تادئوش بوروفسکی | خانم‌ها و آقایان، بفرمایید به اتاق گاز

تادئوش بوروفسکی (به انگلیسی: Tadeusz Borowski) (زاده ۱۲ نوامبر ۱۹۲۲ – درگذشته ۱ ژوئیه ۱۹۵۱) نویسنده و روزنامه‌نگار لهستانی بود. شعرها و داستان‌های او در دورهٔ جنگ، که اغلب به تجربهٔ زندانی بودنش در آشویتز مربوط است، به‌عنوان آثار کلاسیک ادبیات لهستان شناخته شده و تأثیر زیادی بر جامعهٔ اروپای مرکزی داشته است.


زندگینامه
بوروفسکی در ۱۹۲۲ در ژیتومیر (به لهستانی: Żytomierz)، واقع در اکراین اتحاد جماهیر شوروی در خانواده‌ای لهستانی به دنیا آمد. چهار ساله بود که کتابفروشی پدرش را دولتی کردند و صاحب آن را روانهٔ گولاگ (چون سابقاً، در جریان جنگ جهانی اول، عضو سازمان نظامی لهستان بود). مادرش نیز در ۱۹۳۰ به سیبری فرستاده شد. خویشان‌شان نگهداری از او و برادرش را بر عهده گرفتند، تا سال ۱۹۳۲ که صلیب سرخ لهستان توانست آن‌ها را به لهستان بازگرداند. والدین او نیز، از راه مبادلهٔ زندانیان، سرانجام در ۱۹۳۴ آزاد شدند و با سکونت در ورشو زندگی عادی را آغاز کردند.

با آغاز جنگ، هجوم ارتش نازی و اشغال لهستان در ۱۹۳۹، آموزش، به‌ویژه آموزش عالی به زیرزمین‌ها منتقل شد. بوروفسکی دیپلم دبیرستان را با گذراندن آزمونِ زیرزمینی به‌دست آورد و در دانشگاه زیرزمینی ورشو در رشتهٔ زبان و ادبیات لهستانی نام‌نویسی کرد. او یکی از نخستین دانشجویان دانشگاه مخفی ورشو بود. در دوران دانشجویی‌اش در روزنامههای زیرزمینی ورشو مشغول شد و تعدادی از شعرها و داستان‌هایش را در ماهنامهٔ دروگا منتشر کرد. بیشتر شعرهای جنگ او محصول همین دوره است.

بوروفسکی در کنار فعالیت‌های زیرزمینی، در شهر اشغالی ورشو چند سال به‌عنوان انباردار شب یا نگهبان کار کرد. او عاشق دختری به نام ماریا شد که بعدتر قرار ازدواج گذاشتند. وقتی در فوریه ۱۹۴۳ ماریا به خانه بازنگشت، بوروفسکی به جستجو برخاست و به دام گشتاپو افتاد. ابتدا به زندان پاویاک و بعد به آشویتز فرستاده شد. پس از چند ماه کار توان‌فرسا در آشویتز، برای کار پرستاری به بخش بیمارستان منتقل شد. در بیمارستان او توانست از احوال نامزدش باخبر شود که در اردوگاه زنان آشویتز زندانی بود. در اوت ۱۹۴۴، با نزدیک شدن روس‌ها از جبههٔ شرق، آلمانی‌ها کار برچیدن اردوگاه را آغاز کردند و بوروفسکی برای بیگاری به داخائو، اردوگاهی نزدیک مونیخ فرستاده شد. پس از این‌که در ماه مه ۱۹۴۵ ارتش ایالات متحده آمریکا داخائو را تصرف کرد، بوروفسکی ردّ ماریا را در سوئد پیدا کرد.

سه سال و اندی پس از بازداشت، بالاخره بروفوسکی به لهستان بازگشت و با نامزدش ازدواج کرد. او به عضویت حزب متحد کارگری لهستان (تک حزب حاکم) درآمد و مقالاتش (همسو با ایدئولوژی کمونیستی) رژیم هواداران فراوان داشت.

روز اول ژوئیه ۱۹۵۱، بوروفسکی درهای آشپزخانه‌اش را بست و شیر گاز را باز کرد: خودکشی در ۲۸سالگی. همسرش سه روز پیش از خودکشیِ او دخترشان را به‌دنیا آورده بود.

آثار
ما در آشویتز بودیم، روایت مستندی است به قلم تادئوش بوروفسکی، کریستین اولشفسکی (به انگلیسی: Krystyn Olszewski) و یانوش نل شدلتسکی (به انگلیسی: Janusz Nel Siedlecki). در مقدمهٔ این کتاب آمده است:

«ما شاهد بودیم و فکر می‌کنیم حق داریم بدون پرده‌پوشی، رک و راست و جدی، بگوییم هرچه را که به یاد داریم. اردوگاه، گرسنگی، رنج و شکنجه و مرگ در کوره‌های گاز هیچ‌گونه جنبهٔ قهرمانی و ایدئولوژیک ندارد. ما به‌شدت بر این مسئله تأکید می‌کنیم، زیرا در این زمینه چه بسا از هر دو سو افسانه‌ها و اسطوره‌هایی در آینده زاییده شوند. ما در آشویتز برای مفهوم میهن یا نوسازی درونی انسان مبارزه نمی‌کردیم؛ برای یک کاسه سوپِ اردوگاهی یا جایی برای خوابیدن، برای به‌دست آوردن طلا یا ساعت از ترانسپورت‌ها تلاش می‌کردیم. ما زنده ماندیم، گرچه اوضاع‌مان از کسانی که مردند نه بهتر بود و نه بدتر. اما نمی‌خواهیم که آن‌ها فراموش شوند.»

داستان وداع با ماریا چشم‌اندازی از اشغال ورشو ارائه می‌دهد.

داستان خانم‌ها و آقایان، بفرمایید به اتاق گاز روایت بوروفسکی از زندگی روزمرهٔ اردوگاه کار اجباری است.

