دهن تو هم بوی اسپرم میده.

میا خلیفه( بازیگر لبنانی-آمریکایی فیلم های پورن) در رودررویی با یک بانوی ایرانی یهودی که مودبانه می گوید “آم اسرائیل خای(مردم اسرائیل زنده هستند)”. در حالی که این ستاره پورن آشغال مانند یک بچه شیرخواره رفتار می کند و بیشتر از این هم انتظار نمیرفت.

Mia Khalifa

میا خلیفه در حال لذت بردن از آب کیر

تمام آب کیر در دهان میا خلیفه

با کثافتی به اسم زهرا(آتش) و ارتباطش با دستگاه امنیتی رژیم و تلاشهاش برای تخریب و مصادره جاویدنام نیکا شاکرمی آشنا شوید

وظیفه‌ی ملی و انسانی ماهاست که از مادر نیکا در مقابل جمهوری اسلامی و «شیطانی» به اسم «آتش» حمایت و حفاظت کنیم

در بین ۱۱ پُستی که خانم نسرین شاکرمی (مادر جاویدنام نیکا) در مورد حقیقت شخصیت «آتش(زهرا)شاکرمی» در اینستاگرام نوشته؛ قسمتی که هایلایت کردم تاییدی بر حرف من هست: «زهرا شاکرمی بعد از گرفته شدن جان نیکا، خوشحال و تغییر ظاهر داد تا شروع به کسب شهرت کنه»

.……………………………………………

تو این رشته‌توییت متن کامل پستهای اینستاگرامی نسرین شاکرمی در مورد ارتباطات خواهرش زهرا(آتش) با دستگاه امنیتی رژیم و تلاشهاش برای تخریب و مصادره جاویدنام نیکا شاکرمی رو براتون میذارم.

❌

پست اول

در تمام سالهایی که مظلومانه ، به این در و آن در میزدم دادگاه و پاسگاه و بانک و وکیل و … و برای همه توضیح میدادم حق فرزندان یتیم مرا دزدیده اند و ما را دربدر و آواره کرده اند حتی یک نفر پیدا نشد که در احقاق حق ما کوچکترین قدمی بردارد و یا حتی ذره ای وجدان درد بگیرد . نهایت لطفی که داشتند این بود که می‌گفتند تو زورت به اینها نمی‌رسد و کاری نمی‌توانی از پیش ببری پس بهتر است پیگیری نکنی که باز هم به ضرر تو تمام می‌شود و ممکن است بلایی سرت بیاوردند وقتی میدیدم بجای اینکه دزد را بگیرند و به زندان بیندازند ، دنبال پرونده سازی برای من هستند که مثلا به جرم بی‌احترامی به قاضی مرا به زندان بیندازند چه میتوانستم بگویم؟ در مملکتی که تا این حد دچار تباهی و فساد و ظلم آشکار شده؟ وقتی در کهریزک ماموری که گویا دروازه بان جهنم بود با لحنی که لحن انسان نداشت گفت یک لحظه میتوانی دخترت را ببینی و شناسایی کنی و به چند پله اشاره کرد و گفت از این پله ها بالا بروید آنجاست وقتی دیدم پاره تنم را در بالکنِ سردخانه ، جایی که محل رفت و آمد بود ، گذاشته اند .. بی آنکه ذره ای حرمت و حتی ترحمی، نه برای پیکر پاک آن نوگل پرپر شده و نه برای جگر پاره پاره من قائل باشند حتی در حدی که بتوانم لحظه ای در گوشه ای امن پیکر تکه‌ تکه‌ شده اش را ببینم ….در آن زمان که دنیا نهایت زشتی و تعفنش را به من نشان داد و در عمق آن سیاهچاله دوار مرگ جنازه متحرک و سرگردان من ، اول جنازه خدا را دید . خدایی که سالها پیش کشته بودندش، جنازه اش را علم کرده و خود از زبانش ناحق و ناروا می‌گفتند. در آن لحظه که پایان دنیا یا شاید ظهور چهره واقعیِ دنیای شیطان زده بود، به من گفتند آنجاست، روی یک تخت میان یک کاور سیاه می‌دانستم نیکای نوجوانم رنج می‌کشد. نیکای حساس پیش من که مادرش بودم خجالت می‌کشید لباسش را عوض کند دنیا با همه سیاهیش دور سرم میچرخید اما با خودم گفتم چاره ای نیست مجبورم در همین شرایط اسفناک ببینمش مامور برگشت و وقتی نگاهش به ما افتاد فریاد زد خانوم فقط صورتش را حق دارید ببینید در همان لحظه من و خواهرم شیدا هر دو خیره شدیم به تکه‌ رنگِ قرمزی که روی موهای نیکا بود خواهرم با انگشتش کمی از آنرا برداشت و گفت این رنگ؟ من که حدس میزدم برای صحنه سازی بوده ، اشاره کردم ساکت باشد و شیدا هم ساکت شد

❌

پست دوم

با همان حافظه ای که در آن شرایط وحشتناک و غیر قابل باور، مرتب در حال پرش بود و لحظاتی پیش می آمد که اسم خودم را هم فراموش میکردم و میترسیدم کاملا و در یک لحظه همه چیز را فراموش کنم و حتی فرصتی پیدا نکنم بگویم با ما چه کردند اما در همان حال بخاطر می آوردم زمانی را که برای احقاق حق نیکای مظلومم که آن همه محرومیت و رنج کشید ، به دادگاه مراجعه میکردم چه ها با من کردند هیچ راهی جز سکوت نمیدیدم و فقط میخواستم پیکر بیجانش را از این ابلیسها بگیرم و به خاک بسپارم خیلی طولانی می‌شود اگر بخواهم با ذکر جزئیات بگویم اصلا چطور شد که بالاخره مرگ نیکا را اعلام کردند و حاضر شدند پیکرش را تحویل دهند فقط در همین حد می‌گویم که آنها فکر کردند من در کشته سازی که به قول خودشان منافقین مقصر و عاملش بودند با آنها همکاری میکنم و نیز می‌دانستند فیلمهایی که نیکا در تظاهرات بوده لو میرود و رسوایشان می‌کند بهرحال و در هر صورت تجربه به من ثابت کرده بود که چیزی بنام شکایت و دادخواهی در جمهوری اسلامی هیچ معنا و مفهومی ندارد و راه به جایی نمی‌برد جز اینکه باعث فاجعه های بعدی میشود وقتی نیکا را دیدم فقط لحظه اول توانستم خوب ببینمش بعد به علت فشاری که به سرم وارد شد چشمهایم پر خون شد و چیزی مثل یک پرده مه آلود جلوی دید چشمانم را گرفت طوری که نمیتواننستم مستقیم به چیزی نگاه کنم و نور هم به شدت اذیتم میکرد قلبم هم که به شدت می‌زد و به سختی نفس میکشیدم و تا بحال هم این مشکلات جسمی که برایم پیش آمد ادامه دارد در آن حال و در آن روزها که من در حال جان کندن بودم رفتارهای عجیبی از خواهرم زهرا (آتش) سر میزد و من که درمانده بودم فقط یک بار توانستم تمام قوایم را جمع کنم که یک ویدئو از خودم بگیرم و بگویم نیکا را جمهوری شیطانی کشت از آنروز منتظرم و امیدوارم به اینکه حالم بهتر شود بلکه بتوانم در این مورد حرف بزنم و بگویم چه ها بر ما گذشته بگویم آخر چرا با من بچه هایم که هیچ گاه هیچ ظلمی در حق کسی روا نداشته ایم و حتی مراقبت میکردیم که مبادا روزی ، با نگاهمان به رنجِ کسی موجب آزارش شویم، اینگونه کردند؟ من در تمام طول زندگیم به شدت عدالتخواه، خیرخواه و دلسوز و متاسفانه بسیار حساس به حفظ آبرو و حرمت دیگران بودم العان هم با نهایت رنجها و ظلمهایی که بر ما روا داشته اند باز هم ته دلم بفکر انسانهای شریفی هستم که ممکن است مثل ما گرفتار ظلم و جور و بیعدالتی شوند

