امین قضایی

خواندن این مقاله می تواند برای شما بسیار جذاب باشد چون از ریشه های الحادی برخی از عقاید اسلامی (و به خصوص تشیع) پرده بر می دارد. ایده کلی (که در واقع بسیاری از مدارک و اسناد تاریخی آن را ثابت می کند) این است که اسلام در زمان فتوحات اعراب، یک مذهب رسمی و مشخص و متمایز نبود. قرآنی وجود نداشت، سیره های نبوی نوشته نشده بودند، احادیث گردآوری نشده بودند و شما می توانید تصور کنید که مسلمانان در آنزمان، روایت واحدی نیز از محمد پیامبر، ظاهرا بنیانگذار اسلام، در ذهن نداشتند و البته نمی دانستند چگونه نماز بخوانند، روزه بگیرند، شریعت اسلامی چیست و کدام یکی از اعمال و رفتارها بخشی از سنت پیامبر محسوب می شود. همین که ایرانیان (و نه خود اعراب) به عنوان مردمان مفتوح، به دنبال نوشتن تاریخ اسلام و گردآوری احادیث رفتند، خود نشان می دهد که در زمان فتوحات دین متمایزی به نام اسلام وجود نداشت و در واقع شاید اصلا چنین دینی با چنین نامی شناخته شده نبود. رشد سریع اسلام نیز نشان می دهد که زمان کافی برای تدوین، نهادینه کردن و تبلیغ و تببین یک ایمان اسلامی و کانونی کردن (canonization) وجود نداشت.

اسلام در واقع بیش از هر چیز در زمان خلفا و بعد از فتوحات شکل گرفت. اعراب فاتح می دیدند که باید در مقابل یهودیان، زرتشتیان و خصوصا مسیحیان باید کتابی برای خود داشته باشند، به شخصیت محمد جلوه ای روحانی تر و معنوی تر ببخشند و وی را از یک میسیونر و یا رهبر مذهبی ساده به بنیانگزار یک دین جدید تبدیل کنند. برتری سیاسی و نظامی اعراب باید با یک برتری یا هویت فرهنگی و مذهبی تکمیل می شد و گرنه اعراب جذب فرهنگ و مذهب مردمان مغلوب می شدند. این نیاز، به عاریه گیری و اقتباس عجولانه انجامید که در شکل گیری قرآنی که اکنون در دست دارید مشهود است. قرآن مشخصا حاصل گردآوری عجولانه متون و سپس مرتب کردن آنها از بزرگ به کوچک است. اما همین قرآن پراکنده، تبدیل شد به ماخذی برای تولید احادیث و نوشتن سیره که همگی مبتنی هستند بر تفسیر و بازتفسیر متن قرآن. خلاصه اینکه رشد سریع فتوحات و سرهم بندی کردن محتوا برای یک دین جدید، باعث شد که بسیاری از عناصر مذهبی و فرهنگی مردمان مفتوح در اسلام جای بگیرند. بسیاری از این اقتباسات در سیره دیده می شود، برای مثال: محمد مانند عیسی و اشعیا، مردمان بسیاری را با غذایی اندک سیر می کند. تولد محمد مانند تولد مسیح و دیگر شخصیت های انجیل عبری، در خواب و رویا پیش بینی می شود.

برای محمد یک ریشه اسماعیلی ساخته می شود تا مانند مسیح، شجره مشخصی داشته باشد، شخصیت عمر مانند شخصیت پولس به تصویر کشیده می شود و نحوه اسلام آوردن عمر دقیقا مانند نحوه ایمان آوردن پولس است. با این حال، محمد به عنوان یک رهبر نظامی و فرمانده راهزنان یثربی، چندان هم جایی برای تصویرسازی معنوی از وی نمی گذاشت. ایرانیان بیش از اعراب حاضر بودند که عناصر مسیحی، نوستیکی، عرفانی و رازورزانه را وارد اسلام کنند. تشیع که به تدریج عناصر بدعت خود را طی قرون جمع آوری می کرد، بسیاری از عنصر مذهب مسیحی را نیز برگرفت. مهمترین آن، اعتقادات آخرالزمانی و ظهور مهدی است که مسلما یک کپی کاری ساده از مسیحیت است. اما اتفاق دیگر این بود که برخی از عناصر آیین های اختری نزد مانویان، مارسینی ها و دیگر عقاید نوستیکی (Gnosticism) نیز وارد نسخه های عرفانی اسلامی-ایرانی شد. یک نمونه ساده عدد هفتاد و دو هست.

