گلپا در گفتگو با روزنامه قانون به جوانان توصیه کرده که از راه محمدرضا شجریان و هوشنگ ابتهاج دوری کنند و راه امثال روحالله خالقی و علی تجویدی را ادامه بدهند. او گفته “این افراد میخواستند همه مقلدشان باشند و به ویژه در دهه شصت چوب لای چرخ هر کسی که میآمد کار موسیقی انجام دهد میگذاشتند.”
انتقاد شدید اکبر گلپایگانی یکی از برجستهترین خوانندگان موسیقی سنتی ایران، از برخی از اساتید موسیقی سنتی واکنشهای زیادی ایجاد کرد.
آقای گلپایگانی معروف به گلپا در گفتگو با روزنامه قانون به جوانان توصیه کرده که از راه محمدرضا شجریان و هوشنگ ابتهاج دوری کنند و راه امثال روحالله خالقی و علی تجویدی را ادامه بدهند. او گفته “این افراد میخواستند همه مقلدشان باشند و به ویژه در دهه شصت چوب لای چرخ هر کسی که میآمد کار موسیقی انجام دهد میگذاشتند.”
اکبر گلپا همچنین گفته” با افتخار میگویم که مکتب گلپا، ادیب و تاج ادامه خواهد داشت اما تردید دارم که این افراد در یاد مردم بمانند.”
گلپا در این گفتگو تاکید کرده که “آقای شجریان از مواهب قدرت برخوردار بوده، در دهه شصت یکهتازی میکرده” در حالی که او خانه نشین بوده است. اکبر گلپایگانی میگوید “برنامه رادیویی موسیقی سنتی گلها شامل دو بخش است و بخش اصلی آن گلهای جاویدان است که آقایان شجریان و ابتهاج و لطفی در آن فعالیتی نداشته و در گلهای رنگارنگ فعالیت کرده بودند”.
به گفته آقای گلپایگانی، خودش، عبدالوهاب شهیدی، غلامحسن بنان و فاخته، خوانندگان بخش اصلی، یعنی گلهای جاویدان بودهاند و “آقای شجریان اصلا گلهای جاویدان را به عمر خود ندیده است”. گلپا همچنین گفته “محمدرضا شجریان با هوشنگ ابتهاج تودهای که بعدها تغییر ایدئولوژی داد و حزب اللهی شد و دوباره رویهاش را عوض کرد و از ایران رفت، روی هم ریختند و در جشن هنر شیراز شروع به کار کردند و راهی را انتخاب کردند که مسئولیت دنیوی و اخروی آن با خودشان است.”
محمدرضا شجریان را میتوان پرآوازهترین استاد آواز ایرانی دانست. او از سال ۱۳۸۸ در کشورش کنسرت موسیقی نداشته و صدا و تصویرش هم از رسانه دولتی پخش نشده است. از سوی دیگر هم پخش “ربنا” با صدای محمدرضا شجریان، دعایی که نزدیک به سی سال مردم ایران با آن سر سفره افطار می نشستند و روزه خود را می گشودند حدود هشت سال است به دلیل موضع گیری های سیاسی و اجتماعی آقای شجریان، دیگر از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش نمیشود. ماه رمضان ه رسال این موضوع پررنگ میشود و مردم در شبکههای اجتماعی درباره آن صحبت میکنند.
در پی اعتراضها به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸، محمدرضا شجریان از این حرکت حمایت و به واکنش خشونتآمیز حکومت نسبت به معترضان اعتراض کرد. او در رابطه با همین ناآرامیها ترانهای با نام “تفنگت را زمین بگذار” خطاب به نیروهای امنیتی خواند و در فضای اینترنت منتشر کرد. این ترانه آقای شجریان با استقبال فراوان روبرو شد.
اکبر گلپایگانی در بخش دیگری از مصاحبه خود گفته است که محمدرضا لطفی و حسین علیزاده خلاقیتی نداشتهاند: “آنها میگویند که ما چون ردیف میدانیم، هنرمندیم. آنهایی که هنوز هیچ خلاقیتی در موسیقی ما به خرج ندادهاند، مدعی شدهاند. جوانان ما باید به جای الگو قرار دادن چنین اشخاصی، پرویز یاحقی، جلیل شهناز و حسن کسایی را الگو قرار دهند.”
مصاحبه آقای گلپایگانی باعث شگفتی بسیاری از دوستداران موسیقی سنتی شده است؛ برخی به شدت به او انتقاد دارند اما برخی دیگر هم با او موافقند و میگویند خشم او ناشی از رفتار نامناسبی است که در سالهای بعد از انقلاب با او شده است.
برخی از کاربران شبکههای اجتماعی مانند کاربری به نام “جورواجور” در اینستاگرام به سخنان اخیر جمشید مشایخی علیه عزتالله انتظامی اشاره میکنند و میگویند بعضی هنرمندان پا به سن که میگذارند “منطقشان تغییر میکند و حرفهای نامربوط میزنند”.