پست سوم

❌

و اگر مسئاله ای را مطرح میکنم نه صرفا به خاطر این است که عقده های شخصی ام را بگشایم که حتی مشکل‌ترین کار برایم همین است بلکه میخواهم بگویم که بدانید همه ما چگونه به یک شیوه در بند و گرفتار مکر شیاطین شده ایم و اگر به خودمان نیاییم و کاری نکنیم ، در تباهی و نابودی و سقوط کامل هستیم و شیوه این شیاطین این است که برای نابودیمان درست از همان شرافتمان سو استفاده میکنند ما انسانهای شریف، فهیم و عدالتخواه و عیرتمند زیادی داریم. همه مان نمی‌توانیم سرنوشتمان را به دست عده ای ابلهِ نادان و بدخواه بدهیم که خیر خود را هم نمی‌دانند و فقط از سر بدخواهی و بد ذاتی و بدطینتی و کوته فکری رفتار می‌کنند بسپاریم که به قول سعدی ذات بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است و من این حقیقت تلخ را با تمام وجود و پوست و خون و گوشت و استخوانم درک کرده ام زمانی که ما با غم و اندوه و دلی شکسته از دردها و رنجها و اذیتها به کرج نقل مکان کردیم و در نزدیکی خانه پدرم ساکن شدیم من بارها و به کرات از زهرا خواهرم خواهش میکردم هر زمانی که حوصله دارد با بچه ها کمی نقاشی کار کند بلکه لحظاتی کنار هم سرگرم شوند شاید کمی از درد تنهایی و بی‌کسی فرزندانم کاسته شود که زهرا ناراحت میشد و گاها به من می‌گفت که پرتوقع هستم و نباید چنین انتظاری داشته باشم و درست زمانی که من پیگیر پرونده دزدی شده بودم و بارها مورد تهدید قرار میگرفتم و شدیدا استرس داشتم که نکند بلایی سرمان بیاورند زهرا به تهران رفت و پس از ساکن شدن در تهران با وجودی که مشکلات و نگرانی‌های شدید مرا میدید ناگهان مهربان شد و به شدت نیکا را تشویق می‌کرد که در کلاس نقاشی که آنهم بعد از ظهر برگزار می‌کرد شرکت کند وقتی نیکا به خانه برمی‌گشت ساعت تقریبا یازده شب میشد و من آیدا تا آن موقع هزار بار از استرس جان به لب میشددیم و میکردیم و زنده می‌شدیم همه این درها را که مثل اسید روح و جسمم را سوزاندند در خود نگه داشتم که مبادا آب به آسیاب جمهوری شیطانی بیندازم و هدف نیکا را آنطور که آنها می‌خواهند به حاشیه ببرم و پایمال کنم اما میبینم سکوت کشنده من فرصتی شده برای سو استفاده و پروپاگاندای کثیف اطلاعاتیها و خواهر بیمارم که بسیار حقیرانه و بیشرمانه همراه‌شان می‌کند در لابلای این همه بلا و مصیبت که بر سرم آوار شده گاهی با بیرمقی گذشته را مرور میکنم بلکه دلیلِ دشمنیِ ترسناک زهرا را بفهمم اما فقط احساس سردرگمی و درماندگی میکنم زمانی را بخاطر می آورم که زهرا نوجوان بود و کیانوش که پسر عموی ناتنی ما بود و از بد اقبالی برادر شوهر من شد چه تهمت‌هایی به او می‌زد

پست چهارم

❌

چه تهمت‌های به او می‌زد و برای رسوا کردنش زمانی که زهرا تنها در منزل بود ، از در حیاط خانه مان بالا رفته ، دید زده، که مثلا او را با شخصی ببیند و حکم مجازاتش را صادر کند و حتی با اینکه کسی را ندیده بود به اتفاق چند تن از اقوام دیگر اسرار داشتند که پدرم باید دست و پای زهرا را بشکند و آنزمان تنها کسی که در مقابل این وحشی ایستاد و رویش را کم کرد من بودم حالا همین کیانوش در مراسم عزای نیکا آیدا را به گوشه ای می‌برد و با خوشحالی می‌گوید این از نیکا ، مراقب باش تو هم اگر دهانت راباز کنی اسید روی صورتت میپاشند حالا عجب است که کیانوش و زهرا بر علیه من همدست و هم فتنه شده اند زهرایی که به گفته خواهرم شیدا و دیگر افراد خانواده ، هیچ وقت بازداشت نشد تنها سه ساعت به خانه امن رفت و وقتی برگشته بسیار خوشحال و خندان بوده طوری که در حضور دیگران هم نمی‌توانسته جلوی خوشحالیش را بگیرد و از آنروز به بعد هر روز ساعتها با اطلاعاتیها تلفنی صحبت و خوش و بش میکرده و برای برای اعتراف مثلا اجباری هم که رفته بود موهایش را فر زده و رنگ و لعاب قرمز گذاشته بود و در عین حال آه و ناله و نمایش که من در بازداشتگاه هستم و .. در همان روزها بعضی از دوستانش با شیدا تماس گرفته و جویا می‌شوند که در کدام بازداشتگاه است که شیدا می‌گوید اصلا به بازداشتگاه نرفته و در خانه خودش است بعد زهرا با شیدا تماس می‌گیرد و با فحاشی می‌گوید من باید بگویم چند ماهی در بازداشتگاه هستم و … شما هم دهانتان را ببندید همه اینها به کنار زمانی که به من نمی‌گفتند چه بلایی سر نیکا آورده اند یکی از مهره های جمهوری شیطانی که خودش را خواهری دلسوز و خیر خواه جا می‌زد شبانه روز و پی در پی با من تماس می‌گرفت و به اسرار میگفت نیکا را سپاه گرفته و العان هم به دلیل اینکه نمی‌خواهند آمار لو برود اسامی را اعلام نمی‌کنند و هزار دروغ دیگر…و جایش امن است سر و صدا درست نکنید که یکی دو روز دیگر آزاد میشود و … در همان حال زهرا هم میگفت یک شخص حکومتی که فامیل دوستش است می‌گوید نیکا را سپاه گرفته و چند روز دیگر آزاد می‌شود و همان حرفها.

پست پنجم

❌

در مورد اعلام مفقودی هم زمانی که من از یک شخص روزنامه نگار که فامیل بود خواستم اعلام کند ، بعد از اینکه ایشان اعلام کردند و ذکر کردند که نیکا در تظاهرات و در حین تعقیب مفقود شده زهرا به ایشان گفته بود که این جریان ربطی به ایشان ندارد و خودش اعلام مفقودی می‌کند که خودش هم در مورد اینکه نیکا در تظاهرات بوده چیزی نگفته بود و فقط اعلام مفقودی کرده بود البته من در آن زمان و حتی تا بحال بعلت شوکها و فشارهای وارده فقط این حرفها را می‌شنیدم و قدرت و توان فکر کردن و عکس‌العمل و پیگیری نداشتم و باز در کمال ناباوریهای من بارها و بارها ما را متهم به دروغگویی می‌کند حتی در مورد نقاشی‌های نیکا که فکر نمی‌کند اگر یک کارشناس بررسی کند مشخص می‌شود چه نقاشیهایی مربوط به نیکاست و چه وسی راست و چه کسی دروغ می‌گوید نقاشی دستهایی که خودش کشیده را می‌گوید نیکا کشیده و اگر ما کلامی در مورد نیکا بگوئیم با وقاحت تمام متهممان می‌کند به دروغگویی شنیده بودم زمانی که امام علی (ع) به شهادت می‌رسد عده ای می‌گویند مگر علی مسلمان بوده که در مسجد ضربت خورده؟ حال از این جماعت که ادامه جهش یافته همان شیاطین هستند این حرفها که هیچ اصلا اگر بگویند نیکا را هم من نزاده ام هیچ بعید نیست بارها تهمت‌های دیگری حتی به نیکا می‌زند و در حالی که خودش نیکا را تشویق کرده و چند تا عکس با سیگار از او گرفته حال عکسها را پست می‌کند و می‌گوید نیکا سیگاری بوده و بعد هم کلکسیونی از سیگار پست می‌گذارد و می‌گوید اینها را نیکا از خانه شان آورده در صورتی که حتی یکی از آنها مال نیکا نبود

پست ششم

❌

بارها مرا متهم به فروش نقاشی‌های نیکا و انجام معاملاتی که روح آزرده ام هم از آنها خبر ندارد می‌کند حال هم که فراتر رفته و من و آیدا را متهم به سایکوپت کرده و گفته من و آیدا نیکا را شکنجه میکرده ایم و به این دلیل نیکا پیش او رفته من نمی‌دانم آیا همه این تهمتها که هر کدامشان یک جنایت بزرگ است و بعقیده من بسیار بزرگتر و بی‌رحمانه تر از قتل نفس است آیا همه اینها از تراوشات ذهن کثیف و شیطانی خودش است یا اینکه با همفکری همان اطلاعاتیهاست؟ در هر حال من قبل در مورد افراد سایکوپت مطالعه ای نداشته ام و فکر میکردم همه افراد بالاخره تحت تاثیر مهربانی و گذشت ، دست از لجبازی و آسیب زدن برمی‌دارند اما حالا که مطالعه میکنم میبینم مشکل اصلی خواهرم زهرا دقیقا همین است این شخص متاسفانه سایکوپت شدید است و حال دست پیش را می‌گیرد که پس نیوفتد و همین بیماریش باعث این همه فتنه و سو استفاده و بدخواهی در او شده شک ندارم افرادی که به جمهوری شیطانی خدمت می‌کنند هم از همین دسته اند زهرا که به خواهر مظلوم و خواهر زاده نوجوان بیگناهش رحم نکرد و با همه بداقبالی و مشکلات فرساینده ای که کوه را هم از پا درمی اورد به تنها دلخوشی ما در این دنیا و عشق و علاقه ای که بینمان بود به شدن حسادت می‌کرد و نیز به استعدادها و خلاقیت نیکا شدیدا حسادت میکرد فقط به فکر منم منم و تخریب دیگران بود و هست در شرایط سخت و پر استرسی که من داشتم بی‌رحمانه و مکارانه به این استرس دامن زد و نیکا را از من جدا کرد و باعث غم شدید و بیماری من شد که باز در آن شرایط با خودم فکر میکردم اشکالی ندارد فعلا پیش او باشد تا زمانی که من بتوانم در نزدیکیش خانه بگیرم تحمل میکنم ولی زهرا به این همه رنج من هم راضی نشد و به بهانه آموزش استقلال نیکا را برای کار به کافه فرستاد و خرید و کارهای منزل را هم به گردن آن طفل معصوم انداخته نیکایی که وقتی پیش خودم بود در مدرسه نمونه تحصیل می‌کرد مشغول یادگیری چند زبان بود روی لباس‌هایش طراحی میکرد ، کارهای هنری انجام می‌داد و نقاشی می‌کشید و مطالعه میکرد و من با دیدن هر کدام از کارها و رفتارهایش و شنیدن صدایش به وجد می آمدم و روحم به اوج میرفت و سر تا پایش را غرق بوسه میکردم حالا باید در کافه کار می‌کرد که کرایه خانه زهرا را بپردازد و دیگر فرصت کشیدن حتی یک نقاشی را هم نداشت

