* چریکه واژهای باستانیست بازمانده در گویش کردی؛ حماسههای عامیانه را گویند که با ساز خوانده میشود.
| داستان |
بیوهزنی به نام تارا (سوسن تسلیمی) همراه دو کودک کمسن و سالش (گلبهار اسلامی و قربانعلی فلاحی) از ییلاق به کومه اش بازمیگردد. در راه میشنود که پدربزرگش مرده، و در جادهٔ جنگلی به مردی غریب (منوچهر فرید) برمیخورد که جامهٔ تاریخی پوشیده و شتابان میگذرد. تارا میان میراث پدربزرگ شمشیری مییابد که نمیداند با آن چه کند؛ تارا میکوشد شمشیر را به جای داس درو به کار گیرد؛ اما شمشیر به این کارها نمیآید و تارا آن را به رودخانه میاندازد. تارا از نو مرد تاریخی را، که سرداری از تبار جنگجویان منقرض شدهاست، میبیند، که از آنها جز شمشیر پدربزرگ هیچ نشانی نماندهاست. مرد تاریخی ناپدید میشود و تارا در موقع جزر دریا شمشیر را مییابد و آن را به مرد تاریخی میدهد؛ اما او که عاشق تارا شدهاست قادر نیست به دنیای خود بازگردد. در این اثنا خواهر شوهرش (طاووس زارعی) او را برای برادرش آشوب (سیامک اطلسی) میخواهد که تارا نمیپذیرد. تارا از مرد تاریخی میخواهد که سد راهش نباشد. آشوب فرزندان تارا را میرباید، و تارا او را متهم میکند که برای رسیدن به وی برادرش را کشتهاست. آشوب دامگاه خود را ویران میکند و از آبادی میکوچد. تارا سراغ مرد تاریخی میرود و او را متهم میکند که همهٔ داستانهایش دروغ است و تبار و قبیلهای در کار نیست. در این موقع سپاهی عظیم از دریا، به شهادت، سربرمی آورد و مرد تاریخی از شرم به دل جنگل پناه میبرد. تارا به او قول میدهد که فرزندانش را به قلیچ خواهد سپرد و همراه او خواهد آمد. مرد تاریخی با اسب زخمیاش به دریا میزند و تارا با شمشیر به موجهای دریا حمله میکند تا مرد تاریخی را پس بگیرد؛ اما امواج دریا تارا را عقب مینشاند. |
کارگردان و نویسندهی فیلمنامه: بهرام بیضایی
تهیهکننده: بهرام بیضایی (محصولی از گروه فیلم لیسار)
دستیار کارگردان: واروژ کریممسیحی
مدیر فیلمبرداری: مهرداد فخیمی
بازیگران: سوسن تسلیمی، منوچهر فرید، رضا بابک، سیامک اطلسی، مهین دیهیم، محمّد پورستّار، سامی تحصّنی، رضا فیّاضی، سیروس حسنپور و…
*این فیلم در سینماهای ایران به نمایش درنیامد.*
باقر پرهام دربارهی چریکهی تارا:
«اسطورهای که بیضایی «پیشاپیش» از واقعیّت ساخته است بیش از آن با «واقعیّت»ی که همگان بعدها شناختیم آشناست که بتوان افسانه و خیال نامیدش. تقدیری که همیشه و همهجا با ما بوده، تقدیری که عاشق ماست و سایهبهسایه بهدنبال ماست، هنگامی که ما به او آری میگوییم، و حاضر میشویم برایش بمیریم و بچّهها را بهدست کسی بسپریم، از ما رویگردان میشود و دیگر ما را نمیخواهد. چرا؟ چون ذات او چنین است: او تقدیری بیش نیست که باید همچون اسطوره در خیال ما بگذرد و با آبوگل ما قاطی نشود، وگرنه میمیرد.»
هوشنگ آزادیور دربارهی چریکهی تارا:
«در فیلم «چریکهی تارا» غریبه… با همان یال و کوپال تاریخی خود، و بر زنی از تباری ویژه ظاهر میشود. امّا بیضایی بر آن است که این گذشته، حتّا اگر پُرعظمت و غرورآفرین و دوستداشتنی باشد دیگر نمیتواند به او تعلّق داشته باشد. پیکرهایست زخمخورده، پُرگو و پُرمدّعا، و از همه مهمتر مُرده.»
جمشید ارجمند دربارهی چریکهی تارا:
«از نظر پرداخت و میزانسن، در «چریکهی تارا» بیش از فیلمهای دیگری که من از بیضایی دیدهام پیوند و شیفتگیِ فیلمساز به سنّتِ تعزیهی ایران و فرهنگِ گذشتهی ژاپن و اخلاق و شخصیّت و حتّا ظاهرِ سامورایی دیده میشود. همچنین است چیرگی او در نمایش و عمل آوردنِ فضای وهمآلود و فراواقعیّتی و درهم آمیختن زمانها و عمل آوردنِ شخصیّتها.»
غزاله علیزاده دربارهی چریکهی تارا:
«در «چریکهی تارا» رؤیای زن مأجور است، به روح قومی میپیوندد. جلوههای زندگی را با جذبهی الهام و نفوذ تاریخ برابر میگذارد. زن کومهای دارد و ارّابهای. بچّههایی، همسایگانی، خواستگارانی، جیفهای ناچیز از دنیا. تنها برادرشوهر او «آشوب» عامل ناآرامیست. قبیلهی مرد ربطی به شمال ندارد. یادآور جنبهی تاریک و هذیانی جنوب است، از دم سیاهجامهاند. چهرهی زنها پشت سیماچه پنهان است. واویلاکنان بر سر و سینه میکوبند… تارا جلوهی سرزمینیست که به سلطهی زنجیرهای جامهسیاهان، تبرزنان و دامگذاران تن نخواهد داد.»
هژیر داریوش دربارهی چریکهی تارا:
«یکی از راههای نفوذ به درون لایهی ضخیم استعاری این اثر جسارتآمیز این است که تارا را تمثیلی از ایران بدانیم و سردار را تمثیلی از تاریخ ایران. و این تاریخیست که خنجرآسا در سویدای دل مینشیند، تاریخی پُر اشک و خون و مشحون و از سرکوبها، قیامها، پیمانهای شکسته، خیانتها و در یک کلام، درد و رنج محض.»
الیویه آسایاس دربارهی چریکهی تارا:
«عنصر تکاندهنده در این فیلم حضور کیفیّت غنایی اصیل ملّیست، کیفیّتی که اغلب فیلمسازان جهان سوّم در پی آنند. برخی تکّههای آن تا آنجا پیش میرود که تماشاگر را به یاد کوروساوا میاندازد، و آمیزهای تحسینبرانگیز از اسطوره و واقعیّت، افسانه و زندگی به دست میدهد… بازی پیچیدهی ناپدید شدن و پدیدار شدن شمشیر، هرچند گاه به گاه در ابری از بخار گم میشود، اینقدر هست که تصاویری از آن در ذهن باقی میماند، تصاویری که نمایندهی مهارت است.»
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.