– تو که گفتی به خدا اعتقادی نداری- نه، اما مفهوم دین خیلی جالبه. مثل مفهوم سکس.اما در مقابل هیچ کدومشون زانو نمیزنم، با احترامی که برای هر دوشون قائلم.
عسل باقری
فیلم «نمفومنیاک» (معتاد به سکس) ساخته «لارس فون تریه» که روایت داستان آن از زبان «جو» شخصیت اصلی فیلم است فلاش بکی طولانی است که فصل به فصل مانند یک رمان تعریف می شود تا بعد از ۴ ساعت به «سلیگمان» شخصیت مرد فیلم و بیننده بفهماند چرا «جو» در سکانس اول فیلم در آن کوچه متروک روی زمین بیهوش افتاده است.
فیلم “نمفومنیاک” فیلمی دو قسمتی و هر قسمت آن پنج فصل است که شخصیت اصلی فیلم نام آنها را از محیط اطرافش که اتاق «سلیگمان» است در ذهن خود می سازد و به مخاطب عرضه می کند.
«جو» اسمی مردانه است برای شخصیت اصلی فیلم که «شارلوت گنزبورگ» در آن ایفای نقش می کند. از ابتدا مردانه بودن اسم شخصیت زن فیلم ما را متوجه می کند که قرار نیست در برابر زنی با تعاریف معمول از سوی جامعه روبرو شویم.
«سلیگمان» مردی است باکره که جو برای او داستان زندگی اش را از اول تا آخر تعریف می کند. ما از همان ابتدای فیلم با موضوع خوب و بد، گناه کار و بی گناه در ساختار کلی داستان روبرو می شویم.
در پلانی «سلیگمان» می گوید که باکره بودن او، دلیل بر بی گناهی اش و در نتیجه بی طرفانه قضاوت کردن در مورد داستان زندگی «جو» است.
فیلم تمام مدت پیش فرض بی گناهی یک باکره را با شخصیت با وقار و مهربان «سلیگمان» به ما القا می کند.
سینمای «فون تریه» سینمای زخم ها و دردهاست، سینمایی که نگاه کردن به زندگی را سخت تر می کند، سینمایی که واقعیت های کثیف اطراف ما را به گونه ای نشان می دهد که ما را در قضاوت هایمان دچار ابهام می کند و در آخر سینمایی که در بیشتر اوقات از زبان زنان تعریف می شود.
حتی اسم«سلیگمان» هم که معنای آن «خوشبخت» است بر این موضوع تاکید دارد. اما سکانس پایانی فیلم تمام یقین های بیننده را در مورد جایگاه خوب و بد زیر سوال می برد.
شاید کلیدی ترین سکانس «نمفومنیاک»، سکانس آغازین آن باشد که با نشانه هایی چون صدای آب، نماهای نزدیک از تصویر روان شدن آب بر دیوار و از فرم های فالیک لوله ها، حفره عمیق و سیاه درون دیوار خبر از فیلمی می دهد که همان طور که از اسمش پیداست از سکس حرف می زد.
اما صدای جیر جیر آهن زنگ زده، یا سطل آشغال بزرگی که دوربین از روی آن می گذرد و یا رنگ های کمرنگ شده فیلم در اتالوناژ دلالتی است بر بدن خسته زنی که دیگر توانی برای رابطه جنسی ندارد، رابطه جنسی که یک شخص معتاد به سکس بدون آن نمی تواند زنده بماند.
آنچه برای علم نشانه شناسی مهم است نه تفسیر کلی فیلم است و نه ربط دادن متن فیلم به شخصیت مولف آن.
بر اساس تئوری های رولان بارت و از تفسیر نشانه ها می توان گفت فیلم به دنبال تحلیل ایدئولوژی حاکم بر فضای اطراف ماست.
با این نگاه، فیلم “نمفومنیاک” طغیانی است علیه سیستم حاکم بر مناسباتی که همیشه زنان را تحت فشار قرار داده.
سیستمی که رابطه جنسی را برای مرد امری عادی می داند و برای زن آن را تبدیل به بار سنگین اجتماعی کرده، باری که پیامد آن مادر شدن است.
در قسمتی از فیلم، «جو» مادر شده اما نیاز به رابطه جنسی، او را از فرزندش دور می کند. او که به دیدار مردی به نام «ک» رفته تا با کتک خوردن لذت جنسی اش را دوباره بیابد، کودکش را در خانه رها کرده است.