دربارهٔ داستان‌های بوروفسکی :

«بوروفسکی تراژدی اردوگاه را متفاوت از سایر آثار ادبی جهان در این زمینه نشان می‌دهد. او نقطهٔ ثقل را به طرف قربانیان می‌برد. از دید نویسنده، تراژدی واقعی اردوگاه‌ها در روابط میان دژخیمان و قربانیان خلاصه نمی‌شد. آن اولی‌ها – کارگزارانی گوش‌به‌فرمانِ ماشین بهره‌کشی و جنایت نازی‌ها – اگرچه سزاوار طناب دار بودند، اما به اندازهٔ عاملان اصلی در این جنایات دخیل نبودند. بزرگ‌ترین و بالاترین تراژدی اردوگاه‌ها – جنایت آگاهانه‌ای که رژیم هیتلری به آن دست زد – تجاوز به انسانیت قربانیان بود، مجبور کردن آنان بود تا به بهای حفظ جانشان تن به اطاعت بی‌چون و چرا بدهند، وادار کردنشان بود تا آگاهانه و حساب‌شده به جان برادرانشان بیفتند. به‌زعم بوروفسکی، این به‌راستی شیطانی‌ترین و فاجعه‌بارترین جنبهٔ اردوگاه بود. او از افرادی عادی و ساده سخن می‌گوید؛ شخصیت داستان‌هایش نه جنایتکاران‌اند و نه قدیسان اردوگاهی، بلکه آدم‌هایی هستند که می‌خواهند زنده بمانند: سرکارگر جوخهٔ کار، زندانی عادی‌ای که وظیفه‌ای پست و فرودستانه بر عهده‌اش گذاشته‌اند، یا زندانی‌ای که سرد و گرم اردوگاه را چشیده است، مدت‌ها در اردوگاه بوده و به‌خوبی با قواعد آن آشنا شده و خود را با آن‌ها وفق داده است. بسیاری از داستان‌های او با بدبینی از اردوگاه آغاز می‌شوند و به‌نحوی خاص دوباره به آشویتز بازمی‌گردند.»

جونا بارنز

جونا بارنز (انگلیسی: Djuna Barnes؛ ۱۲ ژوئن ۱۸۹۲ – ۱۸ ژوئن ۱۹۸۲) شاعر، رمان‌نویس، نویسنده، نمایش‌نامه‌نویس و روزنامه‌نگار اهل ایالات متحده آمریکا بود. از آثار او می‌توان به نایت‌وود اشاره کرد. این اثر، در گونه ادبیات مدرن و زیرگونه ادبیات لزبین قرار می‌گیرد و جزء آثار کلاسیک این زیرگونه است.

ادبیات لزبین (انگلیسی: Lesbian literature) زیرگونه‌ای از ادبیات است که به موضوعات مرتبط با همجنس‌گرایی زنانه می‌پردازد. این نوع از ادبیات، هم شامل شخصیت‌ها و آثار داستانی می‌شود و هم، شامل موضوعات غیرداستانی مورد علاقه جامعه همجنسگرایان زن.

داستان‌هایی که در این دسته‌بندی قرار می‌گیرند، می‌توانند در ژانرهای ادبی از جمله داستان تاریخی، علمی–تخیلی، فانتزی و رمان عاشقانه قرار بگیرند. اولین رمان انگلیسی‌زبان که دارای محتوای مرتبط با ادبیات لزبین است، کنج عزلت (۱۹۲۸) نام دارد.

خلاصه داستان، کنج عزلت؛

شخصیت اصلی داستان “استیون” در دوره ویکتوریا در خانه‌ای از منازل نخبه‌سالاری در سیسترشایر انگلستان به دنیا آمد. والدینش تصمیم گرفتند نامی را که برای پسرشان در نظر گرفته بودند بر او نهند. خانواده‌اش می‌گویند که او در هنگام تولد بدنی عجیب و غریب داشت. او شانه‌هایی پهن و ران‌هایی لاغر داشت وبمانند نوزاد قورباغه بود.” او از کودکی علاقه به پوشیدن لباس‌های زنانه نداشت و همیشه موهایش را کوتاه می‌نمود وآرزو می‌نمود که پسر به دنیا آمده بود. در سن هفت‌سالگی عاشق کولیینز، خدمتکار منزلشان شد وهنگامی که می‌دید برخی خدمتکاران مرد منزلشان گاهی کولیینز را می‌بوسند بشدت احساس شکست عاطفی می‌نمود. فیلیپ، پدر استیون با خواندن نوشتارهای کارل هاینریش اورلش نویسنده آلمانی که نظریاتی درباره انحرافات جنسی ارائه نموده بود، رفتارهای دخترش را دریابد، لیکن آقای فیلیپ یافته‌های خود را با کسی مطرح نمی‌نمود. در حالی که “آناً مادر استیون کاملاً از دختر خود دور بود و او را به کپی ناقصی از فیلیپ می‌دید. در سن هجده سالگی استیون با مردی کانادایی به نام “مارتین هالام” آشنا شد ولی هنگامی که مارتین با او سخن از عشق گفت، استیون بشدت از او ترسید. در زمستان سال بعد فیلیپ پدر استیون بر اثر سقوط درخت جان باخت. در آخرین لحظات حیات خود تلاش نمود که به دخترش بفهماند که او دچار انحرافات جنسی است لیکن موفق به این‌کار نشد.

استیون شروع به پوشیدن لباس‌های مردانه نمود وهنگامی که بیست ویک ساله بود عاشق “آنجلا کروسپی” همسایه آمریکایی‌شان شد. آنجلا خود نیز داروی ضد بی‌حوصلگی مصرف می‌نمود. او گاهی به اجازه بوسه‌هایی همجنس‌گرایانه را به استیون می‌داد. هنگامی که استیون از رابطه عاشقانه آنجلا و مرد دیگری آگاه شد، آنجلا از ترس برملا شدن راز این رابطه عاشقانه، نامه‌هایی که استیون برایش نوشته بود را در اختیار همسرش گذاشت وهمسر آنجلا نیز نامه‌ها را به مادر استیون نشان داد. آنا مادر استیون نیز او را به پررویی متهم کرده و بکارگیری توصیف عشق را برای این هوس منزجرکننده و غیرطبیعی از سوی عقل نامتوازن و جسم ناهمگون استیون، به سخره گرفت. استیون در پاسخ او گفت:

این احساس من چیزی شبیه علاقه پدرم به توست. من عاشق شدم و احساس من زیبا وپاک بود. من از زندگی آنجلا کروسپی خوشم آمد.

