جنبش هنری یک جریان و حرکت هنری است که تحت تأثیر تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا عوامل دیگر شکل میگیرد و برای مدتی گروهی از هنرمندان را به تفکر و عملکرد مشابه میکشاند. این جنبشها بسته به بنیان و زمینههای بهوجود آورنده و توسعهدهندهٔ آنها میتوانند کوتاهمدت یا نسبتاً پایدار باشند. همچنین جنبشهای هنری ممکن است در یک منطقهٔ جغرافیایی خاص و تنها در یک رشتهٔ هنری رایج شوند یا بهصورت فراگیر بخش وسیعی از دنیای هنر را تحت تأثیر خود قرار دهند.
نَمادگرایی یا سَمبولیسم یکی از مکاتب ادبی و هنری است. این مکتب در پایان سده نوزدهم به وجود آمد. شارل بودلر پیشگام این راه شد. در میان کسانی که از بودلر الهام گرفتند و با اثرهای خود زمینه را برای پیدایش نمادگرایی آماده ساختند پل ورلن، آرتور رمبو و استفان مالارمه از همه مشهورتر هستند. باید توجه داشت که هرکدام از آنها سبک ویژهای داشتند.
نمادگرایی پیش از آن که یک مکتب به حساب بیاید، یک مفهوم یا فلسفه است. بشر از ابتدای شکلگیری تمدنها و آغاز شاعری تمایل داشته حرفهایش را در قالب نمادها و نشانهها به زبان آورد و اشیای دور و برش را تجسم مفاهیمی عمیقتر از آنچه به چشم میآید، نشان دهد. همانطور که مصریان باستان گلهای اسیریس را نماد مرگ میدانستند، هندیان گل نیلوفر را نشانه تاج خداوند مینامیدند، بابلیها مار را نماد جاودانگی به حساب میآوردند و خورشید را نشانه بخشندگی و زندگی. اما به هرحال سمبولیسم یک مکتب فکری هم هست. در اواخر قرن نوزدهم شاعران فرانسوی که از زبان خشک نویسندگان واقعگرا به ستوه آمده بودند، مکتب نمادگرایی را بنیان نهادند. آنها عقیده داشتند: اثر هنری باید تا حد ممکن از بیان مستقیم مفاهیم فرار کند و به نمادها و نشانهها پناه آورد. نمادها و نشانهها، خواننده را در کشف راز و رمزهای اثر به تحرک درمیآورد و او را از قالب یک شاگرد حرف گوش کن بیرون میآورد.
نمادگرایی ادبی این مکتب در اواخر قرن نوزدهم به وجود آمد. شارل بودلر پایهگذار این مکتب بود. در میان کسانی که از بودلر الهام گرفتند و با آثار خود زمینه را برای پیدایش نمادگرایی آماده ساختند پل ورلن، آرتور رمبو و استفان مالارمه از همه مشهورتر هستند. باید توجه داشت که هرکدام از آنها سبک ویژهای داشتند.
در میان نویسندگان جوزف کنراد و جیمز جویس به دلیل نمادپردازی در آثارشان شهرت خاصی دارند. مثلاً جیمز جویس در کتاب «چهره مرد هنرمند در جوانی» پسرکی عینکی را به تصویر میکشد که مدام مطیع پدر و مادر و نظام کلیسایی و معلمان مدرسه اش است. او به خاطر عینکی که به چشم میزند با بچهها فوتبال بازی نمیکند. اما یک روز این عینک بهطور اتفاقی میشکند و پسرک با کمال تعجب متوجه میشود که بینایی اش هیچ نقصی ندارد و بدون عینک هم میتواند دنیای اطرافش را ببیند. منتقدان آثار جویس، عینک را نماد نگاه بسته و فیلتر شده یا همه باورهای کوری میدانند که چشم عقل ما را پوشاندهاند.
رمز گرایی، نمود عصیان هنرمندان در برابر مکاتب واقع گرایی و وصف گرایی بود. رمزگرایان بر فلسفه بدبینانه شوپنهاور و ایدهآلیستهای معنی گرا تکیه داشتند. آنان دیگر بار شعر را بر اریکه قدرت و افتخار نشاندند. بودلر، پایهگذار این مکتب، معتقد بود: «دنیا جنگلی است سرشار از اشارات. حقیقت از چشم مردم عادی پنهان است و فقط شاعر میتواند به رمز و راز این اشارات پی ببرد.» برخی از شاعران این مکتب، در این رمزآلودگی غرق شدند و گاه اندیشههای مبهم و غیراخلاقی را رواج دادند. این جریان بر آثار هنری ایران در قرن حاضر تأثیری به سزا نهاد.
شارل بودلر، موریس مترلینک، آلدینگتن، لارنس، هاکسلی، آرتور رمبو از بزرگان این مکتب هستند.
سفر و شعر رؤیای پاریسی آثار بودلر، نژادپرست از آرتور رمبو، شاهدخت مالن از موریس مترلینک نمونههایی از آثار سمبولیسم میباشند.
نمادگرایی در دیگر علوم در روانشناسی زیگموند فروید از نمادگرایی بیشترین استفاده را کرد. فروید معتقد بود همه خوابهایی که ما میبینیم، با نمادشناسی قابل تفسیرند و با شناسایی نمادهای خواب میتوان به ذهنیت آدمها پی برد. در روانشناسی فروید، خوابها زبان تصویری روحها هستند.
هیچکاک در فیلم «طلسم شده» خود مسئله نمادگرایی فروید را به طرز جالبی به تصویر میکشد. در این فیلم گری گوری پک نقش یک بیمار روانی را بازی میکند که خود را قاتل میانگارد، اما در نهایت دکتر او با تفسیر کابوسهای او ماجرای قتل را حل میکند. گری گوری پک در کابوسهایش مردی را میبیند که روی پشت بامی ایستاده و چرخ یک کالسکه را در دست گرفته. در این خواب پشت بام نماد کوه و چرخ کالسکه نماد هفت تیر است.