کودک از تخت پایین می آید به سمت پنجره می رود و به بارش برف خیره می شود. پدر نیمه شب از سفر بر می گردد و او را از احتمال پرت شدن نجات می دهد.
این صحنه ما را یاد صحنه مشابهی در فیلم “ضد مسیح” همین کارگردان می اندازد: «شارلوت گنزبورگ» که در این فیلم هم بازیگر نقش زن است در حال عشق بازی با مردش است، صحنه ای طولانی با سرعت پایین و کودکی که از تخت بلند می شود، به طرف پنجره می رود و به برف خیره می شود اما این بار به پایین پرت می شود. «فون تریه» موسیقی یکسانی برای این دو صحنه از جورج فدریک هندل انتخاب کرده است.
سینمای فون تریه
به نظر می آید که ساختار شکنی خط مشی فون تریه است. او در جوانی گروه “دگما ۹۵” را بنا نهاد که هدف آن بنیان گزاری سینمایی بود برخلاف سینمای هالیوودی با گرامری ساده.
فیلم “احمق ها”(۱۹۹۸) بهترین مثال برای فیلمهایی از این جنس است. البته کمی بعد فون تریه از این نوع فیلم ساختن دور شد ولی همچنان به گونه ای وسواسی به دنبال ساختار شکنی رفت.
او با نشان دادن صحنه هایی که کمیاب و دیدن آن برای بیننده می تواند آزار دهنده باشد پایه های گرامر سینمایی خود را محکم کرد. برای مثال صحنه ای در ” ضد مسیح” که زن با سنگی بزرگ بیضه های مرد را له می کند.
لارس فون تریه و سینمایش همیشه پر از حاشیه بوده اند. اظهار نظرهای جنجالی او در کن ۲۰۱۱ در مورد هیتلر او را به یکی از افراد لیست ممنوعه فستیوال کن تبدیل کرد.
او بارها به صفت های مختلفی از جمله ضد یهود بودن، ضد زن بودن، و سازنده فیلمهای پورنوگرافیک متهم شده است. اما به نظر می رسد او از این اتهامات به نفع فیلمهایش استفاده می کند.
حاشیه های فیلمهای فون تریه به سالن سینماها هم کشیده می شود: “ضد مسیح” به خاطر شکایت چند موسسه در فرانسه چندین روز از اکران برداشته شد و سن قانونی برای دیدن فیلم “نمفومنیاک” بعد از شروع اکران فیلم برای قسمت اول از ۱۲ به ۱۶ و برای قسمت دوم از ۱۶ به ۱۸ تغییر کرد. اتفاقی که برای سینمای فرانسه نادر است.
دلیل این تغییر احتمال سکس واقعی در فیلمبرداری بدون استفاده از بدل بوده است که البته کارگردان آن را نفی کرد. در ترکیه هم نمفومنیاک به جرم پورنوگرافیک بودن ممنوع شد.
باید صبر کرد و دید فیلم بعدی این کارگردان چه سر و صداهایی به راه می اندازد.
برای کسانی که سینمای «فون تریه» را دنبال می کنند واضح است که تفاوتی اساسی بین سه فیلم آخر کارگردان ” ضد مسیح”، “ملانکولیا” و «نمفومنیاک» و فیلمهای قبلی او از جمله «داگ ویل» یا «شکستن امواج» وجود دارد.
سینمای «فون تریه» سینمای زخم ها و دردهاست، سینمایی که نگاه کردن به زندگی را سخت تر می کند، سینمایی که واقعیت های کثیف اطراف ما را به گونه ای نشان می دهد که ما را در قضاوت هایمان دچار ابهام می کند و در آخر سینمایی که در بیشتر اوقات از زبان زنان تعریف می شود.
ولی آنچه سه فیلم آخر کارگردان را متمایز می کند، حضور بازیگر فرانسوی «شارلوت گنزبورگ» است و نشانه هایی که آن ها را به یک سه گانه تبدیل می کند.
سه فیلم در سه ژانر متفاوت، اولی با داستانی خوفناک، دومی درامی نسبتا شاعرانه و آخری یک کمدی تلخ، اما هر سه حکایت زنی است که آخر زمان را در بدن خود تجربه می کند. زنی که سعی می کند برخلاف جریان آب شنا کند، در اولی و دومی غرق می شود اما در قسمت آخر این سه گانه نجات پیدا می کند.