پست هفتم

❌

حال این شخص ترسناک زیر چتر حمایت جمهوری شیطانی پلید چهره واقعی خود را نمایان کرده و با کمک افراد بیمار دیگر و سایبریهای بیشرف و هرزه آنچه را که در وجود کثیف خودشان است به ما نسبت می‌دهند چه بگویم که اگر ما هم مثل شما هرزه مغزهایی بی‌مقدار می‌بودیم به هر کثافت کاری تن می‌دادیم و قدم در چنین راه دشواری نمیگذاشتیم بزرگی و عظمت فکر نیکا ، برای افرادی مثل شما که تفکری ندارید و فقط از روی غرایض مادون حیوانیتان، زیست میکنید قابل درک و فهم نیست شما که فقط قابلیت هرزگی دارید چه درکی غیر از هرزگی میتوانید داشته باشید ؟ کامنت‌هایی که شما موجودات حقیر و پست زیر پستهای من گذاشته اید خود معرف وجود سایر کثافت و منعفنتان است اینها را گذاشته ام بلکه همگان ببینند و بدانند ما با چه موجودات پلید و غیر قابل فهم و اصلاحی مواجه هستیم و نیز تو مامور اطلاعاتی که از کرمانشاه برای تهدید من آمده بودی آنروز بارها با تهدید به من تذکر دادی که مراقب آبروی نیکا باش گفتی که ابتدا من و نیکا و آیدا را با روش‌هایی که فکرش را هم نمی‌کنیم بی‌اعتبار و بی‌آبرو و بدنام میکنید گفتی که بعد هم با یک مرگ بیولوژیک ، بی‌سر و صدا بدون اینکه هزینه ای برایتان داشته باشد کار مرا تمام میکنید گفتی شما با زن.و دختر فلان شخص مهم مملکت فلان و فلان کارها را کرده اید و … ازشان فیلم گرفته اید و با شکنجه مجبورشان کرده اید به اعتراف به اینکه همزمان و با هم با گروههایی ارتباط جنسی داشته اند و … و گفتی همه این بلاها را خیلی خیلی راحت تر سر ما می‌آورید بعد هم که آیدا را در خوابگاه دانشجویی مسموم کردید و تا دم مرگ بردید و زمانی که در کما بود بسیجیهایتان ریختند سرش ازش فیلم گرفتند که بگویید خودکشی کرده آنجا هم به شما گفتم کسی باورتان نمی‌کند و این جنایتهایتان دیگر تکراری و رو شده

پست هشتم

❌

حالا هم البته حالا که نه حتی چندین روز قبل از اینکه پیکر نیکای مظلومم را به من تحویل دهید با خواهرم هماهنگ کرده بودید و اولین مکرتان این بود که مرا چند روز فریب دادید که نیکا در بازداشتگاه است که مبادا من سر و صدایی راه بیندازم ننگ و لعنت ابدی آدم و عالم بر شما فرومایگان باد که با همین روش‌ها، ملتی را فریب داده و از مسیر سعادت منحرف کردید. خوبان و فرشتگان نجاتشان را در نظرشان دیو و دیوان و ددان را برایشان فرشته جلوه دادید آنها را به بیراهه کشاندید و اکنون ما را به وحشتی بزرگ گرفتار کرده اید اما چرا؟ براستی چرا؟ کشوری با این همه منابع و ثروت و نعمتهای گوناگون؟ چرا باید مردمانش اینگونه در فقر ، پریشانی، ناامنی ، تحجر و توحش زندگی کنند؟ و اسیر و گرفتار چنین موجودات حقیری باشند؟ مگر ما همان مردمانی نبوده ایم که روزگاری صاحب یکی از متمدنترین کشورها بودیم با پادشاهی عدالت گستر ، روشنفکر، دادگر، خیر اندیش و خیرخواه که اولین بنیانگذار حقوق بشر بود و در بالاترین درجه انسانیت قرار داشت؟ وقتی این ملت توانسته اند چنین پیشینه درخشانی داشته باشند حال چرا به این درجه از تنزل و سقوط رسیده اند؟ آیا دلیلش فقط بیگانگان بوده اند؟ اگر ما به خودمان خیانتها نمیکردیم؟ اگر. ما به اندازه کافی آگاهی و شعور داشتیم و فریب نمیخوردیم؟ اگر در مواقع لازم و ضروری تن به خفت نمی‌دادیم و از حق خود دفاع میکردیم چه؟

پست نهم

❌

متاسفانه سیستم دنیا به گونه ای است که صلح و امنیت و عدالت صد درصدی در آن هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت ولی بشر همیشه برای نیل به این مقصود در تلاش بوده و هست و شاید زمانی که دست از این تلاش برمی‌دارد و فقط و فقط غرق در امیال نفسانیش می‌شود، گمراه شده و در این گمراهی دچار بیماری و درماندگی از اصالت ذاتی خویش می‌گردد البته منظورم از بشر افراد معمولی و طبیعی جامعه هستند زیرا معتقدم عده ای هستند در جلد انسان که ذات وجودیشان از تاريکی و پلیدیست و ماموریتشان هم فریب و گمراه کزدن و به پوچی رساندن و در نهایت نابودی انسانهاست که من اصطلاحا اینها را موجودات شیطانی خطاب میکنم و حساب اینها کلا از بقیه جداست همه ما بخوبی می‌دانیم جز تعدادی معلوم‌الحال که به اشکال مختلف به ملت آسیب می‌زنند و سرمست منافع حقیرشان هستند نمی‌توان همه اشخاصی را که در بدنه نظام هستند دشمن پنداشت بلکه بیشترشان از این شرایط رنج می‌کشند و مستاصل شده اند.

پست دهم

❌

برادر ارجمند جناب آقای احمدی فرماندار محترم شهر خرم‌آباد روزی که شما و همکارانت با من صحبت کردید، از قول بالادستی ها گفتید نیکا را منافقین شهید کرده اند و گفتید برای پیشگیری از درگیری باید در مکانی غیر از خرم‌آباد به خاک سپرده شود وقتی من نپذیرفتم گفتید آیا شما راضی به ریختن خون جوانهای دیگر و داغدار شدن مادرانشان هستید؟ من به شما چه گفتم؟ بنده نه خرافاتی هستم ، نه متوهم و نه دروغگو. جای هیچ سو استفاده و منافعی هم برای من نیست. من تمام وجودم را از دست داده ام و حال خودم هم کاملا برای مرگ آماده ام. فقط میخواهم رنجهای عظیمی که بر ما گذشته بیهوده نباشد که حاصلش یک پیام برای ملت ایران است. آن روز من به شما گفتم همه این جریانات به من الهام شده اند فقط برایم خیلی سنگین است و تحملش را ندارم که بی‌تابی میکنم به شما گفتم خواب دیده‌ام که ایران به سرزمینی سوخته تبدیل شد به شما گفتم درگیری‌های زیادی در پیش داریم و خونه‌ای زیادی ریخته می‌شود به شما گفتم ظلم به اوج خود رسیده و وقتی ظلم به اوج خود می‌رسد خودش تیشه به ریشه خودش می‌زند گفتم نیکا از یک سال پیش تصمیم گرفته بر علیه این ظلم و فساد مبارزه کند و دلیل رفتن نیکا به این قیام را هم گفتم گفتم من برای مردم کشورم خیرخواهم و امیدوارم به خودشان بیایند و ریشه ظلم را برکنند که اگر اینطور نشود به بد بلاهایی گرفتار می‌شوند و بیم آن می‌رود به تباهی و نابودی کامل مبتلا شوند حالا هم همین را میگویم

پست یازدهم(آخر)

❌

ملت عزیز درد و درمان هر دو ریشه در. خودمان دارند متاسفانه دشمن اصلی درون خود ماست و از سر حماقت و بدطینتی قصد نابودیمان کرده سکوت و بی‌تفاوتی و پنهان شدن، هیچ کدام از ما را در امان نمی‌دارد نوبت همه مان می‌رسد پس بهتر است بیشتر از این خودمان را پشت ترسهایمان پنهان نکنیم اکنون زمانیست که قوم یاجوج و ماجوج طغیان کرده و نه تنها ایرانیان را به قعر فلاکت و تباهی برده ، بلکه قصد آن دارد کل دنیا را به آشوب و نابودی بکشاند دنیا به وحشت بزرگ بسیار نزدیک شده است. ما مردگانی هستیم که باید زنده شویم غبار فراموشی از منشور کوروش بزداییم و در این رستاخیز هویت و مقام و مرتبه انسانیمان را احیاء کنیم دست در دست هم فتنه ها را نابود و خاموش کنیم و در صلح با دنیا به فکر آبادانی کشورمان باشیم. «پایان»

بات پلاگ مسلمون‌ها

این بات پلاگ برای با جناق و بی بی زهرا است که در سه نوبت نماز باید بچه مسلمون‌ها شیافش کنند، ظاهرا حضرت علی ابن ابی طالب که نماد بارز بیغیرتی و جاکشی بوده از همون باجناقش حامله‌ بوده و بانوی دو عالم از این‌ها استفاده می‌کرده، به دستور محمد پیامبر پدوفیلی مسلمانان کونی این مدل بات پلات ها را براساس همان زمان ساخته اند. (از این استفاده کنید بهشت بر شما واجب میشه) اسمش هم گذاشتن بات پلاگ حضرت فاطمه که عشوه‌ها و اشارات این زن در یادها بماند. برای مسلمانان و شیعه سانان حشری دائم التحریک. بسم الله میگن و میکن تو کونشون. اسلام و سوراخ. بانوان مسلمان پرده های ملکوتیو که کنار میزنن میندازنش پشت این گل‌میخ‌های عارفانه تا نور خدا به کونشون بتابه. (شنیدی میگن طرفو خدا کرده؟)

کوچکترین بات پلاگ در حکومت امام زمان :)))

حالا بات پلاگ چیه؛ این درپوش مقعد یا بات‌پلاگ (به انگلیسی: Butt plug) یک نوع اسباب‌بازی جنسی است و طوری طراحی شده‌است که در کون فرو برده شده و باعث تحریک جنسی شود. این وسیله از برخی لحاظ مثل آلت مصنوعی است اما از آن کوتاهتر و نوک تیز تر است. این وسیله کاملاً در راست‌روده فرو نمی‌رود و در آن گم نمی‌شود، به همین خاطر استفاده از آن آسان و بی خطر است. بعضی از این درپوش‌ها مثل آلت تناسلی مردان است که برای رابطه‌های جنسی زنانه(لزبینی) فراهم شده.