ریچارد وان کرافت ایبنگ (۱۸۴۰ – ۱۹۰۲) از منتقدانی بود که با موضوع بیماری‌های روانی جنسی برخورد داشت وهنگامی که استیون نوشته‌های کرافت ایبنگ را ورق می‌زد، نوشتاری دربارهٔ انحرافات جنسی یافت.[۲۱] پس از خواندن این متن بود که دریافت دچار اختلال جنسی است و یک همجنس‌گرای زن است.

پس از آن استیون به لندن نقل مکان کرد وآنجا اولین رمان خود را نوشت که با اقبال عمومی قابل توجهی مواجه گشت، ولی رمان دوم او نتوانست موفقیت رمان اول را تکرار کند. دوست همجنس‌گرا نمایش‌نامه‌نویساش «جاناتان بروکت» او را به سفر به پاریس ترغیب نمود تا با تجربیاتی که در این شهر بدست خواهد آورد روش نگارشش را ارتقاء بخشد. در پاریس استیون هنگامی که مهمان گالری ادبی «والیری سیمور» که شخصیتی همجنس‌گرای زن بود، اولین ارتباطش را با فرهنگ همجنس‌گرایی شهری برقرار نمود. در بحبوحه جنگ جهانی اول استیون به نیروهای متحرک پیوست. او پس از مدتی راهی جبهه‌های نبرد شد وآنجا لایق کسب مدال لاکروای جنگ شد. او در آنجا عاشق دوست و همکار جوانش «ماری لویلین» شد و پس از پایان جنگ با او به زندگی مشترک پرداخت. آن‌ها در ابتدا بسیار خوشبخت بودند اما پس از آنکه استیون به نویسندگی پرداخت، ماری دچار حس تنهایی شد و به همجنس‌گرایی شبانه روی آورد، امری که جامعه فرهیخته آن روزهای فرانسه بشدت با آن مخالف بود. استیون حس می‌کرد که ماری نسبت به او دلسرد شده‌است. او افزود که نمی‌تواند یک زندگی نرمال و مرفه‌تر را فراهم سازد.

مارتین هالام که در گذشته با استیون رابطه داشت وهمینک ساکن پاریس بود، عاشق ماری شد. او استیون را قانع نمود که نمی‌تواند استیون نمی‌تواند ماری خود را خوشحال سازد. استیون تصمیم گرفت به رابطه عاشقانه با والیری سیمور بازگردد تا موقعیت را برای ادامه رابطه ماری ومارتین فراهم سازد. رمان کنج عزلت با دعای استیون پایان می‌یابد که درخواست می‌کند.

گیوم آپولینر

عشق من آیا وجود داری ؟
یا فقط چیزی هستی که من 
نا آگاهانه آفریده‌ام
تا تنهایی‌ام را چاره کنم ؟
آیا تو یکی از خدایان یونان نیستی 
که از ملال مردم می کاست؟

گیوم آپولینر (به فرانسوی: Guillaume Apollinaire) با نام مستعار ویلهلم آلبرت ولادیمیر آپولیناریس دو وازکوستروویچکی (به فرانسوی: Wilhelm Albert Włodzimierz Apolinary Kostrowicki) (زاده ۲۹ اوت ۱۸۸۰ در رم – درگذشته ۹ نوامبر ۱۹۱۸ در پاریس) برجسته‌ترین شاعر نخستین دهه قرن بیستم میلادی در فرانسه به‌شمار می‌رود.

یکی از نامدارترین اشعار او پل میرابو است که بارها به زبان فارسی ترجمه شده‌است.

آپولینر همچنین نویسنده داستان‌های کوتاه و رمان‌های اروتیک بوده‌است.

یکی از انواع شعری او کالیگرام (واژه ابداعی خود وی) بود. او را از پیشروان فراواقع‌گرایی می‌دانند.

ویلهلم آلبرت ولادیمیر آپولیناریس دو وازکوستروویچکی در ۲۹ اوت ۱۸۸۰ در شهر رم به دنیا آمد. در سال‌های ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۲ وی به آلمان سفر کرد و نزد یک خانواده آلمانی به عنوان معلم سرخانه مشغول به کار شد.

در همین سال‌ها عاشق یک دختر انگلیسی شد. اما با جواب رد مواجه شد. غم و اندوه این عشق نافرجام را در اشعاری مانند «آواز فرد منفور» و «آنی» توصیف کرده‌است.


بین سال‌های ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۷ اشعار و داستان‌های کوتاه خود در را مجلات مختلف فرانسوی به چاپ رسانید. در سال ۱۹۱۱ وی متهم به دزدی از موزه لوور شد به همین علت به مدت یک هفته زندانی شد.

سال ۱۹۱۳ دیوان شعر خود به نام «الکل» را به چاپ رساند. در کتاب الکل از زیبایی فصل‌ها، غم‌ها، احساسات و حالت‌های روحی خود سخن گفته‌است به همین علت او را می‌توان آخرین رمانتیک قرن نامید.

در سال ۱۹۱۴ با شروع جنگ جهانی به جبهه رفت اما سرودن شعر را ترک نکرد. جنگ برای او یک فرصت استثنایی شد تا بتواند «فرانسوی واقعی» را توصیف کند.

گیوم آپولینر در طول زندگی کوتاه خویش با چندین سبک هنری هم‌زمان شد. او مصادف با ضعف سمبولیسم پس از آن معاصر کوبیسم و طلایه دار سورئالیسم (فراواقع گرایی) شد. در واقع او اولین کسی است که واژه «سورئالیسم» را ابداع کرد و از مروجان این سبک بود.

