سرگذشت اندوهبار مردی در آمريکا
گمشده در اتازونی
انتخاب: محمد میرزاخانی
اعتمادالسلطنه در حال خواندن ترجمهی روزنامههای خارجی برای ناصرالدینشاه
اعتمادالسلطنه هر روز برای ناصرالدینشاه روزنامهی فرنگی میخواند. در این روزنامهخوانیهای روزانه داستانهایی که امروز به آنها حوادث میگویند، برای او و ناصرالدینشاه جذابتر بود و گاهگداری این حوادث را جایی در دفترچهی خاطراتشان یادداشت میکردند. داستانِ زنی فرانسوی که شوهرش در آمریکا گم شده یکی از آن حوادثیست که اعتمادالسلطنه بعد از خواندن در روزنامه، در خاطراتِ روزانهاش هم نقل کرده.
در آن عصر، آمریکا سرزمیني دور از دسترس بود و منشاء افسانهپردازیهای زیادی میشد. این مسافرتهای بین قارهای، داستانهای فراق و گمگشتگیهای فراوانی هم تولید میکرد. آدمهایی که به سودای پول رفته بودند و در آمریکا گم شده بودند یا بازماندگانشان در اروپا و باقی دنیا گمشده بودند و این گمشدههای دنیای جدید در جستوجوی هم، داستانهای متواتر میساختند. کشوری که انگار کشورِ گمشدهها بود.
در آن عصر، آمریکا سرزمیني دور از دسترس بود و منشاء افسانهپردازیهای زیادی میشد. این مسافرتهای بین قارهای، داستانهای فراق و گمگشتگیهای فراوانی هم تولید میکرد. آدمهایی که به سودای پول رفته بودند و در آمریکا گم شده بودند یا بازماندگانشان در اروپا و باقی دنیا گمشده بودند و این گمشدههای دنیای جدید در جستوجوی هم، داستانهای متواتر میساختند. کشوری که انگار کشورِ گمشدهها بود.
پنجشنبه 11 شوال 1292 قمری
تفضیلی در وقایعِ روزنامهی پطر خواندم در اینجا مینویسم. حکایت، بیست سال قبل شخصی از اهل فرانسه به قصد تمول، مصممِ رفتنِ ینگیدنیا شد و به خود گفت حالا که مکنت برای من نمانده چه عیب دارد بهدولت دیگر بروم. به این خیال از آلساس که وطن مالوف او بود عیال و اولاد را وداع نمود، دریای محیط را سیر کرده وارد خاک ینگیدنیا و شهر سانفرانسیسکو گردید. لدیالورود مشغول کاری شد. دیناردینار حاصل اجرت و زحمت خود را ذخیرهی روز پیری نمود. بعد از مدتی که بیچاره زیادتر از آنچه قوهي بنینوع بشر است، متحمل زحمت شد و راحتی را فراموش نموده بود معادل پانزدههزارتومان علاوه بر مخارج معینهی روازنهی خود، وجه نقدِ مسکوک ذخیره ساخته بود. دیگر نه برخود قوهی زحمت کشیدن را دید و نه اهلوعیال خود را واداشت که زیادتر از ده سال طاقت مفارقت او را داشته باشند، وجه نقد خود را در خورجینی ریخته، مقفل نموده، در کشتی که عازم فرانسه بود مکانی بهجهت خود اجاره نمود و رو به وطن روانه گردید.