انتهای گشاد شده در یک «بات‌پلاگ» برای جلوگیری از این وجود دارد. برخی از دیلدوها فاقد انتهای گشاد هستند و بنابراین استفاده از چنین دیلدوهایی به صورت مقعدی توصیه نمی‌شود زیرا ممکن است گیر کنند. اجسام خارجی جامانده در مقعد ممکن است نیاز به استخراج توسط پزشک داشته باشند.

علاوه بر این، روده تحتانی بالای راست روده به راحتی سوراخ می‌شود. به همین دلیل، دوشاخه‌های لب به لب نسبت به دیلدوها کوتاهتر هستند و اندازه مشخص شده آنها معمولاً به جای طول، دور دستگاه را نشان می‌دهد. آنها همچنین باید بسیار صاف باشند تا به راست روده یا روده آسیب نرسانند. برای اینکه آنها را وارد راست روده کنند، معمولاً یک نمای کلی از یک مخروط با انتهای گرد دارند که سپس به یک «کمر» باریک می‌شود که خود را در اسفنکتر مقعدی قرار می‌دهد و با قسمت گشاد شده خارج از بدنه، از لغزیدن یا ورود بیشتر «بات‌پلاگ» یا «درپوش مقعد» به داخل بدن جلوگیری می‌کند. عضله اسفنکتر بات‌پلاگ را از ناحیه کمر در جای خود نگه می‌دارد و از لیز خوردن ناخواسته آن جلوگیری می‌کند.

بات پلاگ مناسبتی شب های ماه مبارک رمضان :)))

درپوش مقعد را می‌توان برای لذت بردن به داخل یا خارج کرد، به طوری که فشار ریتمیک رابطه جنسی نافذ را شبیه‌سازی کرد، اگرچه برخی از آنها به‌طور خاص برای ماساژ پروستات طراحی شده‌اند.

مانند سایر فعالیت‌هایی که شامل دخول مقعدی می‌شوند، مانند رابطه جنسی مقعدی، مقادیر زیادی روان‌کننده جنسی و یک رویکرد ملایم آرام برای قرار دادن یا برداشتن یک «درپوش مقعد» یا «بات‌پلاگ» مورد نیاز است.

وجود این وسیله در زنان باعث تنگ‌شدن واژن شده و دخول برای‌مرد را لذت بخش‌تر می‌نماید. همچین تماس با نقطه جی را افزایش داده و باعث لذت جنسی در زن می‌شود.
در مردان دچار مشکل دیر انزالی و نوع ویبراتور دار آن با تحریک پروستات باعث سرعت بخشیدن در انزال می‌شود.

آخوندها اینها رو ازتون مخفی میکنن اما من بهتون میگم.

علی بخاطر رابطه جنسی محمد و فاطمه از فاطمه متنفر بود، دلیل فحاشیهای علی به زنها در نهج‌البلاغه نفرتش از فاطمه بود.

اختلاف سنی فاطمه و خدیجه ۶۰ سال بود و تو اون سن زنها یائسه هستن. فاطمه در واقع دخترخوانده خدیجه بود که بعد از مرگ خدیجه از کودکی مورد سوءاستفاده جنسی محمد قرار گرفت.(فیلم لولیتا رو دیدید؟!)

فاطمه حمایت کامل محمد رو داشت و تا زمانی که محمد زنده بود اجازه نمیداد علی زن دیگه‌ای بگیره.
بعد از اینکه محمد مرد، علی فقط به امید تصاحب باغستان بزرگ و گرانقیمت فدک، فاطمه رو نگهداشت اما چون فاطمه دختر واقعی محمد نبود فدک بهش به ارث نرسید و دیگه نگهداشتن فاطمه برای علی صرف نداشت.
علی فاطمه رو شبانه به قتل میرسونه و برای اینکه ماجرا افشا نشه جنازه‌ش رو شبانه و مخفیانه در یک جای ناشناس دفن میکنه.
عزاداری علی برای فاطمه دروغه، سه تا هفت روز بعد از قتل فاطمه علی مجددا ازدواج میکنه و بعدها از دهها زن و کنیز صاحب ۳۸ تا بچه میشه.
که اسم سه پسرش رو برای خایه‌مالی خلفا «ابوبکر و عمر و عثمان» میذاره که هرسه تاشون تو کربلا کشته میشن اما آخوندها اسمشون رو سانسور میکنند تا شما نفهمید علی خودش سنی بود و عاشق خلفا و فکر کنید حسین فقط عباس رو داشت.

تمام داستان حمله به خانه علی و لای در موندن فاطمه دروغ و جعلیه و برای مخفی کردن جنایت علی و انکار رابطه نزدیک علی با خلفای سه گانه بوده.
پشماتون ریخت؟!

کاردستی نرگس محمدی از زندان اوین به شکل آلت مصنوعی یا دیلدو.

میدونستید نرگس محمدی کنار کاردستی‌های هنری و کلاس آموزش رقص وسطش گاهی برای تنوع پشتک هم میزده!؟

یکی از کاردستی‌ها برای زمانی که تنهایی تنها بود، دیلدو. دیلدوها اصولاً به دو گونه تخصصی ساخته می‌شوند. نوع اول برای استفاده در فرج و نوع دیگر آن‌ها برای استفاده در مقعد طراحی و به کار برده می‌شوند. البته اکثر دیلدوها استفاده مضاعف دارند. اندازه و شکل مچاچنگ‌ها بنا بر نوع استفاده‌شان از یکدیگر متفاوت است.

به خاطر همین مامورین خیار و بادنجان و موز را برای نرگس ممنوع کرده بودن.

کاردستی نرگس محمدی از زندان اوین به شکل کیر مصنوعی یا دیلدو
تقی رحمانی و بچه‌هاش رفتن یه طرح کبوتر صلح روی چوب رو سفارش دادن و خریداری کردن، بعد همون رو به عنوان اثر هنری دست‌ساز نرگس محمدی به موزه‌ی نوبل قالب کردن! خاک بر سرتون که همه چیزتون فیک و تقلبیه!
خب! با یه دوست صمیمی که نجاره و کارش تولید صندلی لهستانیه صحبت کردم و عکس رو نشونش دادم گفت اولا محال ممکنه کسی تو زندان بتونه همچین صندلی تولید کنه و گفت اون مدل زیر پایه صندلی اصلا تو بازار ایران نیست و اگه بهم نشون بدی من یه وانت میخوام.

اسباب‌بازی جنسی یا کامش‌ابزار یا کمک‌ابزار جنسی یا سکس توی (به انگلیسی: sex toy) اصطلاحی است که معمولاً به اشیا یا دستگاه‌هایی گفته می‌شود که به‌منظور لذت جنسی انسان به‌کار می‌روند. بیشتر این اسباب‌بازی‌های جنسی، شبیه به اندام‌های جنسیِ انسان، همانند کیر مصنوعی یا دیلدو، گوی‌های مقعدی، واژن مصنوعی، مقعد مصنوعی… ساخته شده‌باشند که ممکن است همراه با لرزش (همچون لرزاننده‌های جنسی)و یا بدون آن باشند. این وسایل می‌توانند شامل وسایلی برای بی‌دی‌اس‌ام ابزارهایی برای ارضای جنسی همچون تاب آمیزش جنسی باشند. هرچند سکس‌توی‌ها شامل وسایلی برای کنترل جمعیت همچون کاندوم یا فیلم‌های پورنو نمی‌شوند.

آلت مصنوعی یا دیلدو (به انگلیسی: Dildo) (که ممکن است به نام‌های کیر کاشی، مچاچنگ، چرمینه، چرمه یا سابوره نیز خوانده شود) یک آلت تناسلی مردانهٔ مصنوعی از نوعی لاستیک سیلیکونی یا به عبارتی مواد آلی است و یا می تواند از جنس دیگری مانند چرم و نظایر آن باشد و از آن برای کامجویی و لذت جنسی استفاده می‌شود. برخی انواع پیشرفتهٔ آن توانایی لرزیدن دارند و با باتری کار می‌کنند.

برخی مدل‌ها بابیضه اند و برخی دیگر بی آن، این برای آن است که اندازه بیشتر داخل شود و اندازه دقیق‌تری از محصول شان را اعلام کنند. برای نمونه یک پنیس ۱۵ سانتی‌متری اگر از پایین (با وجود بیضه) اندازه‌گیری شود ممکن است ۱۳ س‌م یا کمتر باشد که کوتاه‌تر است ولی اگر بیضه نباشد هر دو اندازه بالا و پایین یکسان خواهند بود. ولی برخی برای طبیعی‌تر بودن مدل بابیضه را ترجیح می‌دهند ولی با اندازه بزرگ‌تر. همچنین طبق سلیقه و تحریک هر کس اندازه‌ها، رنگ‌ها، طرح‌ها و بافت‌های گوناگونی هستند. این اسباب‌بازی‌های جنسی (سکس‌توی‌ها) در سکس‌شاپ‌ها به فروش می‌رسد.