در نقاشی نمادگرا میتوان به آثار گوگن اشاره کرد. نقاشان سمبولیسم معتقد بودند نقاش نباید صرفاً آنچه را که با چشم میبیند، روی صفحه پیاده کند، بلکه باید جهان را در ذهن خود حلاجی کند و در نهایت برداشتهای شخصی خود را به تصویر بکشد. (از این جهت نقاشان سمبولیست به اکسپرسیونیسم بسیار نزدیک میشوند).
نمادگرایی اساساً با دنیای شاعرانی نظیر مالارمه و آرتور رمبو آغاز شد. در شعرهای سمبولیک نمادها عاطفی تر میشوند و شعر با موسیقی و تصویر درهم میآمیزد. از این جهت شاعران سمبولیست جاده را برای موسیقی نمادین هموار کردند. در موسیقی کلاسیک دبوسی را پدر سمبولیسم (و اکسپرسیونیسم) میدانند. دبوسی، موسیقی را از قید و بندهای هارمونی نجات داد و گفت شنونده یک قطعه موسیقی باید هنگام شنیدن یک قطعه به یک تصویر برسد و این نوازنده است که باید با بالا و پایین بردن ضرباهنگ موسیقی، این تصویر را در ذهن مخاطب تثبیت کند. پیش از دبوسی، موسیقی رمانتیک صرفاً برای رقص یا تعریف داستانهای نمایشی کاربرد داشت، اما دبوسی نشان داد موسیقی خود میتواند به تنهایی تصویر باشد.
اصول نمادگرایی از نظر فکر، نمادگرایی بیشتر تحت تأثیر فلسفه ایدهآلیسم بود که از متافیزیک الهام میگرفت و در حوالی سال ۱۸۸۰ در فرانسه باز رونق مییافت، همچنین بدبینی شوپنهاور نیز تأثیر زیادی در شاعران سمبولیست کرده بود.
خلاصه اصول نمادگرایان به شرح زیر است:
حالت اندوهبار و آنچه را که از طبیعت موجد یأس و نومیدی و ترس است بیان میکنند. به سمبلها و اشکال و آهنگهایی که احساسها، نه عقل و منطق آن را پذیرفتهاست توجه دارند. آثاری که آنها به وجود آوردهاند برای هر خواننده به نسبت میزان ادراک و وضع روحیش مفهوم است، یعنی هرکس نوعی آنها را در مییابد و میفهمد. آنان تا حد امکان از واقعیت عینی دور شده و به واقعیت ذهنی پرداختهاند. چون انسان دستخوش نیروهای ناشناسی است که سرنوشت آنان را تعیین میکند از این رو حالت وحشتآور این نیروها را در میان نوعی رؤیا و افسانه بیان میکنند. میکوشند حالتهای غیرعادی روانی و معرفتهای نابه هنگامی را که در ضمیر انسان پیدا میشود و حالتهای مربوط به نیروهای مغناطیسی را در آثارشان بیان کنند. به یاری احساس و تخیل حالتهای روحی را در میان آزادی کامل با موسیقی کلمهها، و با آهنگ و رنگ و هیجان تصویر میکنند. شارل بودلر، موریس مترلینک، آلدینگتن، لارنس، هاکسلی، آرتور رمبو از بزرگان این مکتب هستند.
سفر و شعر رؤیای پاریسی آثار بودلر، نژادپرست از آرتور رمبو، شاهدخت مالن از موریس مترلینک نمونههایی از آثار نمادگرایی میباشند.
آوانگارد (به فرانسوی: avant-garde) یا پیشرو به هنرمندان یا آثاری به ویژه در حیطه هنر، گفته میشود که ماهیتی تجربی، رادیکال یا نوآورانه دارند و در یک دوره معین، پیشروترین اسلوبها یا مضامین را در آثارشان استفاده کردهاند و اغلب بانی جنبشهای نو بودهاند.
پیشرو بودن بیانگر گرایشی است که هنجارهای پذیرفته شده در اجتماع را عموماً در حیطه فرهنگ به چالش میکشد. مفهوم وجود آوانگارد از نظر برخی، یکی از ویژگیهای اصلی «شخصیت» نوگرایی بهشمار میآید، که جدای از پست مدرنیسم است. بسیاری از هنرمندان، در دوران مدرن و همچنین در عصر حاضر، خود را مرتبط با جنبش پیشرو دانستهاند: از جنبش دادا از طریق موقعیتگرایان تا هنرمندان پسامدرنی همچون شاعران زبان.
آوانگارد اصطلاحی استعاری است که در نظریهٔ هنر و فلسفه ی سیاسی به کار میرود. در زبان فرانسه، آوانگارد بهطور تحت اللفظی به معنای طلایه دارِ ارتش است.این اصطلاح در اصل برای توصیف بخشی از ارتش که در حال پیشروی در میدان نبرد بود، استفاده میشد، و امروزه به هر گروهی -به ویژه هنرمندان- گفته میشود که خود را نوآور و جلوتر از اکثریت مردم میداند.
این اصطلاح همچنین دلالت بر ترویج اصلاحات اجتماعی رادیکال دارد. در طول زمان، اصطلاح آوانگارد با جنبشهای مربوط به نظریه «هنر برای هنر» گره خورد، که اولویتشان در درجه اول گسترش مرزهای تجربه زیبایی شناختی بود، تا اصلاحات گسترده اجتماعی.
نظریهپردازی آوانگاردیسم نویسندگان متعددی در تلاش برای تعیین شاخصههای فعالیت آوانگارد با موفقیتی محدود روبرو شدند. یکی از مفیدترین و مورد احترامترین تحلیلها از آوانگاردیسم به مثابه پدیدهای فرهنگی متعلق به رساله نویس ایتالیایی، رناتو پوجولی است که در کتابش به نام تئوری آوانگارد در سال ۱۹۶۲ مطرح شدهاست. پس از بررسی وجوه تاریخی، اجتماعی، روانشناختی و فلسفی آوانگاردیسم، پوجیولی گسترهٔ تعمیم خود را فراتر از نمونههای منحصر به فرد هنر، شعر و موسیقی قرار میدهد تا نشان دهد که آوانگاردها را میتوان گروهی با آرمانها و ارزشهایی مشترک دانست که تجلی آن سبک زندگی عصیان گرایانهای است که انتخاب کردهاند، و اینکه فرهنگ آوانگارد را میتوان شاخهای از سبک زندگی بوهمین بهشمار آورد.
