آرامش دوستدار، تحسین و تکفیر

ناما جعفری | نویسنده | پاریس ۱۸ آذر ۹۸ |

___________________

آرامش دوستدار، فیلسوف و روشنفکر برجسته ایرانی، نه تنها به نقد فرهنگ دینی پرداخت، بلکه خود نیز آماج تندترین انتقادها از سوی روشنفکران ایرانی قرار گرفت. این ویژگی او، یعنی به باد انتقاد دادن و در عین حال به باد انتقاد گرفته شدن، بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت فکری اوست که شایسته ستایش است. دوستدار، با شجاعت و بی‌پروایی کم‌نظیر، روشنفکری ایرانی را به چالش کشید و آن را در آیینه نقد خویش به تماشا گذاشت؛ و همین جسارت او بود که موجی از واکنش‌ها، از تحسین تا تکفیر، را برانگیخت. در ستایش این جنبه از شخصیت و کارنامه او، باید گفت که او نه تنها منتقد سنت و دین، بلکه آینه‌ای بی‌رحم برای خود روشنفکران بود و این دوگانگی، او را به چهره‌ای یگانه در تاریخ اندیشه معاصر ایران بدل کرد.

دوستدار در آثارش، به‌ویژه در امتناع تفکر در فرهنگ دینی، روشنفکران ایرانی را به دلیل ناتوانی در رهایی کامل از بندهای فرهنگ دینی و سنت، «نااندیشا» و «ناپرسا» خواند. او معتقد بود که بسیاری از این روشنفکران، هرچند در ظاهر به نقد دین و سنت می‌پردازند، در باطن همچنان در چارچوب همان فرهنگ دین‌خو گرفتارند و از تفکر خودبنیاد و رادیکال عاجزند. این انتقاد تند و بی‌تعارف، که گاه با لحنی گزنده و طعنه‌آمیز همراه بود، خشم بسیاری از هم‌قطارانش را برانگیخت. او را متهم کردند که به جای همراهی با جنبش روشنفکری، به تخریب آن پرداخته و با نگاهی یک‌جانبه، پیچیدگی‌های تاریخی و اجتماعی را نادیده گرفته است. اما همین انتقادها، خود گواهی بر تأثیر عمیق اوست؛ چرا که صدایی که شنیده نشود، مورد هجوم قرار نمی‌گیرد.

ستایش دوستدار در اینجاست که او از این انتقادها نهراسید و در برابرشان ایستاد. او نه تنها روشنفکران را به پرسش کشید، بلکه با پذیرش این که خود نیز در معرض نقد قرار گیرد، به نوعی صداقت فکری دست یافت که کمتر در میان متفکران دیده می‌شود. او به جای پناه بردن به دژ اجماع روشنفکری یا محبوبیت‌طلبی، راه دشوار تنهایی و تک‌افتادگی را برگزید. این شجاعت در به باد انتقاد دادن و به باد انتقاد گرفته شدن، نشان‌دهنده تعهد او به حقیقت‌جویی بود، نه به مصلحت‌اندیشی. در جهانی که روشنفکران اغلب در پی تأیید و تصدیق‌اند، دوستدار ترجیح داد منفور باشد اما صادق بماند.

منتقدانش او را به تندروی، بدبینی و حتی نفی مطلق فرهنگ ایرانی متهم کردند. برخی گفتند که او با تأکید بیش از حد بر «امتناع تفکر»، ظرفیت‌های بالقوه فرهنگ ایرانی را نادیده گرفته و به جای ارائه راه‌حل، تنها به تخریب پرداخته است. اما در ستایش او باید گفت که همین انتقادها، خود بهانه‌ای شد برای بازاندیشی در کار روشنفکری ایران. دوستدار، چه با تأیید و چه با تکذیب، روشنفکران را وادار کرد که به خود نگاه کنند، ضعف‌هایشان را ببینند و از خود بپرسند: آیا واقعاً از بندهای فرهنگ دینی رها شده‌اند؟

آرامش دوستدار، در این میدان نبرد اندیشه‌ها، نه قهرمان بی‌عیب بود و نه قربانی بی‌گناه؛ او جنگجویی بود که هم زخم زد و هم زخم خورد. ستایش او در این است که با به باد انتقاد دادن روشنفکری ایرانی، و پذیرش به باد انتقاد گرفته شدن، نشان داد که تفکر حقیقی، نه در آرامش اجماع، بلکه در تلاطم جدال و پرسشگری زاده می‌شود. او با این میراث، ما را به تأمل در خود وامی‌دارد و یادمان می‌دهد که نقد، حتی اگر تلخ و گزنده باشد، می‌تواند بذر بیداری باشد.

دیدگاهتان را بنویسید