نماهای نزدیک از صورت آدم ها در فیلم «نمفومنیاک» و تضاد آن با نماهای دور که طبیعتی زیبا را نشان می دهند نمادی از تنهایی آدم ها در جهان است. و این قسمتی از گرامر تصویری است که در دو فیلم قبلی کارگردان هم وجود داشت.
آنچه فیلم آخر «فون تریه» را تبدیل به یکی از تلخ ترین فیلم های تاریخ سینما نمی کند طنز موجود در آن است. تمام فیلم با نشانه های کمدی زیر پوستی کد گذاری شده: نوشته هایی که روی تصاویر می آیند برای توضیح بیشتر صحنه ها است.
مانند روزی که جو بکارتش را با درد از دست می دهد و اعداد ۳ +۵ روی تصویر نشان دهنده تعداد عمل جنسی مرد است یا وقتی که دو دختر نوجوان در قطار به دنبال مردان اند و تعداد مردانی که به دست آورده اند روی تابلویی خود نمایی می کند.
و یا تیترهای انتخابی «جو» برای داستان هایش که در اتاقی که تقریبا هیچ چیز در آن وجود ندارد شکل می گیرد. تفسیرهای «سلیگمان»، ارتباط رابطه جنسی به یکی از بی تحرک ترین ورزش ها یعنی ماهی گیری، رابطه نواختن موسیقی و داشتن معشوق های متعدد از دیگر عناصر طنز این فیلم است.
اگر بخواهیم به گروتسک ترین سکانس کمدی فیلم اشاره کنیم باید به صحنه ای که زن یکی از معشوق های «جو» به خانه او می آید توجه کنیم: بازی هیستریک «اما تورمن»در نقش زن، نگاه بی تفاوت «جو»، سه کودکی که غمزده به مادر خود خیره شده اند این صحنه را به یکی از صحنه های بی رحمانه فیلم تبدیل کرده است.
و «جو» که در تعریف صحنه به «سلیگمان» می گوید که هیچ احساس ناراحتی از به هم ریختن زندگی مشترک آن زوج نکرده و توضیح خود را با این جمله تمام می کند:” نمی شود املت درست کرد و چند تخم مرغ را نشکست.”
آنچه از بار جدی بودن فیلم می کاهد اتفاقات زندگی «جو» است که باور پذیری آنها کار راحتی نیست. برای مثال می شود به برخورد اتفاقی و پی در پی «جو» به «ژروم» پسری که باکرگی را از او گرفته اشاره کرد. خود «جو» در جواب سوالات «سلیگمان» در این باره می گوید «آیا برای تو جالبتر است که در ادامه داستان حرفهای مرا باور کنی یا نه؟» از این لحظه فیلم، ما می توانیم خیلی از اتفاقات فیلم را جدی نگیریم و از آن فاصله بگیریم.
از دیگر نقاط قابل توجه فیلم تضاد ظاهری بین «جو» است با آن چه کلیشه ها از یک زن “داغ” از لحاظ جنسی به ما القا می کنند: «جو» با لباس هایی نسبتا پوشیده و با رنگهایی خاکستری، با بدنی نحیف و بدون بر آمدگی می تواند هر فرد عادی باشد که در زندگی روزمره از کنار ما می گذرد بدون آنکه به او توجه کنیم.
تلخ ترین قسمت فیلم قسمتی است که پدر «جو» در بیمارستان اختلال ذهنی پیدا کرده و در حال مرگ است. فیلم در این قسمت سیاه و سفید می شود و فضای فیلم تغییر می کند و بیننده وارد سخت ترین بخش زندگی «جو» می شود.
در این قسمت تنها عشق واقعی زندگی «جو»، پدرش، فریاد می زند، بدن نیمه برهنه اش بی دفاع است، جلوی خودش را نمی تواند بگیرد و تمام تخت را به کثافت می کشد. هنگام مرگش، تنها احساس «جو»، احساسی جنسی است. دوربینی که از لای پای «جو» و قطره ای که روی ران او روان شده مرگ پدر را به تصویر می کشد: «جو» برای نشان دادن هر گونه احساسی حتی سوگواری باید از فیلتر احساس جنسی بگذرد.