هنر تزیینی یا آرت دکو (به فرانسوی: Art déco) یک سبک و جنبش هنری در معماری، هنرهای تجسمی و طراحی است که برای نخستین بار در فرانسه پیش از جنگ جهانی اول ظاهر شد. واژه آرت دکو کوتاه شدهٔ عبارت «آرت دکوراتیف» برگرفته از «نمایشگاه بینالمللی هنرهای تزئینی و صنعتی مدرن» است که در سال ۱۹۲۵ در پاریس برگزار شد.
شناسهٔ این سبک بکارگیری اشکال هندسی دقیق و جسورانه و رنگهای روشن است و آمیختهای است از نوگرایی و طراحیهای زینتی و گرانبها. این جنبش که سالهای اوج آن دههٔ ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی بود، بر معماری، تزیینات داخلی، مُد، جواهرات و طراحی صنعتی تأثیر گذاشت.
نام آرت دکو از عنوان نمایشگاه جهانی ۱۹۲۵ در پاریس (نمایشگاه بینالمللی هنرهای تزیینی و صنعتی) انتخاب شد، اما از این کلمه قبل از اواخر ۱۹۶۰ استفاده نمیشد. فرهنگهای مختلف، بهویژه اروپای قبل از جنگ جهانی اول، بر آرت دکو اثر داشتند. آرت دکو پاسخی به تغییرات فراوان فنی و اجتماعی در شروع قرن بود. از معروفترین آثار این سبک میتوان به ساختمان کرایسلر واقع در شهر نیویورک که توسط ویلیام وی آلن طراحی شده بود اشاره کرد. شهر پاریس در فرانسه مرکز این جنبش شناخته شده بود و بسیاری از هنرمندان برجسته در این شهر زندگی میکردند. از جمله: ژاک امیل روهلمان (Jacques-Émile Ruhlmann) که یکی از معروفترین مبلسازهای آرت دکو بود. کسان دیگر ادگار براندت (Edgar Brandt) و ژان دوناند (Jean Dunand) بودند که با آهن و قفل کار میکردند. در شیشهکاری رنه لالیک (René Lalique) و موریس مارینو (Maurice Marinot) و در جواهر و ساعتسازی کارتیه (Cartier) بود.
خصوصیات واژه آرت دکو را در نمایشگاه بینالمللی ۱۹۲۵ ساختند، اما تا سال ۱۹۶۰ از آن خیلی کم استفاده میکردند. هنرمندانی که در این سبک کار میکردند تا سال ۱۹۶۰ گروهی ناشناخته بودند. در اولین سالها آرت دکو را حرکتی در جنبه نوینگرایی (مدرنیسم) میشناختند که تحت تأثیر هنرهای سنتی ممالک دیگر مثل کشورهای آفریقایی، مصر یا مکزیک بود. اثر دیگر بسیار مهم روی آرت دکو فناوریهای آن زمان بود، از قبیل رادیو، ماشینهای صنعتی و غیره. کل این چیزها را در یک فرم حجمگری (کوبیسم)، آیندهگری (فوتوریسم) و فوویسم به کار میبردند.
بهدنبال این سبکها، آرت دکو از اشیایی مختلف مثل آلومینیوم، ورشو، لاکر، چوبکاری، پوست کوسه و گورخر استفاده میکرد. در آرت دکو از فرمهای زیگزاگ، پلهای، دایره آفتاب (sunburst motif) و قوسهای بلند هم زیاد استفاده میکردند. این سبک خیلی غنی است و در نتیجه عکسالعمل به کمبودهای بعد از جنگ جهانی اول به وجود آمدهاست. بهخاطر تجملی بودنش از آن در فضاهای مدرن مثل سینما، برجهای بلند و کشتیهای مسافربری استفاده میکردند.
استریملاین مدرن
استریملاینْ مدرن (هوا-لغز نوین) مرحلهای از معماری آرت دکو است که در آن بر انحناهایی تأکید میشود که حداقل مقاومت در برابر جریان سیال نشان میدهند، و در نتیجه جنبههای افقی طرح اهمیت پیدا میکند.
سقوط معماری آرت دکو به دلیل هزینههای نسبتاً بالا بعد از جنگ جهانی دوم در غرب به دلیل خسارات و زیانهای مالی ناشی از جنگ به تدریج کنار گذاشته شد، اما در کشورهای دیگر ادامه داشت؛ از جمله در هندوستان به عنوان یک نشانه مدرن شناخته شد و تا سال ۱۹۶۰ ادامه داشت. در دهه ۱۹۸۰ آرت دکو دوباره مورد توجه قرار گرفت و در رابطه با فیلم نوآر (film noir) و زرق و برق دهه ۱۹۳۰ از آن در تبلیغات جواهر و مد استفاده شد.
هنر نو، نوهنر یا آرنووُ (به فرانسوی: Art Nouveau، تلفظ فرانسوی: aʁ nu’vo) یک جریان بینالمللی در هنرهای کاربردی، معماری و به ویژه در هنرهای تزئینی است، که بین سالهای ۱۸۹۰ و ۱۹۱۰ بیشترین محبوبیت را داشت. به عنوان یک واکنش دربرابر هنر آکادمیک در قرن نوزدهم، هنر نو از فرمها و ساختارهای طبیعی، بهویژه خطوط منحنی و مواج گلها و گیاهان متأثر بود. این جریان با نامهای مختلفی تقریباً همزمان در بسیاری کشورهای اروپایی به ظهور رسید که هریک با دیگری تفاوتهایی هم داشت. ازجمله سبک مدرنیسمو (Modernismo) در اسپانیا، جنبش جدایی (Wiener Secession) در اتریش، استیله لیبرتی (Stile Liberty) یا استیله فلورئاله (Stile Floreale) در ایتالیا، یوگنداستیل (Jugendstil) در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی.
