجمه قسمت‌هایی که فکر می‌کردند برایم جالب باشد، به‌ام کمک کردند.
پس از ده‌ها سال، دوره ناصرالدین شاه کماکان در برخی قسمت‌ها مایه
جدل است. برای مثال ایده‌هایی درباره این وجود دارد که امیرکبیر آن‌قدر هم
شخصیتی افسانه‌ای چنان که در روایات اخیر تاریخی بیان شده، نبوده است. به
خصوص در کتاب «قبله عالم» که به عنوان یکی از منابع‌تان به آن اشاره کردید،
تحلیل‌های منفی‌ای از نقش او نیز وجود دارد. و هیچ اشاره مستقیمی هم به
پیروان بابیت و برخورد با آنان وجود ندارد. آیا ترجیح دادید که در شرح
سال‌های ناصرالدین شاه، کمتر مناقشه‌برانگیز باشید؟

ببینید؛ حتی اگر تلاش کرده باشم که وقایع تاریخی و آدم‌های درگیر در آن‌ها
را به پیچیده‌ترین حالت ممکن توصیف کنم، مجبور بوده‌ام که مقداری داستان
را ساده کنم. خط داستان در فیلم، زندگی ناصرالدین شاه را دنبال می‌کند. هر
چند تاکید اصلی من بر زنان حرم‌سرا و تاثیر آنان بر سیاست ایران در آن زمان
است.
درباره قتل امیر کبیر، قصدم نشان‌دادن قدرت مهدعلیا بود و این‌که او چگونه
با مکر و حیله اطرافیانش را اداره می‌کرد. ضمن این‌که نقش او در قتل
امیرکبیر هم موضوعی قابل‌بحث است. در این باره ایده‌های مختلفی در منابع
مختلف خوانده‌ام.
به نظرم در این باره بحثی نیست که امیر کبیر قصد توسعه کشور را داشته است.
ولی می‌دانم که او فقط یک الگو و اسطوره نبود. من به خوبی از تعقیب‌های
بهاییان آگاه‌ام و متوجه‌ام که این نقطه سیاهی در نقش او به شمار می‌رود.
اما باید یک سری انتخاب نمایشی انجام می‌دادم و ساده‌سازی و مقایسه
می‌کردم؛ اگر نه، فیلم در جزئیات غرق می‌شد.
یک نکته دیگر هست که دوست دارم درباره نحوه ساختار فیلم اشاره کنم. سه بار
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه، یک زن در سقوط نخست‌وزیر نقش داشته است:
مهدعلیا در قتل امیر کبیر دست داشت؛ جیران، آقا خان نوری را برکنار کرد؛ و
انیس‌الدوله خواستار برکناری مشیرالدوله شد. به این ترتیب تاریخ ناصرالدین
شاه و حرم‌سرایش، درباره تکرار این وقایع شباهت‌هایی به یک مثل قدیمی نروژی
دارد. در این مثل نروژی، معمولا هر حادثه‌ای سه بار اتفاق می‌افتد. برای
مثال، سه برادر باید آزمونی را بگذرانند ولی فقط آخرین نفر موفق می‌شود.
به همین دلیل وقتی فیلم‌نامه «ناصرالدین شاه و ۸۴ زنش» را می‌نوشتم، این
نکته را در ذهن داشتم و کمک کرد تا فیلم را ساختاربندی کنم. اگرچه بر خلاف
افسانه نروژی، انیس‌الدوله به پاداشی نمی‌رسد. بر عکس، موقعیت او توسط یک
مثلث عجیب به خطر می‌افتد: امینه اقدس، ملیجک و ببری خان. یعنی باز هم عدد
سه را می‌بینیم.
در این انیمیشن بر عکس‌های ناصرالدین شاه تکیه دارید. در طول
انیمیشن، آن سال‌های ایران را با جزئیاتی درباره حرم‌سرا شرح می‌دهید و از
عکس‌های گرفته‌شده توسط شاه در طول انیمیشن استفاده می‌کنید. به عبارت
دیگر، تلاش می‌کنید که تاریخ را از دید او شرح دهید. چگونه به این نقطه نظر
رسیدید؟

