پیام فتوحیه پور
payam.fotouhi@gmail.com

(– قسمت اول)
مدتی هست که عبارت “زبان ترجمه ای” در شعر اصطلاح معمول مورد استفاده ی نقادی شعر شده است و به شکلی به کارگیری آن درباره ی هر شعر به معنی نسبت دادن وجهی منفی در ارزش یابی ادبی برای آن شعر به حساب می آید. نمی دانم این موضوع از کی شروع شد. از مجموع شاعران نسل های مختلف که می شناختم معدودی مترجم شعر هم بودند و از تعداد مترجمان شعری هم که می شناختم معدودی متعهد به ترجمه ی لیترال شعر. یعنی ترجمه ی شعر به خودی خود یک باز آفرینی شاعرانه – معلمانه به حساب می آمد. یعنی مترجم علاوه بر این که آن نوع از آرایش و پالایش زبانی را که خود در فارسی روا می دانست به کار می برد، که این وجه شاعرانه اش می شود، و در عین حال در بسیاری از جاها شعر را علاوه بر ترجمه کردن معنی هم می کرد، یعنی برای مخاطب و خواننده ی کند ذهن توضیح بیشتری را هم به انتخاب خودش به متن شعر اضافه می کرد، و این وجه معلمانه ی ترجمه ی شعر بود به شیوه ی معنی کردن شعر در مدارس و نوشتن معنی شعر زیر بیت ها با مداد.
بدیهی است که برون داد چنین فرآیندی متنی خوش آیند باشد. میزان هوشمندی و توانایی ابداع مترجم می تواند از مسیر چنین فرآیند ترجمه ای متونی درخشان و به یاد ماندنی بسازد، همان طور که شاملو در بسیاری از آثار ترجمه ی شعرش بازآفرید.
 ترجمه ی لیترال شعر اما ایجاد کننده ی متنی است که چندان جذابیت مورد نظر را ایجاد نمی کند. متن ترجمه شده فاقد آن عناصر تزئینی معمول در ترجمه های بازآفرینی است و لذا در بسیاری موارد شبیه متنی ساده و روزنامه ای و بدون روح و گاهی حامل لحن و لهجه ای غیر آشنا برای فارسی زبان ها است. چالش بیشتر آن وقت ایجاد می شود که ترجمه ی لیترال به نوعی از شعر بپردازد که در زبان مبدا هنجارهای معمول زبان را رعایت نکرده باشد و لذا در عبور از فرآیند ترجمه ی نعل به نعل لیترال متن فارسی شده بسیار سخت خوان و پر لکنت به نظر برسد.
با این مقدمه های کوتاه، باز می گردم به عبارتهای مصطلح در نقادی شعر و هر چه که به حافظه ام مراجعه می کنم نمی توانم عبارت معمول شده ی “زبان ترجمه ای” شعر را در نقدهای پنج شش سال پیش و قبل از آن پیدا کنم. اشاره هایی شاید شده باشد ولی نه به آن اندازه به یاد ماندنی. این مدخل ورود به نقد یک شعر تقریبن از زمانی باز شد که حرکتی جدی در ترجمه ی شعر و انتشار پر تعداد آن در فضای مجازی به خصوص در شبکه ی اجتماعی فیس بوک شکل گرفت. شاعرهایی که کار ترجمه ی شعر می کردند از جمله حسین مکی زاده، محسن عمادی، امید شمس، مودب میرعلایی و علی ثباتی و مترجم هایی مانند کامیار محسنین و بسیاری دیگر، حجم غیرقابل تصوری از کار ترجمه ی شعر را در عرض سه سال گذشته ارائه دادند. حضور در این فضای ارتباط مجازی که از التهابات هشتاد و هشت شروع شد امکان بزرگی را در اختیار بسیار گذاشت که بی دغدغه ی اقتصاد معمول انتشار کاغذی و نارسایی های انتشار وبلاگی، بتوانند محصول کار خود را به سرعت در اختیار مخاطب قرار دهند و در عین حال گاهی از نظرات خواننده ها، خارج از معمول تعارفات همیشه گی، هم مطلع شوند.
یک نگاه به کارنامه های کاری سه ساله ی هر یک از این آدمها می تواند موید آن باشد که این کار سه ساله نمی توانسته بی تاثیر و خنثی بماند و توجه بسیاری از شاعرهای معاصر را به خود جلب نکرده باشد. مجموعه ی کارهای بسیار ارزشمند حسین مکی زاده بر روی هیوز و نورس، حجم عظیم کارهای محسن عمادی و همراهانش در وبسایت خانه ی شاعران جهان و به طور خاص ترجمه های او از شاعران اروپای شرقی، ترجمه های امید شمس از شاعران نسل بیت، کارهای مودب میرعلایی و شهلا اسماعیل زاده از شاعران مهم هلندی و ترجمه های مودب میرعلایی از بورخس، کارهای تحقیقاتی علی ثباتی در کنار ترجمه هایش از شعر مدرن انگلیسی و آمریکایی، ترجمه های پر تنوع کامیار محسنین از شاعران مهم و شاعران نه چندان شناخته شده ای از آمریکای جنوبی، آسیا، ایرلند، ولز و اسکاتلند، ترجمه های بابک شاکر از شاعران معاصر عرب، و بسیاری دیگر از همین دست محصولات ادبی وضعیتی را ایجاد کرد که شاید در تاریخ ادبیات معاصر ایران نتوان نمونه ی مشابهی برای آن پیدا کرد.
برقراری ارتباط با این حجم جدید آثار ترجمه شده از شعر جهان، به خودی خود می تواند فرصتی را در اختیار مخاطب شعر قرار دهد تا شاید بتواند سلیقه ی خود را درباره ی شعر بازنگری کند و شاید زاویه های دیگری را از زیبایی بسنجد و کشف کند. این اتفاق در زمانی رخ می دهد که مقوله بندی های معمول شعر معاصر ایران چارچوب هایی کسالت بار را برای شعر خوب و شعر بد ترسیم کرده اند و منتقدهای شعر آنها را در قواره ی مرجعی کتاب مقدسی، درباره ی هر نوع شعری به کار می برند. این مقوله بندی ها از دهه ی هفتاد متمرکز شده اند به مجموعه ای از گزاره ها و معیارهای غیر دقیق درباره ی کارکردهای زبان در شعر و تقریبن نقد شعر را چه در موافقت و چه در مخالفت به تمامی درگیر خود کرده اند. نحوه ی رفتار منتقدها در این حوزه هم کم تاثیر نبود وقتی به جای خلق پیشنهادهای جدید برای خوانش، خود را در جایگاه ناجی شعر فارسی از سقوط و انحطاط می بینند و مدام در رد شعرهای فعلی به شعری معهود، اما نانوشته و نامعلوم، اشاره دارند. این جا است که برخورد با موضوع ترجمه ی شعر هم همان وجه سلبی عادت شده در رفتار نقد شعر فارسی را در نظر می گیرد و به جای این که به دست آورد شعر ترجمه نگاه شود، به سرعت برچسبی ساخته می شود با عنوان “زبان ترجمه ای”.
ادامه دارد…