«هنر نو» نام خود را از گالری هنری Maison de l’Art Nouveau (خانهٔ هنر نو) گرفتهاست که در سال ۱۸۹۵ توسط یک فروشندهٔ آلمانی-فرانسویِ آثار هنری به نام زیگفرید بینگ در پاریس بازگشایی شد و سبک جدیدی را به نمایش گذاشت. این جریان یک سبک هنری فراگیر یا جهانشمول (total art style) است که شامل گسترهٔ وسیعی از هنرهای تزئینی شامل معماری، نقاشی، گرافیک، طراحی داخلی، جواهرات، مبلمان، منسوجات، سرامیک، شیشهگری و فلزکاری میشود. در ۱۹۱۰ هنر نو دیگر از دور خارج شد و جای خود را به سبک اروپایی غالب در معماری و هنرهای تزئینی، یعنی آرت دکو و سپس نوگرایی (مدرنیسم) داد.
جنبش هنر نو ریشه در بریتانیا داشت؛ در طرحهای گلدار ویلیام موریس و جنبش هنر و پیشه که شاگردان موریس پایهگذار آن بودند. این جنبش همچنین تأثیر زیادی از نقاشان پیشارافائلی، نیز هنرمندان گرافیست بریتانیایی دههٔ ۱۸۸۰ میلادی گرفت. در فرانسه ترکیبی از گرایشهای متفاوت در نقاشی تزئینی و معماری بود. سبک دیگری که بر این جنبش اثر مهمی گذاشت، ژاپنیسم بود: موجی از اشتیاق برای باسمههای ژاپنی چاپ شده با تکنیک چاپنقش چوبی که در دههٔ ۱۸۷۰ میلادی به اروپا وارد میشد وجود داشت و ویژگیهای سبکی چاپهای ژاپنی در کارهای گرافیکی، چینیجات، جواهرات و مبلمان آرت نوو به نمایش درآمدند.
تکنولوژیهای جدید در چاپ و انتشار سبب شد که جنبش هنر نو به سرعت مخاطب جهانی پیدا کند. نشریههای هنری که با عکسها و تصاویر رنگی چاپ سنگی آراسته میشدند، نقش اساسی در ترویج سبک جدید داشتند. با پوسترهایی که برای رقصندهٔ فرانسوی لویی فولر و همچنین بازیگر مشهور فرانسوی سارا برنارد در آخرین دههٔ قرن نوزدهم طراحی شد، پوستر نه تنها به عنوان تبلیغات، بلکه به عنوان یک فرم هنری مطرح شد. تولوز لوترک نقاش و گرافیست فرانسوی نیز از جمله دیگر هنرمندانی بود که به شهرتی جهانی دست یافت و کارهایی در سبک آرت نوُو دارد.
زیگفرید بینگ نقشی کلیدی در همهگیر شدن هنر نو ایفا کرد. در ۱۸۹۱ او شروع به انتشار نشریهای کرد که به هنر ژاپن اختصاص داده شده بود و باعث شهرت ژاپنیسم در اروپا شد. در ۱۸۹۲ نمایشگاهی از آثار هفت هنرمند ترتیب داد که هم شامل نقاشیهای مدرن و هم کارهای تزئینی میشد و سپس در ۱۸۹۵ گالری خانهٔ هنر نو را در پاریس بازگشایی کرد که به کارهای تازه در هنرهای زیبا و هنرهای تزئینی اختصاص داشت. مبلمان و دکوراسیون داخلی گالری توسط معمار بلژیکی هنری ون دیولده طراحی شده بود که از پیشگامان معماری آرت نوُو است. کارهایی که در این گالری به نمایش گذاشته میشدند همه دارای سبک یکسان نبودند. بینگ در ۱۹۰۲ نوشت: «هنر نو در ابتدای پایهگذاری به هیچ روی رؤیای رسیدن به این افتخار را نداشت که به یک اصطلاح عام را تبدیل شود. تنها نام خانهای بود به عنوان مکانی برای دور هم گرد آمدن همهٔ هنرمندان جوان و پرشوری که بیصبرانه میخواستند تمایلات نوگرایانهٔ خود را به نمایش درآورند.»
نخستین خانههایی که به سبک هنر نو طراحی شدند، هتل تاسِل و بلومِنوِرف بود که در سالهای ۱۸۹۳ تا ۱۸۹۵ در بروکسل ساخته شدند. معماران این بناها ویکتور هورتا و هنری ون دی-ولده، نه تنها خود ساختمانها، بلکه همهٔ تزئینات داخلی، مبلمان و جزئیات معماری آنها را نیز طراحی کردند. فرمهای گیاهی و اسلیمیهای ظریفی که هورتا در طرح موزائیکها و دیوارهای هتل تاسِل به کار برد، به یکی از محبوبترین نمادهای هنر نو تبدیل شد. پس از آن بنای بِرانژه و نیز ورودی ایستگاه مترویی در پاریس توسط هکتور گیمار به سبک هنر نو طراحی و ساخته شد که توجه بسیاری را جلب کرد. نمایشگاه جهانی ۱۹۰۰ در پاریس نقطهٔ اوج هنر نو بود و در زمان برگزاریاش از ماه آوریل تا نوامبر سال ۱۹۰۰ نزدیک به پنجاه میلیون بازدیدکننده از سراسر جهان داشت. آثار معماری به نمایش درآمده در این نمایشگاه اغلب ترکیبی از سبک آرت نوُو و سبک نئوکلاسیک منتسب به مدرسه هنرهای زیبای پاریس بود. این بزرگترین نمایشگاه هنر نو بود، هرچند نمایشگاههای دیگر تأثیر حتی بیشتری بر گسترش این سبک داشتند؛ از جمله نمایشگاه جهانی ۱۸۸۸ در بارسلونا که آغاز سبک مدرنیسم را در اسپانیا رقم زد و نمایشگاه بینالمللی هنرهای تزئینی در ۱۹۰۲ در تورین ایتالیا که محل نمایش آثار هنرمندان سراسر اروپا بود. در پاریس اما هنر نو پس از اوج خود در سال ۱۹۰۰، به سرعت از مد خارج شد. در بریتانیا نخستین نمونههای هنر نو در آغاز دههٔ ۱۸۸۰ میلادی خلق شدند، جایی که جنبش هنر و پیشه ارتباط نزدیکتری میان هنرهای زیبا و هنرهای تزئینی برقرار کرده و با روی گرداندن از سبکهای گذشته، در طراحی از کابرد و طبیعت الهام میگرفت. هنرمندان بریتانیایی هنر نو در زمینهٔ طراحی پارچه، سرامیک، نقره و جواهرات، مبلمان و معماری فعال بودند. یکی از مهمترین مراکز معماری و طراحی مبلمان در بریتانیا، شهر گلاسگو بود و بهویژه طراحهایی که توسط چارلز رنی مکینتاش و در مدرسهٔ گلاسگو انجام شد، به شهرت رسیدند. این طرحها بیشتر الهام گرفته از آرت نوُو در فرانسه، هنر ژاپنی و سبکهای نمادگرایی و نئوگوتیک بودند. مکینتاش طرحهای خود را در نمایشگاههای بینالمللی در لندن، وین و تورین به نمایش گذاشت و به ویژه بر جنبش جدایی وین تأثیرگذار بود. او به همراه همسرش مارگارت مکدونالد مکینتاش که خود نقاش و طراحی پیشرو بود، آثار قابل توجهی خلق کردند که شامل خطوط هندسی ساده با تزئینات گیاهی با انحناهای ظریف و خصوصاً نماد مشهورِ سبک، یعنی رز گلاسگو بودند.
