به نام خدا
فخری عزیزم، سلام
این سومین ماه مبارک رمضانی است که از هم جدائیم. مهم نیست؛ چرا که دلهایمان بیش از هر زمان به هم نزدیک است. البته برای من که از ۲۰ آبان ماه سال گذشته در اعتراض به محرومیت از حقوق قانونیام، به عنوان یک زندانی عادی و نه حتی سیاسی، روزه گرفتهام، سومین رمضان در برنامه روزانهام تفاوتی ایجاد نکرده است. امیدوارم و تو نازنینم دعا کن از برکات معنوی ضیافت الهی و شبهای قدر بهرهمند شوم.
همراه وفادارم!
امسال “بهار قرآن” با “بهار عربی” قرین شده است. شکر خدا که سرانجام مردم منطقه بیدار شدهاند و خواهان اعمال حق اولیه و مسلم خود بر عرصه تعیین سرنوشت خویش برآمدهاند و پایان عصر استبداد را در خاورمیانه صلا دادهاند. اکنون دیگر هیچ رژیم و حاکمی، چه با اتکا به قدرتهای بزرگ و چه به نام مبارزه با توسعهطلبی امپریالیسم جهانی یا صهیونیزم بینالملل نمیتواند حقوق اساسی مردم خویش را نادیده بگیرد و آزادیهای مدنی و سیاسی آنان را لگدمال کند. به احدی هم پاسخگو نباشد هیچ، طلبکار ملت خویش نیز باشد. این در حالی است که پس از جنگ دوم جهانی و در دوره نظام دو قطبی، اکثر قریب به اتفاق کشورهای در حال توسعه، چه متحد دولت آمریکا و چه مخالف آن، به شیوه دیکتاتوری اداره میشدند. محمدرضا پهلوی، صدام حسین، حافظ اسد، آل سعود و معمر قذافی؛ البته با خاستگاهها، انگیزهها و اهداف متفاوت. اما همگی در رأس رژیمهای استبدادی قرار داشتند، خودکامگی میورزیدند و مخالفان خویش را سرکوب میکردند. امروز برعکس عصر جنگ سرد، کسی نمیتواند با اعمال دیکتاتوری حکومت کند. حاکمان مستبد یکی پس از دیگری سرنگون میشوند یا برای جلوگیری از سقوط، به نظام چند حزبی و مطبوعات و تجمعات و انتخابات آزاد خوش آمد میگویند. در جهان معاصر موج آزادیخواهی و عدالتطلبی چنان گسترده و قدرتمند شده است که رهبر کوبا را به اعترافی تاریخی کشاند. رائول کاسترو برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب کوبا، علت اصلی مشکلات و کمبودهای کشور و مردمش را دولت آمریکا و توطئههای آن نخواند، بلکه اعلام کرد: “بزرگترین دشمن ما اشتباهات ماست نه امپریالیسم”. بر این اساس از ضرورت اصلاحاتی سخن گفت که انجام ندادنش نظام سیاسی کوبا را فرو خواهد پاشید.
همسر مهربانم!
