مترجم: پیمان غلامی و ایمان گنجی
فهرست: یادداشت ترجمه / قطعاتی از عصب سنج / یادداشت ها / ناف برزخ / قطعاتی از مکاشفات تازه هستی / ون گوگ، او که جامعه خودکشی اش کرد / متون منثور / هجده ثانیه، یک فیلمنامه / دو شعر / یادداشت ها / نامه به پیر لوئب
از متن کتاب: رعشهها چه از آنِ بدن باشند چه از آنِ جان، لرزهنگاری انسانی وجود ندارد تا کسی را به دیدنم توانا سازد، تا نه به برق صاعقهی ذهنم، که به ارزیابیِ دقیقترِ رنجم دست یابد. سرتاسر معرفتِ علمی بشر، این معرفتِ اتفاقی، برتر از معرفتِ مستقیمی که میتوانم از هستیام داشته باشم نیست. منام تنها قاضیِ آنچه درونم است. و قبلا به شما گفتهام: نه اثر، نه زبان، نه کلمه، نه ذهن، هیچ چیز. هیچ مگر یک عصبسنجِ عالی. نوعی توقفگاهِ درکنشدنی در ذهن درست در میانهی همهچیز. و انتظار نداشته باشید تا این همهچیز را بنامم، تا به شما بگویم به چند بخش تقسیم میشود؛ انتظار نداشته باشید تا وزنِ آن را به شما بگویم، تصور نکنید که میتوانید مرا به بحث راجع به آن وادارید. رنج میبرم، چون ذهن در زندگی نیست و زندگی هم ذهن نیست؛ از ذهن در مقام اندام رنج میبرم، از ذهن در مقام مفسر، از ذهن در مقام مرعوبگرِ چیزها، که آنها را به ورود به ذهن وامیدارد. همهی این صفحات همچون تکههای یخ در ذهنم شناورند. آزادیِ مطلقم را بر من ببخشید. سر باز میزنم از هرگونه تمایزگذاری میان هر یک از لحظاتِ خودم. هیچ ساختاری را در ذهن به رسمیت نمیشناسم
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.