از دیگر نکات قابل توجه فیلم تضاد ظاهری بین «جو» است با آن چه کلیشه ها از یک زن “داغ” از لحاظ جنسی به ما القا می کنند: «جو» با لباس هایی نسبتا پوشیده و با رنگهایی خاکستری، با بدنی نحیف و بدون بر آمدگی می تواند یک فرد عادی باشد که از کنار ما هر روز می گذرد بدون آنکه به او توجه زیادی کنیم.
ما می توانیم به هر دلیلی روزی به «جو» تبدیل شویم، به کسی که بیماری لاعلاج دارد، از جامعه طرد می شود و تنهایی اش روز به روز بزرگتر می شود. آنچه ما را تعریف می کند نگاه و قوانین جامعه است.
فیلم “نمفومنیاک” «لارس فون تریه» به ما این امکان را می دهد که قاضی قضاوت هایمان شویم و از خودمان بپرسیم چه کسی و کجا، ما و دنیای پیرامون ما را تعریف کرده است؟ چه کسانی و با استناد به چه هنجارهایی، اصول زندگی را برای ما تعریف می کنند؟
فیلم “نمفومنیاک” دلالتی بر تئوری «بارت» است در مورد «فرهنگی و انتسابی» بودن هنجارها و خط بطلانی بر تئوری «طبیعی» بودن که «بارت» تمام عمر با آن مبارزه کرد.
تئوری ضد بورژوازی «بارت» در قسمتی از صحبت های «جو» که در تراپی گروهی به روانکاوش می گوید خلاصه می شود: «تو پلیس اخلاق جامعه هستی. وظیفه تو پاک کردن بی شرمی من از روی سطح زمین است تا بورژوازی احساس ناراحتی نکند». او ادامه می دهد: «من بی شرمی خودم را دوست دارم و با آن هیچ مشکلی ندارم.»
و این می تواند به تنهایی جوابی باشد برای تمام کسانی که فیلم «نمفومنیاک» را فیلمی پورنوگرافیک می دانند.
On a snowy evening, middle-aged bachelor Seligman (Stellan Skarsgård) finds self-diagnosed nymphomaniac Joe (Charlotte Gainsbourg) beaten up and lying in the alleyway behind his apartment. He takes her back to his home and, over tea, listens intently as Joe recounts the story of her libidinous life. Seligman, a highly educated but cloistered man, connects and analyzes Joe’s stories with what he has read about. Seligman’s favourite hobby to read about is fly fishing, which is why he has the fly fishing hook on the wall and this is how their conversation begins. Throughout the story he parallels much of what she has experienced with various methods of the sport.
Volume I[edit]
Inspired by a fly fishing hook in the wall behind her and Seligman’s love of Izaak Walton‘s book The Compleat Angler, Joe opens her story by talking about her precocious sexual fascination during her early childhood. Her father (Christian Slater) is a tree-loving doctor whom she adores while her mother (Connie Nielsen) is, as Joe describes her, a “cold bitch”. In adolescence, Joe (Stacy Martin) loses her virginity to an arbitrary young man named Jerôme (Shia LaBeouf). This first encounter, which ends with Jerôme casually leaving her to fix his moped, leaves her disappointed, while Seligman observes that the combination of the number of times Jerôme penetrated her, three times vaginally and five times anally, resembles the Fibonacci sequence.
Several years later, Joe engages in a contest with her friend B (Sophie Kennedy Clark) during a train journey; whichever of the two women has sex with the most passengers by the train’s arrival at the station wins a bag of chocolate sweets. After having sex in the toilet with several of the men she comes across, Joe wins by performing a blowjob on a passenger in a first class car, S (Jens Albinus). S is a married man who resists both her and B’s advances, but ultimately Joe forces herself on him. Joe tells Seligman her encounter with S is the first of many terrible things she’s done, but he waves off her accusation.
