مودب میرعلایی   
moaddabm@yahoo.com
 

شبه فیلسوفانه دارم
چیپس می‌خورم و همزمان هم فکر می‌کنم عجب سرنوشتی. معلوم نیست کجا سیب زمینی‌اش عمل آمده، سوارِ کدام ماشین شده، در کدام کارخانه چیپس‌سازی جلزو ولز کرده و تبدیل به اینی شده که من دارم می‌خورم بعد با کدام کامیون تا انبار رفته و بعد هم با کدام کامیون تا سوپر سر کوچه‌ی ما. خود سیب‌زمینی هم خیلی سفر کرده. اسپانیایی‌ها از امریکای جنوبی آن را به اروپا آوردند و اروپایی هم با کلی شک و تردید آن را قبول کردند و بعد به آسیا رساندند. نامش را هم ما از اروپایی‌ها گرفتیم تا جنس‌مان جور شود: سیبِ زمینی، سیبِ درختی و سیبِ آسمانی.
شاعرانه
این هم شعر درمورد سیب سروده اند اما دریغ از یک شعر برای سیب زمینی. وقتی شاعرانبزرگ این کار را نکرده‌اند من هم بر آن نیستم که سنت شکنی بکنم.
فرهنگ عامیانه
و انسانشناسانه رگ نداشتن نمی‌دانم خوب یا بد است، اما اینکه دوست دارد گاهی خودش راقاطی میوه‌ها کند کار خوبی نیست. سیب زمینی هم باید مثل همه‌ی آدم‌ها جایگاه خود را بداند نه خود را پایین‌تر بگذارد نه بالاتر.
  
سیاستانه
آقای حجاریان اولن یک اصطلاحی بکار برده‌اند که من فکر می‌کنم هر شاعری بتواند این کلمه را در شعری بکار ببرد بهترین شاعر دنیا خواهد شد: “تدلیس سیستماتیک”. من خودم وقتی خواندم گفتم “یا ابِلفضل این دیگه چیچیه”؟ 
(البته باید این جمله را به لهجه‌ی اصفهانی بخوانید). 
معنای این اصطلاح این است که رئیس جمهور سابق سیب زمینی و یارانه به مردم داد به همین خاطر در سال هشتاد و هشت دوباره رئیس جمهور شد. رییس جمهور جدید هم باید به فکر تدلیس سیستماتیک باشد اما من اگر به جای او بودم به جای سیب زمینی با چیپس تدلیس می‌کردم.
مودبانه 
خودمانیم‌ها این اسپانیایی‌ها خیلی کار خوبی کردند رفتند جهانگشایی کردند وگرنه من الان چه چیزی می‌توانستم بخورم و درباره‌ی چه چیزی می‌توانستم بنویسم. در ضمن تاریخچه‌ی پیدایش چیپس را هم بخوانید جالب است