آپولینر چه از نظر ظاهری و چه از نظر محتوا تحت تأثیر کوبیسم بود. با پیکاسو نقاش مشهور این سبک دوستی نزدیکی داشت. این دوستی باعث شد که او مبتکر نوعی کار ادبی – هنری به نام کوبیسم ادبی شد. نقاشی کوبیسم نوعی سبک است که در آن نقاش با اشکال هندسی تصویرسازی می‌کند و سایه‌ها را در کار خود محو می‌کند. آپولینر نیز چون اشعار خود را به اشکال مختلف مانند کروات، انگشتان، قلب، حروف الفبا و … می‌نگاشت و نقطه‌گذاری و علام تها را از آن‌ها حذف می‌کرد وی را خالق کوبیسم ادبی می‌نامند. با این کار وی متون را نسبت به وزن و ریتم انعطاف‌پذیر تر کرده‌است. مضامین و رموز اشعار آپولینر به راحتی از روی شکل ظاهری آن‌ها قابل کشف است. در واقع این‌گونه اشعار وی نوعی اندیشه نگاری به‌شمار می‌آید.

در ۹ نوامبر ۱۹۱۸ در حالی که به علت ضعف از زخم‌هایی که در جنگ برداشته بود و بر اثر همه‌گیری ۱۹۱۸ آنفلوآنزای اسپانیایی در پاریس از دنیا رفت.

«الکل‌ها» مجموعه اشعار آپولینر بین سالهای ۱۸۹۸ تا ۱۹۱۳ است و «کالیگرام‌ها» که اشعار «جنگ و صلح» هستند مهمترین آثار وی هستند.

آثار گیوم آپولینر؛
الکل‌ها
کالیگرام‌ها
زن نشسته
شاعر مقتول
پستان‌های تیرزیاس
نقاشان کوبیست
مرتد و شرکا

بعدازظهر یک فان (نیژینسکی)

بعدازظهر یک فان (فرانسوی: L’Après-midi d’un faune) با رقص‌پردازی واتسلاو نیژینسکی برای باله روس بود و برای اولین بار در ۲۹ مه ۱۹۱۲ در تئاتر دو شتله اجرا شد. نیژینسکی خودش به عنوان نقش اول می‌رقصید و برای موسیقی، از اثر کلود دبوسی بهره می‌برد. هم موسیقی و هم باله نیژینسکی، از شعر استفان مالارمه الهام گرفته بودند. طراحی لباس و صحنه به عهده نقاشی به نام لئون باکست بود.

The ballet, The Afternoon of a Faun (French: L’Après-midi d’un faune), was choreographed by Vaslav Nijinsky for the Ballets Russes, and was first performed in the Théâtre du Châtelet in Paris on 29 May 1912. Nijinsky danced the main part himself. The music is Claude Debussy’s symphonic poem Prélude à l’après-midi d’un faune. Both the music and the ballet were inspired by the poem L’Après-midi d’un faune by Stéphane Mallarmé. The costumes and sets were designed by the painter Léon Bakst.

The style of the 12-minute ballet, in which a young faun meets several nymphs and proceeds to flirt with and chase them, was deliberately archaic. In the original scenography designed by Léon Bakst, the dancers were presented as part of a large tableau, a staging reminiscent of an ancient Greek vase painting. They often moved across the stage in profile as if on a bas relief. The ballet was presented in bare feet and rejected classical formalism. The work had an overtly erotic subtext beneath its façade of Greek antiquity and ended with a scene of graphic sexual desire. This led to a controversial reception from both audience and critics, and the quality of the ballet was debated widely through multiple news reviews. The piece also led to the dissolution of a partnership between Nijinsky and Michel Fokine, another prominent choreographer for the Ballets Russes, due to the extensive amount of time required to train the dancers in what was then an unconventional style of dance.

L’Après-midi d’un Faune is considered one of the first modern ballets and proved to be as controversial as Nijinsky’s Jeux (1913) and Le Sacre du printemps (1913).

اپرای سه‌پولی

اپرای سه‌پولی (Die Dreigroschenoper) نمایش موزیکالی اثر برتولت برشت است که توسط درام‌نویس آلمانی، الیزابت هاوپتمن و بر اساس ترجمه‌ای از اپرای باله جان گی به نام اپرای گدایان و با موسیقی کورت وایل و ترانه‌های فرانسوا ویون و رودیارد کیپلینگ به اجرا درآمد. این اثر، نقدی سوسیالیستی بر جهان سرمایه‌داری است. آغاز نمایش آن، ۳۱ اوت ۱۹۲۸ در برلین است. از این اثر به عنوان یکی از آثار مهم و تأثیرگذار بر جنبش نوگرایی در هنر، یاد می‌شود.

شب دگرگون

شب دگرگون (به آلمانی: Verklärte Nacht) اُپوس ۴، یک شش‌نوازی زهی در یک موومان اثر آرنولد شونبرگ است که آن را در ۱۸۹۹ تصنیف کرده‌است. شونبرگ این اثر را تنها در مدت سه هفته نوشته و متقدم‌ترین اثرِ بااهمیتِ او محسوب می‌شود. او این قطعه را با الهام از شعری به همین نام اثر ریشارد دِمِل و احساسات قوی خود به خواهرِ استادش الکساندر فن تسملینسکی، کسی که بعدها با او ازدواج کرد، ساخته‌است. این موومان را می‌توان به پنج بخشِ مجزا تقسیم کرد که این به پنج‌بخشیِ بودن شعرِ دِمِل برمی‌گردد. بااین‌همه، هیچ معیار خاص دیگری برای تقسیم‌بندی این موومان وجود ندارد. این اثر یکی از آثار الهام‌بخش جنبش نوگرایی در سدهٔ بیستم بوده‌است.

