مودب میرعلایی   
moaddabm@yahoo.com

شبه فیلسوفانه
به هلوی پیر گاز می‌زنم. یعنی اول نگاهش می‌کنم، می‌بینم پلاسیده است بعد گاز می‌زنم مزه هلوی تازه را نمی‌دهد اما بدمزه هم نیست. پیری چیزی بدی نیست حتی برای این هلوی کمی پلاسیده، مزه خود را دارد. یا شاید به قول بورخس موقع خوشبختی ماست چون حیوان خانگی مرده است یا در حال مرگ است و یا به قول روسو: ” در پیری دیگر چیزی یاد نگیر، اما سعی کن به خوبی‌ها اضافه کنی .
شاعرانه
هر کاری کردم نشد از حافظ یادی نکنم وقتی می‌گوید: ” پیرانه سرم عشق جوانی به سرافتاد” البته جوانی به معنای دوره جوانی و نه یک جوان. این شعر “سیس بودینگ” شاعر هلندی هم بد نیست در ضمن ایهام هم ندارد:” آینه‌ها را/برای جوانی زنها و پیری مردها ساخته‌اند.”

انسان‌شناسانه
در خبرها امده بود که مردی 108 ساله صاحب فرزند شده است.تفاوت سنی این فرزند با برادرش 80 سال است. چنان هم با آب و تاب این خبر را دادند انگار هنر است یا سریال ترکی ست. هیچ کس نمی‌گوید اسم این بچه چیست، بعد از ده سال زندگی‌اش چگونه خواهد بود. باور کنید اگر روزی به قدرت برسم “که هرگز این اتفاق نخواهد افتاد خدا را صد مرتبه شکر” همه‌ی زوج‌ها از 20 ساله تا 108 ساله را مجبور می‌کنم اول بروند یک دوره تعلیم و تربیت ببیند بعد بچه دار شوند. چطور است برای رانندگی کردن باید تصدیق داشته باشی اما برای بچه دار شدن….
سیاستانه
می‌دانم که منتظرید چیزی از دبیر شورای نگهبان بنویسم. من شما را نومید نمی‌کنم. یک عضو جدید به فقهای شورای نگهبان اضافه شد اما… یعنی شورای نگهبان ورودی داشت اما خروجی نداشت. به من و شما چه.
مودبانه
همه هلو را خوردم. دستِ چپم نوچ شده و مدتی ست دارم یکدستی تایپ می‌کنم. باید بروم دستم را بشویم و همزمان هم نگاهی به آینه بیندازم.