در آلمان مراکز اصلی جنبش هنر نو که با نام آلمانی یوگِنداستیل (به معنای سبک جوانان) برگرفته از نام نشریه¬ هنری یوگِند شناخته میشود، مونیخ و دارمشتات بود. هنرمندان آلمانی سبکهای شخصی متفاوتی در آثار خود به کار بردند، اما یکی از مشخصههای کارهای گرافیکی یوگنداستیل، استفاده از حروف با کارکرد تصویری در پوسترها و روی جلدها است. شهر وین نیز به یکی از مراکز ویژهٔ هنر نو تبدیل شد که به نام جدایی وین شناخته میشود و در سال ۱۸۹۷ توسط گروهی از هنرمندان اتریشی از جمله گوستاو کلیمت، کولمان موزر، یوزف هوفمان و اتو واگنر پایهگذاری شد. آنان به شیوهٔ محافظهکارانهٔ سبک تاریخگرایی واکنش نشان دادند و نشریهای به نام وِر ساکروم را برای ترویج هنر خود تأسیس کردند. سبک کار این گروه در مقایسه با کار هنرمندان یوگِنداستیل در آلمان به طرز مشهودی زنانه و کمتر سنگین و کمتر ملیگرایانه بود. در شهر پراگ نیز آثار قابل توجهی در معماری آرت نوُو مانند هتل سنترال خلق شد. همچنین در اسلواکی، مجارستان، هلند و دیگر کشورهای اروپایی، هنر نو محبوبیت داشت.
در ایتالیا استیله لیبرتی نام خود را از فروشگاه زنجیرهای انگلیسی لیبرتی گرفت که پارچههای رنگارنگش به ویژه در ایتالیا بسیار محبوبیت داشت. مشهورترین طراح مبلمان هنر نو در ایتالیا کارلو بوگاتی، پسر یک معمار و مجسمهساز و برادر طراح مشهور اتومبیل بود. کارهای او که شامل نقرهآلات، منسوجات، سرامیک و سازهای موسیقی نیز میشد، به دلیل عجیب و غریب و غیرعادی بودن شاخص بودند. طراحیهای مبلمان بوگاتی اغلب تداعیکنندهٔ طرح یک سوراخ کلید بودند و سطوح آنها با چیزهایی غیرمعمول مانند پوست، ابریشم و استخوان و عاج پوشانده میشد و گاهی نیز دارای فرمهای الهام گرفته از طبیعت مانند شکل مارها بودند.
در اسپانیا یک نسخهٔ بسیار اصیل از این سبک، مدرنیسم کاتالان، در بارسلون پدیدار شد. مشهورترین آفرینندهٔ آن آنتونی گائودی بود که فرمهای گیاهی و طبیعی هنر نو را به شیوهای بسیار بدیع در طراحی پالائو گوئل به کار گرفت. طراحیهای او پس از ۱۹۰۳ دارای نزدیکترین ارتباط به عناصر سبک هنر نو هستند. هرچند سازههای مشهوری از او مانند کلیسای ساگرادا فامیلیا با احیای سبک نئوگوتیک، در تضاد با تمایلات نوگرایانهٔ آرت نوُو قرار میگیرند.
در روسیه با انتشار نشریهٔ هنری جدیدی به نام میر ایسکوستوا (دنیای هنر) در ۱۸۹۸، نسخهٔ بسیار رنگارنگی از هنر نو در مسکو و سن پترزبورگ به ظهور رسید. گردانندگان این نشریه نمایشگاههایی از آثار هنرمندان پیشروی روسی برگزار کردند. سبک آنان برخلاف آر نوُوی فرانسه، استفادهٔ کمتری از فرمهای گیاهی میکرد و بیشتر براساس استفاده از رنگهای درخشان و طرحهای نامتعارف برگرفته از فولکلور و افسانههای روسی تکیه داشت. از تأثیرگذارترین همکاریهای این هنرمندان طراحی لباس و صحنه برای شرکت باله روس بود که به سرپرستی سرگئی دیاگیلف تأسیس شد و از سال ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۳هر سال در پاریس برنامه اجرا میکرد. این لباسها و صحنههای رنگارنگ و کمنظیر در نشریههای مطرح پاریسی بازتاب مییافتند و تأثیر قابل توجهی بر هنر و طراحی فرانسه گذاشتند. در روسیه همچنین بناهای متعددی به سبک آرت نوُو تا پیش از انقلاب روسیه ساخته شدهاست، از جمله هتل متروپُل در مسکو با یک دیوارنگارهٔ سرامیکی در نمای ساختمان.