در سخنرانی خویش در بنیاد باران در سال ۱۳۸۷ توضیح دادم پایههای استبداد در عصر ارتباطات و انفجاراطلاعات بسیار سست و اداره کشورها با روش دیکتاتوری ناممکن شده است. در عین حال تأکید کردم منتفی شدن استبداد لزوماً به معنای استقرار دموکراسی نیست و ما با وضعیتی مواجه شدهایم که آن را “لبنانیزه” شدن اوضاع نامیدم. در لبنان شاهد توازن قوایی هستیم که حذف کامل رقبا و اعمال روش استبدادی در اداره کشور برای هیچ فرد و گروهی ممکن نیست. چرا که همه فرق و طوائف اعم از طرفداران آمریکا یا ایران دارای منابع مالی مستقل، رسانههای مخصوص خود، مناطق ویژه مسکونی طرفداران، سلاح و کانونهای بسیج خاص خود هستند. در آن کشور احزاب با گرایشهای مختلف باید با رعایت موازین دموکراتیک و به صورت مسالمتآمیز به همکاری با یکدیگر و حل و فصل مسائل بپردازند (بازی برد- برد) و یا کشور را وارد جنگ بیپایان و بدون پیروز نهایی و قاطع کنند (بازی باخت- باخت). راه سوم متصور نیست. به این ترتیب در خاورمیانه دوگانه کهن “استبداد- فتنه” جای خود را به دوگانه “دموکراسی- هرج و مرج و جنگ داخلی” میدهد. اکنون افزون بر لبنان، در عراق، افغانستان و فلسطین نیز چنین اوضاعی حاکم شده است. به نظر میرسد یمن، لیبی و سوریه نیز در همین مسیر و شرایط قرار گرفتهاند. چنانچه مردم مصر با هوشیاری عمل نکنند، ممکن است به جای استقرار یا حتی گذار به سوی دموکراسی، شاهد بروز درگیریهای خشن و خونین باشند که ضایعات و تلفاتی به مراتب بیشتر از عصر استبداد مبارکی به همراه خواهد داشت. بر این اساس میگویم سرنگونی دیکتاتورها و در هر حال پایان دیکتاتوری قطعی است، ولی جایگزین آنها لزوماً دموکراسی نیست. تنوع و تکثر گرایشها و نیروها و حتی توازن قوا به تنهایی به دموکراسی منجر نمیشود. اراده نیروها، علاوه بر توازن قوا، برای زیست مسالمتآمیز و دموکراتیک، کشور را از ورود به چرخه خشونتورزی، هرج و مرج و در نهایت جنگ داخلی باز میدارد.
همفکر درد آشنایم!
با اینکه مثل روز روشن است که به قدرت رسیدن گروهها و جریانهایی مانند طالبان، با شعار حاکمیت شریعت و احکام آن، به ضرر همه مردم منطقه و همه مسلمانان و به ویژه شیعیان است و با منافع و امنیت ملی ما تعارض دارد، باز هم بعضی مقامات عالی کشوری، شعار استقرار حکومت اسلامی در کشورهای عربی و مسلمان سر میدهند؛ غافل از آنکه بزرگترین و مؤمنترین جریان فکری و سیاسی اسلامی که طرفدار چنین ایدهای است، سلفیهای متعصب و انقلابی و هم افق با طالبان هستند که فقط با آمریکا و اسرائیل مخالف نیستند، بلکه بیشترین تضاد را با شیعیان و با ایران به عنوان مهد تشیع دارند. البته میدانم علت تأکید جناح حاکم بر “بیداری اسلامی” و اصرار بر تشکیل حکومت فرقهای به نام “اجرای شریعت اسلام و احکام آن” صرفاً برای توجیه عملکرد غیردموکراتیک خود در ایران و پیدا کردن متحدانی اسلامگرا و مخالف استقرار موازین دموکراتیک است تا به این ترتیب اندکی از بحران مشروعیت اقتدارگرایی بکاهند. یک بار از کارشناس پروندهام (بازجویم) پرسیدم که به نظر شما طالبان در افغانستان حاکم باشد به سود ایران و مردم منطقه است یا کرزای؟ پاسخ روشن بود: حامد کرزای. سپس انتقاد کردم پس چرا شعار استقرار حکومت اسلامی در کشورهای عربی میدهید و عملاً زمینهساز حکومت سلفیهای همسو با طالبان میشوید؟ همچنان که به سود ایران است که در عراق و افغانستان اندیشه و بیان و قلم و مطبوعات و نیز احزاب و انجمنها و انتخابات آزاد باشند، به نفع ما و همه جهانیان است که در مصر و تونس و … نیز همچون لبنان و فلسطین، دموکراسی حاکم باشد. بنابراین از استقرار حکومت دموکراتیک دفاع کنید تا مانند ترکیه، اسلام غیر مستقیم پیش رود و ترویج شود. متأسفم که جناح حاکم صرفاً برای تداوم شرایط انسدادی و مقابله با حقوق مدنی و سیاسی منتقدان و مخالفان تکصدایی، فرصت بزرگ بیداری مردمی را در منطقه و جهان به تهدید برای ما تبدیل کرده است. عقبماندگی مناسبات سیاسی و حکومتی در ایران کنونی صرفاً با کره شمالی و فرقهگرایی و استبدادطلبی آن فقط با طالبان قابل قیاس است. ما در پذیرش خطا و ضرورت اصلاحات از کوبا هم عقب افتادیم!
