اکنون که بیش از چهل روز از وفات تو گذشته، این نامه را برایت مینویسم. بررسی پرونده پزشکیات بیش از مذاکرات برجام طول کشیده و به نظر میرسد که آخرالامر مردنت را گردن خودت بیندازند. با اینکه سالها به این آب و خاک خدمت کردی، سینمای این ملک را به جهانیان معرفی کردی، با این وصف محبوب قلوب مدیران نبودی، ولی واکنش جهانی به رفتن تو همهشان را غافلگیر کرد.
عباس عزیز
بارها نشستهام که یادداشتی درباره آنچه بر سر تو آمد بنویسم و نتوانستهام. اندوه بزرگ نبودنت من را رها نمیکند و نمیدانم که چه باید بکنم. ولی حقیقت تلخ را باید قبول کرد که تو دیگر به میان ما برنمیگردی.
اکنون که بیش از چهل روز از وفات تو گذشته، این نامه را برایت مینویسم. بررسی پرونده پزشکیات بیش از مذاکرات برجام طول کشیده و به نظر میرسد که آخرالامر مردنت را گردن خودت بیندازند. با اینکه سالها به این آب و خاک خدمت کردی، سینمای این ملک را به جهانیان معرفی کردی، با این وصف محبوب قلوب مدیران نبودی، ولی واکنش جهانی به رفتن تو همهشان را غافلگیر کرد.
عباس جان، آنقدر جای تو خالی است که اگر بخواهم سلام یک یک دوستدارانت را به تو برسانم، باید طوماری چندصد کیلومتری برایت بفرستم. ولی بگذار با شادی فراوان بگویم که فرزندانت احمد و بهمن با پیگیری پروندهات روی تو و همه ما را سفید کردهاند.
بهمن مثل خودت پایدار و پیگیر است و زیر فشارهای زیاد رسانهای و… سر خم نکرده و محکم ایستاده است. احمد هم جوابگوی تمام بزرگداشتهایی است که ناشران خارجی و مدیران جشنوارهها برایت تدارک دیدهاند.
آخرین باری که در منزلت تو را دیدم، گفتی بهمن بدن من را شخم زدهاند، باید فیلمی راجع به دکترها بسازم و مثل همیشه پرسیدی که کار جدیدم راجع به چیست و چهکار میخواهم بکنم و بعد کارهایی را که روی نقاشیهای مونه، نقاش بزرگ فرانسوی، کرده بودی به من نشان دادی و بار دیگر به چشم دیدم که گرچه بدنت را شخم زده بودند، ولی مغزت مثل الماس میدرخشید و فکر هزاران پروژه آینده تو را سر پا نگه میداشت.
روحت شاد
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.