در ابتدای فیلم ولی‌عهد جوان یک دوربین عکاسی از ملکه ویکتوریا هدیه
می‌گیرد. سپس در یک دنباله انیمیشنی، او برای اولین بار دوربین را امتحان
می‌کند. از طریق این عکس‌ها، ما تمام اطرافیان شاه را می‌بینیم؛ گویی که
آن‌ها را از نگاه شاه می‌بینیم. سپس، در ‌‌نهایت ناصرالدین شاه نشان داده
شده و داستان آغاز می‌شود.
این داستان از زبان کسی گفته می‌شود که از خارج ناظر ماجراست و درباره
آن‌چه رخ می‌دهد نظر هم می‌دهد، هر چند که نگاه ناصرالدین شاه در طول فیلم،
به طور مثال از طریق عکس‌هایی که خود او گرفته است، نمایش داده شده است.
برای این انیمیشن کمکی هم از موسسه یا سازمانی دولتی یا غیر دولتی در ایران دریافت کرده‌اید؟
این فیلم توسط موسسات نروژی پیشتبانی شده است. ولی انیمیشن‌ها توسط یک
استودیوی انیمیشن ایرانی ساخته شده و بیشتر افرادی که به من کمک کرده‌اند
تا این فیلم را به پایان برسانم، ایرانی بوده‌اند.
«ناصرالدین شاه و ۸۴ زنش»، محصول مشترک من و استودیوی ساخت انیمیشن رای‌آوین در
تهران است. آنها از ابتدای تولید این انیمیشن حضور داشتند و من هفته‌های
متوالی درباره فیلم‌نامه با آنها بحث کردم، صحنه‌های مختلف را با هم بسط
دادیم و بعد طرح داستان و در نهایت انیمیشن را  تولید کردیم و پس از آن با
هم نشستیم و تدوین نهایی را انجام دادیم.
آنها در تمام فیلم‌هایشان، استعداد بی نظیری را به نمایش گذاشته‌اند و
باید بگویم که طراحی تقریبا «وارونه»ای که آنها در «ناصرالدین شاه و ۸۴
زنش» استفاده کردند، این‌که که خط‌های محیطی در تصویر به جای سیاه، با سفید
کشیده شده، بیان بسیار شاعرانه و ظریفی دارد و از دید من فوق‌العاده است.
من طراحی هم می‌کنم. به همین خاطر رویکرد ظریف آنها خیلی برایم دل‌پذیر
بود.
همچینین می‌خواهم از میلاد موحدی، آهنگ‌ساز فیلم نام ببرم که کار فوق
العاده‌ای در ساختن موسیقی فیلم انجام داد. موسیقی‌ای که او ساخت، خیلی
خوش‌بینانه و رو به آینده است و در عین حال بسیار غمگین و متضمن این که یک
تراژدی در حال اتفاق است.
و نیز آرمین بهاری، مسئول جلوه‌های صوتی، که همکاری با او مایه خشنودی بود.
در حالی که مخاطبان ایرانی داخل کشور به ندرت می‌توانند محصولات
سینمای بین المللی را تماشا کنند، بسیاری از وب‌سایت‌های ایرانی این
انیمیشن را برای دانلود روی سایت قرار داده‌اند که به این معنی است که
ایرانی‌ها برای پیدا کردن و تماشای این ویدیو از خود علاقه‌مندی نشان
داده‌اند. آیا شما هیچ برنامه‌ای برای توزیع این انیمیشن در ایران دارید؟

خبر نداشتم که بسیاری از وب‌سایت‌های ایرانی این ویدیو را برای دانلود
گذاشته‌اند. من فارسی بلد نیستم ولی بله، اگر بتوانم فیلم را در یک جشنواره
ایرانی به نمایش بگذارم، عالی خواهد بود، و نیز اگر بتوانم فیلم را در
ایران توزیع کنم، البته که این کار را خواهم کرد، ولی نمی‌دانم دقیقا چگونه
باید این کار را انجام دهم.
واکنش مخاطبان چگونه بود؟ آیا ایرانی‌ها فیلم را دوست داشتند؟ با
توجه به این نکته که تاریخ و سیاست ایران ممکن است برای غیر ایرانیان
پیچیده و متفاوت باشد، آیا مخاطبان غیر ایرانی شما فیلم را جالب و با معنا
ارزیابی کردند؟

در ابتدا فکر می‌کردم که فیلم را برای مخاطبان غربی ساخته بودم. ولی
ایرانیان به وضوح – بیش از مردم این‌جا – به آن علاقه نشان دادند. همان‌طور
که شما اشاره کردید، ممکن است دلیل آن سخت‌بودن درک تاریخ و سیاست ایران
برای غیر ایرانیان باشد. به خصوص وقتی داستان مربوط به ۱۵۰ سال پیش است و
حول مردی می‌گردد که مردم این‌جا هیچ‌وقت درباره او چیزی نشنیده‌اند.
اما در عین حال وقتی چند ماه پیش، در خانه هنرمندان اسلو فیلم را به نمایش
گذاشتم، حتی در میان نروژی‌ها، با استقبال زیادی روبه‌رو شد و بسیاری از
افراد تحت تاثیر بخش‌های آرشیوی آن قرار گرفته بودند. در هر صورت علاقه‌ای
که ایرانی‌ها به این فیلم نشان داده‌اند، چیزی است که واقعا ممنونش هستم.
عکس‌العمل‌های بسیاری دریافت کرده‌ام و نیز پیشنهاداتی برای این‌که چه
چیزی را باید متفاوت انجام می‌دادم و یا این‌که چه موضوعی یا چه دوره زمانی
را برای کار کردن باید انتخاب می‌کردم. ولی بازخورد کلی بسیار مثبت و
برایم بسیار جالب بوده است.
همان‌طور که گفتید،‌ شما روی پروژه دیگری هم با نام «تئا‌تر
اشک‌ها» نیز کار کرده‌اید. به نظر می‌رسد که به ایران علاقه دارید. آیا
پروژه دیگری هم درباره ایران در دست دارید؟

خیر، در حال حاضر پروژه جدید دیگری ندارم، ولی کماکان دوست دارم که به ایران برگردم و دوستانم را در آن‌جا ملاقات کنم.

دیدگاهتان را بنویسید