در ایالات متحده آمریکا، شرکت لوئیس کامفورت تیفانی نقشی کلیدی در سبک هنر نو داشت. او که از بیست و چهار سالگی کار با شیشه را آغاز کرده بود، تکنیکهای تازهای در رنگآمیزی و شکلدهی به شیشه ابداع کرد. او پنجرههای شیشهرنگی، گلدانها و حبابهای چراغ را از شیشه-های رنگارنگ و موزائیکهای زینتی در ترکیب با آهن و برنز طراحی میکرد، که هر کدام از آنها توسط تیمی از طراحان و صنعتگران، با دقت بسیار ساخته میشد. کارهای شیشهٔ تیفانی در نمایشگاه بینالمللی سال ۱۹۰۰ در پاریس به موفقیت چشمگیری دست یافت و یک پنجرهٔ شیشه-رنگی او به نام پرواز ارواح برندهٔ مدال طلا شد. همچنین چراغ رومیزی تیفانی به ویژه به یکی از نمادهای جنبش هنر نو تبدیل شد. چهرهٔ مشهور دیگر در هنر نوی ایالات متحده لویی سالیوان معمار آمریکایی بود که به ویژه به خاطر طراحی برخی از نخستین آسمانخراشهای دارای اسکلت فلزی در آمریکا مشهور است.
فرم و شخصیت هنر نو، سبکها و جنبشهای همدورهٔ آن و ارتباط بین آنها
با وجود اینکه هنر نو با گسترش محدودهٔ جغرافیاییاش به گرایشهای محلی متفاوتی دست یافت، همچنان برخی ویژگیهای کلی در فرم را داراست. موتیفهای تزئینی را میتوان با فرمهای الهام گرفته از طبیعت و به ویژه فرمهای گیاهی، خطوط منحنی پویا، مواج و سیال، با شکلهای نامتقارن و ریتمی مُقطع، در معماری، نقاشی، مجسمهسازی و دیگر آثار سبک هنر نو یافت. به عنوان یک سبک هنری، هنر نو وابستگیهایی به هنر پیشارافائلی و نمادگرایانه دارد و از جنبش هنر و پیشه و نیز ژاپنیسم تأثیر گرفتهاست. بسیاری از هنرمندان این سبک را میتوان در بیش از یکی از این سبکها ردهبندی کرد. با این وجود برخلاف نمادگرایی، هنر نو ویژگیهای ظاهری مشخصی دارد و برخلاف جنبش هنر و پیشه که بر محور کار صنعتگران بنا شده، هنرمندان سبک آرت نوُو از به کار بردن ماشینآلات گریزان نیستند و آمادهٔ به کار گرفتن مواد جدید و سطوح ماشینکاری شده و انتزاع در خدمت طراحی صرف هستند. با این وجود با آغاز جنگ جهانی اول، طراحیهای آرت نوُو که تولید پرهزینهای داشتند، بهتدریج جای خود را به مدرنیسمی با طرحهای سادهتر و خطوط مستقیم دادند که به سبک هنر تزئینی یا آرت دکو تبدیل شد. این طرحها تولید ارزانتری داشتند و زیباییشناسی صنعتی و سادهٔ آنها بیشتر قابل اعتماد بود.
نقاشی و گرافیک هنر گرافیک در جنبش هنر نو، به دلیل استفاده از تکنیکهای جدید چاپ، به ویژه لیتوگرافی رنگی که امکان چاپ پوسترهای رنگی در تعدا زیاد را میداد، به شکوفایی چشمگیری دست یافت. هنر دیگر منحصر به گالریها و موزهها نبود. میشد آن را روی دیوارهای پاریس و تصویرگریهای نشریهها دید که در سراسر اروپا و نیز ایالات متحدهٔ آمریکا توزیع میشدند. محبوبترین موضوع در پوسترهای هنر نو زنان بودند. زنان نماد دلربایی، نوگرایی و زیبایی بودند و اغلب احاطه شده در میان گلها به تصویر کشیده میشدند.
نقاشی یکی دیگر از زمینههای مهم در جنبش هنر نو بود. با این حال بیشتر نقاشان هنر نو به سبکهای دیگری از جمله نمادگرایی نیز تعلق داشتند. یکی از موضوعهایی که بین نقاشان هنر نو و نمادگرایی در این دوره مشترک است ترسیم تصویر زنان است.
هنر شیشهگری شیشه¬ از جمله چیزهایی بود که هنر نو در آن راههای متعدد و متنوعی برای بیان هنری پید اکرد. کشور فرانسه و به ویژه شهر نانسی از مراکز مهم طراحی و کار با شیشه و ابداع روشهای جدید در تولید بود. همچنین کارخانهها و مراکز شیشهگری در بلژیک، اتریش، انگلیس و آلمان، تولیدکنندگان کریستال در منطقهٔ بوهِم و شرکت تیفانی در آمریکا، با استفاده از روشها و تکنیکها و فرمهای متنوع به تولید اشیای گوناگون شیشهای مانند چراغ، گلدان و پنجرههای شیشهرنگی پرداختند.
هنر فلزکاری و جواهرسازی در قرن نوزدهم میلادی معمار و نظریهپرداز فرانسوی اوژن ویوله لودوک از ایدهٔ نمایان کردن اسکلتهای فلزی در ساختمانهای مدرن، به جای پنهان کردنشان، حمایت کرده بود، اما معماران آرت نوُو مانند ویکتور هورتا، یک قدم فراتر رفتند و تزئینات فلزی با منحنیهای برگرفته از فرم گلها و گیاهان را هم در داخل و هم در نمای ساختمانهایشان به کار بردند؛ در نردهها و چراغها و جزئیات دیگر در داخل ساختمان و در بالکنها و تزئینات دیگر در خارج بنا. این تزئینات فلزی به یکی از وجه مشخصههای معماری هنر نو تبدیل شد و طولی نکشید که این فرمها در اشیای گوناگون مانند آباژورها و نقرهجات نیز راه یافت. البته در حالی که در آمریکا و فرانسه طراحان این فرمهای گیاهی را به کار میبردند، طراحان دیگری در انجمن جدایی اتریش قوریها و اشیای فلزی دیگری با طرحهایی بیشتر هندسی و سبکی موقرانه طراحی میکردند.