فخرالسادات صبورم!
تردید ندارم که استبداد دینی زودتر از آنچه تئورسین آن آقای مصباح یزدی تصور میکنند، با ناکامی و بنبست مواجه و به تاریخ سپرده خواهد شد. مگر هم اکنون نشانههای شکست از همه سو خود را نشان نمیدهد؟ خودشان میگویند مدیریت امام زمانی سر از رمالی در آورد! تو میدانی که زمانی رهبر فقید انقلاب خطاب به جناح راست گفت شما که توان اداره یک نانوایی را ندارید (منظورشان بحران پیش آمده درباره نان در شرایط جنگی در زمان وزارت بازرگانی آقای عسگراولادی بود) پس چرا این قدر به دولت انتقاد و حمله میکنید؟
رهبر کنونی جمهوری اسلامی با این دیدگاه امام مخالف بود و هست. به همین دلیل کوشید با حاکمیت انحصاری همان جناح، بطلان سخن و ادعای فوق را ثابت کند. شکست همهجانبه حکومت یکدست، آن هم با درآمد افسانهای ۴۵۰ میلیارد دلاری نفت در شش سال که معادل درآمد ارزی کشور از نفت در ۹۶ سال گذشته است، بیانگر آن است که حق با رهبر فقید انقلاب بود. اگرچه مدعیان هنوز رسماً شکست خود را اعلام نکردهاند، با وجود این فضا برای جناح حاکم آن قدر سنگین شده است که اقتدارگراهایی که تا دیروز کشتار سه هزار دانشجوی چینی در میدان صلح آسمانی (تیان آن من) را “مرهم شفابخش چین” میخواندند و دموکراسی را “غذای تهوعآور” غرب مینامیدند، امروز از ضرورت داشتن “اپوزیسیون قوی” در نظام جمهوری اسلامی ایران دم میزنند! نکته جالب توجه، کاربرد اصطلاح “اپوزیسیون” است که در قاموس آنان معادل “محارب” و “برانداز” بود و مجازاتش معلوم. آنان که تا دیروز بین “منتقد” و “مخالف” با “محارب” و “معاند برانداز” فرق نمیگذاشتند و انتقاد به رهبری را مخالفت با رهبری و آن را دشمنی با پیغمبر (ص) میخواندند و تا آنجا پیش رفتند که “اعتقاد به شخص ولی فقیه” را شرط بهرهمندی اشخاص و احزاب از حقوق قانونی خویش اعلام کردند و فقط مانده بود که شعار “خدا- شاه- میهن” را رسماً به “خدا- رهبر- کشور” تبدیل کنند، امروز از ضرورت وجود “اپوزیسیون” آن هم از نوع قوی آن در “نظام ولایی” و با حضور “حجت خدا در زمین” (صفت کاربردی اخیر نماینده ولی فقیه در سپاه برای رهبری که تاکنون فقط برای امام معصوم به کار میرفت) سخن میگویند. در هر حال موج بیداری چنان گسترده و عمیق است که دیگر کسی ایران را به اتوبوسی تشبیه نمیکند که همه باید ساکت بنشینند تا حواس راننده منتخبشان پرت نشود و اتوبوس به دره سقوط نکند. امروز اعلام اینکه “ولایت فقیه استبداد استدلالی است” خنده بر لبان شنوندگان مینشاند. من دور نمیدانم روزی را که مقامات ایرانی نیز اعلام کنند عقبماندگی و نیز فقر و فساد و تبعیض و همچنین سست شدن پایههای ایمانی و اخلاقی جامعه بیش از آنکه ناشی از توطئهها یا فشارهای دشمنان و در رأس همه دولت آمریکا باشد، از اشتباهات ما سرچشمه میگیرد. فقط امیدوارم چنین سخنانی دیر ایراد نشود. سرعت تحولات به قدری بالاست که آنچه امروز “ناممکن” به نظر میرسد، فردا “اجتنابناپذیر” و “ضرور” میشود.
فخری جان!