پانزده روز کشتیرانی طول کشید، روز شانزدهم وارد هامبورگ گردید اما در بین راه مرضی بر او مستولی شد. روز ورود به بندرگاه، بیحال و بهشدت مریض بود. خواهش کرد که او را به مهمانخانهای که از هموطنها مسکن دارند برسانند. او را آنجا بردند و بسترِ راحتی بهجهتِ او گستردند. مرض شدت کرد. مریض از زندگانی مایوس شد. کاغذ و قلم خواست، وصیتنامهي خود را نوشت، وجه موجود را بهعیال خود هبه کرد. از اتفاق نوکر مهمانخانه متوجه حالت او بود. از این تنخواه موجود مطلع گردید. نصفهشبی خورجین زر را برداشت در کشتی که به سمت ینگیدنیا راهی بود نشست، فرار را برقرار اختیار نمود، چند روزی گذشت. مریض جزئی صحتی یافت. هوشش بهجا آمد. خورجین خود را نیافت. اگر بایست شخص از غصه هلاک شود این بیچاره مرده بود. بعد از تاسف زیاد و توقف چند روز در هامبورگ که کلیهی مزاجش صحت یافت، ورود به آلساس و دیدار عیال و کسان را بیفایده دید. سیتومان از صاحب مهمانخانه قرض کرد و در کشتی نشست.
مجددا به ینگیدنیا سفر کرد که دوباره مشغول کاسبی شود و سرمایهی تازه اندوخته نماید. از آنطرف شخص سارق با شوقِ تمام که دولتِ بیدردسری بهچنگ آورده و بقیهی عمر را به عیش و راحت خواهد گذراند، وارد خاکِ ینگیدنیا شد. داخل نیویورک پایتخت اتازونی گردید. محض ورود به این شهر در کوچه عبور میکرد که منزلگاهی جهت خود تعیین نماید به مرض سکته درگذشت. اطبای حاذق هرچه خواستند او را معالجه کنند چاره نشد، بروفق قانون اتازونی هرکه در آن مملکت فوت میشد، اشیاء و مخلفات او را در صورت نبودنِ وارثِ معینِ دولت ضبط کرده و وارسی نموده، اگر کاغذ و سندی که شهادت دهد وارثِ شخصِ فوتشده در کدام نقطهی ارض است، تَرَکه را بدون کم و زیاد بهجهت آنها میفرستند و اگر کاغذی و سندی در جزء اسباب شخص متوفی نباشد که دلالت نماید دولت اسباب و ترکهی او را در مکان امنی اینقدر ضبط و توجه میکند و بهواسطهی روزنامهجات به اطراف عالم اخبار میکند تا وارث پیدا شود و برصحت قول خود اسناد ابراز نماید، آنوقت اموال را تسلیمِ او مینمایند. بروفق این قانون خورجین پول که همراه سارق بود گشودند. علاوهبر وجوه نقد وصیتنامهی صاحب مال که در مهمانخانه در شدت مرض نوشته بود و تنخواه را بهزوجهی خود هبه نموده، بیرون آوردند. آن وصیتنامه و آن وجه را تسلیم و تحویل سفارت فرانسه مقیم نیویورک نمودند. سفارت فرانسه هم تمام آن وجه را بهزوجهی صاحب مال رساند.
آن ضعیفه بعد از چندی سوگواری خود را بیوه تصور نمود و شویی بهجهتِ خود اختیار نمود. از آنطرف شوهر حقیقی او دوباره به ینگیدنیا سفر کرد بلکه باز مالی بهدست آورد. در مدت پنجسال هیچ کاغذی به مملکت و عیال خود ننوشت. لیلاً و نهاراً مشغول کسب بود، تا باز سرمایهای بهدست آورْد و با حالِ شاد و اطمینانِ قلب، مراجعت به فرنگستان نموده به آلساس رفت. زن و اولاد خود را نیافت، نشانی به او دادند در حوالی پاریس است. به تعجیل خود را پاریس رسانید.
با زحمت زیاد خانهی زن خود را پیدا کرد. وقتی که وارد شد با شوهر قانونی زن مواجه شد. به عدالتخانه رفت، عدالتخانهی فرانسه متحیر است که چه حکم جاری کند که ضعیفه علاوه بر وصیتنامه که به خط و مهر شوهر است، طبقِ تصدیق سفارتخانهی فرانسه که در ینگیدنیا است، شرعاً خود را بیوه تصور کرده شوهر کرده بود. در این مدت هم شوهر اول به هیچوجه از حیات خود او را مطلع نساخته. از یک سمت شوهر حقیقی او که پدر اطفال او است الحال زنده موجود است. چند ماه است قاضیها در فکر این هستند که چه حکم جاری کنند و ضعیفهي دو شوهره را حق کدام شوهر بدانند. هنوز خیالات و عقلشان بهجائی نرسیده است که حکم صریح بدهند. تا بعد چه شود و زن حق کدام شوهر بشود.