در طراحی جواهرات نیز هنرمندان آرت نوُو با استفاده از خطوط نرم و منحنی و اغلب فرمهایی برگرفته از طبیعت مانند گلها، پرندگان و حیوانات شاخص میشوند. تصویر زنان نیز موضوعی محبوب در این طراحیها است. هنر نو تحولی درخور توجه در صنعت جواهرسازی به وجود آورد که بیشتر توسط کارخانههای پاریسی هدایت میشد. همچنین تکنیکهای ساخت و مواد جدیدی مانند شیشه، عاج و استخوان نیز علاوه بر طیف وسیعی از سنگهای قیمتی و نیمهقیمتی وارد این صنعت شد. همچنین در آمریکا، بریتانیا و آلمان نیز طراحان مطرحی به طراحی جواهرات در این سبک پرداختند.
معماری، دکوراسیون داخلی و مبلمان معماری آرت نوُو نیز با تزئینات آن شاخص میشود؛ بناهایی پوشیده از تزئیناتی با فرمهای منحنی و دارای حرکت، برگرفته از گلها، گیاهان و حیوانات: پروانه¬، طاووس، قو، گلهای سیکلامن، نیلوفر و ارکیده. نماهای آنها نامتقارن و اغلب پوشیده از تکههای رنگارنگ کاشی است و میان ساختار و تزئینات بنا تمایزی ایجاد نشدهاست.
این سبک نخستین بار در بروکسل در طرحهای ویکتور هورتا به ظهور رسید. سپس از آنجا به فرانسه، سوییس، ایتالیا، اسپانیا، آلمان و سایر بخشهای اروپا گسترش یافت و نامها و ویژگیهای محلی گوناگونی پیدا کرد. در ۱۹۱۰ به اوج خود رسید و سپس با آغاز جنگ جهانی اول عملاً به پایان خود رسید و جای خود را به سبک تازهٔ آرت دکو داد. در بسیاری از این بناها، معماران همچنین تمام مبلمان و دکوراسیون داخلی را نیز طراحی کردهاند و مبلمان آرت نوُو در ارتباط تنگاتنگی با معماری قرار داشت. این قطعات مبلمان اغلب دارای طرحها و پرداخت پیچیده و پرهزینه بودند. همچنین این اشکال وجود داشت که به مالک خانه امکان تغییر یا کم و زیاد کردن چیزی با سبک دیگر، بدون صدمه زدن به فضای کلی اتاق را نمیدادند.
سرامیک بخش پایانی قرن نوزدهم همراه بود با نوآوریهای زیادی در زمینهٔ تولید سرامیک، به ویژه تولید نوعی چینی با حرارت بالا و لعاب متبلورشدهٔ مات. همزمان بسیاری از تکنیکهای فراموششده نیز دوباره به کار گرفته و احیا شدند. سرامیکهای سبک هنر نو از سرامیکهای سنتی و مدرن چین و ژاپن نیز، که به دلیل طرحهای گل و گیاه به خوبی با این سبک هماهنگی داشتند، تأثیر پذیرفتند. سرامیک همچنین کاربرد تازهای در معماری و مجسمهسازی پیدا کرد و در تزئینات و نمای ساختمانها هم به کار رفت.
پارچه و منسوجات منسوجات و کاغذ دیواریها از همان ابتدا رسانهای مهم در سبک هنر نو و یکی از عناصر اساسی در طراحی داخلی این سبک بودند. در بریتانیا، ویلیام موریس با طراحی پارچههای خود از آغازکنندگان جنبش هنر و پیشه و سپس هنر نو بود. مارگارت مکدونالد مکینتاش و مدرسهٔ گلاسگو، همچنین استودیو سیلور در لندن از دیگر پیشگامان طراحی پارچه در هنر نو بودند. در فرانسه، آلمان و بلژیک نیز کارگاهها و نشریاتی بودند که طرحهای پارچه با موتیف گل و گیاه را طراحی میکردند و گسترش میدادند. در هلند پارچهها اغلب از نقشهای باتیک و نیز هنرهای محلی و قومی تأثیر گرفتند.
جنبش هنری یک جریان و حرکت هنری است که تحت تأثیر تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا عوامل دیگر شکل میگیرد و برای مدتی گروهی از هنرمندان را به تفکر و عملکرد مشابه میکشاند. این جنبشها بسته به بنیان و زمینههای بهوجود آورنده و توسعهدهندهٔ آنها میتوانند کوتاهمدت یا نسبتاً پایدار باشند. همچنین جنبشهای هنری ممکن است در یک منطقهٔ جغرافیایی خاص و تنها در یک رشتهٔ هنری رایج شوند یا بهصورت فراگیر بخش وسیعی از دنیای هنر را تحت تأثیر خود قرار دهند.