شکست اقتدارگرایی در ایران نیز لزوماً ما را به دموکراسی نمیرساند، مگر آنکه همگان بازی برد- برد را سرلوحه اقداماتشان قرار دهند. گمشده ما از نهضت مشروطه تا کنون عدم انتخاب بازی برد- برد بوده است. این در حالی است که نه مشروعهخواهان توانستند مشروطهطلبان را قلع و قمع و برای همیشه از صحنه حذف کنند و نه اعدام شیخ فضلالله نوری به نابودی اندیشه و راهبرد شریعتخواهی و تشکیل حکومت اسلامی منجر شد. نزاع آنان منجر به استقرار رژیم استبدادی (ضد مشروطه) و ضد اسلامی شد. بعدها نیز نه مصدق با طرد و انزوای کاشانی توانست اهداف ملی را محقق کند و نه آیتالله بدون دکتر قادر به مقاومت موفق در برابر سلطهگران خارجی و استبدادطلبان داخلی شد. این درسی بود که رهبر فقید انقلاب از پیشینیان آموخت. به همین دلیل به جای تکجناحی و تکصدایی، از وجود دو جناح دفاع کرد و به تثبیت آن در سال آخر حیات خویش پرداخت تا جمهوری اسلامی با دو بال به پرواز در آید. بر این اساس معتقدم انحراف در نظام کنونی از زمانی آغاز شد که آرزوی خام و محال یکدست شدن حکومت به راهبرد حاکم و سیاست کلان جمهوری اسلامی تبدیل شد و مانند هر نظام تکصدا، لاجرم نظامیان مأمور تحقق این استراتژی شدند. من همچنان که بارها گفتهام راه نجات ایران را در استقرار موازین دموکراتیک و برپایی انتخابات آزاد با همه لوازم و نتایجش، به ویژه آزادی مطبوعات، احزاب، تجمعات و سبک زندگی میدانم. در این مورد برایت خواهم نوشت. دوستت دارم.
به امید بهروزی همگانی
سید مصطفی تاجزاده
اوین – مرداد ۹۰
فخری عزیزم، سلام
این سومین ماه مبارک رمضانی است که از هم جدائیم. مهم نیست؛ چرا که دلهایمان بیش از هر زمان به هم نزدیک است. البته برای من که از ۲۰ آبان ماه سال گذشته در اعتراض به محرومیت از حقوق قانونیام، به عنوان یک زندانی عادی و نه حتی سیاسی، روزه گرفتهام، سومین رمضان در برنامه روزانهام تفاوتی ایجاد نکرده است. امیدوارم و تو نازنینم دعا کن از برکات معنوی ضیافت الهی و شبهای قدر بهرهمند شوم.
همراه وفادارم!
امسال “بهار قرآن” با “بهار عربی” قرین شده است. شکر خدا که سرانجام مردم منطقه بیدار شدهاند و خواهان اعمال حق اولیه و مسلم خود بر عرصه تعیین سرنوشت خویش برآمدهاند و پایان عصر استبداد را در خاورمیانه صلا دادهاند. اکنون دیگر هیچ رژیم و حاکمی، چه با اتکا به قدرتهای بزرگ و چه به نام مبارزه با توسعهطلبی امپریالیسم جهانی یا صهیونیزم بینالملل نمیتواند حقوق اساسی مردم خویش را نادیده بگیرد و آزادیهای مدنی و سیاسی آنان را لگدمال کند. به احدی هم پاسخگو نباشد هیچ، طلبکار ملت خویش نیز باشد. این در حالی است که پس از جنگ دوم جهانی و در دوره نظام دو قطبی، اکثر قریب به اتفاق کشورهای در حال توسعه، چه متحد دولت آمریکا و چه مخالف آن، به شیوه دیکتاتوری اداره میشدند. محمدرضا پهلوی، صدام حسین، حافظ اسد، آل سعود و معمر قذافی؛ البته با خاستگاهها، انگیزهها و اهداف متفاوت. اما همگی در رأس رژیمهای استبدادی قرار داشتند، خودکامگی میورزیدند و مخالفان خویش را سرکوب میکردند. امروز برعکس عصر جنگ سرد، کسی نمیتواند با اعمال دیکتاتوری حکومت کند. حاکمان مستبد یکی پس از دیگری سرنگون میشوند یا برای جلوگیری از سقوط، به نظام چند حزبی و مطبوعات و تجمعات و انتخابات آزاد خوش آمد میگویند. در جهان معاصر موج آزادیخواهی و عدالتطلبی چنان گسترده و قدرتمند شده است که رهبر کوبا را به اعترافی تاریخی کشاند. رائول کاسترو برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب کوبا، علت اصلی مشکلات و کمبودهای کشور و مردمش را دولت آمریکا و توطئههای آن نخواند، بلکه اعلام کرد: “بزرگترین دشمن ما اشتباهات ماست نه امپریالیسم”. بر این اساس از ضرورت اصلاحاتی سخن گفت که انجام ندادنش نظام سیاسی کوبا را فرو خواهد پاشید.