تک‌چهرهٔ آرنولد شونبرگ، اثر اگون شیله، ۱۹۱۷

معلم پیانو | درد، مازوخیسم، موزیک و عشقی که نیست

معلم پیانو فیلمی است در مورد گرایش‌های جنسی برآورد نشده و درگیرهای عقده‌های جنسی. اریکا استاد موسیقی کلاسیک با تماشای فیلم‌های سکسی و چشم‌چرانیِ سکسی خود را ارضا می‌کند. والتر، هنرآموز جوان، به او اظهار عشق می‌کند، اما اریکا خواستار اعمال سلطهٔ جنسی بر اوست و او را به تبعیت از فرامین بیمارگونه‌اش فرامی‌خوانَد. مبارزه‌ای جنسی برای اعمال سلطهٔ جنسی میان آن دو اوج می‌گیرد که سر به خودآزاری و دیگرآزاری و ویرانگری می‌زند

معلم پیانو (به فرانسوی: La Pianiste) فیلمی به کارگردانی میشائیل هانکه است که سال ۲۰۰۱ بر اساس رمان پیانیست، نوشتهٔ الفریده یلینک، برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات ۲۰۰۴ ساخته شده است.

اریکا در دوران میانسالی استاد موسیقی کلاسیک در کنسرواتوار موسیقی وین است. او هنوز مجرد است و با مادری سرکوبگر زندگی می‌کند که همیشه در پی اعمال سلطه بر اوست. امیال و گرایش‌های جنسی اریکا برآورد نشده و او درگیر عقده‌های جنسی است و با تماشای فیلم‌های سکسی و چشم‌چرانیِ سکسی خود را ارضا می‌کند. والتر، هنرآموز جوان، به او اظهار عشق می‌کند، اما اریکا خواستار اعمال سلطهٔ جنسی بر اوست و او را به تبعیت از فرامین بیمارگونه‌اش فرامی‌خوانَد. مبارزه‌ای جنسی برای اعمال سلطهٔ جنسی میان آن دو اوج می‌گیرد که سر به خودآزاری و دیگرآزاری و ویرانگری می‌زند.

اریکا که یک شخصیت مازوخیست (خودآزار) است _ اختلالی روانی که بیش از هر چیز ریشه در افسردگی و نفرت از خویش دارد_ نامه ای می نویسد و در آن از پسر می خواهد در روابط آتی شان، طبق علائق مازوخیستی او (زن) با وی رفتار کند، کتکش بزند، رفتارهای سادیسیتی در رابطه با او انجام دهد، با او مثل یک برده برخورد کند و در یک کلام، شخصیتش را خرد و لگدمال کند. پسر وقتی به اصرار زن، نامه را می خواند متوجه می شود پرسونایی که از اریکا دیده بود، ماسکی بیش نیست و همین علاقه اش را کمرنگ می کند و به سمت محو شدن می برد.

اریکا با نامه مفصل اش که در واقع درخواستی عاشقانه است، پوسته ظاهری شخصیتش را می شکند و از انزوای خودخواسته اش خارج شده به بخش زیادی از امیال و گرایشات مخفی اش یا آنچه یونگ «سایه» می نامد، در مقابل عاشق و اکنون معشوقش اعتراف می کند. اما والتر که شوکه شده، اتاق او را ترک می کند. از این پس این اریکاست که به دنبال اوست.

Erika Kohut is a middle-aged piano professor at a Vienna music conservatory who resides in an apartment with her domineering elderly mother. Her late father had been a long-standing resident in a psychiatric asylum. Despite Erika’s aloof and assured façade, she is a woman whose sexual repression and loneliness is manifested in her paraphilia, including voyeurism, sadomasochistic fetishes and self-mutilation.

At a recital hosted by the Blonskij couple, Erika meets Walter Klemmer, a young aspiring engineer who also plays piano, and who expresses admiration of her talent for classical music. The two share an appreciation for composers Robert Schumann and Franz Schubert, and he attempts to apply to conservatory to be her pupil. His audition impresses the other professors, but Erika, though visibly moved by his playing, votes against him; she cites his divergent interpretation of Schubert’s Andantino, and questions his motivations. Despite this, Walter is admitted as Erika’s pupil. Meanwhile, another pupil, Anna Schober, struggles with anxiety while pushed by her own ambitious mother. However, when Erika witnesses Anna and Walter socializing, she slips to an empty coat room and breaks glass, hiding the shards inside one of Anna’s coat pockets. This cuts Anna’s right hand, preventing her playing at the forthcoming jubilee concert.

Walter pursues Erika into a lavatory immediately after she secretly injured Anna. Walter passionately kisses Erika, and she responds by repeatedly humiliating and frustrating him. She proceeds to give him a handjob before performing fellatio on him, but abruptly stops when he does not abide by her orders. She tells him she will write him a letter regarding their next meeting. Later at the conservatory, Erika feigns sympathy for Anna’s mother, with Erika saying only she can substitute for Anna in the upcoming school concert at such a late stage.

Walter is increasingly insistent in his desire to initiate a sexual relationship with Erika, but Erika is only willing if he will satisfy her masochistic fantasies. She gives him the letter indicating acts she will consent to, but the list repulses him. She subsequently confronts him at an ice rink after his hockey practice to apologise, after which the two begin to engage in sex in a janitorial closet; however, Erika is unable to, and vomits after Walter ejaculates in her mouth. Later that night, Walter arrives at Erika’s apartment and attacks her in the fashion described in her letter. He locks her mother away in her bedroom before proceeding to beat and rape Erika.

The next day, Erika brings a kitchen knife to the concert where she is scheduled to substitute for Anna. When Walter arrives, he enters cheerfully, laughing with his family, and flippantly greets her. Moments before the concert is due to start, a distraught Erika stabs herself in the shoulder with the kitchen knife and exits the concert hall into the street.

Erika Kohut es profesora de piano en un prestigioso conservatorio de Viena. Vive con su madre, una mujer dominante con quien mantiene una difícil relación de amor-odio, y bajo su aspecto serio y disciplinado oculta inesperados comportamientos sexuales de tendencia masoquista. Tras escucharla tocar en un concierto privado, el joven Walter Klemmer se propone conquistarla.