علی هم در اینستاگرام نوشته: “هنر امروز شده مثل کشتی! آنقدر افشاگریها و حاشیهها زیاد شده که آدم گاهی از هنر دلزده میشود. شجریان یک هنرمند بزرگ است که طرفدارن زیادی دارد. آیا حق است که با او چنین رفتار زشتی شود؟ آنهم الان که در بستر بیماری است؟”
رضا در فیسبوک با اشاره به انتقادهای تند آقای گلپایگانی به آقای شجریان نوشته محمدرضا شجریان فرزند زمان خویش است. هنرمند بر خلاف آنچه آقای گلپا میگوید باید نسبت به اتفاقات جامعهای که در آن زندگی میکند واکنش داشته باشد. مهم نیست که من چقدر به کار، نوآوری یا خلاقیت و بداههنوازی ایشان اعتقاد داشته باشم، مهم این است که شجریان تبدیل به یک نماد شده است.
آقای گلپایگانی در گفتگویش با روزنامه قانون در پاسخ به این سوال که چرا مانند شجریان و لطفی و ابتهاج و سایرین اعتراضش را به کشتار ۱۷ شهریور نشان نداد گفت : “من مانند این افراد هر روز به رنگی در نیامدهام. من سواد سیاست ندارم و تنها چیزی که بلدم موسیقی است. شان یک هنرمند بالاتر از آغشته شدن به مسایل سیاسی است . گلها که تریبون حزبی و جناحی و سیاسی نبود، این افراد بعد از مدتی به سمت خودنمایی سیاسی حرکت کردند. به جای این حرفها بسنجید که برنامه گلها خوب بوده یا بد.”
هوشنگ ابتهاج چند سال پیش در گفتگو با بیبیسی فارسی درباره چگونگی شکلگیری چاووش بعد از ۱۷ شهریور ۵۷ گفته بود: “در رادیو دو گروه شیدا و عارف را داشتیم؛ محمد رضا لطفی سرپرست گروه شیدا و علیزاده و مشکاتیان مشترکا سرپرست گروه عارف بودند. روز بعد از ۱۷ شهریور ۵۷ که از رادیو استعفا کردیم چاووش را درست کردیم. گروهی متشکل از گروه عارف و شیدا به اضافه یکی دو نفر دیگر. می خواستیم به موسیقی ایران که مدتی بود طرف بی اعتنایی قرار گرفته بود جان تازه ای بدهیم. چاووش شد پرچمدار موسیقی ایران؛ هنوز هم وقتی از موسیقی امروز حرف می زنند گوشه چشمی هست به کارهای عارف و شیدا”.
به نظر هوشنگ ابتهاج کنسرتی که چاووش در آذرماه سال ۵۸ در دانشگاه ملی اجرا کرد، کنسرتی که ‘سپیده’ در آن اجرا شد، “واقعه ای بود در کار موسیقی ما”.
“گناهش این بود که اسطوره شد”
پیروز ارجمند که از سال ۹۲ تا ۹۴ مدیرکل دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود در یادداشتی که برای روزنامه قانون فرستاد با دفاع از برخی مواضع اکبر گلپایگانی نوشت: “شاید گناه استاد گلپا این بود که در موسیقی تبدیل به یک اسطوره شد و توانست موسیقی سنتی ایران را به میان تودههای مردم ببرد.”
آقای ارجمند در یادداشت خود نوشته: “تصور میکنم خشم استاد گلپا از این است که تصور میکند بسیاری از استادان معروفِ کنونی، اگر انقلاب به وقوع نپیوسته بود و موسیقی پاپ ممنوع نمیشد و بسیاری از استادان موسیقی اصیل خانهنشین نمیشدند و صدای زن ممنوع نمیشد، این افراد نمیتوانستند به این درجه از شهرت و محبوبیت برسند. از طرفی همین افراد، گاهی در نقش اپوزیسیون ظاهر میشوند اما در پشت پرده روابط حسنهای با مسئولان دارند و زینتالمجالس دولتیها هستند و امتیازات خاصی را نیز دریافت میکنند. متاسفانه من نیز بعد از این که از این رفتارها آگاهی پیدا کردهام، دیگر علاقهای به شنیدن صدای ساز یا آواز این استادان ندارم. این نامهربانیها و دوگانگی رفتارِ موسیقیدانان شهیر کنونی، خشم ایشان را برانگیخته و در این مصاحبه خشک و تر را سوزانده است. من، بسیاری از مواردی را که ایشان مطرح کردهاند، قبول ندارم ولی نمیتوانم منکر ظلمی که بر امثال این استادان روا شده، بشوم. ایشان حداقل در وطن ماند و مهاجرت نکرد. روا نبود ایشان و استاد ایرج خانهنشین شوند زیرا مرگ هنرمند روزی است که دیگر نتواند فعالیتش را ادامه دهد.”
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.