این‌گونه آلت‌ها بعضاً در میان همجنس‌گرایان و در بسیاری موارد زوج‌های غیر همجنس‌گرا مورد استفاده دارد. نوع خاصی از چنین آلتی در قدیم در ایران با نام « کیر کاشی » معروف بوده‌است.

یک زن با مچاچنگ. طراحی سرخ، ۴۹۰

 

حسادت زنانه خواهر مریم و زنان ریش و سبیل‌دار!

لایق ترین فرد برای سیرک جایزه نوبل مریم رجویه که رحم زنان مجاهد رو درآورد و باعث شد نسل این پیر کفتارها منقرض شه. جدی میگم ))

در مظلومیت مجاهدین خلق همینکه شخص خواهر مریم رجوی غروبها برای سگهای اطراف کمپ اشرف غذا رسانی با رحم زنان مجاهد میکردن و هیچکس به کارهای خیر ایشان اشاره نمیکند.

این مجاهدای جاکش رو اینجوری بگائین که مثل کفتار زوزه بکشن!

کوچیک‌تر، و حقیرتر از اینید که بخواید اینجوریا جلو منو بگیرید…من دیوونه‌تر ا این حرفام.

صحبت‌های سروش هیچکس در مورد جاکش‌های رژیم آخوندی اسلامی

از اونجایی که جمهوری اسلامی و یک سری جاکش که باهاش دست به یکی کرده‌ان، دارن سعی می‌کنن منو بزنن، بذارید همین‌جا هر چیزی که هست و نیست در مورد من، که میشه ازش برای تخریبم استفاده کرد، خودم بگم تموم شه بره…/

من دنبال پست و مقام نیستم، و تنها آرزوی زندگیم براندازی و استقرار دموکراسی لیبرال در ایرانه…بعد از پیروزی هم می‌خوام یه گوشه‌ی خلوتی تو ایران بشینم آهنگسازیمو بکنم…

دنبال باند و باندبازی و انحصارطلبی و فرقه‌بازی و این مسخره‌بازیا هم نیستم با اینکه قابلیت و امکاناتشو دارم…/

وگرنه، وقتی دیدم یکی از رسانه‌هایی که فکر می‌کردم کارش درسته، به یک رسانه‌ی تبلیغاتی انحصاری برای گروه موسیقی‌ای که من توش بودم تبدیل شده، به این رفتار انحصارطلبانه که سو استفاده از جنبش و خون مردم می‌دونستمش، واکنش نشون نمی‌دادم، و خواهان حذف پستهایی که در مورد من بود نمی‌شدم./

خلاصه که اگر فعالیتی می‌کنم، برای گرفتن انتقام از ج.ا و رسیدن به آزادیه. کسانی به من این راه رو نشون دادن، که بدون اینکه به فکر رسیدن به قدرت شخصی و سو استفاده از جنبش برای کسب اعتبار باشن، بدون اینکه نام و نشونی ازشون باقی بمونه، برای آزادی و برای ایران، جنگیده‌ان، و می‌جنگن…/

در آخر حتی اگر هیچکس به من اطمینان نداشته باشه، من خودمو میشناسم، و به فعالیت‌هام در راستای براندازی ادامه می‌دم…نهایتش اینه که آهنگهای من رو همه بایکوت کنن، که در این صورت، میرم دنبال یه کار دیگه، اگر هم نتونم برم دنبال یه کار دیگه، که هیچی…/

قبل از پرداختن به موارد مختلف این رو در نظر بگیرید، که من از اول هم ضد جمهوری اسلامی بودم، و زمانی هم که تحت تأثیر فعالین «مبارز» اصلاح‌طلب و چپ به رأی دادن ترغیب شده بودم/بودیم، سقوط نظام با کم‌ترین تلفات آرزوم بود…این اتفاقاً برمون می‌گردونه به وضعیت امروز،/

که بعضاً به من نقد میشه که چرا در مورد مبارزات پارتیزانی میگی و این باعث تلفات بیشتره…

خیر…ما سالیان سال، به فکر جلوگیری از تلفات، از رأی تا فعالیت‌های خشونت‌پرهیز رو امتحان کردیم…و امروز، نتیجه اینه که ج.ا بدون اعمال خشونت، از بین نمیره‌…این راه یک‌شبه طی نشده…/

بریم سراغ موارد…

من اگر دنبال پولدار شدن «به هر قیمتی» بودم، همون ایران می‌موندم و حرفای بازجوهامو که می‌گفتن « «سیاه‌نمایی» نکن و از شرایط بد نگو، کاریت نداریم که هیچ، بهت مجوز هم می‌دیم» گوش می‌کردم و مثل هنرمندای مجوزدار پول پارو می‌کردم و در ایران آزادانه زندگی می‌کردم…/

و یا زمانی که از طرف سایت‌های شرط‌بندی‌ای که از مردم دزدی می‌کردن، بهم پیشنهاد ۱۰۰ هزار پوند شد برای تبلیغ، قبول می‌کردم (البته توجه داشته باشید که شرط‌بندی به خودی خود دزدی نیست، چون فرد با آگاهی بر اینکه ممکنه پولش رو ببازه این کار رو می‌کنه، مشکل وقتی پیش میاد که دزدی میشه)../

اما این‌ها به این معنی نیست که اشتباهاتی نداشتم در زمینه‌ی مالی…

سال ۱۳۸۴ از ستاد انتخاباتی رفسنجانی با من تماس گرفتن که یه آهنگ برا تبلیغات درست کنم…منم حس زرنگی بهم دست داد که می‌تونم سر نظام رو کلاه بذارم و پول ازش «بکّنم»،/

به این شکل که طبق گفتمان «بد و بدتر» که تو جامعه جاری بود، آهنگی که می‌خونم توش بگم «من از بین بد و بدتر، انتخابم بده» و نتونن درست استفاده کنن ازش…برای همین پذیرفتم، و در قبال آهنگ مبلغ ۵۰۰،۰۰۰ تومن، یعنی ۵،۰۰۰،۰۰۰ ریال دریافت کردم.

در آخر از آهنگ نتونستن استفاده‌ی خاصی کنن،/

چون جوری نوشته بودمش که نشه راحت استفاده کرد…ولی در هر صورت این «بد و بدتر» گفتمانی بود که خود نظام جا انداخته بود و من داشتم در اصل همون رو بلغور می‌کردم (که حتی تا ۹۶ هم بلغور کردم)… 

من وقتی این کار رو کردم فکر کردم دارم کلاه سر نظام می‌ذارم در صورتی که اشتباه بود…/

و تا مدت‌ها هم برا همه تعریف می‌کردم و بهش افتخار می‌کردم و در کل چیز پنهانی نبود…



مورد بعدی هم، پول گرفتن از یک سازمان «حقوق بشری» به نام Cultures of Resistance هست…و طریقی که این اورگان برای پشتیبانی مالی از آلبوم «مجاز» پول رو به ما فرستاد…/

سال ۲۰۰۸ این سازمان برای ساخت ویدیوی «یه مشت سرباز» حدود ۱۰۰۰ دلار در اختیار من گذاشت…و سال ۲۰۱۳ برای مجموعه‌ی «مجاز» به طور جداگونه ۱۰۰۰ دلار به من، و ۱۰۰۰ دلار به آهنگساز پرداخت کرد به عنوان پشتیبانی…/

اینکه این خیریه پشتیبان مالی این‌ها بوده، اطلاعات عمومیه، به غیر از مبالغ و اینکه چطور مبلغ پشتیبانی آلبوم رو برای ما فرستادن…

چیزی که ازش می‌تونستن برای تخریبم استفاده کنن اینه که این پول رو Cultures of Resistance مستقیم به ما نفرستاد، و برای فرستادنش از نایاک استفاده کرد…/

اون زمان Cultures of Resistance به نایاک کمک می‌کرده برای فعالیت «ضد جنگ»، و به دلایل مالیاتی و بانکی و اینها، از نایاک استفاده می‌کرده برای فرستادن پول…

در اصل غیر از اینکه من اصلاً اطلاعی نداشتم که نایاک چیه، این سازمان تو این قضییه فقط نقش واسط رو داشت برای رسوندن پول…/ 



قرارداد صوریمون هم که صرفاً برای تکمیل پرداخت پول می‌خواستن امضا کنیم به اسم نایاک بود…ولی نایاک فقط نقش فرستنده‌ی پول رو داشت، و حتی خود Cultures of Resistance که پرداخت کننده‌ و پشتیبان مالی بود (چنانچه زمان بیرون اومدن آلبوم هم قید شد)، هیچ دخل و تصرفی در محتوای آلبوم نداشت/

و فقط می‌دونست آلبوم در مخالفت با نظامه و در مورد مسائل حقوق بشریه…

همونطور که گفتم، اون زمان من اصلاً نمی‌دونستم نایاک چیه، و اصلاً توجهی نکردم…هرچند بعدتر هم که دیدم مواضعشون رو، به دلیل اینکه تجربه و شناختی نداشتم، و جو کلی اون زمان «ضدتحریم» و «ضدجنگ» بود،/