هنر بیزانسی (Byzantine art) هنر گوتیک (Gothic art) گوتیک بینالمللی (International Gothic) هنر رنسانس[ویرایش] رنسانس (Renaissance) رنسانس ایتالیایی (Italian Renaissance) رنسانس باستانی (Renaissance Classicism) هنر سدههای ۱۶ تا ۱۸[ویرایش] شیوهگرایی (Manierismo) ایتالیا: ۱۵۲۰–۱۵۸۰ باروک (Baroque) اروپا: اواخر قرن ۱۶ – اوایل قرن ۱۸ کلاسیسیسم (Classicism) اروپا: قرن ۱۷ روکوکو (Rococo) اروپا: قرن ۱۸ نوکلاسیسیسم (Neoclassicism) اروپا: قرن ۱۸ رمانتیسیسم (Romanticism) اروپا: قرن ۱۸ هنر نوگرا هنر نوگرا یا هنر مدرن (Modern art)
طبیعتگرایی (Naturalism) هنر آکادمیک (Academic art) مکتب باربیزون (École de Barbizon) فرانسه: ۱۸۳۰–۱۸۷۰ مکتب باربیزون آمریکایی (American Barbizon school) آمریکا: قرن ۱۹ انجمن برادری پیشارافائلی (The Pre-Raphaelite Brotherhood) انگلستان: ۱۸۴۸ – اواخر قرن ۱۹ مکتب هادسون ریور (Hudson River School) آمریکا: ۱۸۲۵–۱۸۷۰ واقعگرایی (Realism) فرانسه: قرن ۱۹ دریافتگری (Impressionism) فرانسه: ۱۸۶۳–۱۸۹۰ دریافتگری آمریکایی (American Impressionism) آمریکا پسادریافتگری (Post Impressionism) فرانسه: ۱۸۸۶–۱۹۰۵ مجزاگری (Cloisonnism) فرانسه: ۱۸۸۸ ترکیبگری (Synthetism) فرانسه: ۱۸۸۰–۱۸۹۰ نبیها (Les Nabis) فرانسه: ۱۸۸۱–۱۸۸۹ نودریافتگری (Neo-impressionism) فرانسه: ۱۸۸۶–۱۹۰۶ نقطهچینی (Pointillism) فرانسه: دهه ۱۸۸۰ تفکیکگری (Divisionnisme) فرانسه: ۱۸۸۴ نورگرایی (Luminism) جنبش هنر و پیشه (Arts and Crafts movement) انگلستان: ۱۸۸۰–۱۹۱۰ رنگمایهگری (Tonalism) آمریکا: ۱۸۸۰–۱۹۲۰ نمادگرایی (Symbolism) فرانسه و بلژیک: ۱۸۸۰–۱۹۱۰ نمادگرایی روسی (Russian Symbolism) روسیه: ۱۸۸۴–۱۹۱۰ جنبش زیبایی پرستی (Aesthetic movement) انگلستان: ۱۸۶۸–۱۹۰۱ فوویسم (Fauvism) فرانسه: ۱۹۰۴–۱۹۰۹ نوفوویسم (Neofauvisme) فرانسه: دههٔ ۱۹۲۰ مکتب پاریس (School of Paris) فرانسه: اوائل قرن ۲۰ هنر نو (Art Nouveau) فرانسه: ۱۸۹۰–۱۹۱۴ آرت آلارو (Art a la Rue) فرانسه و بلژیک: ۱۸۹۰–۱۹۰۵ هیجاننمایی (Expressionism) آلمان: ۱۹۰۵–۱۹۳۰ انجمن هنرمندان جدید مونیخ (Neue Künstlervereinigung München) آلمان: ۱۹۰۹ سوارکار آبی (Der Blaue Reiter) آلمان: ۱۹۱۲ هیجاننمایی انتزاعی (Abstract Expressionism) آلمان: ۱۹۱۲ بروکه (Brücke) آلمان: ۱۹۰۵–۱۹۱۳ فَرااِنگاشت (Transpressionism) کانادا: ۱۹۹۶ حجمگرایی (Cubism) فرانسه: ۱۹۰۷–۱۹۱۴ اُرفیسم (Orphisme) فرانسه: ۱۹۱۰–۱۹۱۳ والاگرایی (Suprematism) روسیه :۱۹۱۳ نابگرایی (Purisme) فرانسه: ۱۹۱۸–۱۹۲۵ آیندهگری (Futurism) ایتالیا: ۱۹۱۰–۱۹۳۰ آیندهگری حجمی (Cubo-Futurism) روسیه: ۱۹۱۲–۱۹۱۵ تابشگری (Rayonism) روسیه: ۱۹۱۱ همزمانی (Synchronism) آمریکا: ۱۹۱۲ دورانگری (Vorticism) انگلستان: ۱۹۱۴–۱۹۲۰ شکلآفرینی انداموار (Biomorphism): ۱۹۱۵–۱۹۴۰ دادائیسم (Dadaism) سوئیس: ۱۹۱۶–۱۹۳۰ نئو پلاستیسیسم (Neoplasticism) هلند: ۱۹۱۷–۱۹۳۱ نقاشی فراطبیعی (Pittura Metafisica) ایتالیا: ۱۹۱۷ تولیدگری (Productivism) روسیه: ۱۹۱۷ باوهاس (Bauhaus) آلمان: ۱۹۱۹–۱۹۳۳ راستخطکاری (Precisionism) آمریکا: ۱۹۲۰ مکتب اَشکَن (Ashcan School) آمریکا: اوایل قرن ۲۰ واقعگرایی اجتماعی (Social Realism) همه جا: ۱۹۲۹ واقعگرایی جادویی (Magic Realism) آلمان: ۱۹۶۰ فراواقعگرایی (Surrealism) فرانسه: از ۱۹۲۰ نقاشی اَکشِن (Action Painting) ایالات متحده آمریکا: دهه ۱۹۵۰ آرت دکو (Art Deco) فرانسه: ۱۹۲۰–۱۹۳۰ هنر پیشرو روسی (Russian avant-garde) روسیه: ۱۸۹۰–۱۹۳۰ هنر شوروی (Soviet Art) روسیه: ۱۹۲۲–۱۹۸۶ هنر بیرونی (Outsider Art) انگلستان و آمریکا: ۱۹۴۰ مکتب واقعگرایی خیالی وین (Vienna School of Fantastic Realism) اتریش: ۱۹۴۶ نودادا (Neo-dada) انگلستان و آمریکا: ۱۹۵۰ سبک چاپآرایی بینالمللی (International Typographic Style) سوئیس: دهه ۱۹۵۰ هنر عامه (Pop Art) انگلستان و آمریکا: دهه ۱۹۵۰ موقعیتگرای بینالملل (Situationist International) ایتالیا: ۱۹۵۶–۱۹۷۰ نوهیجاننمایی (Neo-expressionism) نوواقعگرایی (New realism) فوتورئالیسم (Photorealism) آمریکا: ۱۹۶۰–۱۹۷۰ سادهگرایی (Minimalism) همه جا: ۱۹۶۰ هنر دیدگانی (Op Art) همه جا: ۱۹۶۴ کریتیویسم (Creativism) هنر معاصر هنر معاصر
استاکیسم (Stuckism) بینالمللی: ۱۹۹۹-اکنون دیوارنگاری (Graffiti) تصویروشعر (IMMAGINE&POESIA) بینالمللی: ۲۰۰۷-اکنون هایپررئالیسم (Hyperrealism) آمریکا و اروپا: ۲۰۰۰