Erika Kohut est un professeur de piano reconnue d’une quarantaine d’années. Prodiguant ses cours au Conservatoire de Vienne, elle traite ses élèves avec mépris et parfois avec cruauté, n’hésitant pas à les détruire moralement pour les dissuader de faire carrière dans la musique classique. Vieille fille, elle vit seule avec sa mère âgée, possessive et étouffante.

Sa sexualité se résume à la fréquentation secrète de sex-shops ou de peep shows, à du voyeurisme et aux mutilations qu’elle s’inflige. Lorsque l’un de ses élèves, Walter Klemmer se met en tête de la séduire, elle résiste sèchement à ses avances avant de poser des conditions à une éventuelle relation.

Le rapport tumultueux qui naît, fruit de ses propres névroses et de la présence de sa mère qui s’immisce sans cesse dans sa vie privée, se termine lorsque Erika demande explicitement à Walter de devenir le maître de son masochisme.

اتصال دو ماه

اتصال دو ماه (انگلیسی: Two Moon Junction) یک فیلم در ژانر درام، شهوانی، ملودرام، و رمانتیک به کارگردانی زالمن کینگ است که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد.

آپریل به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده است. او به کاخ خانواده‌اش برگشته تا به درخواست پدرش با یک سناتور ازدواج کند. اما او شخص دیگری را دوست دارد و در تنهایی با او سکس میکند، بعد از ازدواج هم به صورت مخفیانه با او که دوستاش دارد رابطه جنسی و عشق بازی رمانتیک برقرار می‌کند. یک فیلم اروتیک در مورد رابطه جنسی و سکس پنهانی

April Delongpre (Sherilyn Fenn) is the well-born, 21-year-old, eldest daughter of a powerful Alabama senator and heiress to an old and respectable Southern family. After graduating from college, April returns home to her parents’ house for the summer to await her semiarranged marriage to her fiancé Chad Douglas Fairchild (Martin Hewitt). When a carnival comes to the town, April and Chad accompany April’s two younger sisters to the fairgrounds, where April sees from a distance a rugged carnival roustabout and drifter named Perry (Richard Tyson). When April accidentally leaves her purse behind in one of the rides, Perry returns it to her and introduces himself (after having looked inside and gotten April’s name and home address). Intrigued by the mysterious drifter, April returns to the carnival that evening to talk with Perry, but she refuses his advances.

A few days later, while Chad is away for the weekend on business and her parents and siblings are also away, April begins a sordid affair with Perry when he shows up one morning at April’s house and uses her shower. Despite telling him to leave, April cannot restrain her urges for Perry and the two of them have sex. April cries afterwards over it and Perry leaves.

The next day, April visits her grandmother Belle Delongpre (Louise Fletcher), who is aware about April’s secret urges towards rugged men due to April confiding in Belle about her past infatuations. After April leaves, Belle asks the local sheriff Earl Hawkins (Burl Ives) to keep an eye on her.

April returns to the carnival that evening to see Perry, only to become dismayed and jealous when she finds him drunk and in the company of a fellow drifter and cowgirl who introduces herself as Patti Jean (Kristy McNichol) who takes April with her in Perry’s truck for a “bourbon run” to get more hard liquor for him. During the drive, Patti rambles on about her life and hometown and clearly flirts with April. At the carnival, when a ride malfunctions and endangers the people on it, Perry gets into a brawl with other fairground workers. Patti Jean and April return and join in on the brawl until Perry’s pet dog is killed by one of the workers and the rest of them order Perry and the women to leave.

After burying his dog in a field, April and Patti Jean take the depressed Perry out to a bar and pool hall where Patti Jean again flirts with April and invites her to dance with her. However, instead of taking advantage of April’s curiosity, Patti urges her to go back to Perry and continue their tryst. After Patti Jean leaves town, Perry takes April on a ride on his motorcycle, where they check into a motel and have sex again.

In the morning, April leaves Perry to pick up her car, which she left behind at the fairgrounds after the carnival moves out, unaware that Sheriff Hawkins is following her. April returns to the motel and gets into a big argument with Perry when she catches him flirting with two motel housekeepers. To defuse their tension, she takes him out to have breakfast at a local restaurant, where she tells him more about her life and about a family property at the edge of a lake called the Two Moon Junction which is her childhood playground. However, April tells Perry that they must part ways, as she must return home and to her privileged life. After she leaves, Sheriff Hawkins appears and arrests Perry and then drives him to the state line and gives Perry an implied threat never to come around the area again.

A few weeks later, on the day before April’s wedding, she has another encounter with Perry, who shows up to work at constructing the tents on her family’s property for the wedding reception. He is also spotted by Belle, who threatens him to leave town and offers him a bribe, but Perry refuses to accept it. Belle then makes a call to Sheriff Hawkins to inform him that April’s lover is back in town and to deal with it.

That evening, while Chad is having his bachelor party, April shows up at the Two Moon Junction, a run-down pavilion at the edge of a lake, where she meets Perry, who had left a message to meet him there. April offers Perry money to leave town and never return, but Perry again refuses and urges her to act out her fantasies that she has long suppressed since her childhood. April and Perry again make love, only for April to again cry and walk out on Perry for good to return to her life.

The next morning on the day of the wedding, as Perry is preparing to leave town, one of Sheriff Hawkins’s deputies attempts to kill Perry, but he subdues the deputy and escapes. At the church, as April is preparing to walk down the aisle to the altar, Belle tries to persuade her not to abandon her privileged lifestyle and lies to her that Perry left town for a bribe. April does not believe her, but she nevertheless walks down the church aisle to marry Chad.

Sometime later, Perry is seen working as a dishwasher at a blues nightclub in another town. After work, as Perry returns to his motel room for the night to care and feed his new pet dog, he finds April in his bathroom taking a shower, reliving their first sexual encounter. Perry joins April in the shower and they kiss. The film ends with April, wearing Chad’s wedding ring, making love with Perry in the shower, strongly implying that Perry and she will continue their secret affair.