و این‌ها هم ژست مخالفت با ج.ا می‌گرفتن، مشکل خاصی ندیدم…

تا اینکه با تلاش بقیه سد اصلاح‌طلب‌ها شکست، و گفتمان ضد تحریم فرو پاشید و دیدم تغییر پیدا کرد و بعدها، قتل عام آبان ۹۸ به دست ج.ا انجام شد، و وقتی توی توییتر به علت قطعی اینترنت توسط ج.ا، هیچکس از ایران نبود و/

خیلیا سعی داشتیم به همه بفهمونیم چه جنایتی داره تو ایران اتفاق میافته و دنیا عین خیالش نبود، شاهد این بودم که امثال تریتا پارسی پفیوز داشتن می‌گفتن «چیزی نیست، اینا دارن گنده‌اش می‌کنن» و در حال خونشوری بودن…/

چند ماه بعد از آبان، از Cultures of Resistance به من ایمیل زدن که می‌خوایم بهت ۱۰۰۰ دلار جایزه بدیم، که من در مورد خونشوری و همکاری نایاک با ج.ا بهشون گفتم و از ارتباطشون سوال کردم، که گفتن ۲۰۱۲-۲۰۱۳ به عنوان سازمانی که ضد جنگ فعالیت می‌کنه باهاش کار کردن، منم دیگه جواب ندادم…/ 

جایزه رو هم نگرفتم…در کل ایراد و مشکل اصلی در این مورد، خود همکاری با خیریه‌ایه مثل Cultures of Resistance…

این سازمان‌های حقوق‌بشری اسمشون حقوق‌بشریه و در نهایت فعالیت اصلیشون «ضد جنگه»، فعالیت و گفتمانی که خواسته/ناخواسته به استمرار و بقای جمهوری اسلامی و امثالش کمک کرده./

در مورد مخالفت و ضدیت با فرقه‌ی مجاهدین، هم من، هم آزاده توضیحات مفصلی دادیم…

من اگر ضدیت باهاشون نداشتم تأکید به لزوم تشکیل نیروهای آزادی‌خواه ملی نمی‌کردم، و نمی‌گفتم یکی از دلایل ایجاد چنین نیروهایی، جلوگیری از قدرت گرفتن مجاهدین و جدایی‌طلبان و اینها بعد از براندازیه…/

تنها نکته‌ای که در مورد این فرقه باید اضافه کنم، اینه که یه سری طرفای ۱۰ سال پیش اینطورا چند نفر با لباس خاکی و لچک به سر دیدم که فکر کردم تو گروه سرودی، تئاتری، چیزی‌ هستن، و باهام عکس یادگاری گرفتن…من اصلاً اون زمان نمی‌دونستم اعضای مجاهدین لباس فرم دارن و اصلاً مجاهدین چیه/

رفته بودیم فرانسه، چند تا از کسایی که تو گروه موسیقی‌ای که توش بودم رو ببینیم، یه سر هم رفتیم خانواده آزاده رو که واسه همایش مجاهدین اومده بودن پاریس، نزدیک جایی که همایش بود ببینیم، که اون چنتا مجاهد داشتن اون اطراف رد میشدن منو دیدن عکس انداختن…/

در هر صورت، همونطور که گفتم، در زندگیم یک هدف دارم…اون هم کمک به بازپس‌گیری ایران، و آزادیه…و تا جای ممکن این راه رو ادامه می‌دم…

نکته‌ای در مورد این همایش‌ها: این کاراشون از جمله همین همایشی که پمپئو توش بود و چرند می‌گفت، بیشتر جنبه‌ی نمایشی داره و برای مصرف داخلیه، که به طرفداراشون که همه از همون نسلن و هنوزم نفهمیدن اینا فرقه‌ان، یه چهره‌ی قدرتمند نشون بدن…/

اون سیاستمدارا و چهره‌های خارجی هم که میان حرف می‌زنن، پول می‌گیرن و چیزایی میگن که فرقه خوشش بیاد…

مورد بعدی، اینکه، یه سری هم ایران با یکی که تو جنگ ایران و عراق آسیب شیمیایی دیده بود آشنا شدم و بهم گفت ببرمت چند جا با چند نفر صحبت کنی، /

منم صرفاً از روی کنجکاوی قبول کردم و برد منو با یه سری رانتی و بسیجی صحبت کردیم، که می‌خواستن روم سرمایه‌گذاری کنن و کسب مجوز و غیره، که قبول نکردم…اون بسیجیا هم باهام عکس یادگاری گرفتن و منم به شکل احمقانه فکر می‌کردم که با این کار روشون تأثیر می‌ذارم، /

چون مثل احمق‌ها طرز فکرم این بود که حالا اینا هم ایرانی هستن و اگه باهاشون خوب باشی و اینا، تغییر می‌کنن…کلاً در حدی ابله بودم که با اونایی هم که می‌گرفتنم و ضرب و شتمم می‌کردن اینجوری بودم…

ولی خیر…/

جمهوری اسلامی یک نیروی اسلام‌گرای تمامیت‌خواه وحشی اشغال‌گره و هیچ یک از نیروهاش رو نباید به چشم هم‌وطن دید…اینا همه یک سری اسلامگرای بیگانه‌ی متجاوز هستن، که جان و مال ما رو از ما گرفته‌ان و بهمون تجاوز کرده‌ان…در مورد شیوه‌ی برخورد با این مادون حیوانات زیاد گفته‌ام و می‌گم/

این عکس‌ها رو هم باز من نمی‌دونم اصلاً وجود خارجی داره یا نداره…

خلاصه که این لام تا کام اشتباهات من بود که یادم میاد و به نظرم میرسه و چیزهایی که ممکنه درش شک و شبهه به وجود بیاد و جمهوری اسلامی و هر کس دیگه‌ای بخواد باهاش منو تخریب کنه…/

در هر صورت، همونطور که گفتم، در زندگیم یک هدف دارم…اون هم کمک به بازپس‌گیری ایران، و آزادیه…و تا جای ممکن این راه رو ادامه می‌دم…

و خطاب به ج.ا و متحدینش:

کوچیک‌تر، و حقیرتر از اینید که بخواید اینجوریا جلو منو بگیرید…من دیوونه‌تر ا این حرفام…

#مرگ_بر_جمهوری_اسلامی

دعوای فلسطین-اسراییل

هروقت صحبت از دعوای فلسطین و اسراییل می‌شه، هرکدوم از طرفین به ما می‌گن باید موضوع رو در کانتکس خودش ببینی، و بعد بسته به اینکه کدوم طرفی باشه، شروع می‌کنه تاریخچه ماجرا رو از یک نقطه تاریخی تعریف کردن، مثلا یهودیها ممکنه تا دوره حکومت بابل و حمله کوروش عقب برند، یا مسلمونها تا زمان عبدالملک مروان و فتح اورشلیم عقب برند.
منتها اگه بنا به این حد عقب رفتن باشه، الان ما هم باید مدعی تمام سرزمینهای تحت سلطه کوروش و داریوش بشیم.
در دنیای مدرن اغلب تا جایی عقب می‌رن که به یک عهدنامه یا قرداد رسمی برسیم، مثلا ما نمی‌تونیم مدعی سرزمینهای شمال ارس بشیم، چون به قرداد گلستان و ترکمانچای می‌رسیم.
حالا با این پیش فرض بیایم یک مرور سطحی بر تاریخچه اسراییل-فلسطین بکنیم.
برای کسایی که می‌خوان مفصل‌تر بخونند، طبعا منابع زیاده ولی خب ویکیپدیای انگلیسی برای شروع می‌تونه کارتون رو راه بندازه.
خب داستانو از اواخر قرن ۱۹ شروع می‌کنیم 

در این زمان سرزمین فلسطین تحت سلطه امپراطوری ترکان عثمانی بود و علاوه بر مسلمین که اکثریت بودند، دروزی‌ها، مسیحی‌ها و یهودیها هم در این سرزمین زندگی می‌کردند.
اما اغلب یهودیهای جهان در شرق اروپا، روسیه و سایر کشورهای اروپایی حضور داشتند. در نیمه دوم قرن نوزده، یهودیهای ساکن اروپا و روسیه که دیگه از رفتارهای ضدیهودی هموطنها و دولتهاشون خسته شده بودند کم‌کم شروع می‌کنند به اینکه آقاجون چرا ما خودمون یک کشور نداشته باشیم، این بحث طی ۳۰-۴۰ سال دائم در محافل و مجالسشون مطرح می‌شه تا اینکه بالاخره در سال ۱۸۹۷ اولین کنگره صهیونیستی در سوییس برگزار می‌شه.
قبل از اینکه داستان رو ادامه بدم، اول ببینیم این صهیون و صهیونیست اصولا چیه؟
در کتاب مقدس یهودیها صهیون نام تپه‌ایه در اورشلیم که معبد مقدس بر روش بنا شده، منتهی در جاهایی هم کل اورشلیم یا کل اسراییل رو بهش صهیون می‌گن.
وقتی کوروش به بابل حمله کرد و یهودیها رو نجات داد، اغلب یهودیها به اورشلیم برگشتند و یهودیها از این سفر تاریخی با عنوان بازگشت به صهیون یاد می‌کنند و خیلی براشون الهام بخشه.
بنابراین در قرن ۱۹ وقتی یک کنگره برای پایه‌گذاری یک سرزمین یهودی برگزار کردند، از همین ایده استفاده کردند و گفتند ما باید دوباره به صهیون برگردیم، برای همین اسم کنگره هم شد اولین کنگره صهیونیستی (First Zionist Congress) تو این کنگره تصمیم براین شد که یهودیها کم‌کم شروع کنند برگردند به اورشلیم و سرزمین اسراییل که اون موقع تحت حاکمیت عثمانی بود و شروع کنند به زمین خریدن و مالک شدن.
این روند در اوایل قرن بیستم هم ادامه پیدا کرد به طوری که در سال ۱۹۱۴ جمعیت یهودیهای فلسطین دو برابر شده بود و به ۶۰ هزار نفر رسید.
این یهودیها که اغلب از اروپای شرقی و روسیه (رقیب امپراطوری عثمانی) می‌اومدند هم باعث نگرانی دولت عثمانی بودند و هم رو اعصاب اعراب فلسطینی.
تاجاییکه قانونی تصویب شد که فروش زمین به خارجیها (ازجمله یهودیها) رو ممنوع کرد.
جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ شروع شد و عثمانی در کنار آلمان و اتریش-مجارستان قرا گرفت و انگلیس و فرانسه و روسیه هم در جبهه مقابلشون بودند.
اینجا انگلیسها میان با ملک فیصل توافق می‌کنند که اگر فیصل اعراب رو علیه عثمانی بشورونه، بعد از شکست عثمانی، انگلیس با یک دولت مستقل 

عربی به پادشاهی فیصل در سرزمینهای عرب‌نشین موافقت کنه.


