امین قضایی

وقتی از مسلمانان پرسیده می شود که از کجا مطمئن هستند که متن قران، کلام خداست، در پاسخ به این ادعای گزافه وعجیب متوسل می شوند که متن قرآن فصاحتی غیرقابل مقایسه دارد به طوری که هیچ کسی تاکنون نتوانسته است به ادعای تحدی پاسخ دهد و آیاتی مشابه آن بیاورد.

ادعای تحدی از خود متن قرآن استنتاج شده است (البته این یک تفسیر غلط است) و مسلمانان بدون هیچ گونه تحقیق و تفحصی، فرض بر این گذاشته اند که کسی واقعا نمی تواند متنی مانند قرآن بنویسد و به دروغ مدعی هستند که متن قران به اعتراف ادبای عرب، متنی به غایت فصیح است.

من در این مقاله ابتدا، ادعای فصاحت خارق العاده قران را مورد بررسی قرار خواهم داد و سپس به ادعای تحدی ایشان اشاره خواهم کرد.

اغلب پاره های متن قرآن از ویژگی بارز فصاحت و بلاغت بسیار به دور هستند. البته مانند هر متن دیگری، در بخش هایی از آن نیز فصاحت به چشم می خورد، اما به هیچ عنوان نمی توان گفت که این فصاحت خارق العاده است.

مطابق تعاریف متنی فصیح و بلیغ خوانده می شود که با کمترین کلمات و بدون حشو زائد، منظوری را به روشنی بیان کند و البته به موقع و به اقتضا از آرایه های ادبی نیز استفاده مناسب کرده باشد. اگر نویسنده منظور خود را روشن بیان نکرده باشد، پس متن بلیغ نیست و اگر منظور روشن باشد، اما زیاده گویی شده باشد، یا ظرافتی در بیان نباشد و یا کلمات به درستی انتخاب نشده باشند (مثلا مغلق باشند) پس باز هم متن از فصاحت به دور خواهد بود.

اگرچه مانند دیگر مفاهیم، برای فصاحت کلام تعریف واحدی وجود ندارد، اما در هر حال بر سر چند ویژگی اتفاق نظر است مانند استفاده از کلمات به جا و مناسب، کلمات خوش آهنگ، عدم تکرار بیهوده، بیان روشن که ابهام در ذهن خواننده ایجاد نکند و یا رشته کلام از دست نرود.

اما ذکر این نکته هم ضروری است که با وجود اینکه می توان تاحدی فصاحت یک متن را بررسی کرد، اما اصولا ذوق و سلیقه شخصی هم در آن اثر دارد و متنی ممکن است برای کسی بسیار زیبا وبدیع باشد و برای دیگری خیر.

برای ما غیر عرب زبانان سخت است که درباره فصاحت زبان عربی قضاوت کنند، بنابراین ما تا آنجا که ممکن است سعی می کنیم بر جوانب محتوایی متن قرآن تمرکز کنیم.

کلمات مبهم:

همانطور که گفتیم یکی از ویژگی های فصاحت، عدم استفاده از کلمات مبهم و نامعلوم است. قرآن کلمات غیرعربی بسیاری دارد که اصلا در زبان عربی رایج نبودند و یا اینکه کاملا مبهم هستند و اصلا معلوم نیست چه معنی دارد یا به چه چیزی اشاره می کند. البته بعدها مفسرین اسلام برای این کلمات، معانی ساختگی جعل کرده اند. با این حال، بر سر معنا و منظور این کلمات هنوز بحث است. هرقدر مفسرین مسلمان با اتکا به روایات و احادیث و تفاسیر ساختگی وانمود کنند که معنی این کلمات را می دانند، از عدم اتفاق نظر ایشان معلوم می شود که آنها تقریبا نمی دانند که منظور این کلمات چیست (براساس همین تجدید نظر طلبان در تفسیر قرآن، مدعی شده اند که متن قرآن در واقع ریشه غیر عربی دارد و مطابق نظریه من نیز، متن قرآن در اصل یک متن ترجمه شده به عربی است و به همین خاطر در قران گفته شده که این قرآن عربی است و اگر آنرا ترجمه نمی کردیم و به زبان عجم می آوردیم نمی فهمیدند. این امر حاکی از این است که متن قران یک ترجمه از متن دیگری است) در زیر، برخی از این کلمات عربی مبهم یا اصالتا غیرعربی را فهرست کرده ایم:

1 . کوثر (این واژه در عربی هیچ معنایی ندارد، بنا به یک روایت از عایشه، وی مدعی شده است که کوثر چشمه یا نهری است در بهشت که به محمد پیامبر اعطا شده است. کریستف لوکزنبورگ با رجوع به ریشه این واژه در زبان آرامی دریافته است که اصالتا این واژه به معنای استقامت و پایداری است. )

2. اولو الباب- حتی علمای اسلام هم خودشان نمی دانند منظور چیست و فرض و گمان را بر این گذارده اند که منظور صاحبان خرد است.