مجددا به ینگیدنیا سفر کرد که دوباره مشغول کاسبی شود و سرمایهی تازه اندوخته نماید. از آنطرف شخص سارق با شوقِ تمام که دولتِ بیدردسری بهچنگ آورده و بقیهی عمر را به عیش و راحت خواهد گذراند، وارد خاکِ ینگیدنیا شد. داخل نیویورک پایتخت اتازونی گردید. محض ورود به این شهر در کوچه عبور میکرد که منزلگاهی جهت خود تعیین نماید به مرض سکته درگذشت. اطبای حاذق هرچه خواستند او را معالجه کنند چاره نشد، بروفق قانون اتازونی هرکه در آن مملکت فوت میشد، اشیاء و مخلفات او را در صورت نبودنِ وارثِ معینِ دولت ضبط کرده و وارسی نموده، اگر کاغذ و سندی که شهادت دهد وارثِ شخصِ فوتشده در کدام نقطهی ارض است، تَرَکه را بدون کم و زیاد بهجهت آنها میفرستند و اگر کاغذی و سندی در جزء اسباب شخص متوفی نباشد که دلالت نماید دولت اسباب و ترکهی او را در مکان امنی اینقدر ضبط و توجه میکند و بهواسطهی روزنامهجات به اطراف عالم اخبار میکند تا وارث پیدا شود و برصحت قول خود اسناد ابراز نماید، آنوقت اموال را تسلیمِ او مینمایند. بروفق این قانون خورجین پول که همراه سارق بود گشودند. علاوهبر وجوه نقد وصیتنامهی صاحب مال که در مهمانخانه در شدت مرض نوشته بود و تنخواه را بهزوجهی خود هبه نموده، بیرون آوردند. آن وصیتنامه و آن وجه را تسلیم و تحویل سفارت فرانسه مقیم نیویورک نمودند. سفارت فرانسه هم تمام آن وجه را بهزوجهی صاحب مال رساند.
آن ضعیفه بعد از چندی سوگواری خود را بیوه تصور نمود و شویی بهجهتِ خود اختیار نمود. از آنطرف شوهر حقیقی او دوباره به ینگیدنیا سفر کرد بلکه باز مالی بهدست آورد. در مدت پنجسال هیچ کاغذی به مملکت و عیال خود ننوشت. لیلاً و نهاراً مشغول کسب بود، تا باز سرمایهای بهدست آورْد و با حالِ شاد و اطمینانِ قلب، مراجعت به فرنگستان نموده به آلساس رفت. زن و اولاد خود را نیافت، نشانی به او دادند در حوالی پاریس است. به تعجیل خود را پاریس رسانید.
با زحمت زیاد خانهی زن خود را پیدا کرد. وقتی که وارد شد با شوهر قانونی زن مواجه شد. به عدالتخانه رفت، عدالتخانهی فرانسه متحیر است که چه حکم جاری کند که ضعیفه علاوه بر وصیتنامه که به خط و مهر شوهر است، طبقِ تصدیق سفارتخانهی فرانسه که در ینگیدنیا است، شرعاً خود را بیوه تصور کرده شوهر کرده بود. در این مدت هم شوهر اول به هیچوجه از حیات خود او را مطلع نساخته. از یک سمت شوهر حقیقی او که پدر اطفال او است الحال زنده موجود است. چند ماه است قاضیها در فکر این هستند که چه حکم جاری کنند و ضعیفهي دو شوهره را حق کدام شوهر بدانند. هنوز خیالات و عقلشان بهجائی نرسیده است که حکم صریح بدهند. تا بعد چه شود و زن حق کدام شوهر بشود.
* روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه امیرکبیر/ چاپ هفتم/ 1389
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.