Over rugelach and a discussion over the lack of masculinity in men using cake forks to eat pastry, Joe talks about her first experiences with actual love, something she dismisses as “lust with jealousy added.” Joe takes on more lovers as she, B, and several friends create a club, “The Little Flock”, dedicated to liberating themselves from society’s fixation on love. Joe eventually leaves after all the other members end up developing serious attachments to their conquests. As a young adult, Joe drops out of medical school and finds work as a secretary at a printing company. Her first employer is none other than Jerôme. While sexual intentions are clearly on his mind, she finds herself avoiding his advances and sleeping with other co-workers, frustrating him. When Joe finally realizes she has developed feelings for Jerôme, she writes him a letter. However, she is too late as he has left with his uncle’s jealous secretary Liz (Felicity Gilbert), who was fully aware of Joe’s feelings. She is immediately fired by his uncle (Jesper Christensen), the actual owner of the company, for her lack of experience and goes back to indulging her nymphomania, despite a yearning for Jerôme.
On one occasion with one of her lovers, H (Hugo Speer), Joe inadvertently causes conflict that makes him leave his wife for her. The distressed Mrs. H (Uma Thurman) arrives and demonizes both of them in front of her children, though Joe states in the present that this barely affected her. The situation then becomes more awkward as Joe’s next lover, A (Cyron Melville), arrives at the house and finds himself in the middle of Mrs. H’s mental breakdown. The family finally leaves, but not before Mrs. H verbally lacerates Joe, slaps her now ex-husband and leaves the apartment wailing.
A conversation about Edgar Allan Poe and his death from delirium tremens reminds Joe of the last time she saw her father. She is the only one to visit him in the hospital as he dies of cancer. Joe’s father asks her not to slander her mother, who is afraid of hospitals, for not being by his side, explaining they said their goodbyes. Joe is a firsthand witness as her father deteriorates from a malpractice-induced morphine addiction, into fits of violent spasms, paranoid delusions and screams for his wife. To take her mind off her father’s suffering, which cause she remains naive too, Joe has sexual intercourse with several people at the hospital. When he finally dies, Joe becomes sexually aroused, with a drop of vaginal fluid running down her thigh as she stands in front of the body, and becomes numb with depression.
After Seligman explains how he feels Bach perfected polyphony, Joe uses his example to talk about three lovers leading up to her “cantus firmus.” The “bass voice”, F (Nicolas Bro) is a tender, but predictable man who puts her sexual needs above his own. The “second voice”, G (Christian Gade Bjerrum), thrills Joe because of his animalistic control of her in bed. During one of Joe’s regular walks in the local park, Jerôme finds her after separating from Liz, a coincidence Seligman finds preposterous, and they embrace. As the two engage in authentically passionate sex — set alongside Joe’s experiences with F and G — Joe becomes emotionally distraught when discovering she can no longer “feel anything”.
Volume II[edit]
Joe becomes annoyed with Seligman, accusing him of overlooking the severity of her lost sexuality to focus on the allegorical before realizing he can’t relate to her stories. He goes on to confirm his asexuality and virginity, but assures her his lack of bias and “innocence” makes him the best man to listen to her story. She becomes inspired to tell him another portion of her life after noticing a Rublev-styled icon of the Virgin Mary and a discussion about the differences between the Eastern Church (“the church of happiness”) and the Western Church (“the church of suffering”).
Joe reminisces about a field trip as a young girl that suggests she had a vision of Valeria Messalina and the Whore of Babylon looking over her as she levitates and spontaneously has her first orgasm, which shocks Seligman as he explains her orgasm is a mockery of the Transfiguration of Jesus on the Mount. Returning to where she left off in the prior chapter, Joe falls into a crisis upon losing her ability to achieve sexual pleasure, though she does find a different sort of pleasure in her time with Jerôme. When the two conceive a baby together, Marcel, Jerôme struggles to keep up with her sexual needs and allows her to see other men. This is shown to be detrimental later, as he becomes jealous of her endeavors.
Several years later to no success, Joe’s sexual endeavors become increasingly adventurous by engaging in a tryst with a pair of African brothers that turns into a botched threesome; the frustration to reclaim her orgasm culminates in visits to K (Jamie Bell), a sadist who violently assaults women seeking his company. The more she visits him, the more neglectful she becomes in her domestic duties. At Christmas, after stopping an unattended Marcel who has wandered out an opened door onto a snowy balcony from coming into any harm, Jerôme forces her to choose between the family and K. She picks the latter and, after receiving an especially brutal beating from K with a cat o’ nine tails that allows her to climax again, takes a path of loneliness away from her one and only possibility of a normal life. Marcel is sent to live in a foster home because Jerôme has no room in his life for him.