منتها انگلیسها در کنار این توافق، یک توافق هم با صهیونیستها می‌کنند که به بیانیه Balfour معروفه و طی اون انگلیس حق استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین رو بعد از سقوط عثمانی به رسمیت می‌شماره.
داستان همینجوری جلو می‌ره تا اینکه بالاخره انگلیس و فرانسه به کمک اعراب عثمانی رو شکست می‌دن و ترکها رو به مرزهای ترکیه امروزی محدود می‌کنند.
حالا کلی سرزمین بی‌صاحب که شامل عراق، سوریه، اردن، لبنان، فلسطین، کویت، شبه جزیره عربستان و …می‌شد افتاده بود دست انگلیس و فرانسه.
اینجا انگلیس و فرانسه با هم یک توافقی می‌کنند که بهش می‌گن قرارداد سایکس-پیکو. طبق این قرارداد عراق و سرزمینهای دوطرف رود اردن که شامل اردن و فلسطین امروزی میشه می‌رسه به انگلیس.
اینجا عربها شاکی می‌شن که حاجی شما توافق کرده بودید که ما یک سرزمین مستقل عربی داشته باشیم، الان رفتید کلش رو بین خودتون تقسیم کردید؟
انگلیس می‌گه تو آقای منی، توافق تو با من بوده، با فرانسه که نبوده، من می‌تونم از سهم خودم بهت بدم، ولی واسه بقیه‌اش باید بری دم فرانسویها رو ببینی.
ملک فیصل می‌گه جهنم ضرر همون سهم خودتو بده.
انگلیسها می‌گن بیا این عراق مال تو.
فیصل می‌گه زرشک پس اون اردن و فلسطین چی میشه؟ 

انگلیسها می‌گن دادش دلخور نشی‌ها، اونو قولشو به یهودیها دادم، و زارت بیانیه Balfour رو میزنه رو میز.
فیصل که قشنگ حس می‌کرد پیچوندنش یک چند دور بیانیه رو می‌خونه آخرش می‌گه آقا اینکه می‌گه فلسطین، باشه فلسطینو بده به یهودیها، ولی سمت شرق رود اردن که فلسطین نیست.
انگلیسها یک چک و چونه‌ای می‌زنند و بالخره قبول می‌کنند.
به این ترتیب در سال ۱۹۱۹ یک قراردادی بین ملک فیصل و رییس سازمان جهانی صهیونیستی World Zionist Organization امضا می‌شه و طبق اون فیصل بیانیه Balfour یعنی حق استقرار یهودیان در فلسطین رو می‌پذیره.
با این حال منطقه فلسطین همچنان در تصرف دولت انگلیس باقی می‌مونه ولی در کنارش مهاجرت یهودیها به فلسطین دائما بیشتر و بیشتر میشه.
این مهاجرت به دلیل رفتارهای ضدیهودی در اروپا دائما سرعتش زیادتر می‌شد، مثلا در اوکراین ۱۰۰ هزار یهودی در اون سالها کشته شدند، همینطور در سایر کشورهای اروپایی هم وضع یهودیها بهتر نبود.
با روی کار اومدن نازیها در آلمان که داستان بدتر هم شد.
آژانس یهود از سالها قبل شروع به خریدن زمینهای کشاورزی در فلسطین کرده بود و اونها رو به خود اعراب اجاره می‌داد تا براشون کشاورزی کنند، با ورود این موج بزرگ مهاجرهای یهودی، آژانس یهود شروع به گرفتن زمین از مستاجرهای عربش کرد و اونها 

رو به یهودیهای تازه وارد اجاره داد.
این قضیه باعث خشم و عصبانیت بیشتر اعراب شد، چون بعد از چندین سال کار کردن رو زمینشون یهویی بهشون یک حکم تخلیه می‌دادند و عذرشون رو می‌خواستند.
مشکل دیگه اعراب این بود که یهودیها نه به اعراب زمین می‌فروختند، نه اجاره می‌دادند، نه حتی استخدامشون می‌کردند.


داستان ادامه داشت تا اینکه یکی از مفتی‌های مسلمون به نام حاج محمد امین‌الحسینی شروع کرد مردم رو پر کردن که این یهودیها می‌خوان مسجد‌الاقصی ما رو خراب کنند و اون معبد خودشون رو دوباره بسازند.
مسلمونها که کلا دل پری از یهودیها داشتند همینو بهانه می‌کنند و اولین شورش اعراب علیه یهودیها شکل می‌گیره.
در پاسخ، یهودیها برای محافظت از خودشون اولین نیروی مسلح رو تشکیل می‌دن که بهش می‌گفتند هِگانا Hagana (به عبری یعنی دفاع) این درگیریها کم و بیش ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۹۲۹ کشتار Hebron اتفاق افتاد که مسلمونها می‌ریزن تو خونه یهودیها و اموالشونو غارت می‌کنند و بین ۶۷ تا ۶۹ یهودی هم در این حمله کشته می‌شن.


داستان ادامه داشت تا اینکه جنگ جهانی دوم کم‌کم می‌رفت که شروع بشه.
حاج محمد امین که همچنان شورش مسلمونها علیه یهودیها رو هدایت می‌کرد از سوی دولت انگلیس که رسما حاکم فلسطین بود تحت تعقیب قرار می‌گیره و سرانجام بعد از تعقیب و گریز پناهنده میشه به آلمان نازی!!
در سال ۱۹۳۷ که این دعوای اعراب و یهودیها دائما بیشتر می‌شد، انگلیس برای اولین بار پیشنهاد تشکیل دو دولت رو روی میز می‌گذاره.
یهودیها پیشنهادو پذیرفتند منتهی اعراب دادن هرگونه زمین به یهودیها رو رد کردند و گفتند فلسطین کلش واس ماس! 

بنابراین، انگلیس پیشنهاد یک دولت رو مطرح کرد که طبق اون مهاجرت یهودیها به فلسطین محدود می‌شد و ضمنا محدودیتهایی هم برای یهودیان در خرید زمین از اعراب اعمال می‌شد.
مسلمین این پیشنهاد رو دوست داشتند. پس همین داستان ادامه پیدا کرد تا قضیه هولوکاست و کشتار یهودیان توسط هیتلر آغاز شد. 

اینجا بود که یهودیها دوباره مجبور شدند به فلسطین پناهنده بشن، منتها به دلیل محدودیتهای توافق شده، این کار رو به صورت غیر قانونی انجام می‌دادند که خب تنش رو دوباره بیشتر می‌کرد.
تا اینکه جنگ جهانی دوم شروع شد.

در طول جنگ جهانی دوم حاج امین‌الحسین که به آلمان نازی پناهنده شده بود، می‌ره تو تیم نازیها و فتوا می‌ده که جنگ با انگلیس‌ها جهاد حساب میشه.
حاج امین از هیتلر قول می‌گیره که در صورت پیروزی، اعراب بتونند در فلسطین یک دولت مستقل درست کنند و 

کاسه کوزه یهودیها رو جمع کنند.
هیتلر هم که از خدا خواسته، قبول می‌کنه.
این موضع فلسطینیها و عملیات کوچیکی که شبه‌نظامیهای فلسطینی با نازیها ترتیب می‌دن، حسابی می‌ره رو مخ انگلیسها و روابط انگلیس و فلسطینیها بد و بدتر میشه.
جنگ با شکست آلمان تموم میشه ولی یک اتفاق دیگه هم بعداز جنگ میفته، هتل کینگ دیوید در اورشلیم که هدکوارتر انگلیسها بود به طور خودجوش منفجر میشه و کلی یهودی و انگلیسی می‌میرند.
این حادثه هم دوباره رابطه انگلیسها و فلسطینیها رو بدتر می‌کنه به طوری که دیگه اون قضیه ممنوعیت مهاجرت یهودیها به فلسطین جدی گرفته نمی‌شه و آژانس یهود به طورگسترده مهاجر یهودی از اروپا به فلسطین انتقال می‌ده، داستان هولوکاست هم قشنگ یهودیها رو قانع کرده بود که اروپا جای موندن نیست.


