http://ashabs.persiangig.com/image/chekhov02.jpg
ناما جعفری : این چخوف،این چخوف لعنتی ،این چخوف دوست داشتنی،این آنتوانی که در باغ آلبالویش هزار مرغ دریایی پرید.روز يكشنبه نه ام بهمن ماه،يكصدوپنجاه‌ودومين سالروز تولدش بود.

«آنتوان چخوف» روز 29 ژانويه‌ 1860 در «تاگانروك» روسيه از پدري مغاره‌دار و مادري داستان‌سرا متولد شد كه چخوف زماني در تمجيد او گفت: «استعدادهاي‌مان را از پدرمان گرفتيم، اما روح‌مان را از مادرمان.»

«چخوف» شش سال بيش‌تر نداشت كه پدرش‌ ورشكسته شد‌ و براي فرار از زندان، آن‌ها بدون همراهي «آنتون» به محله‌ي فقيرنشين مسكو رفتند. وي كه در زادگاهش مانده بود، براي تأمين هزينه‌ي تحصيل در يك مدرسه‌ي يوناني با سختي‌هاي زيادي مواجه شد.

«آنتون» كه به مطالعه آثار بزرگان دنياي ادبيات چون «سروانتس»، «تورگنيف» و «‌شوپنهاور» علاقه‌ي زيادي نشان مي‌داد، پس از پايان تحصيلات متوسطه در 19 سالگي، به دانشگاه مسكو راه يافت.

«چخوف» كه مجبور بود هزينه‌ي خانواده را هم تقبل كند، به نوشتن داستان‌هاي كوتاه و طنز از زندگي روزمره در روسيه رو آورد و اين راه توانست شهرتي به‌عنوان «روايت‌گر طنزآميز زندگي خياباني روسيه» براي او به‌ همراه بياورد.

چخوف در سال 1884 در رشته‌ي پزشكي فارغ‌التحصيل شد و توانست از طريق اين حرفه، درآمد قابل توجهي براي خود به ‌دست آورد.

در سال 1886 به يكي از معتبرترين روزنامه‌هاي سن‌پترزبورگ به نام «دوران جديد» دعوت شد. «دميتري گريگوروويچ‌»، نويسنده‌ي‌ نام‌دار آن زمان روسيه با مطالعه داستان كوتاه «شكارچي» چخوف، در نامه‌اي به او نوشت: «شما استعداد بي‌نظيري داريد؛ استعدادي كه شما را در زمره‌ي نويسندگان نسل جديد روسيه قرار مي‌دهد.»

چخوف بعدها از اين نامه به‌عنوان صاعقه‌اي در زندگي‌اش نام برد و او را در كارش مصمم‌تر كرد؛ به طوري‌كه در سال 1887 با داستان كوتاه «در تاريكي»، جايزه‌ي معتبر «پوشكين» را براي بهترين اثر ادبي متمايز از جهت ارزش هنري كسب كرد. 

 http://flag.blackened.net/tolstoy/lt_chekov.jpg
چخوف در همان سال به اوكراين سفر كرد و نگارش داستان كوتاه «استپ» را آغاز كرد؛ رمان كوتاهي عجيب و متفاوت كه در نشريه‌ي «نورسرن هرالد» به ‌چاپ رسيد. اين كتاب به‌ «لغت‌نامه‌ شعرگونه‌»ي چخوف معروف شد و پله‌ ترقي مهمي ‌براي او شد.

«آنتوان» در پاييز 1887 به توصيه‌ي يك مدير تئاتر، اولين نمايش‌نامه‌ي خود را به نام «ايوانف» را تنها در مدت 14 روز نوشت. برادر چخوف معتقد بود كه اين نمايش‌نامه، گامي ‌بسيار مهم در پيشرفت فكري و حرفه‌ي ادبي برادرش بوده است.