エイプリル(シェリリン・フェン)は、有力な上院議員の娘として南部の名家に生まれ、将来のエリートを約束されたチャド(マーティン・ヒューイット)と近々結婚することになっていた。しかし、チャドがマンションの販売契約の為にタスカルーサへ、家族は湖へ行ってしまい、家で一人きりのエイプリルには長々とシャワーを浴びるか、休んでいることしかすることがなかった。カーニバルでペリー(リチャード・タイソン)に恋に落ちるまでは…
すぐに二人は愛し合うようになり、快楽に溺れていくエイプリルであったが、祖母のベル(ルイーズ・フレッチャー)はそんなエイプリルの様子に気づき、保安官のホーキンズ(バール・アイヴス)にエイプリルの監視を依頼する。そして結婚式当日、ベルとホーキンズはペリーを排除しようと画策する。逃げるペリー、そして結婚式の最中にエイプリルはペリーを見つけ、キスをする。
原題のTwo Moon Junctionはペリーとチャド、二人の男性の間で揺れ動くエイプリルの心情を表現しており、作中にも地名として登場する。
本作には男性や女性の裸体、ソフトな性描写が登場するため、R指定作品とされている。

۹ آهنگ تا شهوت، ۹ آهنگ تا برهنه شدن، ۹ آهنگ تا آمیزش جنسی

۹ آهنگ فیلمی است در مورد رابطه عشقی و آمیزش جنسی و سکس واقعی بازیگران در فیلم. در تمام صحنه‌های جنسی این فیلم بازیگران به صورت واقعی درگیر آمیزش جنسی در فیلم می‌شوند. فیلم یک دختر دانشجوی آمریکایی بنام «لیسا» و مردی انگلیسی بنام «مت» در شهر لندن است… بازیگران به صورت واقعی درگیر آمیزش جنسی در فیلم می‌شوند. این فیلم در ژانر رمانتیک، درام، موزیکال و شهوانی به کارگردانی مایکل وینترباتم است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. از بازیگران آن می‌توان به مارگو استیلی و فرانز فردیناند اشاره کرد. داستان این

آمیزش جنسی شبیه‌سازی‌نشده نمایش صحنه‌های آمیزش جنسی در فیلم است به صورتی که بازیگران به صورت واقعی آمیزش می‌کنند و عمل آن‌ها، شبیه‌سازی و تقلید صِرف حرکات مربوط به آمیزش نیست. زمانی در ایالات متحدهٔ آمریکا این‌گونه صحنه‌ها به دست قانون، ممنوع اعلام شدند که منجر به ایجاد استانداردهایی خودخواسته در صنعت فیلم‌سازی آمریکا، مانند سیستم درجه‌بندی فیلم‌ها، شد. در اواخر دههٔ ۱۹۶۰، سینمای رایج، به‌خصوص با انتشار فیلم آبی اندی وارهول، مرزها را در زمینهٔ آنچه نمایش داده می‌شود، زیرپا گذاشت. اگرچه اغلب صحنه‌های جنسی در سینمای رایج شبیه‌سازی شده‌اند (مانند فیلم‌های پورنوگرافی اولیه)، اما گاهی بازیگران به صورت واقعی درگیر آمیزش جنسی در فیلم می‌شوند. تفاوت این‌گونه فیلم‌ها با پورنوگرافی می‌تواند با اشاره به وابستگی این صحنه‌ها به عشق شهوانی تعبیر شود. از فیلم‌هایی که در آن‌ها صحنه‌های آمیزش جنسی شبیه‌سازی نشده، به تصویر درآمده، می‌توان به در قلمرو احساسات (۱۹۷۶) اثر ناگیسا اوشیما اشاره کرد.

آمیزش جنسی در فیلم (انگلیسی: Sex in film‎) نمایش سینمایی صحنه‌هایی از تمایلات و آمیزش جنسی است و فیلمی که دارای محتوای شهوانی است، بر آن است تا احساسات جنسی را در مخاطب ایجاد کند. برهنگی در فیلم می‌تواند جنسی یا غیرجنسی باشد. نمایش صحنه‌های آمیزش جنسی، چه شهوانی و چه غیر آن، از زمان سینمای صامت در صنعت فیلم‌سازی وجود داشته‌است. این صحنه‌ها در سبک‌های سینمایی زیادی به تصویر درمی‌آیند در حالی که در برخی سبک‌ها، به ندرت به تصویر کشیده می‌شوند. بسیاری از بازیگران زن و مرد، در طول فعالیت حرفه‌ای خود، چه از لحاظ پوشش و چه رفتار، به صورت برهنه یا نیمه‌برهنه به ایفای نقش پرداخته‌اند.

برخی از فیلم‌هایی که صحنه‌هایی از آمیزش جنسی در آن‌ها وجود دارد، از سوی دولت‌ها، گروه‌های مذهبی یا هر دو، ممنوع اعلام می‌شوند. در کشورهایی که سامانه درجه‌بندی فیلم در آن‌ها وجود دارد، دیدن این‌گونه فیلم‌ها، برای برخی گروه‌های سنی، ممنوع اعلام می‌شود.

The film tells the modern love story set over a period of 12 months in London, England, of a young couple: Matt, a British climatologist, and Lisa, an American exchange student. The story is framed in a personal review from Matt’s perspective when he is working in Antarctica. Their main common interest is a passion for live music and they frequently attend rock concerts together. The film depicts the couple, or Matt alone, watching the nine songs at Brixton Academy and other concert venues. It also shows their weekend getaway into the countryside, and their travels around London. Lisa brings their short and intense relationship to an end at Christmas time when she returns to the United States.

Le film raconte l’histoire d’amour moderne d’un jeune couple : Matt, un climatologue, et Lisa, une étudiante américaine en échange scolaire. L’histoire est racontée selon la perspective de Matt alors qu’il part pour l’Antarctique. Leur intérêt commun principal est une passion pour les concerts de musique et ils assistent fréquemment à des concerts de rock ensemble ; le film décrit le couple, ou Matt seul, regardant neuf chansons à ces concerts. Lisa met fin à leur courte et intense relation à la fin lorsqu’elle retourne chez elle aux États-Unis.

