نزدیکی Intimacy

این اثر فیلمی نوگرا و جذاب است که رابطه‌ای لطیف را با جسورانه‌ترین صحنه‌های هماغوشی تصویر می‌کند، به گونه‌ای که گاه با آثار “پورنو” پهلو می‌زند.

“نزدیکی” فیلمی تکان‌دهنده درباره تنهایی در جامعه مدرن است. دو شخصیت اصلی فیلم که با هم “رابطه” برقرار می‌کنند، در کلافی از روابط شلوغ و دست وپاگیر، گیر کرده‌اند، اما هر دو عمیقا تنها هستند. نه به خلوت کسی راه دارند و نه اجازه می‌دهند کسی به خلوت آنها راه یابد.

فیلم داستان ملاقات تصادفی و رابطه صرفا جنسی مردی است که در یک بار کار می‌کند، با بازی مارک رایلنس، و زنی خانه‌دار که گهگاه در تئاتر بازی می‌کند، با هنرنمایی کری فاکس. رابطه‌ای که در آغاز غریب و پرکشش است سرانجام به تجربه‌ای عذب‌آلود برای هردو بدل می‌شود.

مرد که از هر رابطه و پیوندی سرخورده، خانواده خود را ترک کرده، زیرا خود را از ارتباطی حقیقی و بامعنی با زن و فرزند ناتوان دیده است. او با زنی ناشناس ارتباط برقرار می‌کند که جز همخوابی چیزی از او نمی‌خواهد. زن نیز، درمانده و پشیمان از زناشویی، در گریز از “کانون گرم خانواده” به آغوش مرد پناه آورده و از او جز همخوابی چیزی نمی‌خواهد.

زن و مرد، بی آن که چیزی از هم بدانند، هر چهارشنبه با هم خلوت می‌کنند. آنها در آغوش هم فرو می‌روند و از بدن هم کام می‌گیرند، بی آن که به عواطف و احساسات هم کاری داشته باشند.

رابطه آنها بدون هیچ کلام و شناختی از همدیگر، تا روزی ادامه دارد که مرد به خود اجازه کنجکاوی می‌دهد و با ورود به زندگی زن، می‌کوشد را بشناسد. این گام به معنای پایان “نزدیکی” آنهاست. زن که حریم شخصی او بیرحمانه دریده شده، با طغیانی خاموش و اندوهبار مرد را از خود می‌راند.

مرد بار دیگر تنها و نومید به جا می‌ماند، با این آگاهی لرزاننده که اینک با تمام وجود یکسره به زنی وابسته است که از او چیزی جز همخوابی نخواسته و پیوند با او را تنها برای ارضای جنسی دانسته بود.

فیلم به مدد بیان تصویری قوی، فضاسازی سنجیده در بافتی متمرکز و فشرده از تصاویر گویا و حداقل گفتار، احساسات خفته و پنهان انسان مدرن را می‌کاود و از سرگشتگی روحی او پرده برمی‌دارد.

فیلم”نزدیکی” (ساخته ۲۰۰۱) را باید یکی از بهترین آثار سینمای مدرن اروپا دانست. یکی از نادر فیلم‌هایی است که اگر نه بالاتر از متن، دستکم هم‌پایه با پشتوانه ادبی خود قرار می‌گیرد.

Jeden Mittwoch besucht Claire den Barkeeper und heruntergekommenen Musiker Jay, der schon in die Jahre gekommen ist und den sie zufällig kennengelernt hat, um in seiner Wohnung Sex mit ihm zu haben. Die beiden kennen zunächst nicht den Namen ihres Partners. Nach einem ihrer Treffen folgt Jay Claire heimlich in ein Vorstadttheater und entdeckt, dass sie als Schauspielerin in Tennessee Williams’ Stück Die Glasmenagerie auf der Bühne steht. Er findet heraus, dass sie mit dem Taxifahrer Andy verheiratet ist und einen Sohn mit ihm hat. Jay schließt Bekanntschaft mit Andy, den er über Claire, ihre Gewohnheiten, ihre Schauspielerei und ihr Leben ausfragt und erfährt jetzt erst den Namen seiner Sexpartnerin. Dieses Wissen verändert jedoch seine Einstellung zu ihr und zerstört die Basis einer bisher nur auf Sexualität bestehenden Beziehung. Nach und nach wird ihm bewusst, dass Claire sich wohl nicht von ihrem Mann trennen wird. Nachdem ihr heimliches Verhältnis aufgeflogen ist, treffen sie sich ein letztes Mal und haben Sex in einer Intensität und Nähe, die sie in allen ihren vorherigen Treffen niemals erlebt hatten. Damit endet ihre Beziehung.

Barman dans un pub londonien, Jay, la quarantaine, vit seul depuis qu’il a quitté son épouse, et abandonné leurs deux enfants. Une fois par semaine, le mercredi après-midi, il reçoit la visite d’une femme avec laquelle il fait l’amour passionnément et dont il ignore tout, jusqu’au prénom. À son travail, il se lie d’amitié avec Ian, un jeune homosexuel nouvellement embauché, qui devient peu à peu son confident. Le temps passe et Jay éprouve le besoin d’en savoir davantage sur sa mystérieuse partenaire. Il se met à la suivre après leurs rendez-vous et découvre qu’elle est comédienne de théâtre, mariée et mère d’un petit garçon…

Jay (Rylance) is a bartender who abandoned his family, because his wife lost interest in him and their relationship. Now living alone in a decrepit house, he has casual weekly sex with an anonymous woman (Fox), whose name he does not know. At first, their relationship is purely physical, but he eventually falls in love with her.

Wanting to know more about her, Jay follows her across the streets of London to the grey suburbs where she lives. He then follows her to a pub theatre where she is working as an actress in the evenings. Jay learns that her name is Claire, and she has a husband (Timothy Spall) and a son. Subsequently it is made clear to Jay that Claire will not leave her family. They meet for a final time, and have sex with an intimacy that has been missing during the illicit sex sessions of their previous encounters.

دیدگاهتان را بنویسید