Joe concludes the story, to keep it from ending on an unhappy note, with the first time K introduced her to “the Silent Duck”, which leaves Seligman surprised and impressed at K’s talents.
Looking at the mirror facing Seligman’s bed, Joe jumps ahead in time. Several years later, Joe has regained pleasure, but her genitalia are left with some irreversible damage due to a lifetime of sexual activity mixed with K’s brutality. Her habits are known around her new office, prompting the boss to demand she attend sex addiction therapy under the threat of losing her job and any future job she takes.
When asked why she refused to attend therapy, Joe talks about becoming pregnant after leaving Jerôme and Marcel. Joe demands her doctor abort the 11-week pregnancy, but he insists she speak to a counselor first. The visit to the psychologist (Caroline Goodall) ends disastrously due to Joe’s attitude towards the situation. She decides to take matters into her own hands and perform the abortion herself. Using the knowledge she had retained from medical school, Joe aborts the fetus with the use of several household implements and a wire hanger. Back in the present, Joe and Seligman get into a very heated argument regarding Joe’s actions, abortion rights in general and Seligman’s potential hypocrisy in supporting them while wanting to know nothing about how the actual procedure is performed.
Joe reluctantly attends the meetings and, after ridding her apartment of almost everything in it, attempts sobriety. During one meeting three weeks later, she sees a reflection of her younger self in the mirror, harshly insults every member of the group, including the therapist, and proclaims pride in her sexuality before walking out.
Joe tells Seligman she isn’t sure where to conclude her story as she’s used every item from around his room to help inspire each “chapter”. After a suggestion from him, she notices how the stain from a cup of tea she had earlier thrown in anger looks like a Walther PPK, the same kind of gun her favorite literary character James Bond uses, and knows exactly how and where to end her story.
Realizing she has no place in society, Joe turns to organized crime and becomes a debt collector, utilizing her extensive knowledge of men, sex, and sadomasochism. She reminisces about a memorable housecall to a man (Jean-Marc Barr) who she initially finds sexually unreadable. She ties him to a chair, strips him and attempts to provoke him with every sexual scenario she can think of. Upon further interrogation, Joe gleans that he is a repressed pedophile. She takes pity on him and fellates him. Joe explains to Seligman how she feels deep compassion for people born with a forbidden sexuality. She strongly identifies with the man’s loneliness and status as a sexual outcast, and applauds him for going through life without acting on his aberrant desires.
Joe’s superior, L (Willem Dafoe), recommends that she groom an apprentice and suggests P (Mia Goth), the 15-year-old daughter of criminals. Joe is initially repulsed by the idea, but ends up sympathizing with the girl in question. P is a vulnerable, lonely, emotionally damaged young girl who quickly latches herself onto Joe. The two of them click and form a special connection. Joe opens her heart to P and eventually invites her to move into her home. Over time, Joe and P’s relationship develops a sexual dimension, leading to romance. As P seems to mature, Joe hesitantly decides to teach her young female lover the ropes of her trade.
During one round of debt collection, Joe notices that they are at a house belonging to Jerôme (now played by Michaël Pas) and, to make sure she is not seen, tells P to perform her first solo job. This proves to be a mistake as Joe eventually discovers P is having an affair with Jerôme. After finding her “soul tree” in a failed attempt to leave town, Joe waits for Jerôme and P in the alley between his home and her apartment and pulls a gun she confiscated from P earlier on him. When she pulls the trigger, she forgets to rack the pistol. Jerôme viciously beats Joe and then has sex with P right in front of her, thrusting into P in exactly the same way he once took her virginity. P urinates on her before leaving her as she was at the beginning of the film.
In the present, Seligman suggests how the circumstances of Joe’s life might have been due to differences in gender representation; all of the stigma, guilt and shame she felt for her actions made her fight back aggressively “like a man”, ultimately “forgetting” to rack the gun because her human worth wouldn’t allow her to kill someone, even Jerôme. Joe, who has until this moment been playing devil’s advocate to Seligman’s assumptions, finally feels at peace, having unburdened her story. She says she is too tired to go on and asks to go to sleep.
As Joe begins to drift off, Seligman silently returns. He climbs into the bed with his pants off and attempts to have intercourse with her. Joe wakes up and, realizing what Seligman is doing, reaches for and racks the gun. Seligman protests and attempts to justify his behavior, but Joe shoots him, grabs her things, and flees the apartment.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.