همسر مهربانم!
در سخنرانی خویش در بنیاد باران در سال ۱۳۸۷ توضیح دادم پایههای استبداد در عصر ارتباطات و انفجاراطلاعات بسیار سست و اداره کشورها با روش دیکتاتوری ناممکن شده است. در عین حال تأکید کردم منتفی شدن استبداد لزوماً به معنای استقرار دموکراسی نیست و ما با وضعیتی مواجه شدهایم که آن را “لبنانیزه” شدن اوضاع نامیدم. در لبنان شاهد توازن قوایی هستیم که حذف کامل رقبا و اعمال روش استبدادی در اداره کشور برای هیچ فرد و گروهی ممکن نیست. چرا که همه فرق و طوائف اعم از طرفداران آمریکا یا ایران دارای منابع مالی مستقل، رسانههای مخصوص خود، مناطق ویژه مسکونی طرفداران، سلاح و کانونهای بسیج خاص خود هستند. در آن کشور احزاب با گرایشهای مختلف باید با رعایت موازین دموکراتیک و به صورت مسالمتآمیز به همکاری با یکدیگر و حل و فصل مسائل بپردازند (بازی برد- برد) و یا کشور را وارد جنگ بیپایان و بدون پیروز نهایی و قاطع کنند (بازی باخت- باخت). راه سوم متصور نیست. به این ترتیب در خاورمیانه دوگانه کهن “استبداد- فتنه” جای خود را به دوگانه “دموکراسی- هرج و مرج و جنگ داخلی” میدهد. اکنون افزون بر لبنان، در عراق، افغانستان و فلسطین نیز چنین اوضاعی حاکم شده است. به نظر میرسد یمن، لیبی و سوریه نیز در همین مسیر و شرایط قرار گرفتهاند. چنانچه مردم مصر با هوشیاری عمل نکنند، ممکن است به جای استقرار یا حتی گذار به سوی دموکراسی، شاهد بروز درگیریهای خشن و خونین باشند که ضایعات و تلفاتی به مراتب بیشتر از عصر استبداد مبارکی به همراه خواهد داشت. بر این اساس میگویم سرنگونی دیکتاتورها و در هر حال پایان دیکتاتوری قطعی است، ولی جایگزین آنها لزوماً دموکراسی نیست. تنوع و تکثر گرایشها و نیروها و حتی توازن قوا به تنهایی به دموکراسی منجر نمیشود. اراده نیروها، علاوه بر توازن قوا، برای زیست مسالمتآمیز و دموکراتیک، کشور را از ورود به چرخه خشونتورزی، هرج و مرج و در نهایت جنگ داخلی باز میدارد.
همفکر درد آشنایم!
