يا امامزاده حسين! تو را به خون گلوی جدت سيدالشهدا، به آن وقت و ساعتي که شمر گردنش را از قفا بريد، من حاجتي ندارم، نه، هيچ چيز ازت نميخواهم، فقط پيش جدت براي من روسياه واسطه بشو تا از سر تقصيرم بگذرد. خودت خوب ميداني که من تقصير نداشتم. براي پول نبود، نه، به سر خودت قسم نبود. يعني، چطور بگويم، بود، براي پول بود. سه تا گوسفند ميدادند با صد تومن پول.
(هوشنگ گلشیری)
(موضوع نقاشی «بارگاه مختار»، از نقاشیهای سبک قهوه خانهای ِمعاصر. علیاکبر لرنی. از مجموعهی خصوصی جواد عقیلی.)
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.