مودب میرعلایی

moaddabm@yahoo.com

یک:فیلسوفانه
به هلو انجیری گاز می زنم، سفت است مثل سنگ،آبدارست اما. به بقیه آن‌ها در ظرف میوه نگاه می کنم. عجب میوه ای ست. از هلو کوچک تر است از انجیر بزرگتر. از هلو هسته داشتن را به ارث برده است، از انجیر نمی دانم چه چیز را. نام هر دو را دارد و هیچ کدام از آن ها نیست. بیرون از وجود خودش یک جای دیگر هم می تواند باشد، وقتی برگه هلو و انجیر خشک را در آب بریزی. آبِ هلو انجیر. خیلی بد است که یک چیزی ، یک چیزی باشد و همزمان دو چیز باشد.

دو: شاعرانه ضرب المثلانه
مثل
شترمرغِ
هلوانجیرخوار

سه: انسان شناسانه
مهاجر اندکی تا خیلی شبیه این میوه است. خیلی شناخته شده نیست. پرزهای کمتری نسبت به اصلش دارد و نسبت به فرع اش هیچ دانه ای ندارد. دیده اید

چهار: نوبرانه
هلو انجیری پوست کنده

پنج: سیاستانه
تو این هیر و ویر مصر، فوزیه به رحمت ایزدی پیوست.
رییس جمهورِ در حال رفت هم حرف‌های خیلی زیبایی زد اما از هلو و انجیر ببخشید هلو انجیری حرفی نزد. این یعنی اینکه سیاست با همه چیز فرق دارد

شش: مودبانه
می نویسم و هی می خورم تا اینکه شهلا با صدای بلند می گوید: ” هی یه چندتایی هم برای بچه‌ها بزار“.