با اینکه مثل روز روشن است که به قدرت رسیدن گروهها و جریانهایی مانند طالبان، با شعار حاکمیت شریعت و احکام آن، به ضرر همه مردم منطقه و همه مسلمانان و به ویژه شیعیان است و با منافع و امنیت ملی ما تعارض دارد، باز هم بعضی مقامات عالی کشوری، شعار استقرار حکومت اسلامی در کشورهای عربی و مسلمان سر میدهند؛ غافل از آنکه بزرگترین و مؤمنترین جریان فکری و سیاسی اسلامی که طرفدار چنین ایدهای است، سلفیهای متعصب و انقلابی و هم افق با طالبان هستند که فقط با آمریکا و اسرائیل مخالف نیستند، بلکه بیشترین تضاد را با شیعیان و با ایران به عنوان مهد تشیع دارند. البته میدانم علت تأکید جناح حاکم بر “بیداری اسلامی” و اصرار بر تشکیل حکومت فرقهای به نام “اجرای شریعت اسلام و احکام آن” صرفاً برای توجیه عملکرد غیردموکراتیک خود در ایران و پیدا کردن متحدانی اسلامگرا و مخالف استقرار موازین دموکراتیک است تا به این ترتیب اندکی از بحران مشروعیت اقتدارگرایی بکاهند. یک بار از کارشناس پروندهام (بازجویم) پرسیدم که به نظر شما طالبان در افغانستان حاکم باشد به سود ایران و مردم منطقه است یا کرزای؟ پاسخ روشن بود: حامد کرزای. سپس انتقاد کردم پس چرا شعار استقرار حکومت اسلامی در کشورهای عربی میدهید و عملاً زمینهساز حکومت سلفیهای همسو با طالبان میشوید؟ همچنان که به سود ایران است که در عراق و افغانستان اندیشه و بیان و قلم و مطبوعات و نیز احزاب و انجمنها و انتخابات آزاد باشند، به نفع ما و همه جهانیان است که در مصر و تونس و … نیز همچون لبنان و فلسطین، دموکراسی حاکم باشد. بنابراین از استقرار حکومت دموکراتیک دفاع کنید تا مانند ترکیه، اسلام غیر مستقیم پیش رود و ترویج شود. متأسفم که جناح حاکم صرفاً برای تداوم شرایط انسدادی و مقابله با حقوق مدنی و سیاسی منتقدان و مخالفان تکصدایی، فرصت بزرگ بیداری مردمی را در منطقه و جهان به تهدید برای ما تبدیل کرده است. عقبماندگی مناسبات سیاسی و حکومتی در ایران کنونی صرفاً با کره شمالی و فرقهگرایی و استبدادطلبی آن فقط با طالبان قابل قیاس است. ما در پذیرش خطا و ضرورت اصلاحات از کوبا هم عقب افتادیم!
فخرالسادات صبورم!
تردید ندارم که استبداد دینی زودتر از آنچه تئورسین آن آقای مصباح یزدی تصور میکنند، با ناکامی و بنبست مواجه و به تاریخ سپرده خواهد شد. مگر هم اکنون نشانههای شکست از همه سو خود را نشان نمیدهد؟ خودشان میگویند مدیریت امام زمانی سر از رمالی در آورد! تو میدانی که زمانی رهبر فقید انقلاب خطاب به جناح راست گفت شما که توان اداره یک نانوایی را ندارید (منظورشان بحران پیش آمده درباره نان در شرایط جنگی در زمان وزارت بازرگانی آقای عسگراولادی بود) پس چرا این قدر به دولت انتقاد و حمله میکنید؟
رهبر کنونی جمهوری اسلامی با این دیدگاه امام مخالف بود و هست. به همین دلیل کوشید با حاکمیت انحصاری همان جناح، بطلان سخن و ادعای فوق را ثابت کند. شکست همهجانبه حکومت یکدست، آن هم با درآمد افسانهای ۴۵۰ میلیارد دلاری نفت در شش سال که معادل درآمد ارزی کشور از نفت در ۹۶ سال گذشته است، بیانگر آن است که حق با رهبر فقید انقلاب بود. اگرچه مدعیان هنوز رسماً شکست خود را اعلام نکردهاند، با وجود این فضا برای جناح حاکم آن قدر سنگین شده است که اقتدارگراهایی که تا دیروز کشتار سه هزار دانشجوی چینی در میدان صلح آسمانی (تیان آن من) را “مرهم شفابخش چین” میخواندند