من از خودم خسته ام /از تو
از خواب نيمه شب پاييز وآبهای اينهمه چشم
ازفرمان ايست / بدو / مرگ
از گلوله های پيشانی و
سايه های قتل در نيمه شب
ودستهايی بسوی خانه تو
تاكشيدن اينهمه سيگار در زندان
من خسته ام / دستهايم بوی تيغ می دهد
ورگهايم از ريختن قرمز تر
من گاهی براي خنده هم كه شده
زير چرخهای آسمان می روم
يا سوار ماشين غريبه ها / حلقه ای از زنجير اين محرمانه تا…
دنيا بروی ما بسته است
دنيا برای ما شاخ وشانه مي كشد
من / محمدم / اگر چه ديگران اين را نمی گويند
من محمدم / نشسته ام
برای ريسمانی كه پاره می كند زمين
ومعلق می اندازد روی رگهای هزاران بعد
من/ محمدم
وروی زمين نشسته تعداد شمارا می شمارم
آقايان به رنگ خاكستری ملايم !
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.