در سال ۱۹۴۷ سازمان ملل که تازه تشکیل شده بود، کمیته‌ای رو مامور می‌کنه تا به قضیه فلسطین رسیدگی کنه، این کمیته که اتفاقا ایران هم توش حضور داشت پیشنهاد می‌کنه که ظرف ۲ سال دو دولت مستقل عربی و یهودی در فلسطین تشکیل بشه و دو شهر اورشلیم و بیت‌لحم هم تحت کنترل نیروهای بین‌المللی قرار بگیرند.
هیچکدوم از طرفین با این طرح حال نکردند، یهودیها که کمی راضی‌تر بودند، می‌گفتند اکثر ما تو اورشلیم ساکنیم، بعد اورشلیمو بدیم بره؟ عربها هم که می‌گفتند ما اکثریتیم، اصلا چرا باید بخشی از کشورمون رو بدیم به یهودیها؟
به هرحال در نوامبر ۱۹۴۷ سازمان ملل این طرح رو با کمی تغییر به رای گذاشت ۳۳ کشور رای مثبت دادند، ۱۳ کشور رای منفی و ۱۰ کشور هم منتنع بودند. جالبه که ایران رای منفی داد و انگلستان رای ممتنع(:

اعراب به کنسولگری لهستان و سوئد که به طرح رای مثبت داده بودند حمله کردند.
کافه‌ها، ماشینها و داراییهای یهودیها مورد حمله قرار گرفت و با خروج کامل انگلیسیها جنگ شدت بیشتری هم گرفت.
یهودیها هم البته ساکت ننشستند، دو طرف با هم درگیر شدند و کلی آدم از هر دو طرف کشته شدند.
مثل کشتار دیر یاسین که یهودیها به روستای دیر یاسین در نزدیکی اورشلیم حمله کردند و اهالی رو کشتند.
در ۱۴ May سال ۱۹۴۸، یک روز پیش از پایان حاکمیت انگلستان بر فلسطین، یهودیها به پیرو اون مصوبه سازمان ملل که شرحش رو گفتم، دولت اسراییل رو تاسیس کردند.


در پاسخ چهار کشور عربی اردن، سوریه، عراق و مصر بلافاصله به اسراییل حمله کردند. لبنان هم بعدا به اونها پیوست.
در مقابل نیروی نظامی اسراییل یا هگانا که حالا با کمک کشورهای غربی مجهز هم شده بود، وارد جنگ شد و نه تنها اعراب مهاجم رو شکست داد که به ساکنین عرب سرزمینهای فلسطینی هم حمله کرد.
پیشروی اسراییل تا جایی پیشرفت که مرزهای اسراییل خیلی بیشتر از مرزهایی شد که طبق توافق سازمان ملل می‌بایست دولت مستقل یهودی شکل می‌گرفت.
یک آبروریزی تمام عیار برای اعراب و یک پیروزی بزرگ برای اسراییل.
در پایان جنگ، مصر، سوریه، اردن و لبنان با اسراییل توافقنامه امضا کردند، نوار غزه در اشغال مصر قرار گرفت و

کرانه باختری رود اردن و بخش شرقی اورشلیم در اشغال اردن، بقیه سرزمینهای فلسطین هم به تصرف اسراییل در اومد.
فلسطینیهای ساکن سرزمینهای تحت تصرف اسراییل هم یا اخراج شدند یا خودشون فرار کردند، به این ترتیب حدود ۷۰۰ هزار پناهنده فلسطینی شکل گرفتند که رهسپار لبنان و سوریه و اردن شدند.

اردن به پناهنده‌ها شهروندی اردن داد، منتها سوریه و لبنان این کارو نکردند و نه به خود پناهنده‌ها و نه نسلهای بعدشون شهروندی اعطا نشد. در واقع این امر باعث شد که جمعیتی از آدمهای بی‌پاسپورت و بدون حقوق شهروندی شکل بگیرند که بعد بهشون گفتند آوارگان فلسطینی.
در سال ۱۹۴۹ اسراییل پیشنهاد داد که ۱۰۰ هزار نفر از این آواره‌ها که فامیلی تو اسراییل دارند برگردند و به اعضای خانوادشون بپیوندند.
این پیشنهاد با مخالفت دولتهای عربی روبرو شد، چون اونها اصولا اسراییل رو قبول نداشتند که بخوان باهاش مذاکره کنند.
در طرف مقابل کشورهای مسلمون مثل لیبی، عراق، یمن، لبنان و سوریه هم یهودیهای ساکن کشورهاشون رو اخراج کردند و مجموعا ۸۵۰ هزار یهودی هم آواره شدند که از بین اونها ۲۶۰ هزار نفر رفتند اسراییل، بقیه هم به سایر کشورهای دنیا پناهنده شدند.
سایر اعرابی که بعد از جنگ ۱۹۴۸ به نحوی تونستند در اسراییل باقی بمونند، شهروندی اسراییل گرفتند.
حدود ۲۰ سال زد و خوردهای پراکنده بین مبارزین فلسطینی که از حمایت اردن و مصر برخوردار بودند با اسراییل همینطور ادامه پیدا می‌کنه تا اینکه مصر به فرماندهی ناصر تصمیم می‌گیره نیروهاش رو در صحرای سینا و نوار غزه تقویت کنه و آماده حمله مجدد به اسراییل بشه.
منتها این بار اسراییل پیش‌دستی می‌کنه و طی یک حمله برق‌آسا کل نیرو هوایی مصر رو از بین می‌بره. جنگ شش روزه اعراب و اسراییل شروع می‌شه و مجددا اعراب شکست می‌خورند، اینبار کل نوار غزه و کرانه باختری رود اردن، بلندیهای جولان سوریه و بخشی از جنوب لبنان هم به تصرف اسراییل درمیاد.
فلسطینیها که می‌بینند دولتهای عربی عرضه کاری رو ندارند، خودشون سازمان آزادیبخش فلسطین رو تاسیس می‌کنند با هدف پس گرفتن کل سرزمینهای فلسطینی.


در سال ۱۹۶۹ یاسر عرفات میشه رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین و مبارزات چریکی و بمبگذاریها و گروگانگیریهای فلسطینیها شدت پیدا می‌کنه. در دهه ۶۰ میلادی، اردن که سعی داشت به جامعه جهانی بپیونده با سازمان آزادیبخش که استراتژیش جنگهای چریکی و بمبگذاری بود دچار مشکل می‌شه، تنش بالا می‌گره و در سپتامبر ۱۹۷۰ درگیری خونینی بین اردن و سازمان آزادیبخش فلسطین شکل می‌گیره که کلی فلسطینی هم کشته می‌شن، بعد از این سپتامبر سیاه، سازمان آزادیبخش به لبنان انتقال پیدا می‌کنه و از اونجا به فعالیتهای ضد اسراییلیش ادامه می‌ده، منتها در لبنان هم دوباره با بومیهای لبنان دچار تنش می‌شه و تنشهای طرفین منجر به جنگهای داخلی لبنان از ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ می‌شه. در این سالها نقش شوروی و امریکا هم در تنشهای این گروهها مهم بود، جنگ نیابتی این دو ابرقدرت هم باعث بیشتر شدن شعله آتش می‌شد.
در طول جنگ خلیج‌فارس و حمله امریکا به عراق برای بازپس‌گیری کویت، عرفات دوباره رو اسب بازنده شرط بست و طرف صدام حسین رو گرفت.
همین باعث شد که بعد از جنگ بیشتر کشورهایی که به عرفات کمک می‌کردند، پولش رو قطع کنند.


بنابراین عرفات چاره‌ای نمی‌بینه جز اینکه با اسراییل صلح کنه.
در سال ۱۹۹۳ مذاکرات صلح با وساطت امریکا آغاز شد و در نتیجه اون عرفات وجود اسراییل رو رسما پذیرفت و دولت خودگردان در کرانه باختری و نوار غزه شکل گرفت. اتفاقات بعد از اون رو هم که دیگه خودتون می‌دونید.
اسحاق رابین با مخالفت تندروهای اسراییلی روبرو می‌شه و کشته می‌شه. حماس شکل می‌گیره که اصولا توافق عرفات با اسراییل رو رد می‌کنه.
اسراییل تو کرانه باختری شهرکسازی می‌کنه، حماس عملیات تروریستی انجام می‌ده و این دعوا همچنان ادامه داره….

برگرفته از این‌جا

پستان خواهر مریم در دهان پمپئو

سرنوشت ایران به دست مردم است نه پمپئو و یه مشت پیر کون پلاسیده مجاهد! ایران، مال مردم ایرانه و این مردم زندگی شاهانه می‌خوان و نه پادویی کمپین رئیس‌جمهورهای پادوی خارجی. دموکراسی‌ و جمهوری‌تون هم دیدیم!

خنده‌دارترین وجه جمعیت اجاره‌ای مجاهدین و خریدن سیاستمداران بازنشسته اینجاست که تا پول قطع میشه طرف دیگه محل نمیذاره. آر یو ردی فور رژیم چینج؟

پمپئو مثل یک هرزه سیاسی به ازای دریافت پول، با تروریست‌های مجاهدین معامله کرده و به میل آنها ادعا کرده که “پهلوی با سپاه همکاری می‌کند”. این وسط در ماتحت نوچه‌های نایاک و رژیم آخوندی فاشیستی اسلامی ، خامنه ای جاکش و علینژاد عروسی شده و از زیر دامن مریم لچک به حرف‌های پمپئو استناد می‌کنند. خط و ربط‌ها از روز هم روشن‌تر شده.

قبلا هم مایک پنس ۱۹۰ هزار دلار بابت یک سخنرانی از گروه فرقه‌ای اسلامی-مارکسیستی موسوم به “مجاهدین خلق” که دستش به خون سربازان آمریکایی آلوده است ، دریافت کرد. این گروه که سابقا در لیست تروریستی هم بوده میلیون‌ها دلار به عنوان هزینه‌های سخنرانی پرداخت می‌کند. زیاد به آنچه افراد در برابر دریافت مبلغی از گروه‌های حاشیه‌ای دریافت می کنند و گوز یا چس از مقعد خالی می کنند، توجه نکنید.