3. ابابیل- کسی معنای این کلمه را نمی داند و فقط به خاطر وجود کلمه پرنده قبل از آن تصور می شود که به معنای گروه پرندگان است و مسلمانان براساس تفسیر از همین متن این داستان را ساخته و پرداخته اند که سپاه ابرهه با پرندگانی که سنگ هایی را پرتاب می کردند (اشاره به آیه بعدی) نابود شدند. برخی از زبان شناسان گفته اند که در اینجا منظور از طیرا ابابیل، آبله مرغان است، یعنی سپاه ابرهه با آبله مرغان نابود شد. به این ترتیب ابابیل یک منشا فارسی دارد و از جمع آبله می آید. با این حال، من نمی دانم اگر این گفته را بپذیریم پس آیه بعد به چه اشاره خواهد داشت.

4. الاعراف (سوره هفتم- آیه 48). کسی نمی داند منظور از اصحاب اعراف چه کسی است.

5. حور عین (لوکزنبورگ نشان می دهد که برخلاف ادعای مسلمانان این کلمه به معنای انگور سفید است و نه باکره بهشتی. بنابراین مسلمانان تروریست برای چندکیلو انگور به عملیات انتحاری دست می زنند!)

دیگر مثالهایی از کلمات مبهم یا غیرعربی عبارتند از: استبرق، ذوالکفل، سبعا من المثانی،بکه، تسنیم،حنیف، فرقان، شجره ملعونه، الرقیم، زبانیه، طاغوت، طوبی، یوم الله، قسوره و ….

وجود این همه کلمه مبهم، قطعا از فصاحت متن می کاهد.

2. شلختگی، پراکندگی و بدگویی

متن قران به سبب پراکندگی غیرعادی اش، به هیچ وجه نمی تواند متنی فصیح قلمداد شود. بارها متن از موضوعی به موضوع دیگری می پرد.

برای یک نمونه از شلختگی ها به آیات زیر از سوره 6 دقت کنید:

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۸۴﴾ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۸۵﴾ وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۸۶﴾

و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را [هدايت كرديم] و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى‏ دهيم (84)

و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند (85) و اسماعيل و يسع و يونس و لوط كه جملگى را بر جهانيان برترى داديم (86)

هیچ نیازی به دانستن زبان عربی نخواهید داشت تا بفهمید که ترتیب پیامبران در اینجا چقدر شلخته و بی نظم است. هیچ نوع ترتیبی برحسب زمان یا هر ویژگی دیگری بین این فهرست پیامبران وجود ندارد.

قران در سوره 68 به فرد گمنامی بدگویی و فحاشی کرده است. فحاشی و بدگویی آن هم به کسی که به وی اشاره نمی شود، نه تنها از فصاحت و بلاغت بلکه از ادب به دور است:

وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ ﴿۱۰﴾

هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ ﴿۱۱﴾

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿۱۲﴾

عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ ﴿۱۳﴾

أَنْ كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ ﴿۱۴﴾

إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ ﴿۱۵﴾

سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ ﴿۱۶﴾

و از هر قسم خورنده فرو مايه‏ اى فرمان مبر – [كه] عيبجوست و براى خبرچينى گام برمى دارد- مانع خير متجاوز گناه پيشه- گستاخ [و] گذشته از آن زنازاده است- به صرف اينكه مالدار و پسردار است- چون آيات ما بر او خوانده شود گويد افسانه ‏هاى پيشينيان است- زودا كه بر بينى‏ (در واقع خرطوم) اش داغ نهيم.

3. تکرار

متن قرآن پر از تکرار است. برخی از این تکرارها واقعا کسل کننده اند. داستان موسی چند بار در چند سوره متفاوت تکرار شده است، هربار داستان از یک جایی شروع و دوباره نیمه کاره پایان می یابد. حتی گاهی خود آیات هم تکرار شده اند.