و دموکراسی را “غذای تهوعآور” غرب مینامیدند، امروز از ضرورت داشتن “اپوزیسیون قوی” در نظام جمهوری اسلامی ایران دم میزنند! نکته جالب توجه، کاربرد اصطلاح “اپوزیسیون” است که در قاموس آنان معادل “محارب” و “برانداز” بود و مجازاتش معلوم. آنان که تا دیروز بین “منتقد” و “مخالف” با “محارب” و “معاند برانداز” فرق نمیگذاشتند و انتقاد به رهبری را مخالفت با رهبری و آن را دشمنی با پیغمبر (ص) میخواندند و تا آنجا پیش رفتند که “اعتقاد به شخص ولی فقیه” را شرط بهرهمندی اشخاص و احزاب از حقوق قانونی خویش اعلام کردند و فقط مانده بود که شعار “خدا- شاه- میهن” را رسماً به “خدا- رهبر- کشور” تبدیل کنند، امروز از ضرورت وجود “اپوزیسیون” آن هم از نوع قوی آن در “نظام ولایی” و با حضور “حجت خدا در زمین” (صفت کاربردی اخیر نماینده ولی فقیه در سپاه برای رهبری که تاکنون فقط برای امام معصوم به کار میرفت) سخن میگویند. در هر حال موج بیداری چنان گسترده و عمیق است که دیگر کسی ایران را به اتوبوسی تشبیه نمیکند که همه باید ساکت بنشینند تا حواس راننده منتخبشان پرت نشود و اتوبوس به دره سقوط نکند. امروز اعلام اینکه “ولایت فقیه استبداد استدلالی است” خنده بر لبان شنوندگان مینشاند. من دور نمیدانم روزی را که مقامات ایرانی نیز اعلام کنند عقبماندگی و نیز فقر و فساد و تبعیض و همچنین سست شدن پایههای ایمانی و اخلاقی جامعه بیش از آنکه ناشی از توطئهها یا فشارهای دشمنان و در رأس همه دولت آمریکا باشد، از اشتباهات ما سرچشمه میگیرد. فقط امیدوارم چنین سخنانی دیر ایراد نشود. سرعت تحولات به قدری بالاست که آنچه امروز “ناممکن” به نظر میرسد، فردا “اجتنابناپذیر” و “ضرور” میشود.
فخری جان!
شکست اقتدارگرایی در ایران نیز لزوماً ما را به دموکراسی نمیرساند، مگر آنکه همگان بازی برد- برد را سرلوحه اقداماتشان قرار دهند. گمشده ما از نهضت مشروطه تا کنون عدم انتخاب بازی برد- برد بوده است. این در حالی است که نه مشروعهخواهان توانستند مشروطهطلبان را قلع و قمع و برای همیشه از صحنه حذف کنند و نه اعدام شیخ فضلالله نوری به نابودی اندیشه و راهبرد شریعتخواهی و تشکیل حکومت اسلامی منجر شد. نزاع آنان منجر به استقرار رژیم استبدادی (ضد مشروطه) و ضد اسلامی شد. بعدها نیز نه مصدق با طرد و انزوای کاشانی توانست اهداف ملی را محقق کند و نه آیتالله بدون دکتر قادر به مقاومت موفق در برابر سلطهگران خارجی و استبدادطلبان داخلی شد. این درسی بود که رهبر فقید انقلاب از پیشینیان آموخت. به همین دلیل به جای تکجناحی و تکصدایی، از وجود دو جناح دفاع کرد و به تثبیت آن در سال آخر حیات خویش پرداخت تا جمهوری اسلامی با دو بال به پرواز در آید. بر این اساس معتقدم انحراف در نظام کنونی از زمانی آغاز شد که آرزوی خام و محال یکدست شدن حکومت به راهبرد حاکم و سیاست کلان جمهوری اسلامی تبدیل شد و مانند هر نظام تکصدا، لاجرم نظامیان مأمور تحقق این استراتژی شدند. من همچنان که بارها گفتهام راه نجات ایران را در استقرار موازین دموکراتیک و برپایی انتخابات آزاد با همه لوازم و نتایجش، به ویژه آزادی مطبوعات، احزاب، تجمعات و سبک زندگی میدانم. در این مورد برایت خواهم نوشت. دوستت دارم.
به امید بهروزی همگانی
سید مصطفی تاجزاده
اوین – مرداد ۹۰
تو به اوین بازگشتی و خاطرات سبزت ماند در قلب ما
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.