نزدیکی Intimacy

این اثر فیلمی نوگرا و جذاب است که رابطه‌ای لطیف را با جسورانه‌ترین صحنه‌های هماغوشی تصویر می‌کند، به گونه‌ای که گاه با آثار “پورنو” پهلو می‌زند.

“نزدیکی” فیلمی تکان‌دهنده درباره تنهایی در جامعه مدرن است. دو شخصیت اصلی فیلم که با هم “رابطه” برقرار می‌کنند، در کلافی از روابط شلوغ و دست وپاگیر، گیر کرده‌اند، اما هر دو عمیقا تنها هستند. نه به خلوت کسی راه دارند و نه اجازه می‌دهند کسی به خلوت آنها راه یابد.

فیلم داستان ملاقات تصادفی و رابطه صرفا جنسی مردی است که در یک بار کار می‌کند، با بازی مارک رایلنس، و زنی خانه‌دار که گهگاه در تئاتر بازی می‌کند، با هنرنمایی کری فاکس. رابطه‌ای که در آغاز غریب و پرکشش است سرانجام به تجربه‌ای عذب‌آلود برای هردو بدل می‌شود.

مرد که از هر رابطه و پیوندی سرخورده، خانواده خود را ترک کرده، زیرا خود را از ارتباطی حقیقی و بامعنی با زن و فرزند ناتوان دیده است. او با زنی ناشناس ارتباط برقرار می‌کند که جز همخوابی چیزی از او نمی‌خواهد. زن نیز، درمانده و پشیمان از زناشویی، در گریز از “کانون گرم خانواده” به آغوش مرد پناه آورده و از او جز همخوابی چیزی نمی‌خواهد.

زن و مرد، بی آن که چیزی از هم بدانند، هر چهارشنبه با هم خلوت می‌کنند. آنها در آغوش هم فرو می‌روند و از بدن هم کام می‌گیرند، بی آن که به عواطف و احساسات هم کاری داشته باشند.

رابطه آنها بدون هیچ کلام و شناختی از همدیگر، تا روزی ادامه دارد که مرد به خود اجازه کنجکاوی می‌دهد و با ورود به زندگی زن، می‌کوشد را بشناسد. این گام به معنای پایان “نزدیکی” آنهاست. زن که حریم شخصی او بیرحمانه دریده شده، با طغیانی خاموش و اندوهبار مرد را از خود می‌راند.

مرد بار دیگر تنها و نومید به جا می‌ماند، با این آگاهی لرزاننده که اینک با تمام وجود یکسره به زنی وابسته است که از او چیزی جز همخوابی نخواسته و پیوند با او را تنها برای ارضای جنسی دانسته بود.

فیلم به مدد بیان تصویری قوی، فضاسازی سنجیده در بافتی متمرکز و فشرده از تصاویر گویا و حداقل گفتار، احساسات خفته و پنهان انسان مدرن را می‌کاود و از سرگشتگی روحی او پرده برمی‌دارد.

فیلم”نزدیکی” (ساخته ۲۰۰۱) را باید یکی از بهترین آثار سینمای مدرن اروپا دانست. یکی از نادر فیلم‌هایی است که اگر نه بالاتر از متن، دستکم هم‌پایه با پشتوانه ادبی خود قرار می‌گیرد.

Jeden Mittwoch besucht Claire den Barkeeper und heruntergekommenen Musiker Jay, der schon in die Jahre gekommen ist und den sie zufällig kennengelernt hat, um in seiner Wohnung Sex mit ihm zu haben. Die beiden kennen zunächst nicht den Namen ihres Partners. Nach einem ihrer Treffen folgt Jay Claire heimlich in ein Vorstadttheater und entdeckt, dass sie als Schauspielerin in Tennessee Williams’ Stück Die Glasmenagerie auf der Bühne steht. Er findet heraus, dass sie mit dem Taxifahrer Andy verheiratet ist und einen Sohn mit ihm hat. Jay schließt Bekanntschaft mit Andy, den er über Claire, ihre Gewohnheiten, ihre Schauspielerei und ihr Leben ausfragt und erfährt jetzt erst den Namen seiner Sexpartnerin. Dieses Wissen verändert jedoch seine Einstellung zu ihr und zerstört die Basis einer bisher nur auf Sexualität bestehenden Beziehung. Nach und nach wird ihm bewusst, dass Claire sich wohl nicht von ihrem Mann trennen wird. Nachdem ihr heimliches Verhältnis aufgeflogen ist, treffen sie sich ein letztes Mal und haben Sex in einer Intensität und Nähe, die sie in allen ihren vorherigen Treffen niemals erlebt hatten. Damit endet ihre Beziehung.

Barman dans un pub londonien, Jay, la quarantaine, vit seul depuis qu’il a quitté son épouse, et abandonné leurs deux enfants. Une fois par semaine, le mercredi après-midi, il reçoit la visite d’une femme avec laquelle il fait l’amour passionnément et dont il ignore tout, jusqu’au prénom. À son travail, il se lie d’amitié avec Ian, un jeune homosexuel nouvellement embauché, qui devient peu à peu son confident. Le temps passe et Jay éprouve le besoin d’en savoir davantage sur sa mystérieuse partenaire. Il se met à la suivre après leurs rendez-vous et découvre qu’elle est comédienne de théâtre, mariée et mère d’un petit garçon…

Jay (Rylance) is a bartender who abandoned his family, because his wife lost interest in him and their relationship. Now living alone in a decrepit house, he has casual weekly sex with an anonymous woman (Fox), whose name he does not know. At first, their relationship is purely physical, but he eventually falls in love with her.

Wanting to know more about her, Jay follows her across the streets of London to the grey suburbs where she lives. He then follows her to a pub theatre where she is working as an actress in the evenings. Jay learns that her name is Claire, and she has a husband (Timothy Spall) and a son. Subsequently it is made clear to Jay that Claire will not leave her family. They meet for a final time, and have sex with an intimacy that has been missing during the illicit sex sessions of their previous encounters.