برای مثال به آیات زیر از سوره بقره دقت کنید:

وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿۱۴۹﴾

و از هر كجا بيرون آمدى روى خود را به سوى مسجدالحرام بگردان و البته اين [فرمان] حق است و از جانب پروردگار تو است و خداوند از آنچه مى ‏كنيد غافل نيست (۱۴۹)

وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿۱۵۰﴾

و از هر كجا بيرون آمدى [به هنگام نماز] روى خود را به سمت مسجدالحرام بگردان و هر كجا بوديد رويهاى خود را به سوى آن بگردانيد تا براى مردم غير از ستمگرانشان بر شما حجتى نباشد پس از آنان نترسيد و از من بترسيد تا نعمت‏ خود را بر شما كامل گردانم و باشد كه هدايت ‏شويد (۱۵۰)

این دو آیه پشت سرهم، یک حرف را دو بار تکرار کرده است. البته کاملا مشخص است که گردآورندگان قرآن که نسخه های متفاوتی داشته اند، هر دو نسخه را در اینجا پشت سر هم گذاشته اند. اگر متن قرآن که به ادعای مسلمانان کلام خداست، اینچنین در اثر جمع آوری بر هم خورده است، پس مسلمانان چطور می توانند ادعای فصاحت متن را داشته باشند.

بدترین نمونه تکرار و حشو زاید که حتی مطالعه متن را ناگوار می سازد سوره 55 است. در این سوره که شامل 78 آیه است، آیه « فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ »، 25 بار تکرار شده است! این حد از تکرار به صورت یک در میان لابلای جملات کاملا به دور از فصاحت است و حتی می توان گفت باعث خورد شدن اعصاب خواننده می شود.

در اینجا مجال نیست که به موارد دیگر اشاره کنم. البته باید ذکر کرد که متن قرآن در بسیاری از جاها نیز نسبتا فصیح است. اما همانطور که اشاره شد، به هیچ وجه متن قرآن، فصاحتی استثنایی ندارد و این ادعای گزافی بیش نیست.

4. ابهام در ضمایر

یک متن فصیح، متنی است که مشخص کند چه کسی خطاب به چه کسی سخن می گوید. قرآن از این لحاظ، بسیار مبهم و نامعلوم است. گاهی خدا در متن به صورت سوم شخص ظاهر می شود، گاهی اول شخص جمع. مخاطب معلوم نیست چه کسی است آیا محمد است یا مسلمانان یا جمیع مردم.

پاسخ به ادعای تحدی

معدود افرادی به ادعای تحدی (یعنی اوردن سوره یا آیاتی شبیه قرآن) پاسخ داده اند. البته دلیل امر، ناتوانی ایشان نبوده است بلکه جرات انجام چنین کاری را در جهان اسلام ندارند. یک دلیل دیگر این است که ادعای تحدی آنقدر مضحک و گزافه است که کمتر نویسنده جدی خواسته باشد خود را درگیر این امر کند. همچنین هرچیزی هم نوشته شود، مسلمانان متعصب مدعی خواهند شد که این به فصاحت و قدرت قران نیست.

با این حال، در سال 2001، فردی موسوم به المهدی، در پاسخ به ادعای تحدی (این البته تنها یکی از دلایل چاپ این کتاب است)، کتابی به نام فرقان الحق منتشر کرد. پاسخ مسلمانان قابل حدس است، به جای اینکه آنها به بررسی دقیق مدعی و پاسخ دهنده به ادعای تحدی بپردازند، آنرا توطئه غرب، صهیونیسم و غیره می دانند که می خواهند مسلمانان را منحرف کند، افکار شیطانی یا کفرآمیز را وارد جامعه اسلامی کند یا به ادعای سایت پرسمان باعث « رسوخ عقيده شرك آلود تثليث يعني سه گانه پرستي» شود.

مشخصا این کتاب هیچ ارزش واقعی ندارد و یاوه ای است افزوده شده به دیگر یاوه های مذهبی. اما این می تواند برای گزافه بودن ادعای تحدی مورد استفاده قرار گیرد. کافی است چند آیه از این کتاب فرقان الحق را با آیات قران تداخل کنید (نسخه رایگان در اینترنت در دسترس است) و از مدعی مسلمان بخواهید بدون رجوع به قرآن، تعیین کند که کدامیک آیات قرآن است و کدامیک آیات کتاب فرقان الحق. اگر نتوانست پس مسلم می شود که این ایات از نظر وی مشابه است و به این ترتیب، گزافه بودن این ادعا که کسی نمی تواند آیاتی مانند قران بیاورد ثابت خواهد شد.