از شیعیان می شنویم که حسین همراه با هفتاد و دو تن از یارانش شهید شد. این عدد هفتاد و دو (یا به روایتی هفتاد) حتی در مورد کشته شدگان جنگ احد نیز ادعا می شود یا در مورد تعداد کسانی که در آخرین حج محمد را همراهی می کردند. برخی هم از هفتاد و دو حوری و غیره سخن می گویند. این عدد جایگاه مشخصی در آیین های نوستیکی دارد. در انجیل یهودا (انجیل یهودا یک انجیل نوستیکی است که اخیرا کشف شده و در قرن دوم میلادی نوشته شده است. اولین ترجمه آن در اوایل سال 2000 منتشر شد و آنچه در زیر می خوانید اخرین نسخه ترجمه شده نشنال جئوگرافیک است.) عیسی، رازهای آسمان را بر یهودا توضیح می دهد که چگونه خدا، موجودات فناناپذیر آسمانی را می آفریند:«آداماس نخستین ابر منور است که هیچ فرشته ای تا کنون ندیده است….وی (نسل) فناناپذیر ست (Seth) را آفرید که …دوازده ….بیست و چهار …. وی مطابق اراده روح، هفتاد و دو جرم آسمانی منور (luminaries) با نسلی فناناپذیر ظاهر ساخت. این هفتاد و دو جرم منور آسمانی، سی صد و شصت جرم منور دیگر را با نسلی فناناپذیر مطابق اراده روح ساختند پس از هرکدام پنج نسل باید باشد….دوازده aeons از پدرانشان، دوازده منور (luminaries) برآمدند که برای هر aeon شش آسمان است، پس هفتاد و دو آسمان برای هفتاد و دو جرم منور وجود دارد و برای هرکدام نیز پنج فلک که کلا سیصد و شصت فلک می شود.» (بخش های … به معنی این است که در نوشته بدست آمده این بخش ها قابل بازیابی نیستند.)اگر با تفکر نوستیکی آشنایی نداشته باشید، پس احتمالا منظور این نوشته را نخواهید فهمید. هرچند برای کارشناسان هم معنای دقیق این نوشته مشخص نیست. قبل از ادامه بحث باید بگویم که انجیل یهودا، انجیل جالبی است زیرا در این انجیل، یهودا اسخریوطی خائن نیست بلکه تنها حواری است که ماهیت واقعی عیسی را فهمیده است و تنها اوست که عیسی رازهای آسمان را بر وی می گشاید.اما خیلی نیازی به درک محتوا نیست.

مشخص است که نویسنده قصد دارد شمار ستارگان و اجرام سماوی، آسمان ها و افلاک را توضیح بدهد (باید بدانید که تفکر نوستیکی از افلاطون وفیثاغورث ملهم بوده و بنابراین جایگاه خاصی برای اعداد قائل است.) پس عدد هفتاد و دو، یک معنای هندسی مشخص دارد. دوازده را اگر در شش ضرب کنید می شود 72. اگر 72 را در 5 ضرب کنید می شود 360. دوازده تعداد ماه های سال است و 360 تقریبا تعداد روزهای سال. به طرز جالبی، خدا و 72 جرم منورش در زنجیره ای از اقتباس ها تبدیل می شود به حسین و هفتاد و دو همراهش. حتی تصور جن در سنت اسلامی نیز احتمالا با aeon (که اصالتا یک کلمه یونانی است)، ارتباط دارد. الجن یا جن را اگر حن بخوانیم (با توجه به اینکه متن قرآن بعدا نقطه گذاری شده) شاید منظور متن قرآن، از جن، همان aeon بود که هر دو در واقع موجوداتی آسمانی و از جنس آتش هستند. مشخصا چون متن قرآن (بنا به نظریه من در کتاب نامه هایی برای محمد) توسط یک فرقه الحادی مسیحی-یهودی نوشته شده است، تاثیر این تفکرات نوستیکی در متن (خصوصا در سوره جن و از قضا سوره هفتاد و دوم قران!) بازتاب یافته است (با این حال این فرقه نوستیکی نیست). در هر حال، تفکر نوستیکی و مانوی راه خود را به عرفان و تصوف ایرانی باز می کند. مانی پیامبر خود فرزند یکی از پیروان یک فرقه مسیحی نوستیکی (Elcesaites) ها بوده است. این فرقه در اصل یک شاخه از ابیونی هاست. شباهت زیادی نیز بین عقاید مانویان و نظریات مطرح شده در انجیل یهودا یا پیروان مارسین دیده می شود.

در این سنت های مذهبی، جهان مادی نه توسط خدا بلکه توسط یک موجود آسمانی رده پایین تر آفریده شده است و در واقع خدا مسئول شرارت و نقص جهان نیست. در درون هر انسانی نوری هست که باید از جسم مادی اش آزاد شود. پس تصور عرفانی ایرانی از جهان مادی به عنوان شر و وصال به واحد یا معشوق کاملا یک ایده نوستیکی و مانوی است. ادعای کفرآمیز «انالحق» منصور حلاج نیز به نظر به همین ایده اشاره می کند. در واقع، خدای واحد (یا موناد)، خدای راستین و واقعی است و نه این خدایی که در تورات ظاهر می شود. وقتی منصور می گوید انالحق احتمالا منظور یکی بودن وی با نور درونی یا بعد الهی محصور در جسم مادی است. یعنی نوری که در درون ماست، در یک اتفاق آفرینش، در جسم تاریک مادی ما محصور شده است. باورهای اختری و نوستیکی، به صورت خرافات یا عناصر حاشیه ای اسلام هنوز وجود دارد. برای مثال اعتقاد به اینکه هرکسی ستاره ای دارد یا مسیر ستارگان سرنوشت انسانها را روی زمین تعیین می کند. اعتقاد به وصلت و یکی شدن با خدا، اعتقاد به سروش یا ندای درون، تمایل صوفیان و عرفا به رد احکام شریعت، همگی عناصر و عقاید پایه ای مسیحیت نوستیکی است.