استاد و شاگرد و راوی یک‌جا ریده‌اند. از انبان «نویسنده‌ی در تبعید»وکارگاه‌های داستان‌نویسی‌اش، داستانی درآمده که مصداق روشن کودک‌آزاری و بچه‌بازی (پدوفیلی) است. یکی دو نفر که در سایت استاد کامنت گذاشته‌اند هم از طرف استاد متهم شده‌اند که بدون «دانش» و «تخصص» حرف می‌زنند و با «قضاوت‌های این‌چنینی» با «نزدیک به چهل سال سانسور» هم‌دست شده‌اند.

هژیر پلاسچی

عباس معروفی تاجر است. البته نه در خودِ تجارت، در خودِ تجارت عباس معروفی کلاهبردار است. اما در حوزه‌ی ادبیات تاجری است که دکان پر رونقی هم ندارد. معروفی تنها شانس این را داشته که در دوران «کارگاه‌های داستان‌نویسی» و «کارگاه‌های شعرنویسی» و «کارگاه‌های خاطره‌نویسی» زندگی می‌کند، در دورانی که همگی به دنبال یک شبه موفق شدن، یک شبه نویسنده شدن، یک شبه فیلمساز شدنند. و همین است که او را به مقام شامخ «استاد عباس معروفی» ارتقا داده است. «استاد» اما گوشی دستش نیست و به همین دلیل است که اغلب در اظهارنظرهایش جرثومه‌ی ارتجاع و پلیدی است. نویسنده‌ی خرفتی که در دوران جاافتادگی، عالم رمان را با عالم واقع اشتباه می‌گیرد و سر یک ماجرای «ناموسی»-«غیرتی» چون نمی‌تواند «تیزی» بکشد، کل یک رمان را از نو می‌نویسد تا از «یار بی‌وفا» و «دوست فاسق» انتقام بگیرد، البته در این میان فراموش نمی‌کند کلاه این و آن را هم بردارد، کتاب کیلویی بخرد و تحویل نگیرد و پول بگیرد که کتاب چاپ کند و کتاب را چاپ نکند و بعد توی فیس‌بوک دمی هم به خمره‌ی شعر برساند (و نه بزند، بلکه دقیقن برساند). حالا دیگر وقت آن است که دست‌پروده‌های استاد وارد عرصه‌ی ادبیات شوند. مهرزاد سلیمانی که خبر انتشار مجموعه‌داستان‌هایش «عیدی» ماست، داستانی نوشته که اشک استاد را درآورده است. داستان توصیف معلمی است که به یاد معشوق از دست رفته به شاگرد نوجوانش تجاوز می‌کند. راوی برای ما البته معلم است، بدون ذره‌یی پیچیدگی، بدون ذره‌یی عذاب وجدان، غرق در لذت از تجاوز. استاد و شاگرد و راوی یک‌جا ریده‌اند. از انبان «نویسنده‌ی در تبعید» و کارگاه‌های داستان‌نویسی‌اش، داستانی درآمده که مصداق روشن کودک‌آزاری و بچه‌بازی (پدوفیلی) است. یکی دو نفر که در سایت استاد کامنت گذاشته‌اند هم از طرف استاد متهم شده‌اند که بدون «دانش» و «تخصص» حرف می‌زنند و با «قضاوت‌های این‌چنینی» با «نزدیک به چهل سال سانسور» هم‌دست شده‌اند. (قبل از نزدیک به چهل سال سانسور نبوده است؟) و البته از آنها خواسته شده اگر از کردار و افکار راوی آزرده شده‌اند، شهادت بدهند که نویسنده کارش را خوب انجام داده و از «نویسنده‌ی جوان و شریف کشورمان» عذرخواهی کنند. مردک نمی‌فهمد که آنچه آزاردهنده است نه کردار و افکار راوی، بلکه کردار و افکار نویسنده‌ی برگزیده‌ی جوان و شریف و خود شخص استاد است. همین انبان تاپاله‌یی که به اسم ادبیات به خورد مردم داده می‌شود.

لینک داستان «ملس»، نوشته‌ی مهرزاد سلیمانی:

http://maroufi.malakut.ws/archives/2017/03/post_808.shtml