در سال 1892 چخوف خانه‌ي كوچكي در 40 مايلي جنوب مسكو خريد كه با خانواده‌اش در آن‌جا اقامت كردند. در آن سال، بيماري‌اش شدت بيش‌تري گرفت. هزينه‌ي خريد دارو براي او بسيار بالا بود، اما هزينه‌ي بيش‌تر بابت سفرهايش به شهر و ويزيت بيماران بود كه گرچه فرصت كمتري براي نويسندگي برايش باقي مي گذاشت، اما موجب مي‌شد تا با تمام اقشار جامعه‌ي روسيه برخورد داشته باشد.

وي در سال 1894 نوشتن نمايش‌نامه‌ي «مرغ دريايي» را آغاز كرد. موفقيت اين نمايش‌نامه به حدي بود كه در سال 1898 در تئاتر هنر مسكو به نمايش درآمد.

پس از مرگ پدر چخوف در سال 1898، وي به همراه خانواده به شهر «يالتا» نقل مكان كرد كه در آن‌جا چخوف با نويسندگاني چون «لئو تولستوي» و «ماكسيم گوركي» آشنا شد.

در همين شهر بود كه يكي از معروف‌ترين داستان‌هايش به نام «زني با سگ» را نوشت. در مي ‌1904 بيماري چخوف غيرقابل كنترل شده بود و به قول برادرش هر كه او را مي‌ديد، حدس مي‌زد كه مرگش نزديك است.

 http://www.iricap.com/images/mag/entry/magentry-big-050627073255-8.jpg
وي در ژوئن 1904 به آلمان رفت و در 15 جولاي همان سال در شهر «بادن‌ويلر» درگذشت، اما جسد او براي انجام مراسم تدفين به مسكو انتقال داده شد.

چخوف هرگز تصور آن را نمي‌كرد كه بعد از مرگ، شهرت چشم‌گيري به‌دست خواهد آورد. تمجيد و استقبال‌هايي كه در سال درگذشت او از «باغ آلبالو» شد، نشان داد تا چه ميزان در محافل ادبي محبوبيت دارد.

در آن زمان بعد از تولستوي، «چخوف» از نظر شهرت ادبي در مكان دوم قرار داشت. اما بعد از مرگ، به مشهورترين نويسنده‌ي روسيه تبديل شد.

نويسندگاني چون «جيمز جويس»،‌ «ويرجينيا وولف» و «كاترين منسفيلد» و همچنين «جرج برنارد شاو» به تمجيد از چخوف پرداخته‌اند.

در دنياي انگليسي‌زبان‌ها، چخوف بعد از «ويليام شكسپير» محبوب‌ترين نمايش‌نامه‌نويس محسوب مي‌شود. با اين حال، ارنست همينگوي، نويسنده‌ي صاحب‌نام آمريكايي رابطه‌ي خوبي با او نداشت و درباره‌ي اين نويسنده‌ي روسي مي‌گفت: «فقط شش داستان خوب نوشت و يك نويسنده‌ي آماتور بود.»

«ولادمير ناباكوف»، ديگر نويسنده‌ي بزرگ روسيه نيز زماني او را به مبتذل‌نويسي و نوشتن مطالب تكراري محكوم كرده بود، با اين حال «زني با سگ» چخوف را يكي از بهترين داستان‌هاي تاريخ ادبيات مي‌دانست.

همچنين «ويرجينيا وولف» با تمجيد از چخوف در داستان «خواننده‌ي معمولي»، كيفيت داستان‌هاي چخوف را ستوده است.

«جي‌.دي سالينجر»، ‌نويسنده‌ي فقيد آمريكايي هم ديگر نويسنده‌اي بود كه علاقه‌ي خاصي به آثار چخوف داشت.

چخوف بيش از 700 داستان کوتاه نوشت و از ديگر آثار مهم او به «سه خواهر»، «دايي وانيا» و «دوئل» مي‌توان اشاره كرد.

http://www.leevtheatergroup.com/index%20info/performance.gif