بعید میدانم اباذری جامعه‌شناس تا به این حد با یکی از وجوه اصلی ایدئولوژی مدرن یعنی صنعت فرهنگ و سرگرمی غریبه باشد که یک پدیده مربوط به این حوزه را با ابزار زیباشناسی هنری که عرصه‌ای تماما متفاوت است بسنجد.

علی علیزاده
بعید میدانم اباذری جامعهشناس تا به این حد با یکی از وجوه اصلی ایدئولوژی مدرن یعنی صنعت فرهنگ و سرگرمی غریبه باشد که یک پدیده مربوط به این حوزه را با ابزار زیباشناسی هنری که عرصهای تماما متفاوت است بسنجد. پس فرض میگذارم حملهی بیربطش به ابتذال موسیقی پاشایی و یا مغالطهی عامیانهاش در مقایسه میان پاشایی و بتهوون حربهای تبلیغاتی است برای شنیده شدن نقدش. محتوای نقد اباذری نیمی حقیقت و نیمی مغلطه و کذب است. از کرامات شیخ ما این است که سیاست زدودگی از جامعه ایران را (امری که شکل جهانیاش بیست سالی است شروع شده) پس از چهار سال درست تشخیص میدهد ولی عامدانه و ریاکارانه آدرس و گرای اشتباه میدهد. برون ریز یا تخلیه روانی هیستریک جامعه به بهانهی مرگ پاشایی را به سیاستزدودگی مربوط کردن محصول نشناختن منطق رسانه، منطق امور عامه پسند و منطق پدیدههای هیستری جمعی است. (مگر در سال ۸۸ چنین تشییع جنازهای ممکن نبود؟ تنها فرقش این بود که حاکمیت مانع میشد و یا در وسط کار به شعارهای سیاسی گره میخورد). اما به فرض هم که مربوط باشد، عزاداری پاشایی معلول این سیاست زدودگی میبود و نه علت آن. بدون پدیدههایی مانند عزاداری پاشایی فضا سیاسیتر میشود؟ اباذری تلاش حاکمیت برای کنترل و ادغام حداقلی این پدیده را هم به صورت پسینی میخواند و نتیجهای در حد تئوری توطئه میگیرد: اینکه چنین پدیدهای اصلا ساخت دولت است. منظور البته حاکمیت است و این مغلطه مهمتر اباذری است: یکی گرفتن مدام دولت و حاکمیت. به فرض هم که دولت اعتدال قرار بوده پروژه کاهش شکاف میان حاکمیت و ملت را ان هم به قیمت مرگ بیشتر سیاست به عهده بگیرد، افزایش تضاد میان بلوک های قدرت داخلی و حل نشدن تضاد میان بلوکهای قدرت و سرمایه داخلی و جهانی در یک سال و نیم گذشته باید تفاوت میان دولت و حاکمیت را و همین طور شکست خوردن پروژه پر کردن شکاف ملت و حاکمیت را ثابت کردهباشد. این هم درست که دولت اعتدال نه اعتقادی از منظر اصول دموکراسی خواهانه به حضور مردم در سیاست دارد و نه حتی از منظر عملگرایانه خرد، دانش و هوش استفاده یا سواستفاده از حضور نیروهای اجتماعی را برای تغییر توازن قوا به نفع خودش. با این حال نام امتناع و غیر ممکن بودن سیاست در ایران امروز دولت اعتدال نیست. نامهای امتناع سیاست در ایران امروز که اباذری میداند و آگاهانه، «مصلحت جویانه» و ریاکارانه دور میزند و نمیگوید همان ها هستند که عزاداران پاشایی هم میدانند و خود را به فراموشی میسپارند: سپاه، کودتا، حصر، تحریم بینالمللی، فساد اقتصادی، نهادهای انتصابی، سرکوبدر در اینجاست که فرم دخالت اباذری به رغم ژست توخالی رادیکالش خود به خدمت سیاستزدایی از وضعیت درمیاید. اگر عزاداری برای یک خواننده جوان بهانهای برای انفجار هیستریک و ساختن امر جمعی غیرسیاسی چند روزه است، نقد این پدیده هم برای اباذری بهانهای برای تخلیه روانی زودهنگام و هیستریک و غیرتحلیلی در مواجهه با وضعیت بسیار پیچیده و بن بست مانند امروز است. هیستریایی همریشه وهم جنس با موضوع نقد که به شکلی کمیک و تراژیک بازتولید کالایی در بازار سرگرمی است و ربطی به سیاست ندارد. به عبارتی بساط عیش دیشب مصرف کنندگان فیس بوک و توییتر را برای چند ساعتی جور میکند. فرم دخالت اباذری حداقل به خاطر صداقتش در خشم، عالی ترین نمونهی رادیکالیسم تصنعی و کاذب این روزها مدشدهی فضای مجازی است که به نام سیاست و حمله به میانمایگی با دشمنان خیالی میجنگد، باقیمانده سیاست امید و امکان را (همان که در حافظه بلافاصله مان با پیامهای زندانیان و اعتصاب غذاها و اعتصاب های کارخانه ها و خرده کنشهای امثال ستوده و نرگس محمدی میشناسیم) را به محاق و فراموشی بیشتر میبرد و رنجش و نفرت اجتماعی را جایگزین میکند. کمترین گناه اباذری هم که از پیشینیهی ماتریالیسم فلسفی میاید این توهم ایدهالیستی است که با گفتن و نهیب زدن می توان بدون زیرساختهای موجود برای کنش (منظور حزب و روزنامه نیست، منظور گفتار مقاومت، تحلیل و سازماندهی است) جامعهای را به کنش فراخواند.
پ.ن ۱: شکی در ترسناک بودن دیکتاتوری اکثریت از آنگونه که در هیستریهای جمعی به سطح میاید نیست. بعد از مرگ دایانا، منتقدین بسیاری واکنش سرساماور خردستیزانهی جامعه بریتانیا را امری فاشیستی و هشداری برای اینده این جامعه دانستند. نقدهایی که به وقوع نپیوست و بیش از همه به کار نویسندگان ان نقدها امد.
پ،ن ۲: این نکتهای کنایی و به نظرم به غایت مهم است که در تمام این سالها از کسانی که در خط مقدم مقاومت در زندانها و حصر و اعتصاب ها و تجمعات بودهاند کلمهای تحقیر آمیز نسبت به میانمایگی و یا ابتذال جامعه در سلیقه زیست روزمرهاش نشنیدهایم. (منظور اباذری نیست که سالهای ماندنش در دانشگاه را نوعی مقاومت میدانم. منظور موجی است که در زیر نام رادیکالیسم عمل میکند و خود چیزی نیست جز محصولی منحرف از فضای عسرت سیاسی)